- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
از مباحث مهم در سیره امام على (علیه السلام) ، رفتار حضرت با دشمنان است. این بحث، هم از جهت دشمن شناسى و هم شیوه درست برخورد با دشمن را مى آموزاند. امام على (علیه السلام) با دشمنانى مواجه بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این نوع دشمن مواجه نبود.
پیامبر با کسانى مقابله کرد که با گفتار و رفتار خود زنده بادبت!! مى گفتند اما امام على (علیه السلام) با کسانى رو به رو بود که سابقه درخشانى در خدمت به اسلام داشتند! اهل عبادت و قرآن و شب زنده دارى بودند؛ با این همه از روح مکتب بى خبر بوده و همین امور، زمینه ساز مقابله آنان با حکومت عدالت گستر مولا على (علیه السلام) شد.
امام على (علیه السلام) در حقیقت با نفاق پنهان مواجه بود و پرواضح است که برخورد با این دشمن به مراتب سخت تر از برخورد با کفر آشکار است. بر این اساس است که امام على (علیه السلام) برخورد با دشمنانى این چنین را از مفاخر خود برمىشمرد:
«ایها الناس فانى فقات عین الفتنه و لم یکن لیجترى ء علیها احد غیرى بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها؛ مردم! این من بودم که چشم فتنه را درآوردم و کسى جز من جرات بر آن نداشت بعد از آن که امواج فتنه همه جاگسترده بود و هارى آن فزونى یافته بود.» حکومت حدودا پنج ساله امیر مؤمنان على (علیه السلام) با سه جریان مخالف مواجه بود:
۱- جاه طلبان و مقام پرستان که در خط مقدم بیعت کنندگان با مولا على (علیه السلام) بودند و امید آن داشتند که از این راه بتوانند به دنیایى آباد و مقام و ریاستى که در پى آن بودند برسند، اما پس از آن که امام على (علیه السلام) به حکومت رسید و ارزش هاى الهى را به جاى ارزش هاى پوسیده جاهلى نهاد، از حکومت حضرتش مایوس شده و شروع به مخالفت با آن نموده و علیه حکومت اسلامى امام على (علیه السلام) شورش کردند نام این گروه در تاریخ اسلام «ناکثین» -پیمان شکنان مى باشد.
۲- ظالمانى که از حکومت پیشین بهره ها مى بردند، دزدى ها و غارت گرى ها مى نمودند و از این راه اموال فراوانى به هم زده بودند و با سر کار آمدن حکومت عدل از این غارتگرى ها ممنوع گشته و به شدت با ستم آنان مبارزه شد. نام این گروه در تاریخ اسلام «قاسطین» است. «قسط» هم به معناى عدالت و هم به معناى ظلم و عدول از حق آمده است. راغب در مفردات مى گوید: «قسط به معنى سهم و نصیب است و هرگاه سهم و نصیب دیگرى گرفته شود، قسط به آن گفته مى شود و این مصداق ظلم است.
۳- کوته فکران و متحجرانى که فقط ظاهرى از دین را دیده بودند و حقیقت آن را نفهمیده بودند و به شدت بر عقیده باطل خود استوار بودند. اینان نیز سر شورش بر حکومت مولا على (علیه السلام) برآوردند. نام این گروه «مارقین» است و نام دیگرشان خوارج که بعد از داستان حکمین، در صفین بر ضد امام برخاستند و پرچم مخالفت را برافراشتند. این واژه، از ماده «مروق» به معناى پرش تیر از کمان است گویى آنها قبلا در دایره حق بودند ولى به خاطر تحجر و نادانى و خودخواهى از مفاهیم اسلامى و تعلیمات آن به دور افتادند.
این سه جریان مخالف را پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در سخنان خود به صراحت پیش بینى فرموده بود: ابو ایوب انصارى گوید: «امر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) على بن ابى طالب (علیه السلام) بقتال الناکثین و القاسطین و المارقین؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به على (علیه السلام) دستور داد که با سه گروه ناکثین و قاسطین و مارقین پیکار کند.»
خود حضرت نیز در خطبه شقشقیه با همین نام مخالفین خود را نام برده است: «فلما نهضت بالامر نکثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون…؛ هنگامى که قیام به امر خلافت کردم جمعى پیمان خود را شکستند و گروهى به بهانه اى واهى سر از اطاعتم پیچیدند و از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند.»
تحلیل و بررسى عملکرد این سه جریان مخالف و موضع امام على (علیه السلام) در برابر آنها؛ نقش ارزنده اى در آگاهى امت اسلامى ما از جریان هاى مخالف نظام و نیز الهام بخش نحوه برخورد با آنان خواهد بود. به یارى خداوند، بر آنیم که به تحلیل این سه جریان مخالف از دیدگاه مولا على (علیه السلام) بپردازیم. در این مقاله به عنوان مدخل، بحثى پیرامون دشمن شناسى از دیدگاه مولى تقدیم مى داریم.
دشمن شناسى
از اساسى ترین شرایط موفقیت در تمامى عرصه ها، شناخت دشمن است. در عرصه طبیعى، آدمى تا آن جا که دشمن را شناخته در دفع آن کوشیده و به موفقیت دست یافته است، ولى همین انسان ضربه هاى فراوانى از دشمن ناشناخته خود خورده است. به عنوان نمونه انسان از زمانى که دشمنى به نام میکروب را شناخت به آسانى توانست در پى دفع آن برآید و همو چون نتوانسته است سرطان را بشناسد هر روز قربانى هاى فراوانى در این عرصه مى دهد. در عرصه مسائل سیاسى و اجتماعى نیز شناخت دشمن نقش مهم و کلیدى دارد.
بر این اساس است که بخش عظیمى از آیات قرآن مربوط به معرفى دشمن است، معرفى شیطان، دشمنان انبیاء، کفار، مشرکان و منافقان و… در روایتى از پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مى خوانیم: «الا و ان اعقل الناس عبد عرف ربه فاطاعه و عرف عدوه فعصاه؛ آگاه باشید عاقل ترین مردم کسى است که خدایش را بشناسد و از او پیروى کند و دشمنش را نیز بشناسد و آن گاه نافرمانیش کند.»
و در حدیثى دیگر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: مردم اگر ده چیز را مى شناختند سعادت دنیا و آخرتشان تامین مى شد یکى از آنها شناخت ابلیس (دشمن) و یارانش مى باشد.
امام على (علیه السلام) در نهج البلاغه شناخت دشمن را رمز بینش مى داند: «و اعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى ترکه و لن تاخذوا بمیثاق الکتاب حتى تعرفوا الذى نقضه و لن تمسکوا به حتى تعرفوا الذى نبذه…؛ و بدانید که رشد درنمىیابید مگر که رشد وانهادگان را بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمى زنید، مگر که فروفکننده آن را چنان که باید شناخته باشید.» و خود بخش عظیمى از تلاش خویش را در دوره حکومت به افشاگرى چهره دشمنان خود پرداخت.
اقسام دشمن
از طرفى از سخنان حضرت استفاده مى شود که دشمن بر دو نوع است و دو نوع برخورد مى طلبد: ۱- دشمن آشکار؛ ۲- دشمن پنهان. از دیدگاه امام (علیه السلام) کم خطرترین دشمن، دشمنى است که دشمنى خودرا آشکار کرده است: حضرت فرمود:
«اوهن الاعداء کیدا من اظهر عداوته؛ سست ترین دشمنان کسى است که عداوتش را آشکار ساخته است.» «من اظهر عداوته قل کیده؛ آن کس که دشمنى اش را اظهارکرده توطئه و مکرش کم است.» و خطرناک ترین دشمن دشمنى است که دشمنى اش را پنهان مى کند همان که قرآن کریم نامش را نفاق گذارده است.
امام على (علیه السلام) در این زمینه مى فرماید: «شر الاعداء ابعدهم غورا و اخفاهم مکیده؛ بدترین دشمنان کسى است که عمیق تر بوده و بیشتر کیدش را مخفى مى دارد.» در سخنى دیگر فرمود: «اکبر الاعداء اخفاهم مکیده؛ بزرگترین دشمنان کسانى اند که حیله خود را بیشتر پنهان مى دارند.» این دشمنى خطرناکترین دشمنى ها است، و بدترین ضربه به مکتب از ناحیه اینان بوده است. امام على (علیه السلام) در این زمینه مى فرماید:
«انما اتاک بالحدیث اءربعه رجال لیس لهم خامس: رجل منافق مظهر للایمان متصنع بالاسلام لایتاثم و لا یتحرج یکذب على رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) متعمدا فلو علم الناس انه منافق کاذب لم یقبلوا منه و لم یصدقوا قوله و لکنهم قالوا صاحب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رآه و سمع منه و لقف عنه فیاخذون بقوله؛
افرادى که نقل حدیث مى کنند، چهار دسته اند و پنجمى نخواهد داشت: نخست منافقى که اظهار اسلام مى کند، نقاب اسلام را به چهره زده نه ازگناه باکى دارد و نه از آن دورى مى کند و عمدا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ مى بندد. اگر مردم مى دانستند که این شخص منافق و دروغ گواست از او قبول نمى کردند و تصدیقش نمى نمودند، اما چون از واقعیت او آگاه نیستند مى گویند وى صحابه رسول خدا است پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده از او حدیث شنیده و مطالب را از او دریافت کرده است به همین دلیل به گفته اش ترتیب اثر مى دهند.»
هشیارى در برابر دشمن
از نکاتى که امام على (علیه السلام) در رابطه با دشمن بر آن تاکید دارد آن است که باید پیوسته هشیارى در برابر دشمن را حفظ کرد و هرگز نباید دشمن را کوچک شمرد: حضرت فرمود: «لا تستصغرن عدوا و ان ضعف؛ هرگز دشمن را کوچک مشمار، هر چند ضعیف باشد.» دانى که چه گفت زال با رستم گرد دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد نیز فرمود: «لا تامن عدوا و ان شکر؛ از دشمن در امان نباش، هر چند از شما سپاسگزارى مى کند.»
باید پیوسته دشمن را زیر نظر داشت که اگر لحظه اى غفلت صورت گیرد، چه بسا ضربه هاى آسیب ناپذیرى از ناحیه دشمن وارد شود امام على (علیه السلام) فرمود: «من نام عن عدوه، انبهته المکائد؛ کسى که از دشمن غفلت کند، حیله ها و کیدهاى دشمن بیدارش خواهد ساخت.»
حضرت در عهدنامه بعد از آن که مالک را سفارش به پذیرش صلح شرافتمندانه مى کند مى فرماید: «و لکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه فان العدو ربما قارب لیتغفل فخذ بالحزم و اتهم فى ذلک حسن الظن؛ زنهار، زنهار سخت از دشمنت پس از پذیرش صلح برحذر باش، چرا که دشمن گاهى نزدیک مى شود که غافلگیر سازد. بنابراین دوراندیشى را به کار گیر و در این موارد خوش بینى را متهم کن!» و حضرت از ویژگى هاى خویش را، همین هشیارى در برابر دشمن مى داند و مى فرماید: «و الله لا اکون کالضبع تنام على طول اللدم حتى یصل الیها طالبها و یختلها راصدها؛ به خدا سوگند من هم چون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم در برابر لانه اش به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنى که در کمین او است غافلگیرش کند (من غافلگیر نمى شوم).»
سخن مولا (علیه السلام) ضرب المثلى است پیرامون ساده لوحى و آن این است: کفتار حیوان ابلهى است وبه آسانى مى توان آن را شکار کرد؛ به این ترتیب که صیاد آهسته با ته پاى خود یا قطعه سنگ یا چوب دستى به در لانه کفتار مى زند و او به خواب مى رود سپس او را به راحتى صید مى کند.
حضرت (علیه السلام) در برابر این پیشنهاد که از تعقیب طلحه و زبیر صرف نظر کند، سخن فوق را فرمود و به حق پیشنهاد فوق بسیار ساده لوحانه بود، چرا که نقشه این بود که آنها بصره و سپس کوفه را در اختیار خود بگیرند و معاویه با آنها بیعت کند و در شام از مردم نیز براى آنان بیعت بگیرد و به این ترتیب بخش هاى عمده جهان اسلام در اختیار جاه طلبان پیمان شکن قرار گیرد و تنها مدینه در دست على (علیه السلام) بماند.
امام على (علیه السلام) با آگاهى کامل از این توطئه به سرعت ابتکار عمل را در دست گرفت و نخستین توطئه و تلاش جدایى طلبان را در نطفه خاموش ساخت و به آسانى بصره و کوفه و تمام عراق را نجات داد. این سخن امام على (علیه السلام) درس است به همه زمامداران و مسئولان کشورهاى اسلامى که براى مقابله با خطرات دشمن گاه روزها، بلکه ساعت ها و لحظه ها سرنوشت ساز است نباید فرصت را به سادگى ازدست بدهند و تسلیم پیشنهادهاى سست عافیت طلبان گردند.
امام (علیه السلام) افرادى که این لحظات حساس را از دست مى دهند به کفتار تشبیه کرده است. این تشبیه از چند جهت قابل توجه است:
«کفتار» حضور دشمن را احساس مى کند، ولى با زمزمه هاى او به خواب مى رود؛ خوابى که منتهى به اسارت و مرگ او مى شود.
«کفتار» در خانه و لانه خود شکار مى شود.
«کفتار» حتى بدون کمترین مقاومت در چنگال دشمن گرفتار مى گردد و به دام مى افتد. کسانى که فرصت هاى زودگذر را با خوش باورى ها یا ضعف و سستى یاتردید و تامل از دست مى دهند، همچون کفتارند، به خواب مى روندو در خانه و لانه خود به دام مى افتند و مقاومتى نشان نمى دهند.
این سخن بدان معنى نیست که بى مطالعه یا بدون مشورت و در نظرگرفتن تمام جوانب کار اقدام کنند، بلکه باید با مشاورانى شجاع و هوشیار مسائل را بررسى کرد و پیش از فوت وقت اقدام نمود.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام؛ شماره ۲۰۹