- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 24 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
قرآن این نور الهى هماره عروه الوثقایى بوده که مستمسکین به آن را در حدى که سعه وجودیشان اجازه مى داده، با معارف زلالش سیراب و هدایت کرده و از تاریکیهاى جهل و خرافه خارج ساخته است.
رهنمونى قرآن، خاص قوم و گروه ویژه اى نیست؛ جهانى است و همگان را در بر مى گیرد.
براى همین است که از دیر باز تاکنون مشاهده مى کنیم افزون بر ملل مسلمان، پژوهشگران و محققان شرق و غرب عالم هم از آن بهره بردارى کرده و به عظمت و ارزش و جایگاه بلندش اذعان و اعتراف کرده اند.
در این نوشته مختصر، تصویرى با زوایاى مختلف از قرآن، از منظر خاور شناسان ارائه مى دهیم.
فصاحت و بلاغت و معجزه ادبى قرآن
در فصاحت و بلاغت قرآن کریم و لحن و گفتار جذاب و ادیبانه این معجزه بى نظیر الهى هیچ شک و تردیدى وجود ندارد و در قرآن مجید و سخن معصومان علیهم السلام و اندیشمندان به تصریح یا تلویح و اشاره مورد بحث قرار گرفته و به آن اعتراف شده است.
گوستاو لوبون (۱۸۴۱ ـ ۱۹۳۱) در این باره مى گوید: «اعراب، قرآن را فصیح ترین کتابها مى دانند … و من به این مطلب معترفم که قرآن سلسله آیات موزون و دلپذیرى دارد که در میان کتابهاى آسمانى دیگر، بى نظیر و بى سابقه است.»
نولد که گوید: «کتاب مقدس قرآن به طورى با نیروى برهان و جذابیت براى خوانندگان اداى مطلب مى کند که عناصر مختلف را متشکل و متحد کرده است.
فصاحت آن به قدرى کامل است که به سادگى قبائل وحشى را متمدن ساخته و در مسیر تاریخ، راه مشخص و ممتازى را به وجود آورده است.»
هارى گاى لرد درهن (H.G.L.DERHEN) گوید: «قرآن، وحى پروردگار است که به صورت لفظى توسط جبرئیل بر حضرت محمد صلى الله علیه و آله نازل شده است. قرآن، معجزه دائمى است… و آن چنان کامل و تمام است که هیچ جن و انسى نمى تواند یک قسمت بیاورد که با بخش مختصرى از قرآن قابل مقایسه باشد. …»
دکتر جانسن ـ دانشمند انگلیسى و داراى مقالاتى درباره عظمت اسلام و قرآن ـ گوید: «اگر چه این کتاب (قرآن) نظم نیست، ولى با کمال قوت باید اعتراف کرد و گفت: هرچه هست، بالاتر از نظم است.
این آوازه پیغمبرى است از نژاد سامى که معناى آن عام و مناسب و از همه صداها بالاتر است.»
اى دنت و سلیمان بن ابراهیم ـ که به طور مشترک کتابى درباره پیامبر صلى الله علیه و آله به رشته تحریر در آورده اند ـ درباره قرآن از جنبه اعجاز ادبى آن گویند: «آیا ممکن است که این زبان و گفتار عالى، پخته و انسجام یافته که غالب شعراء عرب را به حیرت و شگفتى واداشت، زاده فکر و اندیشه محمد صلى الله علیه و آله باشد؛ محمدى که به طور کامل امّى بود و از علم و دانش بهره اى نداشت؟!»
هر چند تصور این دو پژوهشگر از امّى بودن صحیح نیست، ولى بیانگر این موضوع است که قرآن مجید ساخته و پرداخته حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله نیست و از علم و دانش ایشان نشأت نگرفته است.
کلود ساوارى (Savary) معتقد بود: «محمد صلى الله علیه و آله مردى دانشمند و مسلّط به زبان و ادبیات عرب بود، ادبیات و زبانى که غنى ترین و هماهنگ ترین ادبیات و زبان دنیاست.
او با انشاء این آیات، بلند پروازى فکر و اندیشه را به منتهى درجه امکان رساند… من تکرار مى کنم که محمد صلى الله علیه و آله مردى دانشمند و مسلّط بر زبانى بوده است که گروه بسیارى از شعراء از اول پیدایش گیتى آن را زیور و آرایش داده بودند و عربستان، قبله گاه و مبدأ توجه تمام شعراء آن روز بود.
لبید بن ربیعه، شاعر بزرگى بود که یکى از قصائد او را به در خانه کعبه آویزان کرده بودند و هیچ کس حاضر به رقابت و مشاعره با او براى ربودن جایزه نبود؛ ولى وقتى یکى از آیات قرآن را در برابر شعر لبید قرار دادند، او با خواندن اولین آیه چنان مجذوب و مشتاق شد که اقرار کرد این گفتار، برتر از شعر او و هر شاعر دیگرى است.
لبید اندکى بعد به اسلام گروید.
روزى یکى از ستایشگران او که به جمع آورى اشعار کامل او علاقه مند و مشتاق بود، از او تقاضاى نسخه کاملى از اشعارش را کرد.
لبید گفت: من هیچ نسخه از اشعار خود ندارم؛ زیرا حافظه و ذهن من به طور کامل مجذوب و مستغرق در آیات این کتاب آسمانى گشته است.»
توماس کارلایل گوید: «هنگامى که ما قرآن مجید را مطالعه مى کنیم، مى بینیم این کتاب علاوه بر آنکه وحى آسمانى است، از نظر کلمات و ترکیب، بلیغ ترین کتاب است…. حق آن است که تمام کتابها در برابر قرآن، ناچیز و کوچک اند.
و این کتاب از هرگونه عیب و نقص و اصول ناپسندیده، پاکیزه و مبرّاست.»
استانلى لین پول مى نویسد: «پیامبر اسلام یکى از بزرگ ترین و عالى مقام ترین شخصیتهاى تاریخ جهان است و کتابش همان قرآن مى باشد که مجموعه اى از وحى هاى الهى و شاهکار زبان عربى است.»
ادوارد منتیت (A.MNTEAT) گوید: «تمام آنها که با قرآن در زبان عربى آشنا هستند، در ستودن لطافت و زیبایى این کتاب مذهبى اتفاق دارند.
طرح عالى قرآن آن چنان بلند و با شکوه است که هیچ ترجمه اى به هیچ زبان اروپایى نمى تواند حق آن را ادا کند.»
کارن آرمسترانگ گوید: «زیبایى بیان قرآن چنان است که تا عمق احساسات درونى افراد نفوذ مى کند.»
همو در جایى دیگر گوید: «[درباره قرآن] از یک دیدگاه مى توان گفت که محمد صلى الله علیه و آله به نوعى جدید از ادبیات دست پیدا کرد که گروهى را شیفته مى ساخت.
این کلام به قدرى تازه و قدرتمند بود که معجزه به نظر مى رسید، معجزه اى خارج از دستیابى بشر معمولى. به همین دلیل، محمد صلى الله علیه و آله دشمنان خود را به مبارزه مى طلبید تا اگر مى توانند نظیر آن (قرآن) را بیاورند.»
جان دیون پورت گوید: «قرآن از نقطه نظر ادبى شاعرانه ترین اثر مشرق زمین است و قسمت اعظم آن نثرى است موزون و مسجّع.
و این سبک، مطابق ذوقى است که از قدیمى ترین اعصار در این قسمت از کره ارض رواج داشته است.»
مقایسه قرآن با سروده هاى شعراء قیاس مع الفارق است؛ زیرا هیچ شاعرى نمى تواند حتى یک سوره مانند قرآن به وجود آورد؛ بلکه اگر تمامى شعراء زبردست و خیال پرداز گرداگرد هم جمع شوند، نمى توانند از عهده چنین مهمى برآیند.
با این حال چون دیون پورت میزان و مقیاسى براى اظهار زیبایى ادبى قرآن و اعجاز بلاغى آن در دست نداشته، این ویژگى را به گونه مزبور بیان کرده است.
ف. ف. اربوتنت (F.F.ARBN THNOT) گوید: «از نقطه نظر ادبى، قرآن به عنوان نمونه فصیح ترین [سخن] عربى که در سبکى بین نثر و شعر در آمده است، ملاحظه مى شود. تعجب در این است: با آنکه قرآن از نظر لغات و طرز گرامرى و جمله بندى عیناً طبق قواعدِ دستورىِ عربى است، با وجود این، با تمام همتى که دیگران به خرج داده اند که مانند ظرافت و بلاغت قرآن چیزى بنویسند، تاکنون موفق نشده اند.»
پول کازانووا (P.KAZANOOVA) گوید: «حتى براى آنها که مسلمان نیستند، هیچ چیز عجیب تر از زبان قرآن نیست که با بیانى بس رسا و طنین دل انگیز و گوش نواز، مردم آن روز را که بسیار علاقه مند به فصاحت بودند، مجذوب و شیفته کرده، وادار به تحسین مى کرد.
وسعت سیلابها و طنطنه آهنگ و سجع وقافیه عجیبش، بیشتر اوقات، بسیارى از مخالفان و مشرکان را منقلب مى کرد.»
دورمان (Marry Gaylord Dorman) در کتاب به سوى شناخت اسلام گوید: «قرآن معجزه اى است جاوید و شاهد بر صدق ادعاى محمد رسول خدا صلى الله علیه و آله .
قسمتى از جنبه اعجاز آن مربوط به سبک و اسلوب انشاء آن است و این سبک و اسلوب، به قدرى کامل و عظیم و با شکوه است که نه انسان و نه پریان، نمى توانند کوچک ترین سوره اى نظیر آن را بیاورند.»
سخنرانیهاى پنج دقیقه اى
واحد احیاء سنتهاى حسنه معاونت تبلیغ و آموزشهاى کاربردى
سخن اول: امر به معروف و نهى از منکر در فامیل و خانواده ، خداوند در قرآن مى فرماید: «یَـآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوآاْ أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ»؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسانها و سنگهاست، نگه دارید.»
امام صادق علیه السلام در پاسخ به ابو بصیر که پرسید: چگونه باید خانواده را از آتش دوزخ نگه داشت، فرمودند: «آنها را به انجام آنچه خدا فرمان داده فرمان مى دهى و از آنچه خدا منعشان کرده، منع مى کنى.
اگر از تو اطاعت کردند، آنان را از آتش حفظ کرده اى و اگر نافرمانیت کردند، تو وظیفه ات را انجام داده اى.»
نگهدارى خود، به ترک گناه و عدم تسلیم در برابر شهوات سرکش است و نگهدارى خانواده به تعلیم و تربیت و امر به معروف و نهى از منکر و فراهم ساختن محیطى پاک و خالى از هر گونه آلودگى در فضاى خانه و خانواده است.
شهید رجایى رحمه الله پیوسته براى حفظ خانواده و فامیل خود از انحرافات، خصوصا در دوران طاغوت اندیشه مى کرد و خود به راه هاى عملى در این جهت مى پرداخت.
او همیشه جلسات هفتگى یا ماهانه یا مسافرت ترتیب مى داد و از این طریق بر آنها نظارت مى کرد.
یک بار قبل از انقلاب که براى تفریح همراه عده اى از جوانان و مردان فامیل به کرج مى رفت، جوانان به اقتضاى آن روزها (سال ۱۳۴۰) یکى از تصنیفهاى معروف را مى خواندند.
ابتدا یکى از بزرگان فامیل اعتراض کرد که اینها حرام است، نخوانید؛ ولى جوانان به حرف او اعتنا نکردند.
دقایقى بعد رجایى بى آنکه برنامه آنها را به هم بزند، گفت: بچه ها! فقط چند لحظه ساکت باشید و به این سرود که مى خوانم گوش کنید.
سپس با آهنگ زیبایى این ابیات را خواند:
تلاش و جنبش و پرتو امیدسراى جان مى دهد نوید
به راه زندگى با صفا و مهربه درگه خدا مى توان رسید
جوانان وقتى این اشعار را شنیدند، با آهنگهاى مختلف این سرود را همخوانى کردند.
سخن دوم: انکار قولى در مقابل منکرات
امیر المؤمنین علیه السلام در بیان مراتب برخورد با منکر فرمودند: «مَنْ رَأى عُدْوانا یُعْمَلُ بِهِ وَمُنْکَرا یُدْعى اِلَیْهِ… وَاَنْکَرَهُ بِلِسانِهِ فَقَدْ اُجِرَ…؛ هرکس ببیند به گناهى عمل مى شود و به بدیها دعوت مى گردد… و با زبانش آن را انکار کند، اجر و پاداش داده مى شود.»
یکى از مراحل امر به معروف و نهى از منکر استفاده از گفتار است.
در این مرحله، قول لیّن و محبّت آمیز بر همه چیز مقدم است.
همانطور که خداوند به موسى و هارون علیهم السلام فرمود: «اذْهَبَآ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُو طَغَى * فَقُولاَ لَهُو قَوْلاً لَّیِّنًا»؛
«به سوى فرعون بروید که او طغیان کرده است و با گفتار نرم با او سخن بگویید.»
نهى گفتارى مى تواند صورتهاى مختلفى به خود بگیرد مانند: تقبیح منکر، نهى مستقیم و اعلام بیزارى و تأثر و تهدید.
ولى همه اینها در جایى به کار مى رود که شخص گناهکار، فرد ناآگاهى است که با اظهار نفرت و ناخشنودى متوجه عمل خود نمى شود و باید او را به وظیفه اش آگاه کرد.
در زمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ، همه مسلمانان با اشتیاق وصف ناپذیرى براى شنیدن سخنان رسول خدا به مسجد روى مى آوردند و در مراسم خاصى که لازم بود شرکت مى کردند و برادرگونه در صفوفى منظم، دل در گرو فرمایشات پیامبر خدا مى دادند.
روزى ثروتمندى با لباسهاى گرانبها و تمیز نشسته بود، مسلمانى فقیر با لباسهاى مندرس وارد شد و در کنار او نشست.
مرد ثروتمند از روى تکبر و خودبینى، نگاهى همراه با حقارت به مرد فقیر انداخت و لباس خود را جمع کرد.
این حرکت بسیار کوچک از دید تیزبین رسول خدا دور نماند.
بلافاصله آن حضرت اقدام به نهى از منکر کرد و فرمود: آیا ترسیدى چیزى از فقر این مرد به تو بچسبد؟ مرد ثروتمند پاسخ داد: نه یا رسول اللّه.
فرمود: بیم آن داشتى که از ثروت تو چیزى به او برسد؟ مرد ثروتمند پاسخ داد:
نه یا رسول اللّه.
پیامبر فرمود: پس چرا این کار را انجام دادى؟ مرد ثروتمند که متوجه خطاى خود شده بود عرض کرد: اى رسول خدا! مرا همراهى (شیطان) است که نیکیها را در نظرم ناپسند و زشتیها را پسندیده مى نمایاند.
اکنون به عنوان معذرت خواهى از ا ین رفتارم، نیمى از ثروت خود را به این برادر فقیر بخشیدم.
پیامبر اکرم رو به فقیر کرد و فرمود: آیا تو مى پذیرى؟ مرد فقیر پاسخ داد: نه یا رسول اللّه.
پیامبر سؤال فرمود: چرا؟ گفت: زیرا مى ترسم ثروت، مرا نیز چون این مرد دچار خودبرتربینى کند.
سخن سوم: انکار عملى در مقابل منکرات
پیامبر خدا در سفارش به على علیه السلام فرمود: «یا علىُّ مُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ بِیَدِکَ فَاِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِکَ وَاِلاّ فَلا تَلُومَنَّ اِلاّ نَفْسَکَ؛
اى على! با دست خود امر به معروف و نهى از منکر کن.
اگر نتوانستى با قلبت چنین کن.
در غیر این صورت نباید کسى جز خودت را ملامت کنى.»
بالاترین مرتبه امر به معروف و نهى از منکر برخورد عملى و مستقیم است که خود مراحل چندگانه اى دارد و باید مورد توجه قرار گیرد.
اگر از بین بردن منکر و یا وادار کردن به معروف با برخوردى ملایم و آرام ممکن باشد، برخورد شدید جایز نیست.
معصومین علیهم السلام گاه با برخوردى ملایم به برطرف کردن عملى منکر اقدام مى کردند و زمانى که چنین برخوردى را کافى نمى دیدند، برخوردى شدیدتر (نظیر کتک زدن با شلاق و امثال آن) مى کردند، اگر این اقدامات نیز مؤثر نبود، با اجراى حدود الهى (گاه تا مرز کشتن گناهکار) به اصلاح جامعه مى پرداختند.
اگر اقامه دین خدا و از بین بردن منکرات شدتى بیش از این مى طلبید، آن بزرگان به میدان جهاد مى آمدند و شمشیر به دست مى گرفتند، چنانچه سید الشهدا علیه السلام هدف از قیام خود را امر به معروف و نهى ا ز منکر معرفى کرد.
امیر مؤمنان على علیه السلام وارد بازار خرمافروشان شد، زنى را مشاهده کرد که گریه مى کند و با مرد خرمافروشى بحث و جدل مى نماید.
حضرت علّت را پرسیدند.
زن گفت: اى امیر مؤمنان! من از ا ین مرد خرما خریده ام ولى خرماى زیرین او مثل خرماى رویین که من دیده ام نیست.
حضرت به مرد خرمافروش فرمود: پول این زن را پس بده، ولى مرد قبول نکرد.
حضرت سه بار تکرار کرد، ولى باز هم فروشنده نپذیرفت.
پس حضرت با شلاق خود او را کتک زد تا پول زن را پس داد.
البته برخورد عملى همیشه به کتک زدن و شمشیر به دست گرفتن نیست و نمونه زیر مى تواند مصداق این مرتبه از امر و نهى باشد.
در زمان ریاست جمهورى مقام معظم رهبرى، ایشان سفرى به زیمبابوه داشتند و طبق معمول توسط رئیس جمهور زیمبابوه به مهمانى رسمى شام دعوت شدند، بعد از آنکه به معظم له اطلاع داده شد که سر میز شام مشروبات الکلى وجود دارد، ایشان پیغام دادند که ما در این مهمانى شرکت نمى کنیم، مگر اینکه مشروبات الکلى جمع شود.
آنان گفتند: ما به شما کارى نداریم و به شما تعارف نمى کنیم، ولى ایشان فرمودند ما سر سفره شامى که در آن مشروبات الکلى باشد حاضر نمى شویم، چون شرعا حرام است.
آنان حاضر نشدند که مشروبات را جمع کنند، معظم له هم در آن میهمانى شام شرکت نکردند.
غربى ها در رسانه ها منعکس کردند که رئیس جمهور ایران بر خلاف آنچه که در پروتکلهاى تشریفاتى جهان مرسوم است، در میهمانى شام حاضر نشد.
آنها خوشحال بودند که از این خبر سوء استفاده ها خواهند کرد، ولى انتشار این خبر در جهان اسلام موجب تقویت آرمان نظام اسلامى شد و به نفع جمهورى اسلامى ایران تمام شد.
سخن چهارم: شریک گناهکاران
امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ لَهُ جارٌ وَیَعْمَلُ بِالْمَعاصى فَلَمْ یَنْهَهُ فَهُوَشَرِیکُهُ؛
هرکس همسایه اى دارد که اهل معصیت است و او را نهى نمى کند، در گناه او شریک است.»
در سوره اعراف از آیه ۱۶۳ به بعد داستانى از بنى اسرائیل نقل شده است: آنها در کنار دریا زندگى مى کردند، یکى از وسایل امرار معاش آنان ماهیانى بود که از دریا صید مى کردند، خداوند مى خواست آنها را امتحان کند، فرمود: اى بنى اسرائیل! روز شنبه، روز عبادت شماست و تعطیل مى باشد.
صیادى را تعطیل کنید و از آب ماهى نگیرید.
بعد از این ماهیها روى آب مى آمدند، شکمهاى سفیدشان زیر آفتاب برق مى زد و بنى اسرائیل هم حسرت مى خوردند.
مردم فکر کردند، از ماهیها نمى شود صرف نظر کرد، از طرفى هم با صراحت نمى شود مخالفت امر خدا نمود، از این رو به دنبال کلاه شرعى رفتند و گفتند: به ما دستور داده اند روز شنبه صید ماهى نکنیم، ما هم قبول مى کنیم، ولى به ما دستور نداده اند که کنار دریا حوضچه درست نکنید، همینطور به ما دستور نداده اند که راه این حوضچه را به طرف دریا باز نگذاریم.
ما این کار را مى کنیم و ماهیان روز شنبه وارد آن مى شوند و موقع غروب که خواستند برگردند، راه آب را مى بندیم، در این صورت صید ماهى نکرده ایم و قسم ما راست است.
عده اى به این کار مشغول شدند، عده اى هم آنان را نصیحت کرده و نهى از منکر کردند.
عده اى نیز تماشاچى بودند و مى گفتند به ما چه ربطى دارد، خدا خودش آنها را عذاب خواهد کرد.
ناصحین جواب مى دادند که ما باید آنها را نصیحت کنیم «مَعْذِرَهً اِلى رَبِّکُمْ»؛
«[این اندرزها [براى اعتذار [و رفع مسئولیت] در پیشگاه پروردگار شماست.»
علاوه بر اینکه شاید در آنها اثر کند «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُون».
بالاخره عذاب الهى نازل شد، تنها کسانى نجات پیدا کردند که نهى از منکر کرده بودند
«أَنجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوآءِ»؛
«کسانى را نجات دادیم که از بدى نهى مى کردند.»
امّا ظالمان عذاب شدند: «وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَـلَمُواْ بِعَذَابِ بَـءِیسِ»؛
«وکسانى که ستم کردند را به عذابى شدید گرفتار ساختیم.»
از این آیه برداشت مى شود که تماشاچیان و بى تفاوتها نیز نجات پیدا نکرده اند.
امام باقر علیه السلام مى فرماید: «خداوند به شعیب پیامبر وحى کرد که، من قوم تو را که صد هزار نفر هستند عذاب مى کنم.
چهل هزار نفر از افراد بد و شصت هزار نفر از افراد خوب.
شعیب عرض کرد: پروردگارا! این چهل هزار نفر اشرار امت هستند، اما گناه نیکان چیست؟ خداوند متعال به او وحى کرد:
نیکان امت تو در مقابل اهل معصیت و اشرار، سستى کردند و به خاطر خشم من با آنها غضب آلود برخورد نکردند.»
سخن پنجم:ساده زیستى، یادگار پیامبر صلى الله علیه و آله
سنت ساده زیستى بر گرفته از شیوه حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله است و انسانهایى که این گونه باشند، حقیقتا تابع پیامبرند.
على علیه السلام در این مورد مى فرماید: «قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیا وَصَغَّرَها وَاَهْوَنَ بِها وَهَوَّنَها وَعَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنْهُ اِخْتِیارا وَبَسَطَها لِغَیْرِهِ اِحْتِقارا فَاَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیا بِقَلْبِهِ وَاَماتَ ذِکْرَها عَنْ نَفْسِهِ؛ پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله
دنیا را کوچک شمرد و کوچک کرد و آن را بى ارزش دانست و خوار و بى مقدار بودن آن را به دیگران فهمانید.
[آن حضرت] مى دانست که خداوند متعال براى برگزیدن او [و قدر شناسى از شخصیتش] دنیا را از وى دور ساخت و آن را به خاطر ناچیز بودنش به دیگران بخشید.
به همین جهت، از دل و جان از دنیا اعراض کرد و یاد و خاطره دنیا را از وجودش پاک نمود.»
حاتم اصمّ و قاضى رىنوشته اند: زمانى که حاتم اصمّ براى ملاقات و عیادت محمد بن مقاتل قاضى رى رفت، خانه وى را همچون قصر سلاطین مشاهده کرد و از مشاهده تجملات و وسائل رفاه و اشرافیت زندگى او به فکر فرو رفت.
وقتى که به اتاق مخصوص وى وارد شد، ملاحظه کرد که قاضى بر تخت مجلّلى خوابیده و در بالاى سرش غلامى با بادبزن او را باد مى زند.
حاتم همچنان سرپا ایستاد.
قاضى گفت: بنشین! او گفت: نمى نشینم؛ امّا مى خواهم پاسخ سؤال مرا بدهى! قاضى پرسید: سؤالت چیست؟
او گفت: اى قاضى! علم خود را از کجا آموخته اى؟
ـ از محدثین موثق و دانشمندان معتبر.
ـ آنها از کجا آموخته اند؟
ـ از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله ، و اصحاب نیز از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و آن حضرت نیز از سوى خداوند متعال آموخته است.
ـ آیا در میان این احادیث و روایات تا بحال شنیده اى که عالم اگر خانه اش مانند پادشاهان و فرمانروایان باشد پیش خدا عزیز و مقرّب است؟
ـ نه چنین سخنى نشنیده ام! بلکه شنیده ام که: کسى که از دنیا پرهیز کند و مساکین و فقراء را دوست داشته باشد، نزد خدا منزلتى رفیع و والا دارد.
بعد از این گفتگو حاتم به قاضى رى گفت: حالا به من بگو، با درست کردن این زندگى اشرافى آیا به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و یاران نیک وى اقتدا کرده اى؟ یا به فرعون و نمرود؟
سپس اضافه کرد: زندگى اشرافى شما را مردم عادى مى بینند و به سوى دنیا و تجملات گرایش پیدا مى کنند و مى گویند: وقتى که زندگى عالم چنین باشد که از علوم دین و شیوه پیامبران آگاه است، پس ما چرا به دنبال چنین امکاناتى نباشیم!
سخن ششم: رازدارى
امام على علیه السلام مى فرماید: «صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ؛ سینه خردمند، صندوق سرّ اوست.»
یکى از حقوق مؤمنین، حفاظت از اسرار آنان است.
«امانت» تنها در باز پس دادن فرش همسایه یا مراقبت از گلدانهاى او و امثال اینها نیست.
«آبرو» از هر سرمایه اى بالاتر است و با «رازدارى» مى توان «آبرودارى» کرد.
حفظ اسرار را باید از خدا آموخت.
در دعاى کمیل مى خوانیم: «وَلا تَفْضَحْنى بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرّى…؛
خدایا مرا با اسرار پنهانى که از من مى دانى، رسوا مگردان.»
و همانطورى که نگهبانى از راز مسلمانان یک وظیفه دینى است، حفاظت از راز نظام اسلامى و راز جنگ مسلمانان هم از تکالیف دینى است.
عملیاتهاى موفق جبهه ها مدیون بسیارى از رازداریهاى رزمندگان اسلام است، و از این بالاتر مرهون رازدارى اُسرایى است که حاضر بودند شکنجه هاى دشمن را به جان بخرند اما سخنى بر زبان نیاورند.
یکى از اسراى سالهاى اول انقلاب که به دست حزب کومله به اسارت در آمده است، در وصف یکى دیگر از نیروهاى ارتشى که از ایمان بسیار بالایى برخوردار بوده است، چنین مى گوید:
«این برادر را ۷۵ روز شکنجه کردند، ابتدا به هر دو پایش نعل کوبیدند، و او را به همین ترتیب براى آوردن چوب و سنگ و بیگارى مى بردند.
پس از دادگاهى شدن، محکوم به شکنجه مرگ شد تا شاید اعتراف کند.
در این شکنجه مرگ، ابتدا هر دو دستش را از بازو بریدند، چون وضع جسمانى مناسبى نداشت براى معالجه و درمان او را به بهدارى بردند.
بعد از چند روز که کمى بهبودى یافت، مجددا شکنجه ها براى اعتراف گرفتن شروع شد، بعد از آن با دستگاه هاى برقى تمام صورتش را سوزاندند.
سوزاندن پوست تنها مقدمه شکنجه بود، به این معنى که مدتى مى گذشت تا پوستهاى نو جانشین پوستهاى سوخته شود، آن وقت همان پوستهاى تازه را مى کندند که درد و سوزندگى اش بیشتر از قبل بود.
وقتى خونریزى شروع مى شد، نوبت به آب نمک مى رسید، او را با همان بدن مجروح داخل دیگ آب نمک مى انداختند؛ ولى او که از ایمانى وصف ناپذیر برخوردار بود، لب به سخن نمى گشود و مرتب آیات قرآن را زمزمه مى کرد.»
سخن هفتم:توجه به حقوق دیگران
امام صادق علیه السلام مى فرماید: «ما عُبِدَ اللّهُ بِشَى ءٍ أَفْضَلَ مِنْ اَداءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ؛
خداوند به چیزى برتر از اداى حق مؤمن، عبادت نشده است.»
انسانها در زندگى اجتماعى نسبت به یکدیگر وظایف متقابلى دارند و جامعه انسانى جز با مراعات دیگران و حقوق آنها، سامان پیدا نمى کند.
شهید سرلشکر خلبان علیرضا یاسینى از فرماندهان مخلص و با ایمان نیروى هوایى ارتش جمهورى اسلامى ایران بود، تمام کارها و رفتار او براى رضاى خدا و براساس رعایت موازین شرعى و قانونى و رعایت حقوق دیگران انجام مى گرفت.
شوهر خواهر ایشان نقل مى کند: من سى سال از عمرم مى گذشت ولى هنوز به خدمت سربازى نرفته بودم و این درحالى بود که دو فرزند داشتم و خانمم نیز انتظار فرزند سوم را که در راه بود مى کشید.
من از این وضعیت بسیار نگران بودم.
شهید یاسینى روزى به خانه ما آمد، مسئله را با ایشان درمیان گذاشتم، او مرا براى رفتن به خدمت سربازى ترغیب کرد و یادآور شد که خدمت سربازى تکلیف است و اگر اعزام نشوى حق دیگران را ضایع کرده اى.
تصمیم گرفتم تا خود را به حوزه نظام وظیفه معرفى کنم، ابتدا تصور مى کردم در تعیین حوزه محل خدمت یارى ام مى کند.
با شروع خدمت به یزد اعزام و در نیروى زمینى سپاه مشغول خدمت شدم، در آن زمان شهید یاسینى سرهنگ بود و فرماندهى پایگاه بوشهر را به عهده داشت.
خانمم به ایشان زنگ زد و از او خواست تا براى انتقال من به اصفهان که محل زندگى ام بود همکارى کند.
شهید یاسینى در جواب گفت: «از اینکه نمى توانم براى شما کارى کنم، عذر مى خواهم.»
خانمم اصرار کرد و گفت با مسئولیتى که دارى اگر پى گیر شوى امکان پذیر خواهد بود.
او وقتى با اصرار بیش از حد ایشان مواجه شد، گفت: «خواهرم، سربازان دیگرى هم هستند که شرایطى همچون شوهر شما را دارند، به هر حال باید سختیها را تحمل کرد تا حقوق دیگران را ضایع نکرده باشید.»
ابتدا از اینکه کارى برایم نکرده بود، دلگیر شدم، ولى با گذشت زمان که بیشتر شخصیت این مرد خدا را کشف کردم، قضیه برایم عادى شد.
او با عملکرد آن روز خود، درسى به من داد که هرگز فراموش نخواهم کرد.
سخن هشتم:سلب آسایش دیگران
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: «اَلا اُنَبِّئُکُمْ مَنِ الْمُسْلِمُ؟ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ یَدِهِ وَلِسانِهِ؛
آیا شما را خبر دهم که مسلمان [واقعى] کیست؟ مسلمان کسى است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند.»
سلب آسایش دیگران، تعدى به حریم و حقوق شخصى آنان است و ناروا مى باشد.
سَمُرَه بن جُنْدَب مردى از اهل مدینه بود و نخلستانى داشت.
مردى از انصار، کنار در باغ و بوستان او خانه اى داشت که درخت خرماى سمره بن جندب داخل آن قرار گرفته بود، سمره گاه و بیگاه، بى خبر و سرزده وارد آن خانه مى شد و سراغ درخت خرمایش مى رفت و هنگام این آمد و شد، نگاه به داخل خانه و اوضاع زندگى آن مرد انصارى هم مى انداخت و این خانواده از نگاه ها و رفت و آمدهاى او در عذاب بودند.
آن مرد از رفتار سمره به رسول خدا صلى الله علیه و آله شکایت کرد، چون تذکرهاى مکررش به صاحب درخت سودى نبخشیده بود.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله کسى را نزد آن مرد فرستاد و شکایت مرد انصارى را به اطلاع او رساند و فرمود:هنگام ورود، اجازه بگیر.
اما آن مرد حاضر به این کار نشد؛ نه حاضر بود آن درخت خرما را بفروشد و نه حتّى به پیشنهاد پیامبر حاضر شد با چندین درخت خرما در جاى دیگر عوض کند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:از آن درخت درگذر، تا خداوند در بهشت سه درخت در مقابل آن به تو عطا کند.
آن مرد باز هم حاضر به این معاوضه نشد.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: اى سمره! مى بینم که تو مردى آسیب رسان هستى.
سپس به مرد انصارى چنین خطاب فرمود: برو و درخت او را از بیخ بکن و به طرف صاحبش بیانداز، چرا که در دین اسلام هیچ ضرر و زیانى پذیرفته نیست.
سخن نهم: حق همسایه
قال على علیه السلام : «اللّه اللّه فى جِیرانِکُمْ، فَاِنَّهُمْ وَصِیَّهُ نَبِیِّکُمْ.
ما زالَ یُوصِی بِهِمْ حَتّى ظَنَنّا اَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ؛
خداى را خداى را، درباره همسایگانتان، [حقوقشان را رعایت کنید که] آنان وصیت پیامبرتان هستند.
[آن حضرت] همواره به [خوشرفتارى با] همسایگان سفارش مى کرد تا آنجا که گمان بردیم براى آنان ارثى معین خواهد کرد.»
زیاد شنیده مى شود که افرادى از دست همسایه هایشان ناراحت مى شوند و رنج مى برند.
آیا علت این امر چیست؟ وقتى به دقت در این امر بنگریم خواهیم دید که این مسئله گاهى به نشناختن حقوق همسایه و گاهى هم به رعایت نکردن حقوق او مربوط مى شود، درحالى که در مکتب ما نسبت به همسایه تأکید خاصى شده است.
حدیث فوق بخشى از وصیت مولا على علیه السلام است که در آستانه شهادت به فرزندان و پیروانشان فرمودند.
در عصر پیامبر اسلام که رسول خدا صلى الله علیه و آله در مدینه سکونت داشتند، یکى از مسلمین، همسایه بدى داشت که از آزار او در امان نبود.
روزى به حضور رسول خدا آمد و از همسایه اش شکایت کرد و گفت: «من همسایه اى دارم که نه تنها خیرى از او به من نمى رسد، بلکه از شرّ و آزار او، آسوده نیستم.»
پیامبر به على علیه السلام و ابوذر و سلمان و یک نفر دیگر (که راوى مى گوید به گمانم مقداد بود) فرمود: به مسجد بروید و با صداى بلند فریاد بزنید:
«لا اِیمانَ لِمَنْ لا یَأْمَنُ جارُهُ بَوائِقَهُ؛
هر کس همسایه اش از آزار او آسوده نباشد ایمان ندارد.»
آنها به مسجد رفتند و سه بار با صداى بلند این دستور پیامبر را به گوش مردم رساندند.
امام صادق علیه السلام بعد از نقل این داستان، با دست خود اشاره به اطراف کردند و فرمودند: تا چهل خانه در چهار طرف، همسایه به حساب مى آیند.
سخن دهم: استیذان هنگام ورود به خانه دیگران
خداوند متعال در قرآن کریم مى فرماید: «یَـآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَ تَدْخُلُواْ بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُواْ وَ تُسَلِّمُواْ عَلَىآ أَهْلِهَا ذَ لِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ »؛
«اى کسانى که ایمان آورده اید، به خانه هایى که خانه شما نیست داخل نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید.
این براى شما بهتر است، شاید که پند بگیرید.»
خانه محل قرار و استقرار و آرامش است، از این رو به آن مسکن گفته مى شود.
انسان باید در محل زندگى خود احساس آرامش کند.
براى تأمین این «احساس آرامش» اقدامهاى گوناگونى باید انجام شود که یکى از آنها اجازه ورود گرفتن هنگام ورود به خانه دیگران است.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وقتى به در خانه کسى مى آمد، رو به روى در نمى ایستاد، بلکه سمت چپ یا راست قرار مى گرفت و مى فرمود: «السلام علیکم»، با این سلام دادنِ بلند، اجازه ورود مى گرفت، زیرا آن روزها هنوز معمول نشده بود که همه بر درِ خانه هایشان پرده بیاویزند.
یک بار ابو سعید خدرى رو به روى خانه حضرت ایستاد و اذن ورود طلبید، حضرت فرمود: رو به روى در اجازه ورود مگیر.
قرآن کریم در آیه اى که در ابتداى سخن بیان شد، به مسئله استیذان هنگام ورود به خانه اشاره مى کند و مى فرماید:
اگر اجازه داده نشد، به خانه دیگران وارد نشوید.
ادب قرآنى این است که ورود به خانه دیگران هم با اجازه باشد و هم با سلام، و هم بدون ایجاد وحشت و اضطراب.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله حتّى براى ورود به خانه دخترش فاطمه زهرا نیز بیرون از خانه مى ایستاد و با صداى بلند سلام مى کرد و با شنیدن جواب که به معنى آمادگى اهل خانه بود، وارد مى شد.
ابو ایوب انصارى از پیامبر صلى الله علیه و آله پرسید: اى رسول خدا! منظور از استیناس که در آیه مطرح است چیست؟ حضرت پاسخ دادند:
گفتن سبحان اللّه، الحمد للّه، اللّه اکبر و سرفه کردن.
البته نحوه خبر دادن با توجه به شرایط و محیط ها و اشخاص متفاوت است که به مقتضاى حال باید رعایت شود.
سخن یازدهم:حق پدر بر فرزند
پیامبر خدا در پاسخ به سؤال از حق پدر بر فرزندش فرمود: «لا یُسَمِّیهِ بِاسْمِهِ وَلا یَمْشى بَیْنَ یَدَیْهِ وَلا یَجْلِسُ قَبْلَهُ وَلا یَسْتَسِبُّ لَهُ؛
او را به اسم صدا نزند، جلوتر از او راه نرود، قبل از او ننشیند و باعث نشود که دیگران به پدرش دشنام دهند.»
احترام به پدر و رعایت حقوق او نردبانى است که هر کس مى تواند از طریق آن به موفقیتهاى زیادى دست یابد.
فرزند استاد شهید مطهرى درباره ایشان چنین نقل مى کند: «ایشان نصیحتها و پندهاى گرانبهایى در مورد احترام، دعاى خیر و نیکى به والدین و همچنین حقوق والدین نسبت به فرزند بیان مى کردند.
خاطرم هست که مى گفتند: «گاه که به اسرار وجودى خود و کارهایم مى اندیشم احساس مى کنم یکى از مسائلى که باعث خیر و برکت در زندگى ام شده و همواره عنایت و لطف الهى را شامل حال من کرده، احترام و نیکى فراوانى بوده است که به والدین خود کرده ام، به ویژه در دوران پیرى و هنگام بیمارى و علاوه بر توجه معنوى و عاطفى [با وجود فقر مالى و مشکلات مادى] از نظر هزینه و مخارج زندگى به آنان کمک و مساعدت کرده ام.»
نیکى به پدر و مادر و در نتیجه دعاى متقابل آنها در حق فرزند مى تواند منشأ توفیقهاى بزرگ از سوى خداوند نسبت به انسان باشد.
حجه الاسلام والمسلمین جمّى امام جمعه آبادان نقل کردند: «یک بار به محضر امام خمینى رحمه الله در جماران رسیدم، یکى از مسئولین مملکتى براى انجام کارهاى جارى به خدمت امام رسید، پدر سالخورده اش نیز همراهش بود، وقتى که مى خواست حضور امام برسد، خودش جلوتر از پدر حرکت مى کرد، پس از تشرف به خدمت امام، پدرش را معرفى کرد، امام نگاهى به آن مسئول نمود و فرمود: «این آقا پدر شما هستند؟» عرض کرد:
آرى، امام فرمود: «پس چرا جلوى او راه افتادى و وارد شدى؟»
به این ترتیب امام راحل رحمه الله مقام ارجمند پدرى را گوشزد کرده و درس بزرگ احترام به پدر را به دیگران مى آموخت.احترام و نیکى به پدر و مادر، معنى وسیع و گسترده اى دارد و به طور کلى از هر نوع بى احترامى به آنها و هر چیزى که موجب ناخشنودى آنها شود، باید دورى جست.
در قرآن کریم در مورد پدر و مادر در سیزده جا سخن به میان آمده است و در شش مورد با کلمه «احسان» و «حُسن» دستور به نیکى صادر گردیده است.
واژه «اُفّ» که در آیه «فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ»؛ «به آنها اف نگو» از آن نهى شده، به معنى سبکترین و کوچکترین تعبیر نامؤدبانه است که براى ابراز ناراحتى از آنها ممکن است گفته شود. از این تعبیر، وسعت دامنه احترام به پدر و مادر به خوبى فهمیده مى شود.
سخن دوازدهم: تشویق به ازدواج
یکى از مشکلات اجتماعى جامعه امروز، بالا رفتن سن ازدواج و شانه خالى کردن جوانان از پذیرش تشکیل خانواده است.روند افزایش سن ازدواج مشکلات زیادى را در پى دارد، از جمله کشیده شدن جوانان است به سمت و سوى فحشا و کارهاى خلاف عفت.
اسلام براى جلوگیرى از بوجود آمدن چنین مشکلاتى تشویق فراوان به ازدواج و تشکیل خانواده نموده است و به بزرگان و آبرومندان نیز سفارش کرده است که در مسیر تشکیل خانواده براى جوانان تلاش نمایند.
در قرآن کریم مى خوانیم: «وَ أَنکِحُواْ الاْءَیَـمَى مِنکُمْ وَ الصَّــلِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَ إِمَآئِکُمْ إِن یَکُونُواْ فُقَرَآءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِى وَ اللَّهُ وَ سِعٌ عَلِیمٌ »؛
«باید مردان بى زن و زنان بى شوهر و کنیزان و بندگان خود را به نکاح درآورید، اگر آنان فقیر باشند، خداوند آنان را از فضل خویش بى نیاز خواهد ساخت.
زیرا خداوند وسعت دهنده و داناست.»
اى جوان زن بگیر و باور کنزندگى را چو گُل معطر کن روزى اش پیش پیش مى آیدفکر خرج زیاد کمتر کن
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بسیار تشویق به ازدواج مى نمود.
پیامبر عزیز خدا فرمودند: «در اسلام هیچ بنایى ساخته نشد که نزد خداى عزیز و جلیل محبوب تر و ارجمندتر از ازدواج باشد.»
و در مورد وساطت در امر ازدواج حضرت سجاد علیه السلام فرمودند: «مَنْ زَوَّجَ عَزَبا تَوَجَّهُ اللّهُ بِتاجِ الْمُلْکِ؛ کسى که بى همسرى را همسر دهد، خداوند تاج پادشاهى را بر سر وى مى نهد.»
زن تارک دنیا
زنى به امام باقر علیه السلام عرض کرد: من زن تارک دنیا هستم.
حضرت فرمود:منظورت از ترک دنیا چیست؟ عرض کرد: نمى خواهم هرگز ازدواج کنم.
حضرت پرسید: چرا؟ عرض کرد: دنبال کسب فضیلت هستم.
حضرت فرمود: از این کار دورى کن، اگر در این کار فضیلتى بود، فاطمه علیهاالسلام از تو نسبت به آن سزاوارتر بود.
هیچ کس نیست که در فضیلت بر او سبقت گیرد.
سخن سیزدهم: ازدواج آسان
در صدر اسلام مسئله ازدواج به سادگى و آسانى صورت مى گرفت.
با اینکه جامعه آن روز اسلامى دچار فقر شدیدى بود، با این حال چون در امر ازدواج مطابق دستورات اسلام رفتار مى شد، به راحتى مسئله حل شده بود، و هیچ معضلى در این زمینه مشاهده نمى شد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:«اِنَّ مِنْ یُمْنِ الْمَرْأَهِ تَیْسیرُ خِطْبَتِها وَتَیْسیرُ صِداقِها؛
از میمنت و خجستگى زن این است که راحت خواستگارى شود و کابینش (مهریه اش) سبک باشد.»
نمونه هاى تاریخى زیادى در این باره داریم که به یک نمونه اشاره مى شود.
از امام باقر علیه السلام حکایت شده است که: زنى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد:مرا همسرى ده.
حضرت فرمود: چه کسى حاضر است با این زن ازدواج کند؟ مردى برخواست و عرض کرد: من، یا رسول اللّه، او را به همسرى من درآور.
فرمود: به او چه چیز [مهریه] مى دهى؟ عرض کرد: چیزى [از مال دنیا] ندارم.
حضرت فرمود: بدون مهریه نمى شود.
تا سه بار قضیه تکرار شد، سپس رسول خدا فرمود: آیا از قرآن چیزى مى دانى؟ گفت: آرى.
فرمود: به هر آنچه از قرآن مى دانى این زن را به عقد تو در آوردم، پس به او قرآن بیاموز.
این جریان به خوبى مى رساند که مى توان خیلى ساده و آسان تشکیل خانواده داد.
سخن چهاردهم: اهمیّت دادن به تدیّن در امر ازدواج
هر کس براى ازدواج خود شرائط و خصوصیاتى را در نظر دارد، برخیها به زیبائى دختر و یا پسر بیش از هر چیز دیگر ارزش و اهمیّت قائل اند؛ به گونه اى که با وجود زیبایى تمام مسائل دیگر و معیارهاى اصلى و اساسى نادیده گرفته مى شود، عده اى در ازدواج به وضعیّت مالى پدر دختر، و یا پسر چشم دوخته اند و به محض آنکه خواستگار ثروتمند براى دخترشان آمد، سر از پا نشناخته، معیارهاى اصلى را فراموش کرده، بدون چون و چرا تسلیم او مى شوند.
و بعضیها هم معیارهاى دینى برایشان اصالت دارد و در عین حال جمال و کمال را نیز نادیده نمى گیرند.روایات، سخت بر این امر تأکید دارد که در انتخاب همسر، اساسى ترین معیار براى زوجین، ایمان و تدیّن است؛ البته اصالت خانوادگى، اخلاق و… را نیز نباید نادیده گرفت.
درباره متدین بودن زن، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:«تُنْکَحُ الْمَرْأَهُ عَلى اَرْبَعِ خِلالٍ، عَلى مالِها، وَعَلى دِینِها، وَعَلى جَمالِها، وَعَلى حَسَبِها وَنَسَبِها، فَعَلَیْکَ بِذاتِ الدِّینِ؛
با زن به خاطر چهار چیز ازدواج مى شود: مال و ثروتش و بر دیندارى اش و زیبائیش و بر اصل و نسب و خانواده اش و تو با زن متدین ازدواج کن.»
که از همسر جهاز و زر نخواهید بغیر از پاکى گوهر نخواهید
بپرس از او که از ایمان چه دارى نه از سیم و بستان چه دارى
که در بى دین وفا و عاطفت نیست صفا و مردمى و معرفت نیست
لطیفه
مرد فاسقى همسر خود را به تقوا و پاکدامنى سفارش مى نمود.
عالمى راز مطلب را از او پرسید که خود اهل گناه و معصیت مى باشى، ولى به همسرت درس زهد و تقوا مى دهى؟
در جواب گفت: من که یقین دارم به جهنم مى روم، مى ترسم که این زن در جهنم هم من را رها نکند.
به این جهت او را به زهد و تقوا سفارش مى کنم تا سرانجام به بهشت رود و در جهنم براى من مزاحمت ایجاد نکند.
سرانجام ازدواج با مرد غیر متدین
زنى به شعبه ۴۵ دادگاه حمایت از خانواده تهران شکایت کرد که مى خواهد از شوهرش طلاق بگیرد و جدا شود.
این زن و شوهر ۳۳ سال با هم زندگى کرده اند. زن شاکى گفت: علّت تقاضاى طلاق این است که شوهرم اهل گناه و هرزگى است.
سخن پانزدهم: اصالت خانوادگى، ویژگى یک همسر شایسته
یکى از ویژگیهایى که باید در ازدواج مورد توجه قرار گیرد، اصالت داشتن خانواده دختر است.
این امر در گفتار و رفتار پیشوایان دینى به گونه هاى مختلفى مورد تأکید قرار گرفته است.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: «اِیّاکُمْ وَخَضْراءَ الدِّمَنْ، قِیلَ: یا رَسُولَ اللّهِ! وَما خَضْراءُ الدِّمَنْ؟ قالَ: اَلْمَرْأَهُ الْحَسْناءُ فى مَنْبَتِ السُّوءِ؛
از خضراء الدمن (گیاه روییده در مزبله) دورى کنید.
گفته شد: اى رسول خدا! خضراء الدمن چیست؟ فرمود: زن زیبارویى که در خانواده فاسد رشد کرده است.»
على علیه السلام و توجّه به اصالت خانوادگى
بعد از رحلت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، على علیه السلام به برادرش عقیل ـ که اطلاعات وسیعى از نسب قبایل عرب و تاریخ گذشته آن روز داشت ـ سفارش فرمود که از اقوام اصیل و شجاع عرب همسرى براى من انتخاب کن که زاده شجاعان و وارث دلاورى و شهامت باشد؛ زیرا مى خواهم از این ازدواج فرزند شجاع و دلیرى به دنیا بیاید.
عقیل پس از بررسى و جستجو «فاطمه کلابیّه» را پیشنهاد کرد که حضرت با او ازدواج کند؛ چرا که در جامعه [آن روز[ شجاع تر و دلیرتر از اجداد و پدران او نبود.
این حکایت نشان دهنده توجه ویژه حضرت على علیه السلام به اصالت خانوادگى در ازدواج است.
دردى که متأسفانه در شرایط فعلى جامعه ما بسیارى از جوانان به آن مبتلا هستند، این است که زیبایى را ملاک اصلى براى ازدواج قرار مى دهند و در موارد زیادى هم به همین زیبایى اکتفاء کرده و بدون تحقیق مبادرت به ازدواج مى کنند و پس از آن با مشکلات عدیده اى روبرو مى شوند و زندگى برایشان بسیار دشوار مى شود.
سخن شانزدهم: نکوهش مهریه سنگین
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: «تَیاسَرُوا فِى الصَّداقِ فَاِنَّ الرَّجُلَ لَیُعْطى الْمَرْأَهَ حَتّى یَبْقى ذلِکَ فى نَفْسِهِ عَلَیْها حَسِیکَهٌ؛
در مهریه آسان بگیرید، زیرا مرد [کابین] زن را مى دهد، امّا در دلش نسبت به او کینه [و دشمنى] به وجود مى آید.»
یکى از مشکلات ازدواج در جامعه امروزى، سنگینى مهریه است.
مهریه تا مرز دو هزار سکّه بهار آزادى نیز رسیده است.
حتّى برخى از متدیّنان نیز در مهریه دست بالا گرفته اند؛ آنهم با نامهاى مقدس مثلاً ۳۱۳ سکّه به تعداد یاران امام زمان علیه السلام .
اگر چنین پیش رود، روزى خواهد رسید که ۱۲۴۰۰۰ سکّه به تعداد انبیاء مهریه داده شود.
آیا به راستى با این مهریه هاى سنگین جوان مى تواند اقدام به ازدواج نماید؟
مهریه را سنگین چه خواهى که این دور است از امر الهى
على را بود یک شمشیر و جوشناز آن تکلیف مهریه است روشن
عده اى فکر مى کنند با قرار دادن مهریه سنگین دختر خویش را خوشبخت و پایه هاى زندگى آینده او را مستحکم نموده اند، غافل از اینکه مهریه سنگین نه تنها باعث استحکام زندگى و دوام و شادابى آن نمى شود، بلکه برعکس باعث ایجاد نفرت و کینه، و در نتیجه تلخى زندگى و سرانجام عدم دوام، و طلاق خواهد شد.
منبع :مبلغان ، مهر و آبان ۱۳۸۵، شماره ۸۳