- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
«دختر بابا» اصطلاحی است که در خیلی از خانواده های دختردار هنگامی که بین پدر و دختر خانواده، صمیمیت و رابطه عاطفی تنگاتنگی وجود داشته باشد، بکار می رود و صد البته چنین ارتباط صمیمانه ای بین والد و فرزند در جای خود بسیار موثر و ارزشمند است.
با این حال، اگر روابط پدر و دختری، وابسته گونه و به شکلی نادرست پیش برود، می تواند آسیب زا بوده و بر روند شکل گیری شخصیت دختر، تاثیر منفی بگذارد. این نوشتار بر آن است تا ضمن بیان شکل های نادرست این گونه روابط، به برخی از آسیب هایی که متوجه دختر بابا می شود، اشاره ای داشته باشد.
تاثیرات رابطه پدر و دختر
یکی از مسائلی که امروزه بسیار کم مورد بررسی قرار گرفته، آسیب های رابطه میان پدران و دختران است. این رابطه سرشار از توقع و ناکامی، تحسین و نادیده انگاری، عشق و طرد است. سبک ارتباطی دختر با پدرش، تأثیر دراز مدتی روی روابط آتی او با مردانی دارد که همسر، معشوق، دوست، رئیس و یا همکار او هستند.
همچنین این رابطه بر مسائل مربوط به جنسیت، خلاقیت، معنویت و نیز توانایی او برای ابراز خویشتن و اظهار عقایدش در دنیا تأثیر می گذارد. در صورتی که رابطه میان دختر و پدر مورد بررسی قرار نگیرد، بر احساس شایستگی، قدرت و اقتدار زن در زندگی شخصی و اجتماعی او تأثیر می گذارد.
شیوه های گوناگون پدری کردن
«شیوه های پدری کردن»، انواع مختلفی دارد و هر یک از آن ها، مسائل و عقده های مخصوص به خود را در بردارد که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
۱-پدر خوب
در بین شیوه های پدری کردن، شیوه «پدر خوب»، حداقل پیچیدگی را دارد. چنین پدری، دخترش را بدون چشمداشت دوست می دارد و به او کمک می کند که به بانویی خودکفا تبدیل گردد و هنگامی که در کنار مردان قرار می گیرد، بتواند خودش باشد.
از این رو، تنها «پدر خوب بودن» در میان انواع شیوه های پدران، پدری سالم و متعادل است و بقیه آنها از نظر روانشناسی هر کدام به نوعی اختلال در پدری کردن است و نیازمند درمان می باشد.
۲-پدر غایب
شیوه «پدر غایب»، مشکلاتی در پی دارد. چنین پدری به لحاظ عاطفی از دخترش فاصله می گیرد؛ از او غافل است یا از دنیا رفته است؛ در تمام این موارد، گویی پدر دخترش را رها کرده و باعث شده دخترش به لحاظ احساسی آسیب پذیر شود و همیشه در ولع عشق باشد.
۳- پدر نازپرور
چنین پدری همیشه طوری با دخترش رفتار می کند که انگار او کودک است هر چه دخترش درخواست می کند در اختیارش قرار می دهد و انگار می خواهد با چنین رفتارهایی، وابستگی دخترش را به خودش تضمین کند.
۴- پدر منفعل
«پدر منفعل»، پدری است که از نقش سرپرست و رهبر خانواده، کناره گیری می کند و از آنجایی که دختر چنین پدری مجبور است خودش پاسخ همه سؤالاتش را بیابد، دیگر برای منبع قدرت، احترامی قائل نیست.
۵- پدر اغواگر
«پدر اغواگر»، پدری است که رابطه ای اروتیک با دخترش دارد و اگر دخترش را مورد سوء استفاده جنسی قرار ندهد، از خلال پیوندی تلویحی و ضمنی، دخترش را – به گونه ای نامناسب – به خودش وابسته می سازد.
۶- پدر سلطه گر
«پدر سلطه گر» از دخترش می خواهد که از او اطاعت و فرمانبرداری کند و باعث می شود دخترش همیشه دچار احساس ترس و ناامنی باشد.
۷- پدر اعتیادآور
«پدر اعتیادآور»، به دستور دادن اعتیاد دارد و در این زمینه از دخترش استفاده و سوء استفاده می کند، در نتیجه دختر چنین پدری، به شدت کمالگرا می شود تا بدین طریق از خودش محافظت کند.
۸- پدر آرمانی
«پدر آرمانی شده»، پدری است که دخترش را به همسر خود و دیگر فرزندان، ترجیح می دهد و باعث می شود دخترش احساس کند شخصی خاص و منحصر به فرد است. این دختر، سوگلی پدر است و دختر بابا نامیده می شود و از قضا برای چنین دختری، خیلی دشوارتر از دیگران است که بداند برای عشق پدر، چه بهایی پرداخته است.
پیامدهای شیوه های گوناگون پدری کردن
تمامی این روابط پدر – دختر، پیامدهایی عاطفی به دنبال دارند؛ اگرچه تشخیص برخی از این پیامدها آسان تر است. معمولاً دختر «پدر غایب»، خودش را به خاطر غیبت پدر سرزنش می کند و پیوسته تقلا می کند آن قدر «دختر خوبی» باشد که بتواند عشق پدر یا فرد دیگری را به دست آورد.
دختر ناز پرورده می داند آن قدر توانمند نیست که زندگی رضایت بخشی برای خودش بسازد و معمولا فردی را به عنوان جانشین پدر می یابد تا او به زندگی اش سر و سامان دهد. درد و رنج درونی دخترِ اغوا شده یا سوء استفاده شده، دائما او را به یاد خشونت های پدر می اندازد و در نتیجه به دنبال رابطه ای است که در آن نه قربانی باشد و نه جنایتکار.
دختر «پدر منفعل»، آموخته است که هرگز نمی تواند به کسی تکیه کند و در سراسر زندگی اش سعی دارد بی اقتداری پدر را به گونه ای افراطی جبران کند. دختر «پدر سلطه گر»، یا به راحتی تحت سلطه دیگران در می آید یا در تمام دوران بزرگسالی، در حال سرکشی و طغیانگری است.
دختر «پدر اعتیاد آور»، آن قدر تلاش می کند در زندگی اش همه چیز و همه کس را کنترل کند که از پای در می آید. دختر بابا آن قدر با پدرش همانندسازی می کند که دیگر چندان هویت مستقلی ندارد و هنگامی که به سنین بزرگسالی می رسد، آن قدر حق به جانب است و آن قدر احساس خاص بودن و بی همتایی دارد که به ندرت انگیزه ای برای بررسی پیچیدگی های رابطه با پدرش و بهای عاطفی چنین رابطه ای خواهد داشت.
ویژگی های دختر بابا در بزرگسالی
دختران بابا در سنین بزرگسالی، رفتارها و ویژگی های مشترکی دارند. از آنجایی که یک دختر بابا در دوران کودکی، رابطه ای نیرومند و مثبت با پدرش داشته و در دوران بزرگسالی در درجه اول با او همانندسازی می کند، طرفدار مردها و قدرت مردانه است و دیدگاه ها و ارزش های بانوان را در درجه دوم اهمیت می داند. او در دوران کودکی، محرم اسرار پدر است و بیش از آن که نقش دختر پدر را داشته باشد، نقش همسر او را بازی می کند.
دختر بابا در دوران بزرگسالی و در محل کارش نیز همین نقش را تکرار می کند؛ او محبوب رئیس و محرم اسرار مردانی است که در منصب قدرت هستند و با این کار، جایگاه دختر محبوب و خاص را حفظ می کند، اما خودش – به خودی خود – از قدرت چندانی برخوردار نیست و عملا در جایگاهی ثانویه قرار دارد؛ با این حال در چنین جایگاهی، به مدیر عاملان افراد قدرت طلب و کسانی که از قدرتی سیاسی برخوردارند و سعی در تغییر دنیا دارند، کمک های بسیاری می کند.
دختر بابا در گذشته همیشه محبوب پدر بوده و به همین دلیل احساس می کند فرد خاصی است و انتظار دارد دیگران هم رفتار خوبی با او داشته باشند. او از خودش و دیگران، انتظارات زیادی دارد؛ درک چندانی از محدودیت ها ندارد و به طور کلی هنگامی که به درخواست او پاسخ منفی داده شود، باز هم از خواسته خود دست برنمیدارد.
او مراقب بدن خود هست و اجازه نمی دهد بیمار شود. دختر بابا هرگز یاد نگرفته با دیگران سازش و توافق کند چون عادت کرده هر کاری که می خواهد، بتواند انجام دهد. بنابراین از آنجایی که روابط صمیمی نیازمند مهارت های گوش کردن و مذاکره هستند، او در چنین روابطی با مشکل مواجه می شود.
دختر بابا به هر قیمتی از پدرش تقلید می کند. او پدرش را تحسین و ارزشها و اصول او را درونی می کند؛ در واقع این ارزشها و اصول همچون ندایی درونی، او را هدایت می کنند و از او می خواهند که در جامعه فرد مفیدی باشد.
در نتیجه دختر بابا در دنیای کار، فردی جاه طلب و مسئولیت پذیر است؛ بر روی دستیابی به اهدافش تمرکز و عزمش را جزم می کند و اکثر اوقات، بیش از توانش مسئولیت قبول می کند. او کمال گرا است و قادر نیست آسیب پذیری های خود را تحمل کند.
از نظر دختر بابا آن چیزی موفقیت است که بر اساس استانداردهای فرهنگ مردانه، هدف محور و قدرت مدار موفقیت دانسته شود. او مشتاق است که مثل پدرش باشد و پدرش او را دوست داشته باشد. گاهی اوقات او واقعا می خواهد خود پدرش باشد. او نه تنها دوست دارد از افکار و احساسات درونی پدرش مطلع باشد بلکه می خواهد همچون پدرش، فردی قدرتمند بوده و مورد توجه قرار گیرد.
هرگاه دختری به جای همانندسازی با توانایی پدرش در حفظ روابط عاطفی با شغل و حرفه پدرش همانندسازی کند، احتمالاً در دنیای کار به همان موفقیت های پدر دست می یابد و تنها برای افکار و ایده ها، ارزش قائل است. برخی از دختران بابا در اواخر سی یا چهل سالگی با این واقعیت دردناک مواجه می شوند که هرگز نتوانسته اند روابطی صمیمی داشته باشند و به خاطر از دست دادن سال هایی که می توانستند بچه دار شوند، ماتم می گیرند.
هنگامی که دختر بابا تصمیم به ازدواج می گیرد، دلبستگی و وابستگی او به پدر مانعش می شود. دختر بابا نمی تواند در این دنیا، مردی را بیابد که با تصویر آرمانی شده او از پدر «کامل» خودش هماهنگ باشد. همچنین به هیچ کس اجازه نمی دهد به او نزدیک شود و سعی کند مانند تصویر ذهنی او از پدرش باشد. او دائم شکایت دارد که مردها آن توجهی را که او سزاوار آن است، به او نمی دهند و با این بهانه از صمیمیت اجتناب می کند.
ممکن است دختر بابا به قدری پدر خود را آرمانی سازی کند که نه تنها روابط دوستانه با جنس مخالف برایش دشوار باشد بلکه هیچ وقت از دستاوردها و موفقیت های خودش نیز رضایت نداشته باشد. از آنجا که در نظر او پدرش فردی ایده آل است، غیر ممکن است که بتواند برای استعدادها و دستاوردهای ناقص خود ارزش قائل گردد.
او برای استعدادها و توانمندی های خود، ارزشی قائل نیست و معتقد است هیچ یک از توانایی هایش، به اندازه کافی خوب نیست. دختر بابا از این که انتظارات پدرش را برآورده نساخته غمگین است. این احساس نارضایتی شخصی، مانند ویروسی مزمن است که هرگز از بین نمی رود.
طرد مادر در فرایند دختر بابا شدن
تجربه محوری و اصلی یک دختر بابا، طرد مادر است. اتحاد بین پدر و دختر و همزمان با آن طرد مادر، دلایل بی شماری دارد. ممکن است مادر افسرده، عصبانی، طرد کننده، ضعیف، الکلی باشد و یا – در غیر این صورت – به لحاظ عاطفی در دسترس نباشد.
ممکن است زمانی که دختر سن کمی دارد، مادر از پدر طلاق بگیرد، بیمار شود و یا بمیرد؛ بنابراین دختر دچار خلأ عاطفی می شود و پدر سعی می کند آن خلا را پر کند؛ یا ممکن است تنها دلیل آن، این باشد که دختر با پدرش علایق و خصوصیات مشترکی دارد و بنابراین او را به مادر ترجیح می دهد.
دلیل آن هر چه که باشد، در این زنجیره ی مثلثی (دختر/پدر/مادر)، مادر حلقه ضعیفی است و دختر عمیقاً احساس بی مادری می کند.
دختر بابا، از همان سنین کودکی می داند که پدرش او را به مادر ترجیح می دهد. از این که از مادرش جوان تر و جذاب تر است و بیشتر از او به پدر توجه می کند آگاهی دارد. او می داند قادر است طوری رضایت پدر را جلب کند که مادر هرگز نمی تواند.
دختر بابا، برای این که جایگاه و محبوبیت خود را در نزد پدر حفظ کند، باید از مادر روی بگرداند. بی صبرانه منتظر زمانی است که بتواند با پدرش – و نه با مادر – وقت بگذراند. فعالیت ها و عقاید مادر را به دیده تحقیر می نگرد و آنها را زنانه و ملال آور می داند.
هنگامی که دختر بابا به سنین نوجوانی می رسد، ممکن است سرکشی ها و طغیان های این دوره را روی مادرش خالی کند، اقتدار او را تضعیف و به آن اهانت کند. او در حضور پدر، راه های زیرکانه تری می یابد تا با مادرش مخالفت و موقعیت او را تخریب کند. دختر بابا پدر را به مادر ترجیح می دهد و سرانجام همین ترجیح، منجر به بروز احساسات متعارضی در دختر می گردد:
۱-حس برتری و پیروزی نسبت به والدی که از خودش ضعیف تر است.
۲-حس تحقیر و خوار انگاشتن پدر (چون به راحتی توانسته برنده این بازی باشد و پدر را به دست آورد).
۳-حس خوشحالی از این که پدر را به دست آورده و در عین حال احساس گناه ناشی از این حس.
۴-حس بی احترامی نسبت به مادر.
در چنین رابطه صمیمانه ای میان پدر و دختر، خود به خود مادر کنار نهاده می شود. دختر همه توجه پدر را از آن خود ساخته و در نهان احساس می کند خودش می تواند همسر بهتری برای پدر باشد؛ بالاخره کسی که پدر را درک و تحسین می کند او است.
اگر مادر اغلب اوقات عصبانی، انتقادگر یا افسرده باشد، دختر به سادگی باور می کند که مشکل از مادر است. پدر نیز با اظهار نظرهایی از این قبیل که «مادرت نمی داند چطور باید خوشحال باشد» یا «من نمی دانم چطور او را خوشحال کنم»، تصورات دختر را تقویت می کند.
تبانی پدر و دختر، تبدیل به دسیسه ای پنهان علیه مادر و رابطه صمیمانه میان دختر و پدر می گردد؛ رابطه ای که پنهانی و لذت بخش اما در نهایت آکنده از احساس گناه است. ممکن است دختر تا زمانی که بزرگ شود، نسبت به این احساس گناه آگاهی نداشته باشد.
واکنش های مادر به صمیمیت بین پدر و دختر بابا
اغلب بانوان، تبانی میان شوهر و دختر خود را حس می کنند و تا حدودی می دانند که توسط آن دو نفر، به جایگاهی پایین تر تنزل یافته اند. ممکن است نتوانند اقرار کنند که به رابطه شوهر و دخترشان حسادت می کنند، یا اگر بخواهند درباره این تبانی با شوهرشان صحبت کنند ممکن است شوهرشان بگوید «تو دیوانه ای!»
بانویی می گفت: «مادرم اقرار می کرد که کاملا می داند پدرم مرا به او ترجیح می دهد، اما ادعا می کرد این مسئله او را ناراحت نمی کند و می گفت از این که پدر و دختر، رابطه خوبی با همدیگر دارند خوشحال است.
در برخی مواقع ممکن است بانویی به خاطر مشغله های کاری، مسئولیت بچه ها یا ناسازگاری با شوهرش، واقعاً ترجیح بدهد که رابطه کمتری با او داشته باشد. همچنین ممکن است از مکانیسم دفاعی منطقی سازی استفاده کند و بگوید وابستگی میان پدر و دختر، یک مرحله گذرا است که اگر برای خود او مفید نباشد، برای شوهر و دخترش مفید است.
ویژگی ها و پیامدهای عاطفی چنین رابطه خاصی میان پدر و دختر هر چه که باشد، به ندرت درباره آن صحبت شده یا صراحتا پذیرفته شده است. تبانی زیرکانه میان دختر و پدر به همراه طرد ضمنی مادر، اولین جراحت را به زنانگی دختر وارد می آورد. چنین جراحتی باعث می شود زن قادر به پذیرش شهود و احساسات خود نباشد و خِرَدی را که در ریتم طبیعی بدنش وجود دارد نپذیرد.
دختر بابا با طرد مادر، در واقع خود را به عنوان یک بانو طرد می کند. آدریان ریچ شاعر می نویسد: دلیل غیبت مادر هر چه که می خواهد باشد در هر حال این حقیقت خیلی دردناک است که پدر نه مکمل مادر بلکه جایگزین او شود و دوست داشتن او به بهای قربانی کردن مادر باشد.
تنها هنگامی که دختر بابا به بلوغ فکری برسد و متوجه شود که او و پدرش در طرد مادر شریک جرم بوده اند، آنگاه دیگر – مثل قبل – فقط مادرش را مورد انتقاد قرار نمی دهد و در عوض نسبت به او احساس دلسوزی می کند.
دشواری بررسی رابطه پدر و دختر
در رابطه ی دختر بابا با پدرش، مراحل ثابتی وجود ندارد با این حال می توان گفت در طول سال های بزرگسالی، الگوهایی وجود دارد که بر اساس آنها می توان چنین رابطه ای را شناسایی کرد. دختر بابا در طی سنین بیست سالگی، عاشق پدرش است.
او همچنان دختر محبوب پدر است و اگر جرأت کند ورای خاطرات آرمانی سازی شده با پدرش را نگاهی بیندازد، احساس می کند به پدر خیانت کرده است. او از گل آلود کردن آب می هراسد و بیشتر می ترسد که مبادا پدرش را از دست بدهد.
دختر بابا بین سی تا چهل سالگی، تصویر دوست داشتنی رابطه با پدرش را مورد ارزیابی مجدد قرار می دهد و احتمالاً دچار اضطراب می شود و احساس می کند این پیوند، او را اسیر و مقید کرده است. او از دخالت ها، رفتار کنترلگرانه و بی توجهی های پدر و از این که پدر دیگر – مانند دوران کودکی – از او حمایت نمی کند، عصبانی است اما همچنان به انکار خشم خود نسبت به پدر ادامه می دهد.
دختر بابا هر خشمی را که نسبت به پدر حس می کند، یا درونی می سازد و یا بر روی همسر، مادر خواهر و برادرها، رئیس یا درمانگرش فرافکنی می کند. آن قدر به این کار ادامه می دهد تا زمانی که بالاخره خشمش متوجه هدف صحیح – یعنی پدر – شود.
دختر بابا در سنین چهل تا پنجاه سالگی، رفته رفته متوجه می شود علیرغم ظاهر ماجرا – که گویی پدرش همه چیز به او داده – اما چیزهایی هم بوده که از او دریافت نکرده است.
بنابراین دچار احساس فقدان می شود: احساس فقدان مادر، فقدان هویت و فقدان رؤیاهایی که زمان بچگی اش درباره بانو بودن داشت و همین احساس منجر به بروز خشم و اندوه در او می گردد. برخی از دخترها قادرند درباره احساسات خود با پدر صحبت کنند، اما اکثر آنها نمی توانند چنین کاری انجام دهند.
دختر بابا در سنین پنجاه تا شصت سالگی و بالاتر از آن، میراثی را که از پدر به او رسیده ارج می نهد؛ به عبارت دیگر او، هم صریحاً اذعان می کند که از پدرش درس ها و ارزش هایی آموخته و هم تلویحا محدودیت ها و اشتباهات او را می پذیرد.
هر بانویی در زمان مخصوص به خودش، راهی برای التیام دردهایش می یابد. یکپارچگی، فرایندی مداوم است. خواه پدر در فرایند التیام رابطه با دخترش همکاری کند یا نه، این تکلیف بر عهده دختر است که هویت خود را از بند پدر رها سازد؛ تکلیفی که دختر از به عهده گرفتنش بیزار است.
بسیاری از دختران بابا که رابطه با مادرشان را عمیقاً مورد بررسی قرار داده اند، حاضر نیستند نگاهی به ورای رابطه با پدرشان بیندازند. نوستالژی نیاز مداوم به لذت و انکار خشم، مانع دید آنها می شود.
فرقی نمی کند که پدر مذاکره کننده بوده یا کشاورز، راننده کامیون، دکتر یا کاسب؛ یک دختر بابا آن قدر درگیر همانندسازی با پدرش است که به راحتی نمی تواند تأثیر پدر را بر زندگی خود بررسی کند و ببیند آیا پدر بر زندگی او تأثیری مثبت داشته یا تأثیری ناخواسته و مداخله گر.
نتیجه گیری
معمولا وقتی بین یک پدر و دختر رابطه عاطفی تنگاتنگی وجود داشته باشد، به آن دختر «دختر بابا» می گویند. دختر بابا بودن خیلی اوقات، بیانگر موفقیت پدر به عنوان والد، در ایجاد صمیمیت با دخترش است. با این حال، همانگونه که اشاره شد پدری کردن برای دختر بابا، شیوه های گوناگونی دارد که برخی از آن ها، می تواند به شکل گیری شخصیت دختر و نیز روابط آینده او با همسرش به طور جدی آسیب بزند.
منبع اقتباس: مورین مورداک؛ دختر بابا (موهبت ها و مصیبت های دختر بابا بودن)؛ ترجمه ساره سرگلزایی؛ ص۹-۲۶