- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
بداخلاقی و سوء خلق، سرچشمه بسیاری از گناهان مانند اذیت و آزار مردم، غیبت و ظلم است. علاوه بر این، بداخلاقی و بدرفتاری آثار اجتماعی زیانباری نیز برای فرد به همراه داشته و موجب نفرت و انزجار مردم از او می شود.
کسی که با تندی و بداخلاقی، با دیگران رفتار می کند، دوستان، خانواده و همسر و فرزندان خود را از دست می دهد.
اثر دیگر بداخلاقی و سوء رفتار، آسیب روحی و تاثیر منفی ای است که بر خود فرد می گذارد؛ یعنی هر انسان بداخلاقی پیش از هر کس، خودش اذیت شده و آسیب می بیند. او با آتش بداخلاقی و بدرفتاری خود، اول درون خود را می سوزاند آن گاه برون و دیگران را.
حقیقت این است که اخلاق و شکل روحی و روانی آدمی، پیرو اراده و اختیار اوست و هر کسی در این زمینه، معمار و نقاش شخصیت خویش است.
انسان این توانمندی را دارد که چهره ای زیبا، دلپذیر و دوست داشتنی از اخلاق و سیرت خود، نزد دیگران ترسیم کند و به صفات پسندیده اخلاقی آراسته گردد که از آن در فرهنگ دینی به محاسن و مکارم اخلاق یاد شده است.
حدیث مشهور نبوی ناظر به اهمیت همین موضوع است و اساسا فلسفه بعثت را تکمیل و ترویج صفات پسندیده اخلاقی در بین انسان ها عنوان می کند:
إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق؛[۱] همانا من برای به کمال رساندن مکارم اخلاقی مبعوث شده ام.
در ادامه به چند داستان خواندنی و آموزنده پیرامون بداخلاقی و آثار شوم آن اشاره می کنیم:
بداخلاقی سعد بن معاذ با خانواده
روزی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر رسید که سعد بن معاذ از دنیا رفته است. حضرت به همراه اصحاب، بر جنازه او حاضر شدند و دستور غسل و کفن او را دادند. پس از اتمام مراسم غسل و کفن، او را در تابوت گذاشته برای تشییع و تدفین به سوی قبرستان حرکت دادند.
در طول مراسم تشییع، پیامبر با پای برهنه و بدون ردا حرکت می کردند، گاهی طرف چپ و گاهی طرف راست تابوت را می گرفتند تا بالاخره به قبرستان و نزدیک قبر سعد رسیدند.
در ابتدا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داخل قبر شد و با دست مبارک خود، لحد را ساخت و پس از قرار دادن جسد، خشت بر آن گذاشت و با گل، بین خشت ها را پر کرد.
پس از آن، روی قبر، خاک ریخت و فرمود: می دانم به زودی این خشت و گل کهنه خواهد شد؛ ولی خداوند دوست دارد هر کاری که بنده اش انجام می دهد، محکم و استوار باشد.
در این هنگام مادر سعد که از حضور پیامبر و همراهی او در مراسم کفن و دفن فرزندش خوشحال بود، کنار قبر فرزند خود آمد و گفت: ای سعد! بهشت بر تو گوارا باد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: ای مادر سعد! هیچ وقت با چنین یقینی از طرف خداوند خبری مده! اکنون سعد از فشار قبر رنج دید و آزرده شد!
در پایان مراسم، پیامبر و همراهان به سوی خانه های خود بازگشتند. در راه بازگشت، گروهی از یاران حضرت به ایشان عرض کردند:
ای رسول خدا! امروز برای سعد بن معاذ کارهایی کردید که تاکنون سابقه نداشت. جنازه او را با پای برهنه و بدون ردا تشییع کردید و گاهی طرف راست و گاهی طرف چپ جنازه او را گرفتید. این کارهای شما به چه علت بود؟!
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در مراسم تشییع جنازه معاذ، فرشتگان بدون کفش و ردا بودند و من به آنها اقتدا کردم. در طول این مراسم، دستم در دست جبرئیل بود و هر طرف را که او می گرفت من هم همان طرف را می گرفتم.
یاران پیامبر عرض کردند: ای رسول خدا! شما بر جنازه او نماز خواندید. او را با دست مبارک خود، درون قبر گذاشتید و قبر را با دست خود پر کردید؛ با این حال فرمودید سعد به فشار قبر دچار شد!!
حضرت فرمود: آری چنین است. سعد، قدری بداخلاقی با خانواده خود داشت و این فشار قبر به خاطر همان بداخلاقی او با خانواده اش بود.[۲]
سخت شدن زمین از بداخلاقی
روزی رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از قبرستانی عبور می کرد. دید مردم جنازه ای را به خاک می سپارند. قبرکن در حال کندن قبر بود اما از سفتی زمین به رنج و زحمت افتاده بود و نفس نفس می زد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از او پرسید: این قبر را برای چه کسی میکنی؟ وقتی قبر کن نام او را گفت، حضرت فرمود:
ما لِلأَرْضِ تُشَدِدُ عَلَیْکَ إِنْ کَانَ ما عَلِمَتْ لَسَهْلاً حَسَن الْخُلْقِ؛ اگر (بداخلاقی نمی کردی و) زمین می دانست که تو نرم و خوشخو بودی چرا باید بر تو سخت می گرفت؟!
پس از این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، زمین قبرستان برای دفن آن جنازه، چنان نرم شد که قبرکن بدون هیچ ابزاری و با دستان خود، خاک ها را کنار می زد و زمین را می کند!
آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ستایش و تمجید از خصلت پسندیده آن مرده فرمود:
لَقَدْ کانَ یُحِبُّ اقْراءَ الضَّیْفِ وَ لا یُقْرِى الضَّیْفَ الأمونٌ تَقِی؛ او پذیرایی از مهمان را دوست می داشت و کسی جز مومن پرهیزکار، از مهمان پذیرایی نمی کند.[۳]
در روایتی دیگر پیرامون سخت شدن زمین از بداخلاقی مرده آمده است:
مردی نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! می خواهیم برای فلانی که از دنیا رفته قبر بکنیم؛ اما زمین چنان سخت و سفت شده که نمی توانیم قبر بکنیم! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
إِنَّهُ کانَ سَبِی الْخُلْقِ؛ او انسان بداخلاقی بوده (و برای همین است که زمین او را نمی پذیرد).[۴]
بداخلاقی بانوی مسلمان
در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بانویی مسلمان زندگی می کرد که بسیار اهل تهجد و عبادت بود و همواره نماز می خواند، روزه می گرفت و شب ها را نیز با عبادت و مناجات سپری می کرد ولی در معاشرت با مردم، با تندی و بداخلاقی رفتار می کرد و با زبان خود، همسایگانش را آزار می داد.
شخصی به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: آن بانو، همواره روزه می گیرد و شب زنده داری می کند ولی انسان بداخلاقی است و با نیش زبان خود، همسایگان را آزار می دهد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: لَا خَیْرَ فِیهَا هِیَ مِنْ أَهْلِ النَّار؛ در چنین زنی، خیر (و امیدی) نیست و او اهل جهنم و دوزخ است.[۵]
بداخلاقی همسر، بزرگترین نعمت خدا!
مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء، از بزرگترین فقیهان و عالمان شیعه است. آن طور که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده اند فرموده: اگر تمام کتاب هاى فقهى شیعه را در رودخانه و دریا بریزند و شیعه حتی یک ورق فقه در دست خود نداشته باشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه ام دارم، همه را بیرون می ریزم تا دوباره آن را بنویسند.
نقل شده اهل علم و دوستان نزدیک ایشان فهمیدند که همسرش در خانه با او بداخلاقى و بدرفتاری می کند و حتی گاهی اوقات او را مورد ضرب و شتم قرار می دهد با این حال این مرد بزرگ الهى و فقیه عالیقدر هیچ واکنش تندی از خود نشان نمی دهد و با همسرش مدارا می کند.
آنان در فرصتی مناسب خدمت مرحوم کاشف الغطاء رفتند و این مساله را با او مطرح کردند. ایشان فرمود: همسر من عرب است، قدرتمند و پر زور است، گاهى عصبانى می شود، بداخلاقی می کند و مرا می زند. من هم زورم به او نمی رسد!
آنان گفتند: چنین زن بداخلاقی را طلاق دهید. گفت: نه! طلاق نمی دهم!
گفتند: پس اجازه دهید ما همسران خود را بفرستیم، تا او را ادب کنند. گفت: نه! اجازه نمی دهم!
گفتند: چرا؟ گفت: وجود این زن در این خانه براى من از بزرگترین نعمت هاى خداست؛ چون وقتى از خانه بیرون می روم و در صحن حرم امیرالمومنین (علیه السلام) جهت اقامه نماز جماعت می ایستم، تمام صحن پر از جمعیت، پشت سر من نماز می خوانند. پیوسته مردم به من احترام می کنند.
گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذره هوا مرا بر می دارد! همان وقت به خانه می روم و در آنجا کتک می خورم و بدین طریق هوایم بیرون می رود! این چوب الهى است، این باید باشد![۶]
تحمل بداخلاقی همسر
همسر سقراط حکیم، زانتیپ نام دارد و در تاریخ به بداخلاقی شهرت یافته است. زانتیپ صفات خوب و پسندیده هم داشت و به اعتراف سقراط و اهالی آتن، در خانه داری، تدبیر منزل و تربیت فرزندان، بانوی موفقی بود. مردم شهر تنها به خاطر احترامی که برای سقراط قائل بودند، از وی تنفر داشتند.
سقراط در مورد همسرش گفته است: ترجیح دادم زانتیپ شریک زندگی من باشد تا به صبر و بردباری عادت کنم؛ زیرا زندگی کردن با او، مرا در تحمل ناگواری ها یاری می دهد و معاشرت و تعامل با مردم را قابل تحمل و رضایت بخش می سازد.
از این رو نام زانتیپ در تاریخ به عنوان نمونه بدرفتاری و بداخلاقی یاد می شود و داستان های بسیاری از اخلاق و رفتار او نقل شده از جمله این که:
روزی زانتیپ، بر سقراط خشمناک شد و شروع به دشنام و ناسزاگویی به وی کرد. سپس ظرفی را که پر از آبی کثیف و آلوده بود، برداشت و به روی سقراط پاشید. سقراط در واکنش به این رفتار او با آرامشی خاص گفت: عجیب نیست اگر پس از رعد، باران ببارد!
همسر سقراط پس از مرگ او، سخت اندوهناک شد و مردم آتن با مشاهده غم و اندوه فراوان او، تصمیم گرفتند تا وی را در مشکلات زندگی یاری دهند ولی او امتناع ورزید و گفت: شرافت و افتخار همسری سقراط، ثروتی است که مرا از دیگر ثروت ها بی نیاز می کند.[۷]
بداخلاقی و بی ادبی نسبت به مالک اشتر
داستان مالک اشتر را همه شنیده اید. او که مردی قوی اندام و قوی هیکل بود، از بازار کوفه می گذشت. یک جوان بازاری که او را نمی شناخت. برای تمسخر و خنده، چیزی را برداشت و به سر و صورت مالک پرت کرد.
مالک به این رفتار او اعتنایی نکرد و رد شد. بعد از اینکه رد شد، شخصی که مالک را می شناخت، به آن جوان گفت: آیا این کسی را که مسخره کردی می شناسی؟ گفت: نه! مگر او که بود؟ گفت: او مالک اشتر امیر و فرمانده سپاه امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) است.
بدن جوان از شنیدن این سخن به لرزه افتاد. گفت: باید قبل از اینکه تصمیمی برای مجازات من بگیرد بروم و از او معذرت خواهی کنم. بلافاصله به دنبال مالک رفت و او را داخل مسجد در حال نماز یافت. صبر کرد تا نمازش را تمام کرد. سپس نزد او رفت و به عذرخواهی و التماس افتاد که من همان آدم بی ادبی هستم که به شما جسارت کرد، من شما را نمی شناختم و الا هرگز چنین جسارتی نمی کردم.
مالک گفت: به خدا قسم من به مسجد نیامدم جز برای اینکه دو رکعت نماز بخوانم و بعد از آن برای تو دعا کنم که خدا از گناه تو بگذرد و تو را هدایت کند.[۸]
تندی و بد اخلاقی پسر
گویند پسری بود که اخلاق خوبی نداشت و همواره با بداخلاقی و بدرفتاری، با دیگران برخورد می کرد. پدرش تصمیم گرفت او را از این رفتار، بازداشته و ادب کند. از این رو، جعبه ای میخ به او داد و گفت: از این به بعد، هر بار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی!
پسر در روز اول، ۳۷ میخ به دیوار کوبید. اما در روزهای بعد توانست کنترل بهتری روی اخلاق و رفتار خود داشته باشد و با گذشت چند هفته، به همان نسبت که یاد می گرفت چگونه عصبانیت خود را کنترل کند، تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کمتر می شد.
بالاخره روزی رسید که او قدرت تحمل و تاب آوری خود را بالا برده بود و دیگر عصبانی نمی شد. وی این مسئله را به پدرش گفت. پدر که از این خبر خوشحال شده بود به او پیشنهاد داد از این به بعد، هر بار که می تواند خشم و عصبانیت خود را کنترل کند، یکی از این میخ ها را از دیوار بیرون آورد.
روزها گذشت و بالاخره روزی پسر به پدرش گفت که تمام میخ ها را از دیوار بیرون آورده است. پدر با لبخندی حاکی از رضایت، تصمیم گرفت درس نهایی و مهم را به فرزندش بیاموزد. از این رو، دست او را گرفت و به کنار آن دیوار برد و گفت:
پسرم! تو کار بزرگی انجام دادی و توانستی بر خشم و غضب خود پیروز شوی. اما به سوراخ های دیوار نگاه کن. این دیوار، دیگر مثل گذشته اش صاف و بدون سوراخ نیست. وقتی تو در هنگام عصبانیت، سخنان تندی می گویی یا رفتار خشنی از خود نشان می دهی، آن سخنان و رفتارها نیز چنین تاثیری بر دل مردم می گذارد.
تو می توانی چاقویی را در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری؛ اما هزاران بار عذرخواهی فایده ندارد و زخم چاقو سر جایش است. زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو ماندگار است و دردناک.
ابراهیم ادهم و توانگر بی ادب
روزی ابراهیم ادهم در صحن مسجد الحرام و محدوده طواف حاجیان، یکی از اشراف و بزرگان مشهور را دید که بر اسبی نشسته و طواف می کند. از این رفتار او ناخشنود شد اما چیزی به او نگفت.
به هنگام بازگشت حاجیان از مکه، طی حادثه ای آن مرد توانگر در بیابان از کاروان خود جا ماند و گرفتار گروه اشرار و دزدان شد و آنان اسب و کل اسباب و اثاثیه و دارایی اش را گرفتند و وی را برهنه وسط بیابان رها کردند.
او در بیابان پیاده به راه خود ادامه داد تا این که ابراهیم ادهم به وی رسید و وقتی او را در این وضع دید به وی گفت: هر کس بی ادبی کند و در جایی که همه پیاده روند او سوار باشد، باید در بیابان پیاده رود![۹]
نتیجه گیری
بداخلاقی و سوء خلق، دست کم سه دارای سه پیامد منفی مهم است: کثرت و فزونی یافتن گناهان، از دست دادن اطرافیان و آسیب روحی. از داستان هایی که گذشت دانستیم بداخلاقی و سوء رفتار، می تواند عامل مهمی در ایجاد فشار قبر باشد و حتی خاک و زمین را برای جسد انسان بداخلاق، سخت و محکم می کند.
با این حال، تحمل تندی و بداخلاقی و بی ادبی دیگران و مدارا با آنان، می تواند زمینه خوبی در نیل به صبر و بردباری و افزایش تاب آوری انسان ایجاد کند.
گردآوری و بازنویسی: حسین فاضلی
پی نوشت ها
[۱] . مکارم الاخلاق، ص۸
[۲] . شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱ ص ۳۱۰
[۳] . حمیری، قرب الاسناد، ص ۷۵
[۴] . کوفی اهوازی، الزهد، ص ۳۰
[۵] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۸ ص ۳۹۴
[۶] . انصاریان، نفس ص ۳۲۸ (با تغییرات)
[۷] . لغتنامه دهخدا، حرف ز (با تغییرات)
[۸] . مجموعه آثار شهید مطهری، ج۲۲ ص ۴۷۷ (با تغییرات)
[۹] . عوفی، جوامع الحکایات، ص ۱۱۹ (با تغییرات)
منابع
- شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی؛ علل الشرائع؛ قم؛ کتابفروشی داوری؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش
- علامه مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ چاپ دوم؛ ۱۴۰۳ ق
- حمیری، عبدالله بن جعفر؛ قرب الاسناد؛ قم؛ موسسه آل البیت (علیهم السلام)؛ چاپ اول؛ ۱۴۱۳ ق
- کوفی اهوازی، حسین بن سعید؛ الزهد؛ قم؛ المطبعه العلمیه؛ چاپ دوم؛ ۱۴۰۲ ق
- انصاریان، حسین؛ نفس (مجموعه سخنرانی های استاد حسین انصاریان)؛ قم؛ دار العرفان؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۹ ش
- دهخدا، علی اکبر؛ لغتنامه؛ تهران؛ موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه؛ چاپ دوم؛ ۱۳۷۷ ش
- مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار؛ قم؛ انتشارات صدرا؛ چاپ هفتم؛ ۱۳۷۶ ش
- عوفی، محمد بن محمد؛ گزیده جوامع الحکایات و لوامع الروایات؛ تهران؛ انتشارات علمی و فرهنگی؛ ۱۳۸۲ ش