- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
عقلانیت و خرد ورزى در اسلام
بدون شک یکى از بزرگترین نعمت هاى خداوند به بشر، عقل و ادراکات عقلى است، بلکه نعمتى براى انسان فراتر از نعمت عقل وجود ندارد، تا آنجا که امام سجّاد (ع) خطاب به خداوند عرض کرد: «آن کس را که عقل دادى چه ندادى، و آن کس را که عقل ندادى چه دادى؟» و رسول خ دا(ص) فرمود: «قِوامُ المَرءِ عَقلُهُ، وَلادِین لِمَن لاعَقلَ لَهُ؛ استوارى و راست قامتى انسان از ناحیه عقل او است، و کسى که عقل ندارد، دین ندارد.»(۱)
به طور کلى برترى انسان نسبت به سایر موجودات به داشتن گوهر عقل او است، عقل حجت و امام باطن است، و همچون چراغى فروزان براى روح مى باشد، چنان که امیرمؤمنان على(ع) فرمود:
«مَثَلُ العَقلِ فِى القَلبِ کمَثَلِ السِّراج فِى وَسَطِ البَیت؛ مثل عقل در روح و روان انسان، همانند چراغ روشن در وسط خانه (تاریک) است»(۲) و رسول اکرم(ص) در سخنى فرمود:
«ما قسّم للعباد شیئاً افضل من العقل؛ خداوند نعمتى را بین بندگانش تقسیم نکرده که برتر از نعمت عقل باشد.»(۳)
امام کاظم (ع) فرمود: «خداوند بر مردم دو حجّت دارد، حجّت آشکار و حجّت پنهان، حجّت آشکار، رسولان و پیامبران و امامان هستند، و حجت پنهان عقل مردم است.»(۴) بر همین اساس فقهاى اسلام، عقل را یکى از مبانى و سند اصلى براى استخراج احکام اسلام، در کنار قرآن و سنّت قرار داده اند.
به هر حال گروهى در گفتار و رفتار پیشوایان و امامان(ع) براى عقل و خرد ورزى، و تفکر و بصیرت و معرفت، بسیار اهمیت داده شده، و آن را اساس، بلکه قوى ترین ارکان و پایه زندگى دانسته اند، تا آنجا که عدم آن را فاجعه و مصیبتى بزرگ معرفى کرده اند، چنان که امام باقر(ع) فرمود: «لا مصیبه کعدم العقل؛ مصیبتى مانند بى خردى نیست.»(۵) با کمال تأسف گروهى در بیان شیوه زندگى درخشان پیشوایان و امامان (ع) به امورى که با عقلانیت و برهان و خردورزى سرو کار دارد، کمتر توجّه کرده و بیشتر به امورى پرداخته اند که – گرچه حق باشد – از شیوه استدلال و برهان به دور است، با این که در فرازى از زیارت جامعه خطاب به امامان (ع) مى گوییم:
«السَّلامُ على…ذوى النُّهى و اولى الحجى…و معادن حکمه اللّه؛ سلام بر دارندگان عقل و خرد، و معدن هاى حکمت الهى.»(۶)
بر همین اساس مراجع و بزرگان علم به طور مکرر تذکّر مى دهند که گویندگان و سرایندگان تنها به جنبه هاى احساسات و عواطف تکیه نکنند، و مسائل عقلانیت و برهان هاى امامان (ع) را نیز مطرح نمایند، و در همین ایّام یکى از مراجع تقلید به مناسبت بیان مسایل مهدویّت در این راستا فرمود: «برخى فرهنگ مهدویت را به گونه اى بیان مى کنند که عقلانیّت در آن کم اهمیت نشان داده مى شود، این ها برخى از افراد را که در طول عمرشان کار بزرگى نکرده اند، مطرح کرده، ولى کسانى که خدمات بزرگى براى اسلام داشته اند، گمنام مى مانند… خطبایى که به منبر مى روند باید به مباحث علممى توجه کنند…باید مردم را آگاه کرد، و حقایق مهدویّت را بر اساس عقلانیت به صورت مستدل بیان نمود.»(۷)
توضیح این که منتظران و زمینه سازان ظهور حضرت ولى عصر(عج) باید به ویژگى هاى حکومت آن حضرت توجه کنند، و در این راستا به فرهنگ سازى بستر سازى بپردازند، از ویژگى هاى حکومت جهانى امام عصر(عج) این است که امام باقر (ع) فرمود: «هرگاه قائم ما قیام کند، خداوند دس ت رحمتش را بر سر بندگان گذارد، و خردهاى آنها را با آن کامل، و افکارشان را تکمیل نماید.»(۸)
و امام صادق(ع) فرمود: «علم و دانش، داراى بیست و هفت شعبه است، تمام آن چه پیامبران الهى تاکنون آورده اند دو شعبه بیش نبود، و مردم تاکنون جز آن دو شعبه را نشناخته اند، هنگامى که قائم ما قیام کند بیست و پنج شعبه دیگر علم را آشکار نموده، در میان مردم منتشر نماید، و دو شعبه دیگر را به آن ضمیمه مى کند، تا بیست و هفت شعبه تکمیل و منتشر شود.»(۹)
تعقّل و تفکّر از نظر قرآن و روایات اسلامى
قرآن به مسأله برهان و اندیشیدن و خرد ورزى و خرد گرایى، اهمیت فراوان داده، و بر همین اساس حضرت على(ع) در وصف قرآن مى فرماید: «وَ فُرقاناً لایُخمُدُ بُرهانُهُ؛قرآن جدا کننده حق و باطلى است که درخشش برهان و استدلالش خاموش نگردد.»(۱۰) به عنوان نمونه نظر شما را به چند فراز از دعوت قرآن به تعقّل و خردورزى جلب مى کنیم:
خداوند در قرآن خطاب به پیامبر(ص) در برابر دعاى یهود و نصارى مبنى بر اینکه جز آنها کسى وارد بهشت نمى گردد، مى فرماید: «قُل هاتوا بُرهانَکُم اِن کُنتُم صادِقین؛بگو اگر راست مى گویید برهان و دلیل خود را بیاورید.»(۱۱)
این آیه بیانگر آن است که براى اثبات امور، باید دلیل و برهان آورد، و نباید هرچیزى را بدون دلیل پذیرفت.
و در آیه دیگرى مى خوانیم: «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُم آیاتِهِ لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ؛ خداوند این گونه آیاتش را براى شما تبیین مى کند تا عقل خود را به کار گیرید و بیندیشید»(۱۲) و نیز مى فرماید: «قُل هَل یَستَوِى الاَعمى وَالبَصِیرُ اَفَلا تَتَفَکَّرو ُن؛بگو آیا نابینا و بینا (نادان و دانا) یکسان هستند؟ آیا نمى اندیشید؟.»(۱۳)
امام کاظم(ع) به یکى از شاگردان دانشمندش به نام هشام بن حکم مى فرماید: «اى هشام! خداوند در قرآن، صاحبان عقل و فهم را مژده داده و مى فرماید: «آن بندگانم را که سخنان را مى شنوند، و از نیکوترین آنها پیروى مى کنند مژده بده که خداوند هدایتشان کرده، و همین ها خردمندان هستند.»(۱۴)
در قرآن به طور مکرّر سخن از تفکّر، تدبّر، تعقّل، تدکّر، برهان، نظر، شور و واژه هاى مرادف آن به میان آمده، و انسان ها را با تأکید به خرد ورزى و واقع گرایى دعوت نموده تا آنجا که با صراحت از قول دوزخیان نقل مى کند که در قیامت به خدا عرض مى کنند: «لو کنّا ن سمع او نعقل ما کنّا فى اصحاب السّعیر؛اگر ما گوش شنوا داشتیم، یا از عقل خود پیروى مى کردیم، در میان دوزخیان نبودیم.»(۱۵)
و در گفتار پیشوایان بیش از آنچه تصور شود، به تعقل و خرد ورزى بها داده شده، به عنوان نمونه:
۱- پیامبر(ص) فرمود: «لکلّ شى ءٍ آلهٌ وعدّهٌ و آله المؤمن وعدّته العقل…؛ براى هر چیزى ابزار و وسائلى است، و ابزار و وسایل مؤمن عقل است، و براى هر چیزى مرکبى است، و مرکب راهوار انسان، عقل است، و براى هر چیز هدفى است، و هدف از عبادت، خردمندى است.»(۱۶)
۲- امیر مؤمنان على(ع) فرمود: «العقول ائمه الافکار، و الافکار ائمّه القلوب، و القلوب ائمّه الحواس، و الحواسّ ائمّه الاعضاء؛ عقل ها پیشوایان اندیشه هایند، و اندیشه ها پیشوایان دل هایند، و دل ها راهنمایان عواطف و حس هایند، و عواطف و حس ها پیشواى اعضاء مى ب اشند.»(۱۷)
نیز فرمود: «اَعقَلُ النّاسِ اَقرَبُهُم مِنَ اللّهِ؛ عاقل ترین انسان ها، نزدیک ترین آنها در پیشگاه خدا هستند.»(۱۸)
امام صادق(ع) فرمود:
و کسى که عاقل و خردمند باشد، دین دار است، و کسى که دین دار باشد وارد بهشت مى گردد.»(۱۹) نیز فرمود: «رسول خدا(ص) فرمود: هرگاه از شخصى نزد شما تعریف و تمجید شد، بنگرید عقل و فکر او چگونه است، چرا که انسان ها بر اساس اندازه درجه عقلشان حساب رسى مى گردند.»(۲۰)
از این روایات و روایات بى شمار دیگر استفاده مى شود که جایگاه عقل در اسلام، بسیار بلند و رفیع است، و انسان در وهله اول در رابطه با عقل و ادراکات عقلى و تفکّر سنجیده مى شود، هر کس که در این راستا گوى سبقت را ربوده، برتر و پیشقدم تر خواهد بود. بر همین اساس پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع) نسبت به دیگران از از نظر عقل و علم، برتر بودند، و عقل و علم هیچ کس به درجه عقل و علم آنها نمى رسید. در ماجراى ایثار بى نظیر امام على(ع) در لیله المبیت، هنگامى که در آن شب خطیر، پیامبر(ص) از مکه به سوى مدینه هجرت کرد،. حضرت ع لى(ع) با خوابیدن در رختخواب او جانش را فداى آن حضرت نمود، کفار قریش اطراف بستر را محاصره نمودند، وقتى که على(ع) را در آنجا یافتند ابوجهل نسبت جهل به على (ع) داد، حضرت على(ع) در ضمن گفتارى به او فرمود:
«یا اَبا جَهلُ بَلِ اللّهُ قَد اَعطانى مِنَ العَقلِ م ا لَو قُتیم عَلى جَمیع حُمَقاءِ الدُّنیا وَ مَجانِینها لَصارُوا بِهِ عُقَلاءً؛
اى ابوجهل! بلکه خداوند از مقام عقل به قدرى به من عنایت فرموده که اگر آن را بر همه احمق ها و دیوانگان دنیا تقسیم کنند، همه آنها از عاقلان و خردمندان خواهند شد.»(۲۱)
امام على(ع) در مورد خردورزى و خردگرایى آل محمّد(ص) فرمود:
«هم عیش العلم و موت الجهل…عقلوا الدّین عقل وعایه و رعایهٍ، لا عقل سماعٍ و روایهٍ، فانّ رواه العلم کثیرٌ، ورعاته قلیلٌ؛ آن ها زنده کننده دانش، و نابود کننده جهالت مى باشند…آنها دین را در حوزه عقل و اندیشه دریافته اند، و از کژى نگه داشته اند، نه اینکه تنها شنیده و روایت کرده باشند، چرا که روایت کنندگان بسیارند، ولى دریابندگان حقایق اندک مى باشند.»(۲۲)
چند نمونه از مناظرات پیشوایان
بر این اساس مى بینیم پیشوایان راستین دین در هر عصر و زمانى، با تشکیل مجالس مناظره با مخالفان و معاندان و شبهه افکنان، به میدان مى آمدند و با براهین قاطع و مطرح کردن مطالب دقیق علمى و عقل پسند، آنها را محکوم و مبهوت مى نمودند، و خود به پیروان و شاگر دانشان شیوه استدلال هاى عقلى و راه دفاع از حریم حق، و مرز دارى فرهنگى را مى آموختند، و آنها را تشویق مى کردند که حتماً در عرصه هاى علمى و برهانى حاضر شده و به دفاع علمى و فرهنگى برخیزند، امام باقر(ع) در این راستا فرمود:
«علماء شیعتنا مرابطون فى التعز الّ ذى بلى ابلیس و عفاریته…
دانشمندان پیروان ما همانند مرز دارانى هستند که در برابر ابلیس و لشگرهایش صف کشیده اند…
و از حمله کردن آنها به افرادى از شیعیان ما که قدرت دفاع از خود ندارند جلوگیرى مى کنند، و نیز از تسلّط ابلیس و پیروان ناصبى او بر آنها جلوگیر ى مى نمایند، آگاه باشید! ارزش آن دانشمندان شیعه اى که چنین با تجهیزات استدلالى، خود را درمعرض دفاع قرار داده اند، هزار هزار بار بالاتر از سپاهیانى است که در برابر هجوم دشمنان اسلام از کفّار روم و ترک و خزر، پیکار مى نمایند، زیرا آنها (دانشمندان شیعه) نگه بانان عقاید و فرهنگ اسلام، و مدافع دین دوستان ما هستند، در حالى که مجاهدان حافظ مرزهاى جغرافیایى مى باشند.»
پر واضح است که ارزش نگهبانى از مرزهاى عقیدتى و فرهنگى، برتر از ارزش پاسدارى از مرزهاى جغرافیایى است.(۲۳)
براى روشن شدن بیشتر از خردورزى امامان (ع) نظر شما را به چند نمونه از مناظرات برهانى و استدلالى آنها جلب مى کنیم:
۱- روزى گروهى به محضر پیامبر(ص) آمده و گفتند براى مناظره آمده ایم، و به قرآن اشکالى داریم. پیامبر (ص) فرمود: اشکال چیست؟ گفتند: «اشکال ما این است که در قرآن (آیه ۹۸ سوره انبیاء) مى خوانیم:
«انّکم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنّم؛
شما و آنچه (از معبودانى که) جز خدا مى پرستید هیزم دوزخ مى باشید.»
اشکال ما این است که طبق این عبارت، باید حضرت مسیح(ع) نیز اهل دوزخ باشد، زیرا مسیح(ع) را نیز عدّه اى مى پرستند؟ پیامبر (ص) با کمال آرامش گفتار آن ها را گوش کرد، آنگاه به آنان چنین پاسخ داد: «قرآن بر طبق متعارف کلام و ادبیات عرب نازل شده است، و در کلام عرب واژه «مَن» نوعاً براى ذوى العقول (افراد صاحب عقل) استعمال مى شود، ولى واژه «ما» نوعاً براى افراد غیر ذوى العقول (مانند حیوانات و جمادات و گیاهان) به کار مى رود، در آیه مورد اشکال شما، واژه «ما» آمده است ، بنابراین منظور از آن، معبودانى است که صاحب عقل نیستند، مانند بتهایى از چوب و سنگ و گل و…مى ساختند و مى پرستیدند، در نتیجه معنى آیه چنین مى شود: «جایگاه شما غیر خدا پرستان، و معبودهایى که از بت هاى مختلف ساخته اید در دوزخ است» آن گروه از پاسخ معقول پیامبر(ص) قانع شده و او را تصدیق نموده و سپس برخاستند و رفتند.(۲۴)
۲- عبداللّه دیصانى از منکران خدا بود، روزى با وساطت هشام بن حکم (یکى از شاگردان امام صادق علیه السلام) به محضر امام صادق(ع) رسید، و پرسید: مرا به معبودم راهنمایى کن، امام(ع) به او فرمود: بنشین. او نشست، در همین هنگام کودکى تخم مرغى در دست داشت از آنجا عبور کرد، امام (ع) به آن کودک فرمود: آن تخم مرغ را به من بده، کودک اطاعت کرد، امام(ع) آن تخم مرغ را به دست گرفت و به عبداللّه فرمود: اى دیصانى! این تخم مرغ را نگاه کن که سنگرى (پوست و…) آن را پوشانده است، و این سنگر از چند چیز تشکیل شده است: ۱- پوست ضخیم ۲- پوست نازک در زیر آن پوست روئین ۳- سفیده مایع نقره اى روان در زیر آن پوست نازک ۴- مایع طلایى روان در درون آن سفیده، که این دو مایع سفید و زرد با هم مخلوط نمى شوند. به همین وضع باقى است، نه سامان دهنده اى از میان آن بیرون آمده که بگوید من آن را ساخته ام و نه تباه کننده اى از بیرون به درونش رفته که بگوید من آن را تباه ساخته ام، و روشن نیست که براى تولید فرزند نر یا ماده درست شده، ناگاه پس از مدتى شکافته مى شود، و پرنده اى مانند طاووس رنگارنگ از آن بیرون مى آید. آیا به نظر تو چنین تشکیلات (ظریف و حس اب شده) داراى تدبیر کننده اى نیست؟ عبداللّه در همین هنگام در برابر سؤال امام (ع) مدتى سر به زیر افکند و در فکر فرو رفت، سپس (در حالى که نور ایمان به قلبش تابیده بود) سر بلند کرد و گفت: گواهى مى دهم که معبودى جز خداى یکتا نیست، و او یکتا و بى همتاست، و گواهى مى دهم که محمّد (ص) بنده و رسول خدا است. و تو امام و حجّت از طرف خدا بر مردم هستى و من از عقیده باطل خود برگشتم و توبه کردم و پشیمان هستم.»(۲۵)
۳- عبداللّه دیصانى (منکر خدا) توسط هشام بن حکم از امام صادق پرسید: «آیا خداى تو مى تواند همه دنیا را در میان تخم مرغ بگنجاند، بى آن که دنیا کوچک شود، و درون تخم مرغ وسیع گردد؟» امام توسط هشام به او پیام داد: «انسان داراى پنج حس است که عبارتند از:
حس بینایى، حسّ شنوایى، حسّ بویایى، حسّ چشایى و حس بساوایى (لامسه)،
وسیله بینایى به اندازه یک عدس یا کوچک تر است، انسان به وسیله همین وسیله کوچک بخش وسیعى از آسمان و زمین و کوه ها و درخت ها را مى نگرد، همان خداوندى که قادر است آن همه وسعت را در میان عدسى کوچک قرار دهد، مى تواند همه جهان را در درون تخم مرغ بگنجاند… عبداللّه با شنیدن این سخن تصمیم گرفت به محضر امام صادق(ع) برسد، او به محضر امام صادق(ع) رسید، و پس از طرح چند سؤال و دریافت پاسخ آنها، قانع شده و مسلمان شد.(۲۶)
مناظرات امامان(ع) با منکران و ملحدان و…بسیار است، و همه اینها حاکى است که مسأله خردورزى و برهان و عقلانیت از تکیه گاه هاى مهم امامان (ع) در برخورد با مردم مختلف بوده است، تا آنجا که ابن ابن العوجا یکى از منکران سرشناس و دانشمند عصر امام صادق(ع) در شأ ن آن حضرت مى گوید:
«آن حضرت با ما برخورد بسیار متین و نیک داشت، گفتارهاى ما را با کمال آرامش مى شنید، هیچگاه به ما ناسزا نگفت، و در پاسخ به ما از مرز انصاف خارج نشد، او انسان خود دار و باوقار است، و داراى اندیشه محکم و استوار مى باشد، تندى و سستى رأى ما و سبکى هاى ما او ر ا خسته نمى کند، او گفتار ما را خوب مى شنود و گوش فرا مى دهد، به طورى که ما خیال مى کنیم او را محکوم کرده ایم، بعد که نوبت به او مى رسد، با کمال متانت یک یک از استدلال هاى ما را بررسى کرده و با گفتارى اندک رد مى کند، به گونه اى که هرگونه بهانه در بحث بر روى ما بسته مى شود.»(۲۷)
پى نوشت :
۱. بحارالانوار، ج ۱، ص ۹۴.
۲. همان، ج ۱، ص ۹۹.
۳. اصول کافى، ج ۱، ص ۱۲.
۴. همان، ص ۱۶.
۵. بحار، ج ۷۸، ص ۱۶۵.
۶. مفاتیح الجنان.
۷. خبرنامه شماره ۸۵۷، ص ۸، به نقل از آیت اللّه صافى گلپایگانى مدّ ظله.
۸. اصول کافى، ج ۱، ص ۲۵.
۹. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۶.
۱۰. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸.
۱۱. سوره بقره، آیه ۱۱۱.
۱۲. آل عمران، آیه ۱۹۰.
۱۳. سوره انعام، آیه ۵۰.
۱۴. (سوره زمر – آیه ۱۸) اصول کافى، ج ۱، ص ۱۳.
۱۵. سوره ملک، آیه ۱۰.
۱۶. بحار، ج ۱، ص ۹۵.
۱۷. بحار، ج ۱، ص ۹۶.
۱۸. غررالحکم، ج ۲، ص ۲۱۱.
۱۹. اصول کافى، ج ۱، ص ۱۱.
۲۰. همان.
۲۱. ناسخ التواریخ حضرت على(ع)، ج ۱، ص ۱۶ و ۱۷.
۲۲. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۹.
۲۳. احتجاج طبرسى، ج ۱، ص ۱۵۵.
۲۴. بحارالانوار، ج ۹، ص ۲۸۲.
۲۵. اصول کافى، ج ۱، ص ۷۹ و ۸۰ – به طور اقتباس.
۲۶. همان، به طور اقتباس.
۲۷. بحار، ج ۳،ص ۵۸.
منبع:پاسدار اسلام، شماره ۲۷۵ .