- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
دانشمندان محقق از اهل تسنن که شروحى بر نهج البلاغه نوشته اند، بیانات امام (علیه السلام) را در باره شایستگى خویش به خلافت، یکى پس از دیگرى مورد بررسى قرار داده، از مجموع آنها چنین نتیجه گرفته اند که هدف امام از این بیانات اثبات شایستگى خود به خلافت است بدون اینکه از جانب پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نصى بر خلافت او در میان باشد. به بیان دیگر، چون حضرت على (علیه السلام)، از نظر قرابت و خویشاوندى، پیوند نزدیکترى با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) داشت و از نظر علم و دانش از همه بالاتر بود و در رعایت عدالت و اطلاع از سیاست و کشور دارى سرآمد همه یاران پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) به شمار مى رفت، از این جهت شایسته بود که امت او را براى خلافت برگزینند، ولى چون سران امت غیر او را برگزیدند امام زبان به تظلم و شکایت گشوده است که: من بر خلافت و ولایت از دیگران شایسته ترم!
حقى که امام (علیه السلام) در بیانات خود از آن یاد مى کند و مى گوید از روزى که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) درگذشت او را از آن محروم کرده اند حق شرعى نیست که از جانب صاحب شریعت به او داده شده باشد و مقدم داشتن دیگران بر او یک نوع مخالفت با دستور شرع به حساب آید، بلکه مقصود یک حق طبیعى است که بر هر کس لازم است که با وجود فرد برتر دیگرى را انتخاب نکند و زمام کار را به فرد داناتر و تواناتر و بصیرتر بسپارد، ولى هرگاه گروهى بنا به مصلحتى از این اصل پیروى نکنند و کار را به فردى که از نظر علم و قدرت و شرایط روحى و جسمى در مرتبه نازلتر قرار دارد واگذارند، سزاوار است که شخص برتر زبان به شکوا و گله بگشاید و بگوید:
«فوالله ما زلت مدفوعا عن حقى مستاثرا على منذ قبض الله نبیه (صلى الله علیه و آله و سلم) حتى یوم الناس هذا». (۱)
به خدا سوگند، از روزى که خداوند جان پیامبرش (صلى الله علیه و آله و سلم) را قبض کرد تا به امروز من از حق خویش محروم بوده ام.
امام (علیه السلام) این سخن را هنگامى گفت که طلحه و زبیر پرچم مخالفت با او را برافراشته، بصره را پایگاه خود قرار داده بودند.
پاسخ: این مطلب که به عنوان تحقیق از آن یاد مى شود پندارى بیش نیست. هیچ گاه نمى توان مجموع سخنان امام (علیه السلام) را بر شایستگى ذاتى حمل کرد و یک چنین شایستگى نمى تواند مجوز حملات تند آن حضرت بر خلفا باشد، زیرا:
اولا، امام (علیه السلام) در بعضى از سخنان خود بر وصیت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) تکیه کرده است. از جمله آنجا که خاندان نبوت را معرفى مى کند چنین مى فرماید:
«هم موضع سره ولجا امره و عیبه علمه و موئل حکمه و کهوف کتبه وجبال دینه… لا یقاس ب آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) من هذه الامه احد… هم اساس الدین و عماد الیقین. الیهم یفى ء الغالى و بهم یلحق التالی. و لهم خصائص حق الولایه و فیهم الوصیه و الوراثه». (۲)
خاندان نبوت رازداران پیامبر و پناهگاه فرمان او و مخزن دانشها و حکمتها و حافظان کتاب و استوانه هاى آیین او هستند. هیچ کس از افراد امت را نمى توان با آنان قیاس کرد. آنان پایه هاى دین و ستونهاى ایمان و یقین اند. دور افتادگان از راه حق به آنان رجوع مى کنند و واماندگان به ایشان مى پیوندند. خصائص امامت (علوم و معارف و دیگر ملاک هاى امامت) نزد آنان است و وصیت پیامبر در حق ایشان است و آنان وارثان پیامبرند.
مقصود امام (علیه السلام) از اینکه وصیت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) درباره آنان است چیست؟ با در نظر گرفتن لفظ «ولایت» در جمله «و لهم خصائص الولایه» روشن مى شود که مقصود از وصیت همان وصیت به خلافت وسفارش به ولایت آنان است که در روز غدیر و غیر آن به وضوح بیان شده است.
ثانیا، لیاقت و شایستگى هرگز ایجاد حق نمى کند مادام که شرایط دیگر، مانند انتخاب مردم، به آن ضمیمه نشود. در صورتى که امام (علیه السلام) در سخنان خود بر حق محرز خود تکیه مى کند و اظهار مى دارد که حق او پس از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) پایمال شد. و به عبارت دیگر، چنانچه بنا بر این باشد که مشکل رهبرى در اسلام از طریق مشاوره و مذاکره یا رجوع به افکار عمومى گشوده شود، در این صورت، مادام که شخص گرچه از هر جهت فضیلت و برترى بر دیگران داشته باشد. براى چنین مقامى انتخاب نشود نمى تواند خود را صاحب حق بشمارد تا عدول مردم از آن را یک نوع ظلم وستم اعلام دارد و به افرادى که به جاى او انتخاب شده اند اعتراض کند. در صورتى که لحن امام (علیه السلام) در خطبه هاى خود بر خلاف این است. او خود را صاحب مسلم حق خلافت مى داند و عدول از آن را یک نوع ظلم و ستم بر خویش اعلام مى نماید و قریش را متعدیان و متجاوزان به حقوق خود معرفى مى کند؛ چنانکه مى فرماید:
بارالها، مرا در برابر قریش و کسانى که ایشان را کمک کردند یارى فرما. زیرا آنان قطع رحم من کردند و مقام بزرگ مرا کوچک شمردند و اتفاق کردند که با من در باره خلافت، که حق مسلم من است، نزاع کنند. (۳)
آیا چنین حملات تندى را مى توان از طریق شایستگى ذاتى توجیه کرد؟ اگر باید مسئله خلافت از طریق مراجعه به افکار عمومى با بزرگان صحابه حل و فسخ شود چگونه امام مى فرماید: «آنان با من در حق مسلم من به نزاع برخاستند»؟
هنگامى که آتش جنگ میان حضرت على (علیه السلام) و معاویه در سرزمین صفین روشن بود مردى نزد حضرت امیر (علیه السلام) آمد و گفت: چگونه قریش شما را از مقام خلافت، که به آن از دیگران شایسته تر بودید، بازداشت؟
امام (علیه السلام) از پرسش بى موقع او ناراحت شد، ولى به طور ملایم. که اوضاع بیش از آن را ایجاب نمى کرد. به او پاسخ داد و فرمود:
گروهى بر آن بخل ورزیدند و گروهى از آن چشم پوشیدند و میان ما و آنها خدا داور است و بازگشت همه به سوى اوست. (۴)
پس از ماجراى سقیفه، یک روز ابوعبیده بن جراح به امام گفت: اى فرزند ابوطالب! چقدر به خلافت علاقه دارى و به آن حریصى! امام (علیه السلام) در پاسخ او گفت:
به خدا سوگند، شما از من به خلافت حریصترید؛ در حالى که از نظر شرایط و موقعیت بسیار از آن دورید و من به آن نزدیکترم. من حق خویش را مى طلبم و شما میان من و حقم مانع مى شوید و مرا از آن باز مى دارید. (۵)
هرگز صحیح نیست که این نوع انتقاد از خلافت خلفا را از طریق لیاقت و شایستگى ذاتى توجیه کرد. همه این سخنان و تعبیرها حاکى از آن است که امام (علیه السلام) خلافت را حق مسلم خویش مى دانست و هرنوع انحراف از خود را انحراف از حق مى شمرد. چنین حقى جز از طریق تنصیص و تعیین الهى براى کسى ثابت نمى شود.
همچنین هرگز نمى توان این گونه تعبیرها را از طریق اصلحیت و اولویت تفسیر کرد. گروهى که سخنان امام (علیه السلام) را از این راه تفسیر مى کنند عقاید نادرست خود را به عنوان پیشداورى اتخاذ کرده اند.
البته امام (علیه السلام) در برخى موارد بر لیاقت و شایستگى خویش تکیه کرده، مساله نص را نادیده گرفته است. از جمله، مى فرماید:
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) قبض روح شد، در حالى که سر او بر سینه من بود. من او را غسل دادم، در حالى که فرشتگان مرا یارى مى کردند. اطراف خانه به ناله در آمد. فرشتگان دسته دسته فرود مى آمدند و نماز مى گزاردند و بالا مى رفتند و من صداهاى آنها را مى شنیدم. پس چه کسى از من در حال حیات و مرگ پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) به جانشینى او شایسته تر است؟ (۶)
در خطبه شقشقیه، که از خطبه هاى معروف امام (علیه السلام) است، حضرت لیاقت و شایستگى خویش را به رخ مردم کشیده، مى گوید:
«اما و الله لقد تقمصها ابن ابى قحافه و انه لیعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى ینحدر عنى السیل و لا یرقى الى الطیر…». (۷)
به خدا سوگند، فرزند ابى قحافه خلافت را به سان پیراهن بر تن خود پوشید، در حالى که مى دانست که آسیاى خلافت بر محور وجود من مى گردد. از کوهسار وجود من سیل علوم سرازیر مى شود و اندیشه هیچ کس بر قله اندیشه من نمى رسد.
در برخى از موارد نیز بر قرابت و خویشاوندى تکیه مى کند و مى گوید: «و نحن الاعلون نسبا و الاشدون برسول الله نوطا». (۸) یعنى نسب ما بالاتر است و با رسول خدا پیوند نزدیکتر داریم.
البته تکیه امام (علیه السلام) بر پیوند خود با پیامبر گرامی (صلى الله علیه و آله و سلم) براى مقابله با منطق اهل سقیفه است که علت برگزیدگى خود را خویشاوندى با پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) اعلام مى کردند. از این جهت، وقتى امام (علیه السلام) از منطق آنان آگاه شد در انتقاد از منطق آنان فرمود: «احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره». (۹)
پى نوشت ها
۱. نهج البلاغه عبده، خطبه ۵؛
۲. همان، خطبه ۲؛
۳. نهج البلاغه عبده، خطبه ۱۶۷«اللهم انى استعینک على قریش…».
۴. نهج البلاغه عبده، خطبه ۱۷۵؛
۵. همان، خطبه ۱۶۷؛
۶. نهج البلاغه عبده، خطبه ۱۹۲؛
۷. همان، خطبه ۳؛
۸. همان، خطبه ۱۵۷؛
۹. همان، خطبه ۶۴؛
منبع: فروغ ولایت؛ ص ۱۷۳