- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
مسئله خلافت و جانشینی نبیّ مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از مهمترین موارد مورد اختلافی میان شیعیان و اهلسنّت و وهابیت میباشد. شیعیان، امیرالمومنین (علیه السلام) را خلیفه بلافصل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میدانند و در مقابل، وهابیت به تبعیت از اهلسنّت، سعی بر این دارند تا خلافت ابوبکر و عمر را نیز مشروع و قانونی جلوه دهند. از این رو تمام سعی و توان خود را معطوف به این امر نمودند تا دلایلی را برای این ادعای خود بیاورند و شیعیان را بر این موضوع قانع سازند. اما غافل از اینکه مطلب باطل هیچگاه تاب و توان مقابله با واقعیت و حقیقت را ندارد و شیعیان با استدلالات قرآنی که مورد قبول همه فرق اسلامی است، جواب ایشان را داده در ادوار مختلف آن را بیان میکنند.
از جمله مواردی وهابیت به ناحق از کلام مولا امیرالمومنین (علیه السلام) در جهت اثبات خلافت ابوبکر و در ردّ ادله شیعه بدان برداشت کردهاند، اینکه علی –کرم الله وجهه- خلافت را منصب الهی نمیداند! ایشان مطلب فوق را با برداشت ناصحیح از خطبه ۹۲ نهج البلاغه گفتند که ما در اینجا ابتداءاً ترجمه این خطبه را از نظر میگذرانیم: «مرا وا گذارید و دیگری را طلب کنید؛ زیرا ما به استقبال شرایطی میرویم که چهرههای مختلف و جهات گوناگونی دارد؛ دلها بر این امر استوار و عقلها ثابت نمیماند، چهرهیِ افق حقیقت را ابرهای تیرهی فساد فرا گرفته و راه مستقیم حقّ ناشناس مانده. آگاه باشید اگر دعوت شما را اجابت کنم طبق آنچه خود میدانم با شما رفتار میکنم و به سخن این و آن و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرا نخواهم داد، اگر مرا رها کنید، من هم چون یکی از شما، شاید شنواتر و مطیعتر نسبت به رئیس حکومت خواهم بود و در چنان حالی من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است که امیر و رهبرتان گردم.»[۱]
ابن ابیالحدید که وهابیت سعی دارند او را شیعه جلوه دهند (و حال آنکه مواردی موجود است که معتزلی بودن آن را ثابت میکند)،[۲] در شرحی که بر نهج البلاغه نگاشته است با استناد بر بخشی از همین فرمایش امیرالمومنین (علیه السلام) چنین شبههافکنی نموده است که: «علمای ما [معتزله] این کلام را به ظاهرش حمل کرده و میگویند: هر چند آن حضرت سزاوارترین مردم و شایستهترین آنها نسبت به امامت بود، امّا از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امامت تعیین نشده بود؛ چرا که اگر وی از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امامت تعیین شده بود، جایز نبود بگوید: مرا رها کنید و غیر مرا بجویید یا بگوید: من در برابر هر که رهبری خود را به او بسپارید، شنواترین و مطیعترین شمایم… من وزیر شما باشم، بهتر است تا این که امیرتان باشم».[۲]
قبل از این که ما بخواهیم جواب چنین شبههافکنیهایی را بدهیم، خداوند این مهم را برای همگان بیان نموده است. خداوند خلافت را انتصابی دانسته و از سوی خود میداند و آن را در آیاتی از قرآن مجید بیان داشته که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد؛ بنابراین وقتی خداوند بیان میدارد: «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن یَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا [احزاب/۳۶] هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارند هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هرکس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است» و این آیه که میفرماید: «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً [بقره/۳۰] من در روی زمین، جانشینی قرار خواهم داد» جا و محلی برای شبهه افکنی باقی نمیماند. البته شبههافکنان ممکن است بگویند: که جعل خلافت نسبت به حضرت آدم ابوالبشر را قبول دارند و لکن این مسوله قابل تعمیم به غیر نیست! که باید در پاسخ به چنین شبهاتی باید گفت که: در واقع اینان مسیر اصلی بحث را به بیراهه بردند چرا که مبحث اصلی ما در اینجا انتصاب خلیفه از جانب خداوند است و اینکه انتصاب حضرت آدم (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) نمونهای از آن میباشد و إلا سایر انبیاء الهی نیز به همین ترتیب و با انتصاب از جانب خداوند به خلافت و جانشینی برگزیده شدند. بنابراین با استدلال بر این آیات و آیات دیگر که به مسئله خلافت و جانشینی اشاره نمودند به راحتی میتوان دریافت که این مهم، امری الهی بوده و در جایی که خداوند چنین ارادهای نموده، بندهاش چگونه میتواند مخالف او باشد؟!
پینوشت:
[۱]. آیه الله شیخ حسین انصاریان، ترجمه نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸۱، خطبه۹۲
[۲]. ابن أیبک الصفدی، الوافی بالوفیات، تحقیق: الارناووط و ترکی مصطفی، دار إحیاء التراث، بیروت۱۴۲۰، ج۱۸