- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
خانواده، اساسیترین نهادی است که به اعضای خود احساس امنیت و آرامش میدهد و مهمترین فضای ارضای نیازهای طبیعی و جنسی انسانها است. این نهاد طی هزاران سال پایدارترین و مؤثرترین وسیله حفظ ویژگیهای فرهنگی و عامل انتقال آنها به نسلهای بعدی بوده است. اما وجود خشونت در خانواده، اضطراب و ناامنی را گسترش میدهد که پیامد آن بیماریهای روان تنی، گسترش پدیده قتلهای خانوادگی، همسرکشی و کودک آزاری است. کارشناسان اجتماعی معتقدند خشونت در خانواده، نشان رشد خشونت در سطح جامعه است.
صفحات حوادث روزنامهها، هفته نامهها و اخبار رادیو و تلویزیون منعکس کننده صور مختلف پرخاشگری و خشونت هستند که بیشترین مخاطب را نیز دارند. این گونه رفتارها چنان رو به رشد است که گویی در جان جامعه جای گرفته و بخشی از رفتارهای معمولی افراد شده است. هر روز با انواع خشونت و پرخاشگری از قبیل قتلهای خانوادگی، آدم ربایی، نوزاد دزدی، نزاعهای خیابانی و… مواجه هستیم. در این مقاله سعی شده به سؤالاتی از این قبیل پاسخ داده شود.
این که واقعاً خشونت و پرخاشگری چه مفهومی دارد؟ انواع آن کدام است؟ به چه علت یا عللی از افراد در جامعه سر میزند؟ خشونت با انسان متولد میشود یا معلول محیط و یادگیریهای اجتماعی است؟
تعریف خشونت
معمولاً خشونت با مفهوم پرخاشگری به کار برده میشود و در تعریف پرخاشگری آمده است اعمال خصمانهای که از روی عمد صورت میگیرد و به افراد و اشیاء آسیب میرساند.
در تعریفی دیگر خشونت پدیده جدیدی نیست اما به علت بعد گسترده آن به تازگی مورد بررسی قرار گرفته است و این بررسیها نشان داده که خشونت در درون خانواده از دو جهت تأثیرگذار است: شخصی و اجتماعی. در جنبه شخصی، قربانی خشونت آسیب بدنی میبیند، تحقیر میشود. شخص خشونت دیده اگر کودک باشد، تا آخر عمر بقایای آثار خشونت با او همراه است.
از بعد اجتماعی نیز خشونتهای خانوادگی نوعی بیاعتمادی نسبت به افراد به وجود میآورد. به طور کلی خشونت پدیدهای است که به مذهب، به طبقه اجتماعی و سطح سواد کمتر ارتباط دارد. تظاهرات خشونتی با شرایط اجتماعی که روز به روز رو به خشونت میرود، نمود پیدا میکند. آسیب شناسان و جامعه شناسان اجتماعی عمده اختلافات خانوادگی را حول محور مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ناموسی تقسیم میکنند.
اختلافات
اختلافات ناموسی نشأت گرفته از خشونتهای خانوادگی در جوامع شرقی و سنتی از لحاظ فرهنگی نمود بیشتری دارد. به طوری که دلایل عمده قتلهای ناموسی را تعصب، انگیزه انتقام شخصی، حسادت، شکاک بودن، ذهنیت بسته، وجود شخص ثالث، رهایی از دست شریک زندگی که حکم مانع را دارد و از بین رفتن آبرو تشکیل میدهد. ناگفته نماند که اختلافات ناموسی که منجر به قتل میگردد، بیشتر توسط مردان صورت میگیرد، در مورد زنان کمتر دیده شده زنی به تنهایی و بدون همکاری شخصی دیگر، اقدام به قتل کرده باشد.
در بسیاری از مواقع، موانع حقوقی مثل عدم جدایی زن از مرد، سپردن حضانت فرزندان به مرد، اخلاق بد شوهر و… از عواملی است که زن را به سوی ارتکاب جرم سوق میدهد.
دکتر شهلا اعزازی، معتقد است که زنان بسیار متحمل هستند و بسیاری از آنان خشونت پذیرند. چون در جامعه پذیری طولانی خودشان خشونت نسبت به مادر و… را دیدهاند. ولی وقتی حامی پیدا کنند اعم از پدر، برادر یا مردی دیگر مرتکب اعمالی میشوند که منجر به حق خواهی آنها میگردد. چون به صورت هنجار یا ناهنجار(قتل، طلاق) این امر نشانگر آن است که زن واقعاً به پشتیبانی قانونی، اجتماعی و حقوقی… نیاز دارد به طوری که اگر این کمک به جای یک فرد از طرف اجتماع باشد، زندگی زیبایی به او هدیه میشود، شهلا اعزازی معتقد است وجود مکانهای امن برای زنان تحت ستم از بسیاری عواقب وخیم خشونتهای خانوادگی جلوگیری میکند.
خشونت و هزاره سوم
افکار عمومی باید بپذیرند که در قرن ۲۱ دیگر خشونت جایز نیست و بشر به مرحلهای از تکامل و پیشرفت رسیده که این پیشرفتها جهانی شده است. به طوری که امروزه در جامعه به جایی رسیده ایم که دولتها در واقع دولتهای زورگو نیستند. دولتهای رفاه اجتماعی و مردم سالارند.
دولت امروز خود را موظف کرده که از حقوق شهروندان دفاع کند. در محیط خانوادگی نیز دیگر نمیتوان گفت «چهار دیواری اختیاری» و خانواده محیطی است خصوصی و هیچ کس حق دخالت ندارد زیرا یک تعامل میان دولت و مردم به وجود آمده است.
مدرسه رفتن و واکسن زدن به بچه ها، کنترل تعداد فرزندان و… باید بپذیریم که خشونت در خانواده یک مسأله خصوصی نیست. وقتی پدر یا مادری فرزندش را کتک میزند اثرات سوء این حرکت در نسل بعد باقی میماند و مسأله گردش خشونت مطرح میشود. چه کودک خود قربانی پرخاشگری و خشونت باشد و چه شاهد خشونت به سایر افراد خانواده. این گردش خشونت از نسلی به نسل دیگر ادامه خواهد داشت و به این ترتیب پایانی برای خشونت وجود ندارد. برای جلوگیری از خشونت در هزاره سوم به یک عامل قدرتمند به عنوان دولت قانونمند نیاز است که در یک محدوده خصوصی که خانواده است برای جلوگیری از تبعات ویرانگر خشونت دخالت کند.
اختلافات خانوادگی
فقر فرهنگی، یکی از عواملی است که خانواده و اعضای آن را تهدید میکند. آگاهی نداشتن از قوانین و حقوق رایج جامعه که منجر به این میشود فرد دست به عملی زند و تصور کند که میتواند از آن رهایی یابد. اگر چه بعضاً افرادی نیز یافت میشوند که علی رغم آگاه بودن از نتیجه اعمالشان به خاطر جهالت و فقر فرهنگی مرتکب اعمال خلاف میشوند.
«مانع شوهرم بود. ۱۵ سال اعتیادش جانم را به لبم رسانده بود. قرار گذاشتیم بکشیمش و بعد برویم خارج. اما حالا… در انتظار قصاص هستم.»
گذار از سنت به مدرنیته همیشه عواقب و تبعات خودش را دارد. عواقبی که با ناهنجاریهای اجتماعی نمود پیدا میکند و شاید از بستر خانواده شروع و تا آنجا پیش رود که همه مرزها را در هم شکند و نهاد خانواده را نیز به زیر سؤال برد.
«اختلاف فرهنگی داشتیم. حرف هم را نمیفهمیدیم. با زن دیگری آشنا شدم خیلی خوب مرا میفهمید. نمیتوانستم با او ازدواج کنم. مخارج دو خانواده را هم نداشتم. نقشه کشیدم که زنم را به ساختمان بلندی ببرم و بگویم که اینجا را میپسندی برایت اجاره کنم؟ همان طور که کنارش راه میرفتم. هولش دادم. افتاد پایین روی ایوان طبقه پایینی ولی نمرد؛ از دستم شکایت کرد و…»
اختلافات اقتصادی
با نگاهی به پروندههای خشونتهای خانوادگی، میتوان یک نقطه مشترک را مشاهده کرد. عامل اقتصادی که در حال حاضر از علل مهم خشونت و پرخاشگری در خانواده است. والدین که برای تأمین مخارج خود بعضا در دو شیفت کار میکنند و هرگز نمیتوانند آرام و خونسرد، مهربان و صمیمی باشند و کارشناسان مسائل اجتماعی بیکاری را نیز جز اولین و مهمترین آسیبهای اجتماعی کشور عنوان میکنند که خود عامل اصلی پرخاشگری نیز محسوب میشود.
«یاز اداره که میآمدم با ماشینم مسافرکشی میکردم. زنم با قرص اعصاب زندگی میکرد. چون هر روز با صاحب خانه و هزاران گیر و گرفتاری روبرو بود. یه شب که بچه سه ماهه خیلی گریه کرد و نتونستم آرامش کنم و مادرش هم که بیدار نشد عصبی شدم، متکا را گذاشتم روی صورت بچه و نگه داشتم. دیگه گریه نکرد.»
از آنجایی که ریشه همه آسیبهای اجتماعی را باید در خانواده جست و جو کرد با نگاهی به پروندههای خشونت خانوادگی میتوان به یک نقطه مشترک رسید. نقطهای که از زبان بیشتر متهمان (عاملان خشونت) شنیده میشود.
اختلافات اجتماعی
خانواده، جامعه و فرد یک مثلث را تشکیل میدهند که اختلالات رفتاری در بین هر کدام از ضلعها سبب ایجاد مشکلات متعدد میشود. در هر حال نباید از نظر دور داشت که «اعتیاد» یکی از عوامل خشونت زا در بستر خانواده است. به طوری که مواد مخدر جزو شایعترین ناهنجاریها محسوب میشود.
فرد معتاد به ندرت میتواند پیوندهای مستحکم عاطفی، وفاداری و تعهد داشته باشد و ارتکاب جرایم معتادان به علت ضعف روابط انسانی هر روز بیشتر میشود و امنیت خانواده و جامعه را به خطر میاندازد. «پسری مادرش را به علت ندادن پول برای خرید مواد کشت.»
خشونتهای خانوادگی، نوعی بیاعتمادی نسب به افراد در انسان به وجود میآورد و فرد پرخاشگر و خشن هرگز نمیتواند مورد اعتماد جامعه باشد. در بسیاری از موارد نیز کسی که در کاری شکست میخورد و یا به اصطلاح سرخورده میشود و یا در محل کار خود توبیخ میشود، نمیتواند به خاستگاه ناکامی و شکست خود پرخاشگری کرده و خشونت روا بدارد، از این رو خشونت را به اطرافیان خود روا میدارد.
به تعریفی دیگر، پرخاشگری و خشونت با ناکامی جا به جا میشود و شخص به جای علت واقعی و خاستگاه اصلی، به خاستگاه دیگری حملهور میشود.
عوامل محیطی خشونت
بسیاری از محققان الگوهای خانوادگی نادرست و گسستگی خانوادگی به علت طلاق یا مرگ یکی از والدین و حتی تعارض والدین را عامل اصلی خشونت میدانند. تحقیقات نشان میدهد که در صورت مرگ پدر در سنین کودکی و به عنوان الگوی همانندسازی برای پسران، میزان پرخاشگری و خشونت در این افراد در حد بالایی افزایش مییابد. به طوری که آمار میگوید: ۷۵ درصد پسران پرخاشگر و خشن از وجود پدر محروم بوده یا الگوی فردی برای یادگیری نداشتهاند.
همچنین طرد با روشهای انضباطی غلط نیز در افزایش خشونت نقش مؤثری داشتهاند، وجود پدر الکلی، معتاد یا دارای رفتار ضداجتماعی یا نوروتیک، از عوامل اصلی آن به شمار آمدهاند. همچنین مورد آزار و اذیت جنسی و جسمی، آزار و تنبه بدنی کودک، خشونت والدین، پایین بودن سطح سواد خانواده و وضعیت اقتصادی در بروز خشونت تا حد بسیار بالایی تأثیر دارد.
ادامه دارد…