- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مرحوم صدوق ، راوندى و دیگر بزرگان آورده اند:
یکى از دوستان حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام به نام صقر بن ابودلف – ابن اُورمه – حکایت کند:
در دوران حکومت متوکّل عبّاسى راهى سامراء شدم و چون وارد شهر سامراء گشتم ، حضور یکى از وزراى متوکّل به نام سعید حاجب رفتم تا بلکه بتوانم با مولایم امام هادى علیه السلام که در زندانِ وى ملاقاتى داشته باشم .
سعید حاجب گفت : آیا دوست دارى خدایت را مشاهده کنى ؟
گفتم : سبحان اللّه ! این چه حرفى است ؟!
خداوند متعال را هیچکس نمى تواند مشاهده کند.
سعید اظهار داشت : منظورم آن کسى است که شما گمان مى کنید او امام و پیشواى شما است ، متوکّل او را تحویل من داده است تا او را به قتل برسانم و این کار را فردا انجام خواهم داد.
و پس از گذشت لحظاتى مرا داخل زندان بُرد، همین که وارد زندان شدم ، حضرت را دیدم که بر قطعه حصیرى نشسته و مشغول عبادت و مناجات مى باشد، پس با حالت گریه سلام کردم و کنارى نشستم و به جمال نورانى آن حضرت نگاه مى کردم .
امام علیه السلام پس از جواب سلام ، به من فرمود: اى صقر! براى چه اینجا آمده اى ؟
و چرا ناراحت و گریان هستى ؟!
در پاسخ گفتم : چون شما را در این مکان و با این حالت مى بینم ؛ و نمى دانم که آن ها چه تصمیمى درباره شما دارند؟!
حضرت فرمود: اى صقر! ناراحت مباش ، آن ها هرگز به قصد خود نمى رسند، چون که بیش از دو روز دیگر زنده نخواهند ماند و کشته خواهند شد.
بعد از آن ، از امام هادى علیه السلام پیرامون معناى حدیثى که از پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله وارد شده است که فرمود: با روزگار، دشمنى و عداوت روا مدارید که با شما دشمنى کند، سؤ ال کردم که مقصود چیست ؟
امام علیه السلام در جواب فرمود: بلى ، منظور از روزگار، ما اهل بیت عصمت و طهارت هستیم که بجهت ما آسمان و زمین پابرجا مانده است .
عنوان سجّاد، علىّ بن الحسین و محمّد باقر و جعفر صادق ، و چهارشنبه به عنوان موسى بن جعفر و علىّ بن موسى الرّضا و محمّد جواد و من ، و پنج شنبه به عنوان فرزندم حسن و روز جمعه به عنوان فرزند پسرم مهدى موعود صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین تعیین گشته است .(۱)
حکومت حقّ به دست با کفایت او ایجاد مى گردد و اوست که عدل و داد را بر زمین پهناور، گسترش مى دهد.
و سپس فرمود: آرى ، این معناى حدیث بود، زود خداحافظى کن و برو که مى ترسم خطرى متوجّه تو گردد.
راوى گوید: به خدا قسم ! بیش از دو روز نگذشت که هر دوى آن دو نفر – یعنى متوکّل و سعید حاجب – کشته شدند و من خداوند متعال را شکر کردم .(۲)
منابع:
۱- در کتب ادعیه براى هر روز دعائى مخصوص ذکر کرده اند، که از آن جمله : کتاب شریف مفاتیح الجنان است ، علاقمندان متوانند به آن مراجعه فرمایند.
۲- إ کمال الدّین : ص ۳۸۳، ح ۹، خصال شیخ صدوق : ج ۱، ص ۳۹۵، ح ۱۰۲، خرایج و جرایح : ج ۱، ص ۴۱۲، ح ۱۷، بحارالا نوار: ج ۵۰، ص ۱۹۵، ح ۷، با مختصر تفاوت .