- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
على بن احمد وشّاء – که یکى از اهالى کوفه و از دوستان و موالیان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است – حکایت کند:
روزى به قصد خراسان عازم مسافرت شدم و چون بار سفر بستم ، دخترم حُلّه اى آورد و گفت : این پارچه را در خراسان بفروش و با پول آن انگشتر فیروزه اى برایم خریدارى نما.
پس آن حُلّه را گرفتم و در میان لباس ها و دیگر وسائل خود قرار دادم و حرکت کردم ، وقتى به شهر مرو رسیدم در یکى از مسافرخانه ها اتاقى گرفتم و ساکن شدم .
هنوز خستگى راه از بدنم بیرون نرفته بود که دو نفر نزد من آمدند و اظهار داشتند:
ما از طرف حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام آمده ایم ، چون یکى از دوستان ما فوت کرده و از دنیا رفته است ، براى کفن او نیاز به حُلّه اى داریم که شما همراه آورده اى ؟
و من به جهت خستگى راه آن را فراموش کرده بودم ، لذا گفتم : من چنین پارچه و حُلّه اى همراه ندارم و آن ها رفتند؛ ولى پس از لحظاتى بازگشتند و گفتند: امام و مولاى ما، حضرت رضا علیه السلام سلام رسانید و فرمود: حُلّه مورد نظر ما همراه تو است ، که دخترت آن را به تو داده تا برایش بفروشى و انگشتر فیروزه اى تهیّه نمائى ؛ و تو آن را در فلان بسته ، کنار دیگر لباس هایت قرار داده اى .
پس آن را از میان وسائل خود خارج گردان و تحویل ما بده ؛ و این هم قیمت آن حُلّه است ، که آورده ایم .
پس پول ها را گرفتم و آن حُلّه را بیرون آوردم و تحویل آن ها دادم ، آن گاه با خود گفتم : باید مسائل خود را از آن حضرت سؤ ال نمایم و سؤ ال هاى خود را روى کاغذى نوشتم و فرداى آن روز، جلوى درب منزل حضرت رفتم که با جمعیّت انبوهى مواجه شدم و ممکن نبود که بتوانم از میان آن جمعیّت وارد منزل حضرت شوم .
در نزدیکى منزل حضرت رضا علیه السلام کنارى ایستادم و با خود مى اندیشیدم که چگونه و از چه راهى مى توانم وارد شوم و نوشته خود را تحویل دهم تا جواب آن ها را مرقوم فرماید؟
در همین فکر و اندیشه بودم ، که ناگهان شخصى که ظاهرا خدمت گذار امام رضا علیه السلام بود نزدیک من آمد و اظهار داشت :
اى علىّ بن احمد! این جواب مسائلى که مى خواستى سؤ ال کنى .
وقتى نوشته را دریافت کردم ، دیدم جواب یکایک سؤ ال هایم مى باشد که جواب آن ها را برایم ارسال نموده بود، بدون آن که آن ها را تحویل داده باشم ، حضرت از آنها اطّلاع داشته است .(۱)
۱- مناقب ابن شهرآشوب : ج ۴، ص ۳۴۱، کشف الغمّه : ج ۲، ص ۱۰۲، الثّاقب فى المناقب : ص ۴۷۹، ح ۴۰۶٫