- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
مقدّمه
خانواده، واژهای پرمعناست که وقتی به آن فکر میکنیم موجی از احساس و عاطفه را در ما برمیانگیزد. خانواده جایگاه آسایش و اطمینان، اولین نهاد اجتماعی و اساس و بنیان هر جامعه است؛ مفهومی که امروزه در کشورهای توسعه یافته میرود که فضای اصیل خود را از دست بدهد. به راستی خانواده یعنی چه و آیا وجود آن ضرورت دارد؟
در فرهنگ اسلامی، خانواده به مثابه دژی استوار و نهادی مقدس، بیشترین مسئولیت را در رشد و تحول، تربیت و تعالی و سعادت انسان بر عهده دارد. اساس تشکیل خانواده و ازدواج در نظام الهی رسیدن به آرامش روان و آسایشخاطر، پیمودن طریق رشد، نیل به کمال انسانی و تقرّب به ذات حق است.
آکرمن (۱۹۹۰) خانواده را به عنوان واحدی عاطفی ـ اجتماعی، کانون رشد و تکامل، التیام و شفادهنده و نیز مرکز پاتولوژی معرفی نموده است. در خانواده فرد خود را متعلق به مجموعهای میداند که مختص اوست. به گفته مینوچین(۱۹۹۵) افراد هویت خود را از طریق خانواده احراز میکنند. ازدواج، نخستین سنگ بنای تشکیل خانواده و جامعه است.
نقطه آغاز شکلگیری خانواده زمانی است که دو فرد بالغ (یک زن و یک مرد) با هدف تشکیل خانواده به یکدیگر میپیوندند. عقد ازدواج نقشی را به وجود میآورد که جدا از نقشهای قبلی است و نقطه بحرانی این انتقال نقش، شروع دوره زناشویی است.
بدون تردید، خانوادههای لجام گسیخته و متزلزل، جامعه متزلزل را پدید میآورند. جامعهای که در آن نشانی از خانواده سالم یافت نشود میزان طلاق روز به روز بالا میرود و ازدواجهای مطلوب و برنامهریزی شده کمتر صورت میگیرد. به طور کلی، ریشه بسیاری از کجرویهای اجتماعی را باید در خانواده جستجو کرد.
در نشستی که توسط انجمن اولیاء و مربیان انجام شده بود، در مبحث کودک و خانواده گزارشها و نتایج تحقیقاتی حاکی از آن بود که اگر شاهد لجامگسیختگی جوامع هستیم، اگر میزان ارتکاب جرایم روزبه روز افزایش مییابد، اگر میزان اختلالات رفتاری و شخصیتی هر روزه بیشتر میشود، اگر بیش از ۵۰ درصد تختهای بیمارستانی را بیماران اسکیزوفرن اشغال کردهاند و اگر از هر چهار ازدواج قریب سه ازدواج به طلاق منجر میشود، ریشه تمامی این مسائل را باید در خانواده جستجو کرد.
به راستی آیا خانواده تا این حد مؤثر است؟ مسلم است که جواب مثبت میباشد، ولی پرسش اصلی این است که ویژگی یک خانواده سالم چیست؟ چگونه میتوان از بروز مشکلات در خانواده جلوگیری نمود؟ محققان و روانشناسان، به ویژه خانواده درمانگران و مشاوران خانواده، در خصوص خانواده سالم تعاریفی دارند و ویژگیهایی را برشمردهاند.
به نظر ویرجنیا ستیر (۱۳۷۶) خانوادههایی که دارای عملکرد مطلوب هستند مشکلات خود را در زمان بندیهای خاص حل میکنند و از فلج و خشک نمودن فرآیندهای تعاملی در خانواده اجتناب کرده و وقتی اتفاق و مشکلی در خانواده رخ میدهد از مچگیری و جستجوی فرد گناهکار خودداری میکنند، در حالی که در خانوادههای مشکل دار وقتی مشکلی رخ میدهد آن را به گردن یکدیگر میاندازند و در آخر یک نفر که ضعیفتر است و نمیتواند از خود دفاع کند باید بار همه گناهان و مشکلات را به دوش بکشد.
معمولا این فرد است که نشانههای بیماری را بروز میدهد و برچسب بیماری میخورد و به اصطلاح بلاگردان (سپر بلا) خانواده است. خانوادههای سالم شیوههای رفتاری ناموفق در حل مشکلات را رها ساخته و به جستجوی استراتژیهای نو و خلّاق میپردازند، در حالی که خانوادههای مشکل دار به انکار مشکل میپردازند و یا سعی میکنند آن را بر اساس منطق روزمرّه و شیوههای ناکارآمد و هیجانی حل کنند.
به طور کلی، خانوادههای سالم از ویژگیهای زیر برخوردارند:
الف. بهرهمندی اعضا از آزادیهای اولیه، به گونهای که قادرند پنج نوع آزادی را درک نمایند:
۱- آزادی تصور کردن؛ ۲- آزادی اندیشه؛ ۳- آزادی احساس کردن؛ ۴- آزادی انتخاب؛ ۵- آزادی خلّاقیت.
ب. در خانواده سالم درخواستها و موضوعات به شکل مبهم و چندپهلو مطرح نمیشوند، بلکه به شیوهای واضح بیان میگردند.
ج. خصومت و کشمکش میان اعضا در خانواده انکار نمیشود، بلکه درباره آن بحث و گفتگو میشود.
د. هر فرد قادر به درگیر کردن خود با نظرات دیگران است، هر چند متفاوت و مخالف نظر خود او باشند. فرد امیدها، ترسها و انتظارات خود را از افراد دیگر خانواده مطرح مینماید.
هـ. در خانواده سالم طرح نظرات غیرمتعارف مجاز است.
و. هر فرد بین امکانات رفتاری گوناگون قدرت انتخاب داشته و از طریق تجربه میآزماید و الگوهای ناموفق و ناپسند را کنار میگذارد.
در خانوادههای سالم نوعی سازماندهی و سلسه مراتب انعطافپذیر در مرزهای بین نسلی (والدین ـ فرزندان) حاکم است، امّا در خانوادههای مشکل دار اغتشاش در مرزهای بین نسلی توأم با اضمحلال سازماندهی و شکلگیری مثلثهای بیمارگون مشاهده میشود. منظور از مثلث بیمارگون این است که دو نفر از اعضای خانواده بر علیه یک نفر متحد میشوند؛ برای مثال، مادر و پسر بر علیه پدر متحد میشوند و جبهه ائتلافی را به وجود میآورند.
ی. در خانواده سالم نظام ارزشی مشترک برقرار است. این نظام ممکن است مذهبی، سیاسی، اقتصادی و یا شامل همه موارد باشد. در این نوع خانواده اعضا مراقب و همدل یکدیگر هستند و به یکدیگر احترام میگذارند و همزمان از نظر شخصیتی استقلال خود را حفظ میکنند.
ز. در خانوادههای سالم طیف گستردهای از احساسات مجال بروز مییابند؛ مثلا، احساسات محبتآمیز همان گونه ابراز میگردند که احساسات متعارض و غمگین. در این خانوادهها مکانی برای مجادله و مشاجره وجود دارد. مجادلهها به سوی پالایش و راه حل سوق داده میشوند و هم چون آتش زیر خاکستر باقی نمیمانند.
خانواده ناسالم (آسیبزا)
خانواده ناسالم، خانوادهای است که قادر به تأمین نیازهای تکاملی، حل مشکلات و تعارضهای خود نبوده و کارکردهایش مختل میباشد.
بنابراین، با توجه به چنین مفروضه ای، خانواده آسیب زا یا مسئله دار در اثر ازدواجهای ناموفق به وجود میآید و ازدواجهای ناسالم نیز توسط افراد ناسالم و مشکل دار شکل میگیرد. از آن رو، که افراد مسئله دار همواره مترصد ازدواج با شبیه خود هستند (همسان همسری) فرآیند چندنسلی از خانوادههای مسئله دار به وجود میآیند و این نظام مختل نسل به نسل انتقال مییابد. (بوئن، ۱۹۸۹)
در این نوع خانوادهها سلسله مراتب قدرت هرج و مرج گونه است، به گونهای که یکی از والدین قدرت تام دارد و یا این که والدین افرادی منزوی و کناره گیر بوده و فرزندان کنترل اوضاع را به عهده دارند. در این نظام، مرزها نامشخص و مبهم است، اعضای خانواده استقلال رأی ندارند، تناقضها فراوان دیده میشود، ابراز آزادانه احساسات دچار مشکل میباشد، الگوی ارتباط هرج و مرج است و بحث و گفتگو به کلی تعطیل میباشد. این خانوادهها در حل مشکلات با دشواریهای زیادی مواجه هستند.
به طور کلی، این گونه خانوادهها دارای اختیار و قدرت بسیار نامشخص، غیرشفاف و نامؤثر هستند و ارتباطات نیز حاکی از نارضایی است. روحیه افراد پایین و به سمت افسردگی گرایش دارد. نظام خانواده بسته و اعضای آن دچار سردی عاطفی و از هم گسستگی میباشند. در بعضی از این نوع خانوادهها مرزها بسیار خشک و افراد نسبت به یکدیگر بیتفاوت میباشند یا ممکن است مرزها به هم تنیده باشد.
عشق و محبت در این مکانها به صورت مشروط است و حریم شخصی افراد محترم شمرده نمیشود، آستانه تحمل بسیار پایین و کشمکش و تنش بسیار بالاست. مشکلات توسط اعضا نادیده انگاشته میشود و اعضا در صدد یاری رساندن و یا کمک خواستن از یکدیگر نیستند و به نظر میرسد که نشانههای مرضی از یک عضو به عضو دیگر منتقل میشود. ویژگیهای این خانواده در یک ترسیم کلی عبارتنداز: اضطراب زیاد، تداخل مرزها، مقرّرات مبهم و پنهان، فقدان آزادی و روابط متقابل دروغین.
ویژگیها و مشخصات خانوادههای ناسالم
۱. انکار: این قبیل خانوادهها مشکل خود را انکار میکنند. به همین دلیل، مسائل آنان هیچ گاه حل نمیشود.
۲- خلأ صمیمیت: صمیمیت از میان اعضا رخت بربسته است.
۳- نقشهای بدون انعطاف: اجبار و الزام در این خانوادهها سرسامآور است. فرزندان حقانیت خود را به خاطر فرزند بودن از دست میدهند.
۴- مرزهای نامشخص: همه افراد به جای یکدیگر احساس میکنند، تصمیم میگیرند، فکر میکنند و حتی عمل میکنند.
۵- فدا شدن نیازهای فردی: افراد اعضای فراموش شده هستند. نیازهای آنان برآورده نمیشود، تقریباً اعضا همیشه خشمگین و افسرده هستند.
۶- ارتباط نادرست: اعضا یا در تقابل با یکدیگر هستند و یا این که با هم توافق کردهاند که با یکدیگر مخالفت نکنند (پرخاش یا سکوت).
۷- مرموزسازی: از جمله مواردی که خانواده را به حالت منجمد نگه میدارد، مرموز بودن و ریاکار بودن است. در این شرایط، همه اعضا از برخی مسائل آگاه هستند، امّا تظاهر به ندانستن میکنند.
۸- فقدان حد و مرز: افراد برای حفظ نظام خانواده از حد و مرز شخصی خود عدول میکنند.
حال که با ویژگیهای خانواده سالم و ناسالم از نظر عملکردی آشنا شدیم، در اینجا لزوم خانوادهدرمانی مطرح میشود. افراد در خانوادههای مشکل دار چه سرنوشتی دارند؟ آیا آنها مقهور طبیعت نابهنجار خود هستند؟ مسلماً خیر. هر فردی میتواند برای تغییر تلاش کند و خود را به یک فرد سالم نزدیک سازد.
لزوم خانوادهدرمانی
افراد در خانوادههای مشکل دار چه سرنوشتی دارند؟ آیا آنها مقهور طبیعت نابهنجار خود هستند؟ مسلماً هر فردی میتواند برای تغییر به سمت مثبت تلاش کند و خود را به یک فرد سالم و کامل نزدیک کند. امّا این کار با مشورت یک مشاور و خانواده درمانگر با سهولت بیشتری انجام میشود. در مواردی که خانوادهها از نشانههای نابهنجار زیادی برخوردارند، اصلاح و تغییر به سمت کمال جز با مشورت یک مشاور امکانپذیر نیست. دامنه فعالیت مشاوران خانوادگی گسترده است. آنها از راههای گوناگونی به رشد خانوادهها کمک میکنند که عبارتند از:
۱- سادهسازی رشد
مصاحبه و مشاوره با اعضای خانواده باعث تقلیل مقاومتها و موانعی میشود که بر سر رشد طبیعی اعضای خانواده قرار دارد. وقتی اعضای خانواده با مسیر رشد افراد آشنا شدند و نحوه برخورد صحیح را فرا گرفتند، دانستههای خود را به کار خواهند گرفت و خانوادهای پربارتر خواهند داشت.
۲- کمک به برخورد مناسب با بحرانهای خانوادگی
هر خانواده در طول تاریخ خود، گاهی دچار بحران میشود. این بحران ممکن است ناشی از شرایط اجتماعی، وضعیت اقتصادی، بیماریها و حوادث غیرمنتظره باشد. در این صورت، خانواده با احساسات متضاد و گاهی مخالف مواجه میگردد که عملا توان برخورد با آن را ندارد. گاهی بحران در اثر وجود کودک عقب مانده یا ناسازگار ایجاد میگردد، و گاهی مرگ یا جدایی همسر سبب بحران در خانواده میگردد. در چنین مواردی مشاوره خانوادگی میتواند به بررسی امکانات و نحوه برخورد با مشکل کمک کند.
۳- آموزش به کودکان و نوجوانان
بسیاری از خانوادهها نحوه صحیح برخورد با کودکان و نوجوانان را نمیدانند و برخورد غیرمنطقی و گاه خصمانه با فرزندان خواهند داشت. مشاور خانواده میتواند به تصحیح این روابط کمک کند.
۴- بهبود ارتباطات در درون خانواده
بعضی از همسران رابطه خوبی با یکدیگر ندارند. آنها به علایق، خواستهها و نیازهای همدیگر توجهی نمیکنند. با این که آنها از نظر قانونی با یکدیگر زندگی میکنند ولی از نظر روانی، از یکدیگر گسستهاند و اصطلاحاً «طلاق روانی» در بین آنها جریان دارد. مشاور در چنین حالتی میتواند آنان را به داشتن رابطهای باز توأم با احترام تشویق نماید، شبکه ارتباطات غلط را تصحیح نماید و آنان را در جهت مثبت و سازنده هدایت نماید.
۵- کمک به تشکیل خانواده و جلوگیری از به هم پاشیدن آن
از جلسات مشاوره خانوادگی میتوان برای تدارک ازدواج استفاده کرد و به افراد برای شناخت و آشنایی بیشتر با یکدیگر کمک نمود. همچنین میتوان از به هم پاشیدن خانواده جلوگیری نمود. بسیاری از جداییها در اثر نبودن یک مجرای ارتباطی صحیح و وجود روابط غلط و پیچیدهای است که در شبکه و نظام خانواده وجود دارد و مشاور خانواده میتواند به خانوادهها کمک کند تا کانال ارتباطی روشن و رابطهای باز و نظامی کارساز داشته باشند.
عواملی که ذکر گردیدند، لزوم خانوادهدرمانی را مطرح میسازند، امّا یک درمانگر چگونه تشخیص میدهد که یک خانواده نیاز به مشاوره دارد و مشاوره با خانواده سودمندتر از مشاوره تک تک اعضا است؟
گرچه خانوادهها مشکلات خود را در قالب مشکل یکی از اعضا و غالباً کودکان و نوجوانان بیان میکنند، ولی مشکل را باید در ساخت خانواده و نظام آن و در شبکه ارتباطات خانوادگی جستجو کرد. خانوادههایی که مشکل دارند، دارای شبکه ارتباطی مناسبی نیستند و مشاور این ارتباط معیوب را از کلمات، تُن صدا، حالت چهره، وضعیت بدن، اشارات و علایمی که بین اعضا رد و بدل میشود میفهمد.
تفاوت مشاور مجرب و زبده با مردم عادی، در این است که او نکات ریز و خاصی را در ارتباط با خانوادهها رعایت میکند. او هرگز مشکل خانواده را کوچک نمیشمرد، وقتی افراد خانواده مشکل خود را مؤدبانه بیان میکنند ممکن است چنین برداشت شود که مشکل آنان ناچیز و بیاهمیت است، در صورتی که چنین نیست و ممکن است مشکل عمدهای در میان باشد؛ مثلا، اگر خانمی احساس کند که شوهرش با احترام با او رفتار نمیکند، درمانگر این مسئله را بیاهمیت ندانسته و به تفصیل جویای ماجرا میشود.
همچنین یک مشاور مجرب از موضوعات انتزاعی اجتناب میکند و تا آنجا که امکان دارد از اعضا میخواهد تا به رفتارهای عینی و قابل لمس توجه نمایند. مثلا، از شوهرش که نسبت به بیمحبتی همسرش اعتراض دارد میخواهد که رفتار غیرمحبت آمیز همسرش را بازگو کند و مشخص کند که چه رفتاری از او را نمیپسندد.
به علاوه، یک مشاور زبده در جریان مشاوره هیچ گاه با یک عضو ائتلاف نمیکند. گاهی از یکی از اعضای خانواده در مقابل دیگری حمایت میکند، امّا مواظب است تا از این حمایت، تعبیر سوء نشود. او مواظب است که در جریان درمان معنا و مفهوم زندگی به بحث و جدل کشیده نشود؛ زیرا بعضی از زوجین از طریق بحثهای فلسفی و انتزاعی، سعی در به انحراف کشیدن جریان مشاوره دارند.
آخرین موضوعی که در رابطه با خانوادهدرمانی مطرح میشود این است که درمانگر مجرب، از بحث زیاد درباره وقایع گذشته دوری میکند. گاهی طرح مسائل گذشته، برای روشن شدن وضع فعلی مفید است، ولی نباید بحث در مورد وقایع گذشته باعث شود که بیشتر وقت مشاوره، صرف بررسی وقایع گذشته شده و روابط فعلی اعضا خانواده از نظر دور شود. در جوامع امروزی، علیرغم رشد سریع فنّاوری و علوم وابسته، ارتباطات خانوادگی روزبه روز به سمت گسستگی و سرد شدن پیش میرود.
بر اساس نتایج تحقیقات، میانگین زمان برقراری ارتباط کلامی پدران و مادران با کودکانشان در برخی شهرها و کشورها در ۲۴ ساعت شبانه روز، یک دقیقه اعلام شده است. این مسئله پایه شروع اختلالات شخصیتی و ناکامی است و این در حالی است که بچهها بیش از آن که به تماشای برنامههای تلویزیونی نیاز داشته باشند، نیازمند ارتباط بصری و کلامی با پدر و مادر خود هستند.
در جوامع امروزی، والدین بیشتر وقت خود را در خارج از منزل صرف میکنند و این در حالی است که بیشتر کودکان و نوجوانان بیشتر از پول توجیبی، نیازمند توجه و محبت هستند. نرمها، تغییر کرده و خانواده، این مأمن و محل آسایش، معنای خود را از دست داده است. شاید تا چند سال آینده، کانونی به نام خانواده وجود نداشته باشد و این بنیادیترین هسته اجتماعی، کمرنگ و کمرنگتر شود. به راستی چرا چنین است؟
منابع
۱- سید احمد احمدی، مقدّمهای بر مشاوره و روان درمانی، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان، ۱۳۷۷؛
۲- کلمیت وزیون اشتیرلین، مفاهیم و تئوریهای کلیدی در خانوادهدرمانی، ترجمه سعید پیرمرادی، انتشارات همام، ۱۳۷۹؛
۳- غلامعلی افروز، روان شناسی خانواده، همسران برتر، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، ۱۳۷۷؛
۴- ویرجیناستیر، آدم سازی، ترجمه بهروز بیرنگ، نشر رشد، ۱۳۷۶؛
۵- سالوادر مینوچین، خانواده و خانوادهدرمانی، ترجمه باقر ثنایی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶؛
۶- N.W Ackerman (1990), The Psychodynamics of family life, New york, Norton.
۷- Bowen (1989), Family Therapy in chinical practice, New york, Jason Aronson.
۸- Minuchine,s (1995), Family Tenrpy Techiniques, eambridge, massachusetts.
منبع: دکتر مهرانگیز شعاع کاظمی؛ پایگاه نشریات موسسه علمی پژوهشی امام خمینی (ره)