- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
تمامی مکاتب خانواده درمانی، از حیث نظری متعهد هستند که با فرآیند تعامل خانوادگی کار کنند. سیستم های متفاوت خانواده درمانی از حیث عمل به یکدیگر شباهت بیشتری دارند تا به لحاظ نظریه هایی که ارائه می دهند.
خانواده چیست؟
خانواده، چیزی بیش از مجموعه افرادی است که با هم در یک فضای فیزیکی و روانشناختی به سر می برند. به تعبیری خانواده، یک نظام اجتماعی و طبیعی با تمام ویژگی های خاص خود است.
نظامی که یک دسته قواعد، نقش ها، یک ساختار قدرت، اشکال مراوده و ارتباط، روش های گفتگو و حل مسئله را که انجام مؤثر وظایف گوناگون را ممکن می سازد، ایجاد می کند. رابطه اعضای این خرده فرهنگ، رابطه ای عمیق و چند لایه است.
برخی ها خانواده را به صورت گروهی متشکل از دو یا چند نفر که از طریق تولد، ازدواج و یا فرزندخواندگی با یکدیگر مرتبط شده اند و در یک منزل با هم زندگی می کنند، می دانند.
خانواده هسته ای (زن، شوهر و فرزندان) به طور سنتی به عنوان تامین کننده اصلی تربیت اجتماعی فرزندان و حامی سنن فرهنگی تلقی می شود، همچنین خانواده هسته ای به عنوان یک گروه اجتماعی است که جامعه روابط جنسی را تنها در این حریم و چارچوب مجاز می شمارد(گلادینگ ۱۳۸۲).
تاریخچه خانواده درمانی
خانواده درمانی، واژه ای است که به روش های کار با خانواده های دارای مشکلات زیستی، روانی و اجتماعی اطلاق می شود.
خانواده درمانی قبل از سال ۱۹۴۰: تاکید بر فرد، منابع اجتماعات و روان تحلیلی است. مهارت های تربیت فرزند را ارنست گروفس و آلفرد آدلر آموزش می دادند. مشاوره ازدواج توسط آبراهام و هاناه استون، امیلی مود، پوپنو آغاز شد. شورای ملی روابط خانوادگی در سال ۱۹۳۸ شروع به کار کرد.
۱۹۴۹-۱۹۴۰: انجمن مشاوران ازدواج آمریکا (AAMC) در سال ۱۹۴۲ تاسیس شد. میلتون اریکسون روش های درمانی را رواج داد که بعدها از سوی خانواده درمانی پذیرفته شد. اولین اثر درباره زناشویی درمانی همزمان توسط بلامیتل من در سال ۱۹۴۸ منتشر شد.
مطالعه خانواده های اسکیزوفرنیک توسط تئودور لیذر ولایمن صورت گرفت. جنگ جهانی دوم برای خانواده ها استرس به ارمغان آورد. لایحه بهداشت روانی در سال ۱۹۴۶ در کنگره آمریکا به تصویب رسید.
۱۹۵۹-۱۹۵۰: ناتان آکرمن رویکرد روان تحلیلی را برای کار کردن با خانواده ها مطرح کرد. گروه گریگوری بیتسون مطالعه الگوهای ارتباط را در خانواده آغاز کردند. موسسه تحقیقات روانی (MRI) توسط دان جکسون در سال ۱۹۵۹ شروع به کار کرد.
کارل ویته کر اولین کنفرانس را درباره خانواده درمانی در ایالت جورجیا در سال ۱۹۵۵ برگزار کرد. موری بوئن پروژه NIMH را درباره مطالعه خانواده های دارای اعضای اسکیزوفرنیک آغاز کرد.
۱۹۶۹-۱۹۶۰: جی هیلی رویکردهای درمانی میلتون اریکسون را پالایش و معرفی کرد. اولین نشریه در خانواده درمانی به نام «فرآیند خانواده» منتشر شد.
AAMFC در سال ۱۹۷۹ به انجمن طرفدار درمانگران ازدواج و خانواده (AAMFC) تغییر نام دارد. برنامه های ارتقای پایه آن توسط دپارتمان بهداشت، آموزش و رفاه بازبینی شد.
انجمن خانواده درمانی (AFTA) در سال ۱۹۷۷ شروع به کار کرد. کتاب اضداد و اضداد متقابل توسط گروه میلان (۱۹۷۸) منتشر شد. جی هیلی کتاب درمان نامتعارف (۱۹۷۳) و روان درمانی خانواده (۱۹۷۶) را منتشر کرد.
۱۹۸۹-۱۹۸۰: عضویت AAMFT به ۱۴۰۰۰ عضو افزایش یافت. نظریهپردازان فمنیست، به رهبری راشل هارموستین مفروضه های خانواده درمانی را به تدریج زیر سوال بردند.
۱۹۹۰: خانواده درمانی های متمرکز بر راه حل فراگیر شدند. مراقبت بهداشتی اصلاح شد و جایگاه فراهم کننده اصلی بهداشت روانی به طرز فزاینده ای اهمیت پیدا کرد (گلادینگ، ۱۳۸۲).
فرآیند خانواده درمانی
درمان، یک فرایند قابل پیش بینی در خانواده درمانی است. تمامی مکاتب خانواده درمانی از حیث نظری متعهد هستند که با فرآیند تعامل خانوادگی کار کنند. سیستم های متفاوت خانواده درمانی از حیث عمل، به یکدیگر شباهت بیشتری دارند تا به لحاظ نظریه هایی که ارائه می دهند.
برای خانواده درمانگران، مهم است که از روش های فراگیر کار کردن با خانواده آگاه باشند. آنها با چنین آگاهی و اشرافی می توانند با متخصصان گوناگون در ارتباط باشند.
همچنین آنها بهتر می توانند به بی نظیر بودن نظریه هایی که تحت الشعاع آنها کار می کنند پی ببرند. چنین معرفتی امکان انعطاف پذیری و اتحاد با دیگران را در حرفه های یاورانه برای آنها فراهم می کند.
یک دلیل برای خانواده درمانی، این باور است که اکثر مشکلات، در زندگی بروز می کند و می توان در درون خانواده، آنها را به بهترین نحو مشخص کرد. خانواده ها به عنوان نیروهای قدرتمندی تلقی می شوند که خواه به سود یا به زیان اعضای خانواده، بر سلامت یا ناسازگار بودن خانواده به عنوان یک کلیت و اعضایش موثر است(گلادینگ ۱۳۸۲).
رویکرد بنیادی
اصول رویکرد بنیادی زیربنای تمام الگوهای درمان است و با عنوان خانواده درمانی استفاده می شوند که می توان آنها را به صورت ذیل خلاصه کرد:
۱- افراد در خانواده پیوندهای نزدیک دارند و برای درک رفتارهای مشکل دار و ایجاد تغییر در آنها تمرکز در پیوندها و باورهای اعضای خانواده معتبرتر از تمرکز بر دیدگاه درمان بر یک فرد است.
۲- افرادی که نزدیک یکدیگر زندگی می کنند، الگوهای تعاملی را بنا می کنند که از زنجیره های نسبتا ثابت گفتار و رفتار ساخته شده اند.
۳- الگوهای تعاملی، اعتقادات و رفتار را که درمانگر مشاهده می کند و با آنها درگیر است، می توان به عنوان زمینه مشکل شناخت و به صورت علت و معلول در نظر گرفت که به شکل حلقه های بازخورد عمل می کنند و میان مشکل و خانواده پیوند ایجاد می کند.
۴- مسایل موجود در الگوهای زندگی خانوادگی غالباً مربوط به مشکلاتی در انطباق با بعضی از تاثیرات یا تغییرات محیطی هستند.
رویکرد بنیادی در واکنش به تغییرات خانوادگی و اجتماعی ذاتاً در تغییر است و اصرار پیشگامان بر ملاقات همه اعضای خانواده در یک اتاق جای خود را به شناخت اهمیت این موضوع داده است که درمانگر همه خانواده را در ذهن داشته باشد و بپرسد که افراد غایب در نظر افراد حاضر چگونه اند.
رویکرد سیستمی: (خانواده به عنوان یک سیستم)
این عقیده که خانواده یک سیستم است بر کار لودویک برتالانفی استوار است. برتالانفی زیست شناسی بود که پدیده های جوهری زندگی را به صورت تمامیت های فردی به نام ارگانیسیم می دید. وی ارگانیسم را به عنوان شکلی از زندگی، مرکب از اجزاء و فرایندهای به هم وابسته ای که در تعامل با هم هستند تعریف می کند.
صاحب نظران اجتماعی بر اساس کار برتالانفی چنین استنباط کردند که تمام سیستم های زنده، از جمله خانواده ها طبق مجموعه اصول مشابهی عمل می کنند یعنی آنها از درون به هم مرتبطند.
بنابراین در خانواده، اعضا پی در پی در تعامل هستند و متقابلاً بر همدیگر موثرند. وقتی در هر یک از اعضاء تغییر یا حرکتی صورت گیرد تمام جوانب خانواده متاثر می شود. خانواده یک ارگانیسم زنده است، سلامت و توانایی آن برای انجام وظیفه متاثر از سلامت تمامی اعضایش است.
از دیدگاه سیستم ها، خانواده ها دائماً در حال تغییر و جایگزین سازی خویش هستند. تلقی خانواده به عنوان یک سیستم مستلزم تشخیص این نکته است که روابط شکل گرفته میان اعضای خانواده بیش از حد قدرتمند هستند و سرشار از میزان قابل توجهی از رفتار، هیجان، ارزش ها و نگرش های آدمی است.
رویکردهای درمانی سیستمی در مقابل فردی
خانواده درمانگران در نتیجه آغاز رویکرد مشاوره سیستمی، مداخلاتی متفاوت با متخصصانی که بر افراد متمرکز می شوند به عمل می آورند، علیت خطی فلسفه زیربنایی اکثر مشاوره های فردی است (مثلاً الف، علت ب است).
خانواده درمانی بر عکس بر تفکر حلقوی استوار است (مثلاً الف و ب بر رفتار یکدیگر تاثیر می گذارند). خانواده درمانی بر «چطور» و «چه چیز» متمرکز می شوند. مثلاً: چطور رفتار خاصی به خانواده کمک می کند؟ و چه چیزی باید تغییر کند؟
سومین تفاوتی که خانواده درمانی را از رویکردهای فردی جدا می سازد، فرآیند در مقابل محتوا است. در خانواده درمانی توجه قابل ملاحظه ای در کشف پویایی های تعاملی می شود. حال این که در مشاوره فردی، اغلب توجه به محتوای خاصی از مطلب و موضوع مربوط جلب می شود.
سرانجام این که خانواده درمانی از همان ابتدا با موضوعات کنون – اینجایی سر و کار دارد در حالی که بیشتر مشاوره های فردی بر اطلاعات تاریخچه ای تاکید می کنند.
وقایع تاریخچه ای با موقعیت هایی مرتبطند که تحلیل این موضوعات در آن موقعیت ها، به ساخت شخصیت فرد منجر می شود. با این حال در خانواده درمانی اکثر موارد کانون توجه بر فراهم کردن تغییر سریع متمرکز است.
علیت متقابل یا جبر دو سویه
با انتخاب رویکرد ارتباط نگر، توجه نیز از محتوی به فرایند خانوادگی معطوف می شود؛ یعنی به جای آن که برای تبیین مشکلات کنونی بر روی حقایق تاریخی و قبلی انگشت بگذاریم، بر مجموعه ای از تبادل پیام های به هم پیوسته در نظام خانواده توجه می کنیم.
شاخص علیت خطی، عبارت است از محتوای یک رویداد باعث رویداد دیگری می شود آن هم به صورت معادله محرک – پاسخ یک طرفه. چنین چیزی شاید برای درک موقعیت های ماشینی ساده مناسب باشد ولی در برخورد با موقعیت های پیچیده مثل خانواده بسیار نابسنده خواهد بود. در جهان مادی، یعنی جهان نیوتونی سخن گفتن از علیت خطی بجا است ولی در روابط بشری، کاربردی ندارد.
اگر محتوا را شاخص علیت خطی بدانیم، پس فرایند نیز وجه ممیزه علیت حلقوی خواهد بود. در این حالت تأکید بر نیروهایی است که به طور همزمان در چندین سو حرکت می کنند و هیچ رویدادی معلول حرکت قبل از خود نیست. در درون هر خانواده، تغییر یکی از اعضاء بر تمامی اعضای دیگر و کل خانواده تأثیر خواهد گذاشت.
بازخورد: نظریه سیستمی در ایده های مربوط به بازخورد که پایه سیبرنتیک را شکل می دهد و از آن فراتر می رود جای می گیرد. درمانگر نظامدار نه فقط فرایندهای بازخورد موجود، بلکه فرایندهای که موجب تغییر در نظام خانوادگی می شوند را نیز مد نظر دارد.
قطعیت یکسان: قطعیت یکسان عبارت است از توانایی خاصی که نظام های باز برای حفظ حالت ثبات یکسان در مقابل درون دادهای مختلف از خود نشان می دهند؛ هر چند به نظر می رسد اصل قطعیت یکسان، به طریقه کارکرد خانواده ها هم بستگی دارد، اما امروزه این ایده، کاربردی در متون خانواده درمانی ندارد.
رویکرد روان پویشی
دیدگاه روان پویشی که منبعث از الگوی روانکاوی فروید است، تعامل نیروهای متضاد درون انسان را مبنای انگیزه ها، تعارضات و سرچشمه ناراحتی و اضطراب آدمی می داند.
دیدگاه اولیه فروید در خصوص اشخاص روان رنجور دیدگاهی متعلق به اروپای میانه و انسان اوایل قرن بیستم بود. بر طبق این دیدگاه، روان رنجوری نتیجه تعارض درونی امیال یا خواسته های جنسی و پرخاشگری با وجدان کیفردهنده و گناه ستیز است.
لیکن همان گونه که سندر خاطرنشان می سازد، نظریه روانکاوی در عین توجهی که ظاهراً به رشد شخصیت بیمار دارد، عمیقاً به تعامل فرد و خانواده اش اهمیت می دهد.
متفکران بر این عقیده اند که هر دو نیروی درون روانی و بین فردی، به گونه ای متقابل و دو سویه عمل می کنند. بسیاری از خانواده درمانگرهای پیشگام، آموزش روانکاوی دیده بودند و هنگامی که اندیشه سیستمی را کشف کردند آرای روانکاوی را به صورت عقایدی کهنه و منسوخ که آسیب های افراد بزرگسال را مستقیماً و به گونه ای خطی با تعارضات رشدی دوران کودکی پیوند می داد کنار گذاشتند.
دیدگاه روان پویشی در حوزه خانواده به دنبال کشف نحوه پیوند متقابل زندگی درونی و تعارض های درون روانی اعضای خانواده با یکدیگر و چگونگی تاثیر این امور در اختلال روانی اعضای خانواده است. چنین تلاش هایی عمدتاً تحت تاثیر نظریه روابط فردی بوده است.
رویکرد خانواده درمانی استراتژیک
تاکید عمده خانواده درمانی استراتژیک، انعطاف پذیری آن به عنوان ابزار مهم کار با انواع خانواده های مراجعه کننده است. کاربرد این رویکرد در درمان خانواده ها و اعضایشان که رفتارهای ناکارسازی از قبیل بهم تنیدگی، اختلالات خوردن و سوء مصرف مواد نشان می دهند موفقیت آمیز بوده است.
دومین تاکید خانواده درمانی استراتژیک، این است که تغییر اساسی را می توان بدون درگیر شدن کل سیستم در جلسات درمان ایجاد کرد. بنابراین فرصت ها برای کسب نتایج مطلوب، افزایش پیدا می کند.
سومین تاکید خانواده درمانی استراتژیک، تمرکز روی نوآوری و خلاقیت است. چهارمین تاکید خانواده درمانی استراتژیک، سهولت استفاده از آن همراه با سایر درمان ها به ویژه مکاتب خانواده درمانی ساختی و رفتاری است.
یک جنبه از خانواده درمانی استراتژیک که آن را از سایر رویکرد متفاوت می سازد تمرکز آن بر یک مشکل است. این کیفیت که به ویژه در نخستین گروه MRI آشکار است، در اوایل تکامل خانواده درمانی استراتژیک آن را از سایر روش های خانواده درمانی جدا کرد.
در اصل این رویکرد به خانواده کمک می کند که در برخورد با مشکل معلوم به سرعت و با کارآمدی منابع اش را تنظیم کند. بعضی از مدل های خانواده درمانی استراتژیک از قبیل آنهایی که هی لی توصیه می کند بر فنون قدرتمند و خبره بودن درمانگر تاکید می کند. جملگی بر خلاقیت درمانگر در یافتن راه حل برای خانواده تاکید می ورزد.
رویکرد غنی سازی ارتباط
رویکرد غنی سازی ارتباط، رویکردی است که دیدگاه های روان تحلیلی، رفتاری، ارتباطات و سیستم های خانواده را در هم ادغام می کند این دیدگاه بر اهمیت شناخت باورهای افراد درباره علت بروز مشکلات تأکید کرده و به مراجعان کمک می کند که مهارت هایی را یاد بگیرند که آنها را قادر می کند تا مشکلات را حل کند.
به طور خلاصه در این برنامه درمانگر ابتدا به مراجعان کمک می کند احساس کنند درکشان کرده است و سپس به آنها کمک می کند تا مشکلاتشان را به صورت روشن تر بشناسند و سپس پی ببرند که یادگیری مهارت های خاص به آنها کمک می کند تا با همکاری هم مشکلات را حل کنند.
درمانگر و مراجع بر روی محدوده زمانی دوره عمل توافق می کند برنامه های غنی سازی ارتباط خدماتی آموزشی هستند که برای پیشبرد و غنی کردن روابط بین افراد نزدیک و صمیمی مخصوصاً افراد خانواده طراحی شده اند. هدف برنامه، افزایش رضایت روانشناختی و عاطفی موجود در روابط افراد نزدیک است.
یک باور اولیه غنی سازی ارتباط این است که فقدان درک یا درک نادرست از خود و افراد نزدیک عملکرد ما را تحلیل می برد. متقابلاً درک خود و افراد نزدیک به ما کمک می کند تا بهتر عمل کنیم و یکی از اهداف اساسی رویکرد غنی سازی افزایش این درک است.
بنا بر رویکرد غنی سازی ارتباط، روابط غنی روابطی هستند که در آنها افراد ظرفیت زیادی را برای درک خود ایجاد کرده اند که این درک را انتقال دهند. این رویکرد به انسانها کمک می کند فراتر از تغییر دادن موقعیت عمل کنند.
آنها قابلیت افراد را برای انجام کارهای متفاوت تقویت می کنند. الگوهای مهارتی رفتار بعد از یادگیری مهارت های غنی سازی ارتباط تغییر کرده و روش های کارآمدتر جایگزین آنها می شود.
دورتی و باس تاکید می کنند که ارزش ها و اخلاقیات زیربنایی همه فعالیت هایی است که برای خانواده انجام می شود. همچنین ارزش ها دارای عنصری ارزیابانه هستند، یعنی همچون اصولی برای انتخاب کردن بین حوزه های جایگزین فعالیت، عمل می کنند.
مسئولیت درمانگر این است که اعتقادات زیربنایی رویکرد درمانی غنی سازی ارتباط را به اطلاع مراجعین برساند تا آنها بتوانند صادقانه و آزادانه مشارکت و همکاری کنند.
رویکرد غنی سازی ارتباط بر چهار پایه اساسی مبتنی است که عبارتند از: ۱- همدلی ۲- زبان و رابطه ۳- بیان عاطفی ۴- پذیرش
رویکرد تجربه نگر/انسانگرا
خانواده درمانی تجربه نگر/انسانگرا ماحصل فنون پدیدار شناختی (گشتالت درمانی، نقش گذاری روانی یا پسیکودرام، درمان درمانجو مدار، و جنبش گروه های رویارویی) است که در میان رویکردهای درمانی انفرادی دهه ۱۹۶۰ شهرت خاصی یافته بودند.
این شگردهای درمانی به جای حمایت از یک فن خاص روش هایی به شمار می آیند که بنا به تعریف منحصراً با یک درمانجو یا خانواده خاص جور بودند. تمامی درمانگرهای تجربه نگر / انسانگرا بر حق انتخاب آزاد، اراده آزاد و مخصوصاً قابلیت آدمی در علیت شخصی و خود شکوفایی تاکید می ورزند.
این درمانگران اشخاصی فعال و غالباً خود فاش کننده اند که احتمالاً برای کمک به درمانجو جهت نیل هر چه بیشتر به احساسات، حسها، تخیلات، و تجارب درونی شخصیشان از فنون و روش های تحریک کننده مختلفی استفاده می کنند.
درمانجو در طول درمان تشویق می شود تا نسبت به اینجا و اکنون، و تجارب فعلی زندگی اش حساس باشد؛ انکار تکانه ها و فرو نشانی عواطف، اموری نا کارآمد و مانع رشد تلقی می شود.
خانواده درمانگرهای تجربه نگر، رویکرد خود را با تعارضات و الگوهای رفتاری یگانه هر خانواده متناسب می سازند، هر چند آنها در حد امکان دقت می کنند که هیچ گونه فرض نظری از پیش تعیین شده ای را به خانواده تحمیل نکنند.
درمانگرهای تجربه نگر به جای پرده برداری از گذشته فرد، با زمان حال سر و کار دارند. تاکید آنان بر اینجا و اکنون و موقعیتی است که لحظه به لحظه میان درمانگری فعال و دلسوز و خانواده جریان دارد.
تعاملات اعضای خانواده بایکدیگر و با درمانگر تشویق می شود تا کسانی که درگیر این تعامل ها هستند بتوانند رفتارهای رشد فزاینده ای در خود به وجود آورند. یعنی فرصتی برای خود انگیختگی، آزادی بیان، و رشد شخصی اعضای خانواده، همین تاکید بر نفس تجربه بین فردی به جای تکیه بر فنون است که محرک رشد و کمال در رویکرد مزبور به شمار می آید.
رویکرد مبتنی بر فرآیند اعتباریابی انسان (ستیر)
جایگاه محوری ویرجینیا ستیر در تاریخ جنبش خانواده درمانی موضع بی همتایی دارد، چون که تنها زن و یگانه مددکار اجتماعی است که در میان روانپزشکان مذکر سفید پوست به چشم می خورد. در واقع، شاید او از اکثر همتایان مذکرش زودتر به کار با خانواده ها پرداخته باشد.
ستیر به همراه آکرمن معمولاً در زمره اولین و پرجاذبه ترین رهبران این حوزه به شمار می آیند، با این که ستیر به خاطر پیوند آغازینش با MRI طرفدار رویکرد پیام رسانی جلوه می کرد، اما چهارچوب انسانگرا را به رویکرد خویش اضافه کرد و شماری از فنون رشدافزا (مثلاً آگاهی حسی، رقص ماساژ، و فنون رویارویی گروهی) را به منظور تحریک احساس ها و تصریح الگوهای پیام رسانی خانواده به کار گرفت.
ستیر (۱۹۸۶) در آخرین تالیفش، رویکرد خود را «الگوی فرایند اعتباریابی انسان» نامید؛ در این رویکرد، درمانگر و خانواده، نیروی خود را به هم درمی آمیزند تا فرایند ذاتی افزایش سلامت روان را در خانواده به تحریک درآورند.
ستیر خانواده را یک نظام متوازن می دانست. او مایل بود بهایی را که نظام برای حفظ توازن کلی آن واحد می پردازد تعیین کند؛ یعنی، او نشانه های اختلال در هر عضو را علامتی دال بر وقفه رشد و کمال می داند که برای نظام خانوادگی ارزش تعادلی دارد، چرا که خانواده باید این انسداد و تحریف رشد را به شکلی در تمامی اعضای آن به وجود آورد تا توازن آن حفظ شود.
عامل مهم دیگر در رشد و کمال فرد عبارت است از مثلث روان، بدن و احساس. قسمت های بدن غالبا از معنایی استعاری برخوردارند هر قسمت معمولا ارزشی مثبت یا منفی دارد که صاحبش ارزش آن را تعیین می کند.
برخی محبوب هستند، سایر قسمت ها نامحبوبند، و برخی را نیز باید تحریک کرد. ستیز با استفاده از عملی که آن را ضیافت اندام ها می نامند، درمانجو را ترغیب می کند تا از این اجزا آگاهی یافته و یاد بگیرد که از آنها «به شیوه هماهنگ و یکپارچه» استفاده کند.
رویکرد ساخت نگر
به طور اخص، سادگی این نظریه درباره سازمان خانواده، همراه با پژوهش های مستند و رویکردهای خاص مداخله درمانی که سالوادور مینوچین و همکاران وی کرده اند، باعث شده است که گروه کثیری از خانواده درمانگران طرفدار نظریه سیستم ها، دیدگاه ساختاری را انتخاب کنند. نظریه پردازان ساخت نگر بر:
۱) کلیت نظام خانواده
۲) تاثیر سازمانی مرتبه ای خانواده
۳) کارکرد به هم پیوسته نظام های فرعی آن تاکید دارند و آنها را تعیین کننده اصلی بهزیستی اعضا می داند.
اولین هدف درمانگران ساختاری، عبارت است از تلاش فعالانه برای تغییر سازمان در خانواده بدکار و تصورشان بر این است که تغییرات رفتاری فردی و همچنین کاهش نشانه ها، به دنبال تغییر بستر تبادلات خانواده حادث خواهند شد.
نقش درمانگر ساختاری آن است که شخصاً عامل تغییر باشند، فعالانه با کل خانواده درگیر شود، چالش هایی به راه اندازد که تغییرات انطباقی را به وجود می آورند و هرگاه اعضای خانواده بکوشند که با پیامدهای حاصله کنار آیند، آنها را حمایت و رهبری کند.
جمع بندی
خانواده درمانی، اصطلاحی است که به روش های درمانی از طریق تعامل با خانواده های دارای مشکلات زیستی، روانی و اجتماعی اطلاق می شود. درمانگران خانواده درمانی، بر این باورند که اکثر مشکلات، در زندگی بروز می کند و می توان در درون خانواده و با کمک همه اعضا، آنها را به بهترین نحو ریشه یابی و درمان کرد. در این راستا به مسئله خانواده درمانی با رویکرد های مختلف نظیر بنیادی، سیستمی، روان پویشی، انسانگرا و ساخت نگر اشاره شد.
منابع
۱- گلادینگ، ساموئل، خانواده درمانی (تاریخچه، نظریه، کاربرد) ترجمه: فرشاد بهاری و همکاران. (تهران: انتشارات تزکیه).
۲- گلدنبرگ، ایرنه – گلدنبرگ، هربرت، خانواده درمانی. ترجمه: حمید رضا حسین شاهی برواتی و همکاران (تهران: نشر روان).
۳- نظری، محمد علی، مبانی زوج درمانی و خانواده درمانی، (تهران: نشر علم).
تنظیم: علیرضا نوربخش؛ دانشجوی ارشد روانشناسی بالینی
منبع: میگنا (با تغییراتی در متن)