- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
مقدمه
هدف اصلی این نوشتار، شناسایی آسیبهای نهاد خانواده، شیوههای تحکیم آن و همچنین بررسی و واکاوی آثار فردی و اجتماعی یک خانواده مطلوب است. مفروض اصلی در این نوشتار آن است که علیرغم تغییرات در نقش و ساختار نهاد خانواده طی دهههای اخیر، خانواده همچنان مهمترین هسته اجتماعی است.
خانواده به عنوان مهمترین هسته اجتماعی، از دیرباز مورد توجه فلاسفه اندیشمندان و دانشمندان بوده و همواره نسبت به اهمیت آن تأکید شده است. قدمای فلاسفه، زندگی خانوادگی را بخش مستقلی از «حکمت عملی» میشمردند؛ به طوری که افلاطون در جمهوریت، ارسطو در سیاست، بوعلی سینا در شفا با چنین دیدی و از این زاویه به زندگی خانوادگی نگریستهاند.
افلاطون میگوید: اگر ما بخواهیم جمهوری خوبی را سامان دهیم، باید قوانین اصلی آن جمهوری، قوانینی باشد که بتواند به مسئله زناشویی سامان خوبی دهد. رسو، ولتر و منتسکیو نیز در عقاید و نظریات خود در مورد حقوق فطری و اجتماعی بشر، به شکلی بر این امر صحه گذاردهاند(مطهری، ۱۳۶۵: ۱۴). حتی بعضی از دانشمندان، خانواده را بر جامعه ترجیح داده و ابراز داشتهاند که بر جامعه نوعی «انضباط خشک و کسالتآور حاکم است، ولی فضای خانواده آکنده از احساس مشترک و آرامش و محیط انسانی است»(باوم، ۱۳۶۷: ۳۳).
دانشمندان مختلف علوم اجتماعی، روانشناسی اجتماعی، جمعیتشناسی، حقوق، تاریخ و حتی مسئولین سیاسی و امنیتی هر یک از زوایای مختلف به مسئله خانواده توجه کردهاند. در باب اهمیت خانواده، در مجموع دو رهیافت نهادگرایی و سیستمی وجود دارد.
رویکرد نهادگرایی، خانواده را واحد اساسی جامعه تلقی میکند و نهاد خانواده را در کنار نهادهای دیگر اجتماعی مورد بحث و مقایسه قرار میدهد. رهیافت سیستمی، مطالعات خانواده را معطوف به کنشهای متقابل اعضای خانواده قلمداد میکند. در این دیدگاه، «خانواده، مجموعهای از اجزای مرتبط است که با محیط خود رابطه متقابل برقرار میکند و در مقابل فشارهایی که از خارج بر آن وارد میشود، مبادرت به حفظ تعادل میکند»(برناردز، ۳۸۴: ۷۲).
کورت لوین، اندیشمند علوم اجتماعی میگوید: «تا زمانی که دارای خانوادههای نیک هستیم، میتوانیم به نژاد بشر امید ببندیم». آلن ژیرال نیز معتقد است: «در میان همه مراسم و آداب و مسائل اساسی و حیاتی انسان، ازدواج از اهمیت ویژهای برخوردار است و هیچ نهادی همانند آن تحت تأثیر دگرگونیهای اجتماعی قرار نمیگیرد».
مهمتر از همهی این مسائل، بیان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: «ما بُنی بناء فی الاسلام أحب الی الله عزوجل من التزویج»، به این معنی که: هیچ بنیان و نهادی نزد خداوند، باعظمتتر و محبوبتر از بنیان و بنیاد خانواده نیست(عاملی: ۱۴).
به این ترتیب مشاهده میشود این هسته و بنیاد که جامعه، کشور و امت از همین هسته اصلی نشئت میگیرند، آنقدر اهمیت دارد که پیامبر آن را محبوبترین بنا نزد خداوند میداند. در این راستا، رایجترین مفهومی که از خانواده به دست میآید، بدین صورت است: «خانواده را میتوان یک گروه نهادی شده زیستی- اجتماعی تعریف کرد که متشکل از چند بالغ(که دست کم دو تای آنها بدون داشتن پیوند خونی و از دو جنس مخالف، ازدواج کرده باشند) و فرزندانی که زاده پیوند ازدواج افراد بالغ هستند»(گولد، ۱۳۷۶: ۳۸۱).
به گفتهی ویل دورانت، فیلسوف و نویسنده، معروف کتاب تاریخ تمدن: «اگر فرض کنیم در سال ۲۰۰۰ مسیحی هستیم و بخواهیم بدانیم که بزرگترین حادثه ربع اول قرن بیستم چه بوده، متوجه خواهیم شد که این حادثه، جنگ و یا انقلاب روسیه نبوده، بلکه همانا دگرگونی وضع زنان بوده است.
تاریخ چنین تغییر تکان دهندهای را در مدتی به این کوتاهی کمتر دیده است. خانه مقدس که پایه نظم اجتماعی ما بود، شیوه زناشویی که مانع شهوترانی و ناپایداری وضع انسان بود، قانون اخلاقی پیچیدهای که ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود، همه آشکارا در این انقلاب پرآشوبی که همه رسوم و اشکال زندگی و تفکر ما را فراگرفته است، گرفتار شدهاند».
اکنون نیز به تعبیر استاد مطهری، متفکران غربی از به هم خوردن نظم خانوادگی و سست شدن پایه ازدواج، از شانه خالی کردن جوانان از قبول مسئولیت ازدواج، از منفور شدن مادری، از کاهش علاقه پدر و مادر و بالاخص علاقه مادر نسبت به فرزندان، از ابتذال زن دنیای امروز و جانشین شدن هوسهای سطحی به جای عشق، از افزایش دائم التزاید طلاق، از زیادی سرسامآور فرزندان نامشروع، از نادرالوجود شدن وحدت و صمیمیت میان زوجین، بیش از پیش احساس نگرانی میکنند(مطهری، ۱۳۶۵: ۳۷-۳۶).
موضوع خانواده علیرغم آن همه اهمیت، متأسفانه کمی غریب واقع شده است و ضرورت دارد بیش از این به بحث خانواده، آسیبهای این نهاد مهم، تحکیم خانواده و همچنین آثار فردی و اجتماعی یک خانواده مطلوب پرداخته شود و در این زمینه بحث و تلاش علمی عمیقتری صورت گیرد.
۱- تعریف خانواده
گرچه تعریف خانواده در طول زمان با تغییراتی همراه شده، اما عموماً خانواده و آنچه که به عنوان میثاق زناشویی از آن یاد میشود، عبارت است از: «پیوند قانونی دو جنس مخالف بر پایه روابط پایا، تقدس مذهبی، روابط عمیق عاطفی که با نوعی قرارداد اجتماعی و آثار مهم فرهنگی همراه است»(Engels, 1973: 171-205).
به این ترتیب معنای اصلی خانواده، همواره با یک قرارداد اجتماعی، پیوند حقوقی، اجتماعی و عاطفی همراه است. کارلسن میگوید: «ازدواج، فرآیندی است از کنش متقابل دو فرد که با شرایط قانونی و طی مراسمی تشکیل میشود و به طور کلی عمل آنان مورد پذیرش قانون قرار گرفته است»(karlsson, 1963:31).
در گذشته خانواده بسط بیشتری داشت و حداقل دو نسلی و گاهی سه نسلی بود؛ به این معنی که خود زوجین به عنوان مرکز خانواده و فرزندان، پدر و مادر زوجین و حتی گاه خانواده فرزندان آنها در کنار همان خانواده اصلی و چه بسا حتی در داخل یک خانه با یکدیگر زندگی میکردند.
اما امروز معمولاً خانوادهها به سمت خانواده حداقلی در حرکت هستند و فرزندان به محض این که ازدواج میکنند، هم از لحاظ مکانی و هم از لحاظ اجتماعی و شغلی از پدر و مادر فاصله میگیرند و خانواده در حدّ خانواده حداقلی باقی میماند(Engels, Op. cit: 94-146).
حجم تغییر و مدت تغییر در این راستا از اهمیت ویژهای برخوردار است و گولد، تغییرات را ساختی و تغییر در کارکردها میداند. او نتیجهی تحول اجتماعی را تفاوت مشهودی میداند که در حالات، ساخت اجتماعی، نهادها و عادتها وجود دارد(گولد، پیشین: ۲۲۶).
امروزه جدال بر سر تعریف خانواده عمدتاً به دو مبحث «ساختار» و «کارکرد» معطوف است؛ به عبارت دیگر، سؤال اینجاست که آیا در تعریف خانواده حتماً باید به ساختار یعنی وجود پدر، مادر یا والدین مجرد و فرزندان روابط خونی، ازدواج و فرزندخواندگی توجه داشت و یا این که میتوان افراد غیرمرتبط به لحاظ خونی، ازدواج و فرزندخواندگی ساکن در یک خانه را به سبب کارکردهای مشابه، «خانواده» دانست؟
یونسکو در سال ۱۹۹۲ بین واحد خانواده(۲) و اعضای یک خانه(۳) تمایز قائل میشود و پنج گونه متمایز خانواده را تعریف میکند، شامل: خانواده هستهای(۴) یعنی خانواده متشکل از دو نسل پدر و مادر و فرزندان یا والدین مجرد و فرزندانشان؛ خانواده بنیادین(۵) یعنی خانواده متشکل از سه نسل شامل پدر، مادر، فرزندی که ازدواج کرده، همسر و فرزندان او؛ خانوادهی عمودی پشت در پشت(۶)، خانواده مشترک یا بسط یافته(۷) و خانواده پیچیده(۸) نیز به خانوادهای اطلاق میشود که دو خانواده بعد از طلاق گرد هم میآیند.
امروزه در جوامع غربی، تعاریف جدیدی برای خانواده مطرح شده که با معنای سنتی خانواده متفاوت است، به طوری که حتی زندگی دو نفر را نیز که در یک خانه با یکدیگر هم خانه اند- نه به عنوان همسر- جزو خانواده به حساب میآورند. در بعضی از کشورها نیز با رواج بحث همجنسگرایی، آنها را هم جزو خانواده قلمداد میکنند.
علیرغم تعاریف متعدد و متفاوت در معنا و مفهوم خانواده، آنچه اهمیت دارد این است که ساخت اخلاق اجتماعی، هنجارها و رفتارهای اجتماعی و حتی ارزشهایی که ساخته میشوند، از منشأ خانواده و تربیت خانوادگی نشئت میگیرد. به طوری که کاردینر معتقد است: «در جامعهای که تربیت کودک با بازی و مدارا و ملاطفت آمیخته، شخصیت اساسی افراد به نرمخویی و آسانگیری مقرون میشود و جامعه پر از رحمت و شفقت و مدارا خواهد بود، اما تربیت سختگیرانه افراد جامعه را تندخو بار خواهد آورد»(راسخ و جمشید، ۱۳۴۷: ۴۵).
اریش فرم نیز میگوید: «خشونت پدر، کودک را ضعیف کش و او را در برابر قوی تسلیم محض بار میآورد و در برابر ضعفا، قدرتخواه و دنبال تسلط بیچون و چرا خواهد بود(ساروخانی، ۱۳۷۰: ۱۳). به همین جهت، علت ضعیفکشی برخی از افراد را باید در خانوادههای آنها و رفتار پدر و مادر با آنها جستجو کرد.
۲- انگیزه تشکیل خانواده
نظریههای مختلفی نسبت به انگیزهی اصلی تشکیل خانواده مطرح شده است. برخی معتقدند: اساس تشکیل خانواده، از مسئله «خدمت» نشئت میگیرد؛ به عنوان مثال: خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری با تأکید بر اصل «استخدام» بر اجتماعی شدن انسان به انواع همکاری و همیاری اشاره میکند و میگوید:
«عناصر و نبات و حیوان هر سه کمک به نوع انسان از همه لحاظ میباشند، ولی انسان به آنها یاری نمیرساند: «همچنان که انسان به عناصر و مرکبات محتاج است تا هر سه نوع معونت او دهند، به نوع خود نیز محتاج است تا به طریق «خدمت» یکدیگر را معاونت کنند…»(طوسی، ۱۳۶۴: ۲۴۸).
وی در جای دیگری میگوید: اما به حسب تبقیهی نوع نیز به جفتی که تناسل و توالد بر وجود او موقوف باشد، احتیاج بود، پس حکمت الهی چنان اقتضاء کرد که هر مردی جفتی گیرد تا هم به محافظت منزل و ما فیه قیام نماید و هم کار تناسل به توسل او تمام شود و چون توالد حاصل آید و فرزند بیتربیت و حضانت پدر و مادر بقا نمییابد و به نشر و نما نمیرسد، تکفل امور او نیز واجب گشت(همان: ۲۰۶-۲۰۵).
خواجه گرچه در پیدایش جامعه به مفاهیم و عناصری چون نیاز به غذا و نیاز جنسی به عنوان امور مادی توجه کرده، اما برای تداوم جامعه به عنصری کاملاً معنوی و فرهنگی یعنی «محبت» توجه کرده است(همان: ۲۰۹-۲۰۷). همچنین در زمینه محبت نیز به محبت طبیعی مانند محبت مادر به فرزند و محبت ارادی اشاره دارد(همان: ۲۶۰-۲۵۹).
تمامی اندیشمندانی که به اتوپیا روی آوردهاند، بر خانواده و اهمیت حیاتی آن برای جامعه تأکید ورزیدهاند، بدین معنا که نهاد خانواده وظیفه تولیدمثل، نگهداری، پرورش فرزندان و اجتماعی کردن آنها را به عهده دارد تا از این طریق افراد جامعه آماده انجام وظایف و مسئولیتهای متنوعتر و پیچیدهتری در جامعه شوند. خانواده در شکلگیری دیدگاهها، ارزشها و باورهای کودک نقش اصلی را به عهده دارد و بر نوع روابطی که فرد با عوامل و نهادهای اجتماعی دیگر دارد، تأثیر میگذارد(کوئن، ۱۳۷۳: ۱۸۰-۱۷۹).
برخی از روانکاوان چون «فروید»، کوشیدهاند تمامی میلها و کششهای زنان و مردان به جنس مخالف را در غرایز جنسی محدود و محصور کنند. اما در برابر این تصور و انگاره، پارهای دیگر از روانشناسان محبت میان همسران را گاه «عشق» و گاه «نوعی احساس» نامیدهاند.
دکتر ژ. آ. هدفیلد روانکاو، تفسیر فروید از واژه عشق را چنان بیان میکند: «فروید عقیده دارد که معنا و مفهوم کامل عشق در غریزه جنسی خلاصه شده است و در حقیقت کلمه عشق را از بین میبرد و به جای آن غریزه تناسلی میگذارد و به ندرت فرقی بین غریزه مرد و زن میگذارد؛ بلکه فقط میگوید: مرد از راه غریزی تحریک میشود و زن از راه عشق.» سپس نظر خود را در این باره میآورد:
«نظر من این است که عشق یک غریزه ساده مثل غریزه تناسلی با خشم، غضب و یا ترس نمیتواند باشد، بلکه احساسی و در حقیقت مجموعه هیجاناتی است که نسبت به یک چیز یا شخص در وجود آدمی به وجود میآید مثلاً وطنپرستی همان طور که از اسمش پیداست، احساسی است که در آن تمام هیجانات در اطراف کشورمان دور میزند. بدین طریق عشق عبارت است از: احساسی است که در آن عده زیادی از هیجانات مانند فداکاری، احترام، تهور در دفاع از معشوق، نرمی و ملاطفت به خصوص در عشق مادر به فرزندش، پذیرش خواهشها و تحسین معشوق، همگی همکاری نزدیک دارند»(هدفیلد، ۱۳۶۶: ۱۶۳)
علامه مرتضی مطهری نیز میگوید: «عجیب است که بعضی از افراد، نمیتوانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خیال کردهاند آن چیزی که زوجین را به یکدیگر پیوند میدهد، منحصراً طمع و شهوت است، در حالی که حس استخدام و بهرهبرداری است، یعنی همان چیزی که انسان را با مأکولات و مشروبات و ملبوسات و مرکوبات پیوند میدهد، آنها نمیدانند که در خلقت و طبیعت علاوه بر خودخواهی و منفعتطلبی، علایق دیگری هم هست که آن علایق ناشی از خودخواهی نیست، بلکه از علاقه مستقیم به غیر ناشی میشود»(مطهری، ۱۳۷۵: ۱۸۰).
برخی از صاحب نظران، اساس تشکیل خانواده را «نیاز»، بعضی دیگر «احترام به قراردادهای اجتماعی» و برخی «تولیدمثل» دانستهاند. اما آنچه قرآن بر آن تأکید دارد، «نظریه آرامش» است. قرآن به آرامش در کنار همسر و به تشکیل خانواده تأکید دارد. قرآن مجید میگوید: شما در کنار همسر میتوانید آرامش را به دست آورید(روم: ۲۱).
جوان پسر و دختر بعد از تشکیل خانواده، احساس آرامش میکنند. سپس میگوید: «خداوند بین زوجین علاقهی دوستی و مهربانی قرار داد»، یعنی اساس تعامل با یکدیگر باید بر اساس دوستی، مودت، مهربانی و رحمت باشد.
بدینسان، کانون خانواده از آن روی که بزم محبت و مودت است، اکسیر آرام بخشی و «سکون» برای هر دو همسر را در خود دارد. رهیافت به این واقعیت کارکردی خانواده، آشکارا اعتراف به این واقعیت نیز هست که هرگاه خانواده از محبت و مودت تهی گردد، شالوده آن سست و لغزنده میشود و هر آن احتمال فروپاشی و گسست آن میرود و این یکی از اسباب و عواملی است که خانواده امروز غربی را در سراشیب سقوط و نابودی قرار داده است.
شرط قرار دادن رضایت و خواست زن و شوهر در هنگام ازدواج، در آموزههای عرفی و شرعی اسلامی، گذشته از مصلحت سنجیهای دیگر، گویی به این موضوع نظر داشته است که ازدواج بدون رضایت و دلدادگی هر یک به همسر خویش، بنایی را میماند که در مسیر طوفان تند و بنیادبرانداز پیریزی شده باشد.
پس لازم است آغازین سنگ بناهاهای این بنیاد، بر شالوده محبت و دوستی- و نه صد البته شور غرایز عشقنما و زودگذر شهوانی- گذاشته شود. همچنان که در فراز و فرود زندگی زناشویی نیز این اکسیر بقا و پایداری، نه تنها مصون و محفوظ بماند، بلکه بر اثر اخلاق کریمانه و آشنایی دو همسر نسبت به یکدیگر و تولد فرزندان، این محبت و دوستی ریشهدارتر و راسختر شود تا بنای قدسی خانواده استحکام بیشتری یابد.
تأکید افزون و رهنمودهای متون دینی بر تعامل و معاشرت کریمانه و صمیمی زن و شوهر با یکدیگر را میتوان ناظر بر این موضوع اساسی قلمداد کرد. سنت اسلامی، کمترین رفتار و سخنی را که از آن بوی بیمهری استشمام شود، از زن بر شوهر و از شوهر بر زن برحذر میدارد و آن را نکوهش میکند.
ادامه دارد…