- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در روز ششم محرم حوادث متعددی در کربلا اتفاق افتاد که یکی از آن ها حتمی شدن جنگ با امام حسین (علیه السلام) از سوی سپاه عبیدالله بن زیاد بود. هر چند عمر بن سعد در ابتدا تمایلی به جنگ با امام حسین (علیه السلام) نداشت ولی در ادامه با تلاش عبیدالله بن زیاد و برخی از اطرافیانش، وی به این امر تمایل پیدا کرد.
عمر بن سعد با فرستادن نامه های متعدد به عبیدالله بن زیاد، می خواست این جنگ اتفاق نیفتد. او در دو راهی بسیار سختی قرار گرفته بود و در نهایت، راه جنگ و رویارویی با حضرت را برگزید و امام حسین (ع) و یارانش را به شهادت رساند و خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به اسارت گرفت.
اولین نامه عمر سعد به ابن زیاد
عمر سعد پس از ورود به کربلا اولین نامه خود را به ابن زیاد فرستاد و در این نامه آنچه را امام حسین (علیه السلام) علت آمدنش را به کوفه بیان نموده، بازگو کرده بود. امام حسین (علیه السلام) به قاصد عمر سعد فرموده بود: «اهل این شهرها برایم نامه نوشتند و فرستادگان آنان نزد من آمدند و خواستند که نزد ایشان بیایم و من هم آمدم. ولى اگر شما از آمدن من ناراضى هستید و از راى خود که فرستادگان شما به من گفتند منصرف شده اید من باز می گردم».
ابن زیاد در جواب ابن سعد نوشت: «نامه تو به من رسید و از مندرجات آن آگاه شدم. تو باید به حسین و عموم یارانش بگوئى: با یزید بیعت کنند، اگر حسین این موضوع را پذیرفت ما نظریه خود را مورد بررسى قرار می دهیم و السلام».
از حوادث روز ششم محرم این است که ابن زیاد مردم را در مسجد جامع کوفه جمع کرد و بر فراز منبر رفت و گفت: ایها الناس! شما آل ابو سفیان را امتحان کرده اید و آنان را آن طور که دوست دارید یافته اید. این امیرالمومنین یزید است که او را به نیک رفتارى و خوب کردارى می شناسید. یزید نسبت به رعیت احسان می کند، در حق رعیت عطا می نماید.
در عهد یزید راه ها امن و امان شدند، همچنان که در عصر پدرش معاویه نیز چنین بود، این یزید بن معاویه است که بعد از او بندگان را اکرام می نماید و آنان را به وسیله اموال بى نیاز می کند، ایشان را گرامى می دارد، یزید صد در صد به ارزاق شما افزوده است و به من دستور داده ارزاق شما را به حد وفور بپردازم و شما را براى جنگیدن با حسین که دشمن یزید است خارج نمایم، سخن یزید را بشنوید و مطیع او شوید!
خروج برخی از سران کوفه برای جنگ با امام حسین (ع) در روز ششم محرم
ابن زیاد از منبر فرود آمد و به مردم پول فراوانى داد و آنان را مامور کرد که براى قتال با سیدالشهدا (علیه السلام) خارج شوند و عمر بن سعد را در جنگ تقویت نمایند.
اول کسى که خارج شد شمر بن ذى الجوشن بود که با چهار هزار نفر حرکت نمود و ابن سعد در میان نه هزار نفر لشکر قرار گرفت. سپس به دنبال شمر، یزید ابن رکاب کلبى را با دو هزار نفر فرستاد. همچنین حصین بن نمیر سکونى را با چهار هزار نفر روانه کرد و شخص مازنى را با سه هزار نفر اعزام نمود و نصر بن حربه را با دو هزار نفر فرستاد. پس تعداد لشکر ابن زیاد تقریبا به بیست هزار نفر رسیده بود.
سپس ابن زیاد به دنبال شبث بن ربعى فرستاد که نزد او آمده و به جنگ با امام حسین برود. ولى شبث مریضی را بهانه کرد. ابن زیاد به او گفت آیا تو تمارض می کنی و خودت را به مریضی زده ای؟ اگر در طاعت ما هستی باید به جنگ دشمن ما بروی.
شبث بن ربعی پس از اینکه ابن زیاد او را تکریم کرد و چیزهایی به او عطا کرد، مجبور شد با یک هزار سرباز به عمر سعد ملحق شود.[۱]
ابن زیاد همچنان براى ابن سعد لشکر می فرستاد تا اینکه تعداد سى هزار (۰۰۰، ۳۰) نفر لشکر سواره و پیاده نزد ابن سعد وارد شدند سپس براى ابن سعد نوشت: من راجع به کثرت مرکب و راکب جاى هیچ گونه بهانه اى را براى تو باقى ننهادهام! در نظر داشته باش که هر صبح و شام خبر تازه خود را براى من فرستاده باشى. ابن زیاد روز ششم محرم ابن سعد را براى جنگ تحریک نمود.[۲]
یاری طلبیدن حبیب بن مظاهر از بنی اسد از حوادث روز ششم محرم
در روز ششم محرم که دشمنان امام حسین (علیه السلام) محاصره کرده بودند حبیب بن مظاهر به حضور امام حسین (علیه السلام) آمد و گفت: یا بن رسول اللَّه! در این نزدیکى ما قبیله اى از بنى اسد هستند. آیا به من اجازه می دهى آنان را براى یارى تو دعوت کنم. چه بسا خدا به وسیله ایشان آنچه برای شما بد است دفع گردد؟ امام (علیه السلام) فرمود: اجازه داری یا حبیب!
حبیب بن مظاهر در تاریکی شب به طور ناشناس به سوی قوم بنی اسد رفت و به هم دیگر تحیت گفتند و آنان دانستند که او از قوم بنی اسد است. آنان به حبیب بن مظاهر گفتند چه حاجتی داری ای پسر عمو؟
گفت: حاجت من این است که بهترین چیز را برای شما آورده ام؛ من نزد شما آمده ام تا شما را براى یارى کردن پسر دختر پیامبرتان دعوت کنم؛ زیرا او در میان گروهى از مؤمنین است که هر مردى از آنان بهتر از هزار مرد است. آن گروه هرگز او را رها نکرده و به دشمن تسلیم نخواهند کرد. این عمر بن سعد است که او را با بیست دو هزار جنگجو محاصره نموده است.
شما از قوم و خویشاوندان من هستید. من این نصیحت را به شما می کنم؛ پس از من اطاعت کنید و امروز سخن مرا درباره نصرت او بشنوید تا بدین وسیله به شرافت آخرت نائل شوید. من به خدا قسم می خورم احدى از شما با پسر پیامبر در راه خدا شهید نخواهد شد مگر اینکه در اعلى علیین بهشت با حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) رفیق خواهد بود.
ناگاه مردى از بنى اسد که او را بشر بن عبیدالله میگفتند به سوى حبیب شتافت و گفت: به خدا قسم من اولین شخصى هستم که این دعوت را پذیرفتم. سپس این شعر را خواند:
قد علم القوم اذا تواکلوا | و احجم الفرسان اذ تناصلوا | |
انى شجاع بطل مقاتل | کاننى لیث عرین باسل | |
یعنى این خویشاوندان من می دانند که هر گاه عاجز شوند و سواران سست گردند.
من شخصى شجاع و دلاور و جنگجوى می باشم. گویا، شیر بیشه اى باشم که شجاع است.
سپس مردانى از آن قبیله بنی اسد به حبیب بن مظاهر پیوستند. [۳]
آگاه شدن عمر سعد از حمایت بنی اسد از امام حسین (ع)
در همین روز ششم محرم مردى از آن قبیله در تاریکی شب به سوی عمر سعد راه افتاد و او را از این جریان مطلع کرد. عمر سعد مردى از یاران خود را خواست که او را ازرق بن حرب می گفتند و با تعداد چهار هزار سوار همراه با کسی که این خبر را آورده بود، در تاریکی شب به سوی طائفه بنی اسد فرستاد.
در همان حینى که آن گروه بنى اسد می خواستند شبانه به سوى لشکر امام حسین (علیه السلام) حرکت نمایند ناگاه لشکر ابن سعد در کنار فرات در مقابل آنان قرار گرفتند و جنگ و کشتار سختی بین آنان رخ داد! حبیب بن مظاهر به ازرق فریاد زد و گفت:
واى بر تو! از ما چه می خواهی ما را رها کن. ولى ازرق از بازگشتن خوددارى نمود. چون بنى اسد دریافتند که تاب مقاومت با آن گروه تبهکار را ندارند لذا شکست خوردند و به سوى قبیله خود بازگشتند. حبیب بن مظاهر به سوى امام حسین (علیه السلام) برگشت و جریان را شرح داد حضرت فرمود: «لا حول و لا قوه إلّا باللّه العلی العظیم».[۴]
اولین محاصره فرات از سوی عمر سعد در روز ششم محرم
بعد از این جنگ سواران ابن سعد برگشتند و در کنار فرات پیاده شدند، سپس بین امام حسین و یارانش و بین آب فرات حایل گردیدند. وقتى عطش، امام حسین و اصحاب او را تهدید کرد، آن بزرگوار یک کلنگ بدست گرفت و آمد پشت خیمه زنان از طرف قبله به فاصله نوزده قدم. سپس آنجا را حفر نمود و آب خوش گوارى براى آن بزرگوار جارى شد. امام حسین و عموم مردم از آن آشامیدند و مشکهاى خود را پر از آب کردند و آن چشمه ناپدید گردید و اثرى از آن دیده نشد! موقعى که این موضوع به گوش ابن زیاد رسید نزد ابن سعد فرستاد و گفت:
به من این طور رسیده که حسین و یارانش چاه می کنند و آب به دست می آورند، او با یارانش آب مى آشامند. هوشیار باش! هنگامى که نامه من به تو رسید آنان را به قدرى که می توانى از کندن چاه جلوگیرى کن و کار را بر ایشان سخت بگیر! مبادا بگذارى آب بیاشامند! همان عملى را با ایشان انجام بده که با عثمان انجام دادند. پس از این نامه بود که ابن سعد منتها درجه سختگیرى را بر حسین و همراهانش انجام داد.
فرستادن عباس (ع) برای آب در روز ششم محرم
هنگامى که کار تشنگى به نهایت شدت رسید امام حسین (علیه السلام) برادرش حضرت عباس (علیه السلام) را خواست و تعداد سى نفر سوار و بیست نفر پیاده و بیست عدد مشک آب در اختیار آن بزرگ مرد جهان نهاد آنان نیمه شب متوجه فرات شدند تا نزدیک فرات رسیدند.
عمرو بن حجاج (که موکل آب فرات بود) گفت: شما کیانید! یکى از اصحاب امام حسین که او را هلال بن نافع بجلى می گفتند گفت: من پسر عموى تو هستم، آمدم از این آب فرات بیاشامم. عمرو گفت: بیاشام نوش جان! هلال گفت: واى بر تو! به من دستور می دهى که آب بیاشامم، ولى حسین بن على و افرادى که همراه او می باشند از عطش بمیرند؟ عمرو گفت: راست می گوئى، ولى به این امر ماموریم، باید آن را اجرا نمائیم.
هلال بن نافع یاران خود را صدا زد و همه داخل فرات شدند. عمرو بن حجاج هم اصحاب خود را صدا زد و جنگ شدیدى بین آنان واقع شد. گروهى کارزار میکردند و گروهى کلیه مشکهاى آب را از آب پر کردند. احدى از اصحاب امام حسین (علیه السلام) کشته نشد و همه به سوى لشکرگاه خود مراجعت نمودند امام حسین و همراهانش آب آشامیدند. بدین جهت بود که حضرت عباس (علیه السلام) سقاء نامیده شد.[۵]
نتیجه گیری
در روز ششم محرم بر امام حسین (علیه السلام) و یارانش از سوی عمر سعد به دستور ابن زیاد سخت گرفته شد و جنگجویان زیادی در این روز به اردوگاه عمر سعد ملحق شدند. همچنین در روز ششم محرم حبیب بن مظاهر که از طایفه بنی اسد بود تلاش نمود قومش را برای حمایت از سیدالشهدا (ع) به کربلا ببرد اما از لشکر عمر سعد شکست خورده و تنها خود حبیب بن مظاهر به کربلا برگشت.
همچنین در روز ششم محرم امام حسین (علیه السلام) و یارانش از آب فرات منع شدند. در روز ششم محرم یاران آن حضرت برای آب به فرات رفته و جنگ سختی بین آنان و لشکریان عمر سعد در می گیرد و حضرت عباس (علیه السلام) با یارانش موفق به آوردن آب می شوند.
گرد آوری: حمیدالله رفیعی
پی نوشت ها
[۱]. الفتوح، ج۵، ص ۸۹.
[۲]. زندگانى حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام ( ترجمه جلد ۴۴ بحار الأنوار)، ص۴۴۲.
[۳] . الفتوح، ج۵، ص۹۵.
[۴] . الفتوح، ج۵، ص۹۱.
[۵]. زندگانى حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام (ترجمه جلد ۴۴ بحارالانوار)، ص۴۴۳-۴۴۴.
منابع
۱. ابن اعثم کوفی، ابو محمد احمد بن اعثم،(م ۳۱۴)، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، چ۱، ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱م.
۲. مجلسی، محمد باقر، زندگانى حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام (ترجمه جلد ۴۴ بحارالانوار)، مترجم: نجفى، محمد جواد، تهران، اسلامیه، چ۲، ۱۳۶۲ش.