- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 15 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
( ۱۳۲۸-۱۲۴۳ هـ . ق )
ولادت
جهانگیر خان قشقایى در سال ۱۲۴۳ هـ . ق. در خانوادهاى تحصیل کرده به دنیا آمد. پدرش محمد خان نام داشت و از ایل قشقایى، طایفه دره شورى، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم[۱] و مادرش اهل «دهاقان»، از شهرهاى تابع سمیرم بود.
تحصیل
جهانگیرخان از هنگام تولد، در کنار مادرش میزیست و در اوایل کودکى خود از کوچ کردن با ایل، ممنوع بود.
شوق بسیارى به تحصیل داشت. چندى که از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ایل در کوچ کردن ییلاق و قشلاق، همراه شد، پدرش معلم خصوصى برایش استخدام کرده بود که در سفر به آموزش وى میپرداخت. استعداد و قابلیت وى در کسب علم تا حدى بود که احساس کرد ماندن در ایل و حرکت با آنها در کوچ زمستانى و تابستانى، با تحصیل او سازگارى ندارد، بنابراین تصمیم گرفت از آنها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.[۲]
ورود به حوزه علمیه
درباره چگونگى گرایش و نحوه ورود حکیم جهانگیرخان قشقایى به حوزه علمیه، سخنانى گفته شده است که در خور توجه است.
استاد قدسى به نقل از جلال الدین همایى، فرزند طرَب، درباره جریان آشنایى حکیم قشقایى با هماى شیرازى در ابتداى ورودش به اصفهان مینگارد:
«در برخوردى که بین هماى شیرازى (پدربزرگ جلال الدین همایى که نام کامل او رضا قلى و متخلص به هماى شیرازى بود) با حکیم قشقایى پیش میآید. حکیم قشقایى از مرحوم هماى شیرازى نشانى تارساز را جویا میشود. ایشان ضمن راهنمایى وى به سوى تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه میشود که (این مرد میان سال) آیتى از هوش و درایت و ذکاوت است.
به وى میگوید: با این استعداد حیف است ضایع شوی. میل دارى درس بخوانی؟ جهانگیر خان پاسخ میدهد: از خدا میخواهم. بدین ترتیب حکیم قشقایی( به راهنمایى هماى شیرازى در چهل سالگى راهى مدرسه طلاب میگردد و در سلک دانشوران علوم دینى جاى میگیرد(.»[۳]
صفاى باطن و فطرت پاک آن حکیم الاهى بود که چنین تحول غیرقابل تصورى را خداوند در زندگى وى به وجود آورد. حکیم جهانگیر خان بعد از نصیحت «هما» به او میگوید: «نیکو گفتى و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اکنون بگو چه باید کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟»[۴] آن عارف فرزانه چنان که گفته شد، وى را توصیه به فراگیرى دانش میکند.[۵] همت بلند حکیم قشقایى سبب میشود که بعد از گذشت ۴۰ سال ـ که بهار جوانیش در ایل قشقایى سپرى شده بود ـ بقیه عمر شریفش را به یادگیرى علوم مختلف ـ به ویژه فلسفه، حکمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضى و هیئت، بگذراند.[۶]
هم چنین نقل میکنند:
«در حالى که متأثر از گفته شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده میکند جماعتى در اطراف شخصى، با خضوع و خشوع حرکت میکنند و اداى احترام مینمایند. علت را جویا میشود؟ میگویند: وى یکى از علماى اصفهان است. حکیم جهانگیر خان در ارادهاش مصممتر میشود و با جدیت پى تحصیل دانش میرود.»[۷]
استاد همایى در خصوص ارتباط پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر ـ که متخلص به «طرَب» بود ـ با حکیم جهانگیر خان مینویسد:
«طرب با جهانگیر خان رابطه دوستى و ارادتمندى داشت که پیوند اصلى آن موروثى بود. به دلالت این که هماى شیرازى (عارف، شاعر) از جهت هدایت و تشویق و ترغیب جهانگیر خان به تحصیل و ترک زندگانى ایلى بر وى حقى بود.»[۸]
مورخ دیگرى چنین نوشته است:
«در یکى از تابستانها که ایل قشقایى به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیر خان نیز مانند سایر افراد ایل که براى خرید و فروش و رفع حوائج شخصى خود به اصفهان میآمدند، او هم به اصفهان آمد؛ و در ضمن تارش هم خراب شده بود و میخواست آن را تعمیر نماید. از شخصى سراغ تارساز را گرفت و او یحیى ارمنى، تارساز معروف مقیم جلفا(ی) اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پى کار بهترى و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیر خان خیلى اثر کرد. او در مدرسه صدر حجرهاى براى خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطى پى تحصیل رفت و رتبهاش به جایى رسید که یکى از بزرگان از حکما و فقها و مدرسین اصفهان شد.»[۹]
تحصیل در اصفهان
حکیم قشقایى در قسمت شرقى مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره دوم بعد از ایوان سکونت داشت.[۱۰] او با آخوند کاشى (متوفا: ۱۳۳۲ هـ . ق.) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبى خاصى با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمد رضا قمشهاى بودند. بعد از رحلت حکیم قشقایى، حکیم خراسانى و سپس آیت الله صادقى در این حجره تدریس میکردند.[۱۱]
هجرت به تهران
جهانگیر خان که سالها شاگرد علامه آقا محمد رضا قمشهاى بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وى به تهران میرود. او درباره استادش میگوید:
«همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهاى او علمایى نبود، به کرباس فروشهاى سِدِهْ میماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت:میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلى بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن جا قهوهخانهاى بود که درویشى آن را اداره میکرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهى دیدم که بر حصیرى نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر میخواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد که از خود بیخود شدم، میخواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت مى، بشکند ابریق را.»[۱۲]
شیوه زندگى
حکیم قشقایى از هنگامى که وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعى که خاکیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایى شامل کلاه پوستى، موهاى نسبتاً بلند[۱۳] سر و صورت و پالتو پوست، زندگى را در حجره سپرى نمود و در همان حجره دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقى شتافت.
شاید او براى تأسى به استادش، آقا محمد رضا قمشهاى این گونه لباس میپوشید. بعضى از شاگردان حکیم قشقایى مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلام حسین ربانى چادگانى نیز تغییر لباس ندادند.
حکیم قشقایى هنگام اقامه نماز جماعت ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز ـ کلاه از سر برمیگرفت و با شالکمر عمامهاى درست میکرد و بر سر مینهاد.[۱۴]
عدم استفاده از سهم امام
«حکیم قشقایى از مال الاجاره زمینى که داشته است؛ روزگار میگذرانده.[۱۵] و از سهم امام و شهریه استفاده نمیکرده است. مال الاجاره زمین کشاورزى متعلق به وى درشهر دهاقان سالى ۴۰ تومان و از زمین روستاى آغداش، ۱۵ الى ۲۰ تومان، براى وى میفرستادهاند.»[۱۶]
استادان
۱. معروفترین استاد حکیم قشقایى، فیلسوف نامى و حکیم صمدانى، محمد رضا صهبا قمشهاى (متوفا: ۱۳۰۶ هـ . ق.) از حکما و عرفاى اصفهان بوده است. استاد مطهرى (ره) درباره او مینویسد:
«وى مردى به تمام معنى وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهایى مأنوس بود و از جمع گریزان. در جوانى ثروتمند بود و خشکسالى ۱۲۸۸ هـ . ش. تمام مایملک منقول و غیرمنقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. حکیم قمشهاى در اوج شهرت آقا على حکیم مدرس زنوزى و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن که مشرب اصلیش صدرایى بود، کتب بوعلى را تدریس کرد و بازار میرزاى جلوه را که تخصصش در فلسفه بود، شکست؛ به طورى که معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حکیم قمشهاى در تهران از دنیا رفت و در شهر رى و در گورستان مشهور به ابن بابویه، نزدیک مزار حاجى آخوند محلاتى مدفون شد.»[۱۷]
۲. مولى حسین على تویسرکانى (متوفا: ۱۲۸۶ هـ . ق)
یکى دیگر از استادان حکیم قشقایى، حاج مولى حسین على تویسرکانى است.[۱۸] که در حوزه علمیه اصفهان به تدریس مشغول بود و بسیارى از مردم مقلد وى بودند. کشف الاسرار (۱۱ جلد) در شرح شرایع، شرح بر جامع عباسى، فصل الخطاب در اصول و رسالهاى در ردّ اخباریه از آثار اوست. وى در اصفهان از دنیا رخت بر بست و به دیار باقى شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ایوان بقعه تکیه آقا حسین خوانسارى مدفون گردید.[۱۹]
۳. حاج شیخ محمد باقر نجفى مسجد شاهى
وى از شاگردان سید محمد باقر شفتى در اصفهان و شیخ مرتضى انصارى در نجف بود.[۲۰]
۴. ملا حیدر صباغ لنجانى (متوفا ۱۲۸۸ هـ . ق.)
حکیم جهانگیرخان قشقایى علوم عقلى را نزد او فرا گرفت.[۲۱]
۵. میرزا محمد حسن نجفى (متوفا: ۱۳۱۷ هـ . ق.)
حکیم قشقایى شرعیات را نزد این مجتهد عالى مقام فرا گرفت. میرزا محمد حسن نجفى از شاگردان سید ابراهیم قزوینى، شیخ مرتضى انصارى و میرزاى شیرازى بود.[۲۲]
۶. ملا اسماعیل اصفهانى درب کوشکى (متوفا: ۱۳۰۴ هـ . ق).[۲۳]
۷. میرزا عبدالجواد حکیم خراسانى (متوفا: ۱۳۲۷ هـ . ق).[۲۴]
برکرسى تدریس
آیت الله جهانگیر خان قشقایى در علوم نقلى و عقلى، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر[۲۵] به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب براى استفاده از مکتب متعالى وى شتافتند.
حکیم قشقایى گاه در شبستان مسجد جارچی[۲۶] تدریس میکرد.[۲۷]
او روزهاى پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضى و هیئت میپرداخت. وى گاهى به تدریس نهج البلاغه میپرداخت و آن را با حکمت، تحلیل میکرد.[۲۸] نزدیک به ۱۳۰ نفر در درس شرح منظومه وى شرکت میکردند.[۲۹]
وى سطوح مختلف دروس حوزوى ـ حتى رتبه عالى درس خارج را ـ تدریس میکرد.
او کتابهاى اسفار و شفا و شرح منظومه را با بیانى شیوا تدریس مینمود.[۳۰]
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى در درس خارج او شرکت کرده بود.[۳۱]
آیت الله بروجردى فرمود: «ما در زمان جوانى، درحوزه علمیه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار میخواندیم؛ ولى مخفیانه. چند نفر بودیم و خفیه به درس ایشان میرفتیم.[۳۲]
حکیم قشقایى جزو نامدارترین مدرسان حوزه علمیه تهران بود. «در مدرسه سپهسالار تهران شهرت بود که در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمر بینظیر ایران، آخوند ملّا محمد کاشى و جهانگیرخان قشقایى هستند.»[۳۳]
شیخ عباس قمى مینویسد:
«جهانگیر خان در علم و عمل به جایى رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند.»[۳۴] آقا بزرگ تهرانى مینویسد: «جهانگیر خان چنان کوشید که به اعلى درجات علم دست یافت … و از سایر بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش شتافتند.[۳۵] مورخ دیگرى مینویسد: «میرزا جهانگیرخان قشقایى در مدرسه صدر اصفهان تدریس میکرد و بیشتر استادان معقول خوشه چین خرمن دانش او بودهاند.»[۳۶]
چو لطف خدا با جهانگیر شد جهانگیر نامش جهانگیر شد[۳۷]
رونق دهنده فلسفه
عناد متحجرین نسبت به فلسفه در زمان حکیم قشقایى به قدرى زیاد بود که استاد جلال الدین همایى مینویسد:
«مرحوم قشقایى فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامى کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز آشکارا با میل و علاقه روى به درس فلسفه نهادند؛ و آن را مایه فضل و مفاخرت میشمردند.»[۳۸] و در «دیوان طَرَبْ» اصفهانى آمده است:
«جهانگیر خان در اثر شخصیت بارز علمى و تسلم مقام قدس و تقوى و نزاهت (پاکدامنی) اخلاقى و حسن تدبیر حکیمانه که همه در وجود وى مجتمع بود؛ تحصیل فلسفه را که بین علما و طلاب سخت موهون (سست) و با کفر و الحاد مقرون بود؛ از آن بدنامى به کلى نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رایج و مطلوب ساخت که نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت بیدینى نبود؛ بلکه مایه افتخار و مباهات محسوب میشد. وى معمولاً یکى دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچى سه درس پشت سر هم میگفت؛ که درس اولش شرح لمعه (فقه) و بعد از آن شرح منظومه (حکمت) و سپس درس اخلاق بود و به این ترتیب فلسفه را به مانند «حشو جوز[۳۹] و قند و لوزینه[۴۰] فقه» با اخلاق بخورد طلاب میداد.[۴۱] این مثال کنایه از این است که وى فلسفه را در میان دروس فقه و اخلاق، به سبک شیوایى تدریس میکرد»
مکتب فلسفى صدرایى
«بعد از ملا صدرا (متوفا: ۱۰۵۰ هـ . ق) دو مکتب فلسفى در اصفهان ـ که پایتخت کشور و مرکز علمى ایران در آن زمان بود ـ تشکیل شد:
۱. مکتب موافقان فلسفه ملاصدرا، که بیشتر آنها اهل ذوق و عرفان بودند.
۲. مکتب مخالفان فلسفه ملاصدرا که توسط استاد ملا رجبعلى تبریزى اداره و تدریس میشد. شاگردان این مکتب عبارتند از: على قلى خان بن قرچقاى خان، آقا جمال خوانسارى، ملا اسماعیل خاتون آبادى و بسیارى دیگر از بزرگان فلسفه و کلام.[۴۲]
فلسفه ملاصدرا گسترش یافت و میراث این مکتب در قرن ۱۲ ـ ۱۳ هـ . ق توسط میر ابوالقاسم مدرس خاتون آبادى (متوفا: ۱۲۰۲ هـ . ق) از آقا محمد بیدآبادى (متوفا: ۱۱۹۷ ـ ۱۱۹۸ هـ . ق) به آقا على نورى اصفهانى (متوفا: ۱۲۴۶ هـ . ق) رسید که بزرگترین مدرس فلسفه ملاصدرا در اصفهان بود.مدتى حدود ۶ ـ ۱۰ سال متوالى به این خدمت اشتغال داشت و شاگردان معروف و برجستهاى مانند ملا اسماعیل اصفهانى، ملا جعفر لنگرودى و میر سید رضى لاریجانى (متوفا: ۱۲۷۰ هـ . ق) استاد آقا محمد رضا قمشهاى اصفهانى (متوفا: ۱۲۸۹ هـ . ق) و ملا عبدالله زنوزى و سرانجام حاج ملا هادى سبزوارى (متوفا: ۱۲۸۹ هـ . ق) از حوزه درس او برخاستند و آن امانت علمى را به اخلاف تحویل دادند.
در اوایل قرن ۱۳ هـ . ق حوزه تدریس و تعلیم فلسفه صدرایى حدود نیم قرن در اصفهان بوسیله دو استاد نامدار:
۱. علامه بزرگوار آخوند ملا محمد کاشانی؛ ۲. حکیم جهانگیرخان قشقایی.
گرمى و رونقى به سزا داشت، چندان که طلاب این علم را از بلاد دور و نزدیک از ممالک مجاور براى درک محضر ایشان به اصفهان میشتافتند و سالیان دراز نام «آخوند» (آخوند ملا محمد کاشانى معروف به کاشی) و خان (حکیم جهانگیر خان قشقایی) ورد زبان علما و محصلان علوم قدیم بود.»[۴۳]
در مقابل مشروطه
آیت الله حاج آقا رحیم ارباب فرمود:
«پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علماى اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجد شاهى (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگیر خان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودى زاییده دسایس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جایى که فرمود: اگر چه توده مردم به مشروطه دل بستهاند و جانها باختهاند؛ ولى این ریشه در استبداد دارد. شاید هم میخواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحیم چنین نیست؟ من سکوت کردم. فرمود: آقا رحیم سکوت کن، سکوت اسلم است.[۴۴]
ارتباط با عالمان معاصر
آخوند کاشى از دوستان صمیمى و یار باوفاى حکیم جهانگیرخان قشقایى بود.
جهانگیر خان از هنگامى که در مدرسه صدر بازار اصفهان به تحصیل و تدریس مشغول بود، هم مباحثه آخوند کاشى بود. هردو از شاگردان آقا محمد رضا قمشهاى بودند. هر دو تا پایان عمر در آن مدرسه میزیستند. آخوند ملا محمد کاشى مدت ۸۴ سال عمر نمود و در این مدت همچون حکیم قشقایى مجرد بوده و همسر اختیار ننمود.[۴۵]
آخوند کاشى از نوادر اعصار بود و در علم، زهد، تقوا و تدریس، از اسوههاى علم و عمل بود. حکایات عجیب از این عارف صمدانى و متأله ربانى نقل میکنند؛ از جمله این که:
«روزى پس از پایان درس، یکى از طلاب به محل درس آن بزرگوار (آخوند کاشی) آمد و گفت: آقا این شیخ میگوید: دیشب به وقت سحر دیدم که از در و دیوار صداى «سبّوح قدّوس ربّ الملائکه و الرّوح» برمیآید و چون در نگریستم، دیدم که آقاى آخوند به سجده افتاده و این ذکر را میگوید. آخوند کاشى فرمود: این در و دیوار به ذکر من متذکر گشته باشند، امرى نیست؛ بلکه مهم آن است که او از کجا محرم این راز گشته است؟!
در این خصوص، آقاى جابرى انصارى (یکى از شاگردان حکیم قشقایى و آخوند کاشی) میگوید:
هر نیمه شب، با سوز و گداز نماز میخواند که بدنش به لرزه میافتاد و از بیرون حجره صداى حرکت استخوانهایش احساس میشد».[۴۶]
شاگردان
۱. ملا محمد جواد آدینهیى (متوفا: ۱۳۳۹ هـ . ق): وى از مدرسان حکمت، هیئت و نجوم و… در مدرسه صدر اصفهان بود. قبر وى در تخت فولاد اصفهان است.[۴۷]
۲. سید محمد على ابطحى سدهى (متوفا: ۱۳۷۱ هـ . ق): وى ۵۰کتاب نوشته است، از جمله شرح فارسى برکفایه، تعلیقه بر فرائد و ختام الغرر.[۴۸]
۳. میرزا محمود ابن الرضا (۱۲۸۵ ـ ۱۳۵۵ هـ . ق): وى جزوِ شاگردان آخوند کاشى و میرزا محمد هاشم چهار سوقى خوانسارى در اصفهان و سید محمد کاظم یزدى، آخوند خراسانى و شریعت اصفهانى در نجف اشرف بود.[۴۹]
۴. آقا ضیاء الدین عراقى (۱۲۷۸ ـ ۱۳۶۱ هـ . ق): وى از نام آوران علم اصول است. مقالات الاصول و شرح تبصره علامه از آثار اوست.[۵۰] زندگى این فقیه بزرگ در همین مجموعه گلشن ابرار آمده است.
۵. حاج آقا رحیم ارباب (۱۲۹۷ ـ ۱۳۹۶ هـ . ق): وى سطوح عالى فلسفه و حکمت (مثل شرح اشارات و شفا) و نهج البلاغه و یک دوره اخلاق را نزد جهانگیر خان قشقایى و قسمت اعظم علوم عقلى را نزد آخوند کاشى فرا گرفت و مدتى طولانى در درس خارج فقه علامه سید محمد باقر درچهاى شرکت کرد.[۵۱] شرح حال وى در همین مجموعه گلشن ابرار آمده است.
۶. عبدالله اشراق (۱۲۳۵ ـ ۱۳۴۵ هـ . ق).[۵۲]
۷. میرزا مصطفى جعفر طیارى (متوفا: ۱۳۳۵).[۵۳]
۸. سید ابوالحسن اصفهانى (۱۲۸۴ ـ ۱۳۶۵ هـ . ق): آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى در روستاى «مَدیسِهْ» از توابع لنجان اصفهان به دنیا آمد، پدرش (سید محمد) همراه سید عبدالحمید (پدر خود) از بهبهان به اصفهان و سپس به کربلا مهاجرت کرده بودند، آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى تا پایان عمر در نجف به تدریس و انجام امور مسلمانان اشتغال داشت. وى در کاظمین دیده از جهان فانى فروبست و در صحن مطهر امیرالمؤمنین در کنار قبر فرزند شهیدش سید محمد حسن مدفون گردید.[۵۴]
۹. شیخ حسنعلى اصفهانى، معروف به شیخ نخودکى (۱۲۷۹ ـ ۱۳۶۱ هـ . ق): وى فلسفه را نزد حکیم قشقایى فرا گرفت. او داراى کرامات بسیارى بوده است. هزاران بیمار ممتنع العلاج با دعاى او، شفا پیدا کردند.[۵۵]
۱۰. میرزا محمد باقر امامى (متوفا: ۱۳۶۴ هـ . ق): وى از سادات امامى اصفهان، عالم، حکیم، فاضل، زاهد و از شاگردان جهانگیر خان قشقایى، آقا سید محمد باقر درچهاى و آخوند کاشى بود. او کتاب گرانسنگى در حکمت و کلام تألیف نموده است.[۵۶]
۱۱. حسین امین جعفرى دهاقانى (۱۲۹۵ ـ ۱۳۶۹ هـ . ق).
۱۲. اسدالله ایزد گشسب (۱۳۰۳ ـ ۱۳۶۶ هـ . ق): وى داراى تألیفات بسیارى است.[۵۷]
۱۳. سید حسین بروجردى (متوفا: ۱۳۸۰ هـ . ق): وى زعیم جهان اسلام، حضرت آیت الله العظمى بروجردى از شاگردان نامى حکیم قشقایى است. .[۵۸]
۱۴. على بافقى (۱۳۳۶ هـ .ق)
۱۵. محمد حسن بیچاره بیدختى (۱۳۰۸ ـ ۱۳۸۶ هـ .ق)[۵۹]
۱۶. میرزا مهدى بیدآبادى اصفهانى (متوفا: ۱۳۶۵ هـ .ق): وى داراى تألیفات بسیار است از جمله: ابواب الهدى و اعجاز قرآن.[۶۰]
۱۷. سید صالح توسلى منجیلى طارمى (متولد: ۱۲۹۲ هـ . ق)[۶۱]
۱۸. سید حسن چهار سوقى (متولد: ۱۲۹۴ هـ . ق)[۶۲]
۱۹. میرزا حسن خان جابرى انصارى (۱۲۸۷ ـ ۱۳۷۶ هـ .ق)[۶۳] از این ادیب و مورخ توانا، ۲۴ اثر علمى ـ ادبى باقى مانده است.
۲۰. سید عبدالرسول حجازى (۱۲۶۰ ـ ۱۳۵۸ هـ . ق)
۲۱. سید محمد حقایق کشفى اصطهباناتی.
۲۲. حاج میرزا محمد على حکیم الهى سلطان آبادى (۱۲۷۴ ـ ۱۳۲۵ هـ . ق)
۲۳. محمد حکیم خراسانى (متوفا: ۱۳۵۵ هـ . ق)
۲۴. محمد على حکیم الهى فریدنى (۱۲۸۴ ـ ۱۳۸۴ هـ .ق)
۲۵. محمد على خوانسارى (متوفا: ۱۳۵۰ هـ . ق)
۲۶. سید فخرالدین خوانسارى (متوفا: ۱۳۴۸ هـ . ق)
۲۷. سید محمد داعى الاسلام لاریجانى (۱۲۹۵ ـ ۱۳۷۰ هـ .ق)
۲۸. میرزا فتحالله درب امامى (۱۳۰۱ ـ ۱۳۷۷ هـ .ق)
۲۹. ضیاء الدین درّى (متوفا: ۱۳۷۵ هـ .ق)
۳۰. فرج الله درّى (متوفا: ۱۳۸۲ هـ .ق)
۳۱. حسن وحید دستگردى (۱۲۹۸ ـ ۱۳۲۱ هـ . ق)
۳۲. میرزا مهدى بن هادى دولت آبادى (۱۲۸۸ ـ ۱۳۳۴ هـ . ق)
۳۳. سید على محمد دولت آبادى (۱۲۸۵ ـ ۱۳۴۱ هـ .ق)
۳۴. شیخ نور الله دهاقانى، معروف به نورالشرق، (متوفا: ۱۳۷۱ هـ . ق)
۳۵. سید عباس صفى دهکردی.[۶۴]
۳۶. آقا رحیم دهکردى (متوفا: ۱۳۶۸ هـ . ق)[۶۵]
۳۷. غلامحسین ربّانى چادگانی.
۳۸. سید محمد رضوى کاشانى (متولد: ۱۲۹۱ هـ .ق)
۳۹. شیخ ابوالفضل ریزى (متوفا: ۱۳۳۹ هـ .ق)[۶۶]
۴۰. محمد على زاهد قمشهاى، معروف به ابو المعارف (متولد: ۱۲۹۰ هـ .ق)[۶۷]
تألیفات
۱. شرح نهج البلاغه
۲. دیوان شعر[۶۸]
جابرى انصارى که از شاگردان جهانگیر خان بوده است، مینویسد:
«در مدرسه صدر خدمت آن بزرگوار نهج البلاغه میخواندم و شرحى برآن کتاب مستطاب مینوشت».[۶۹]
مؤلف «زندگانى حکیم جهانگیر خان قشقایی» آورده است:
«در کتب متعددى از شرح نهج البلاغه منسوب به حکیم قشقایى سخن رفته است، لکن به نظر میرسد که منبع و مأخذ اصلى همان کتاب «تاریخ نجف و حیره» بلاغى، ص ۸۲ باشد که آقا بزرگ تهرانى در کتاب نقباء البشر، ص ۳۴۴ و الذریعه، ج ۱۴، ص ۱۲۲ و عمر رضا کحّاله هم در کتاب معجم المؤلفین، ج ۳، ص ۲۳۰ و آسید مصلح الدین مهدوى در کتاب رجال اصفهان، ص ۳۹ و اخیراً آقاى رضا استادى در کتابنامه نهج البلاغه، ص ۴۱، از آن نام بردهاند.»[۷۰]
ولى تاکنون شرح نهج البلاغه منسوب به حکیم به دست نیامده است.[۷۱]
در کتاب «طبقات المؤلفین» و کتاب «رجال اصفهان» نامى از «دیوان شعر» منسوب به حکیم قشقایى نیامده است بلکه در کتاب طبقات این عبارت است: (و له شعرٌ فارسی)؛ او داراى شعر فارسى است. داشتن شعر به معناى داشتن دیوان شعرنمیباشد.[۷۲] این شعر منسوب به حکیم قشقایى است:
دوش عشقت برد آرام از دل و از چشم خواب یاد رویت بود کارم تا برآمد آفتاب
دل گرفت از مدرسه یاران کجا کوى حبیب جان فسرد از وسوسه، ساقى بده جام شراب[۷۳]
وفات
جهانگیر خان قشقایى در ۸۵ سالگى، رمضان سال ۱۳۲۸ هـ . ق در اصفهان فوت کرد.این حکیم فرزانه پس از ۴۵ سال تحصیل، تدریس، سیر و سلوک و تربیت شاگردان، خاکیان را بدرود گفت و در جوار قرب الهى آرمید.
پاورقى ها:
[۱] . زندگانى حکیم جهانگیر خان قشقایی، ص ۱۰۸.
[۲] . صالحیه، ملا على گنابادی.
[۳] . تاریخ علماى خراسان، ص ۲۵۴.
[۴] . زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۱۱۰.
[۵] . زندگانی آیهالله چهارسوقی، سید محمد على روضاتی.
[۶] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۲۷۱.
[۷] . تاریخ حکما، ص ۸۸، شماره ۱۱.
[۸] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۱۱۵.
[۹] . نقباء البشر، شماره ۶۶۷.
[۱۰] . سالنامه فرهنگ شهرضا، سال ۱۳۶۶، ص ۴۹.
[۱۱] . معجم رجال الفکر و الادب فى النجف، محمد هادى امینی، ص ۳۵۲ به نقل از زندگانى حکیم قشقایی، ص ۶۵.
[۱۲] . تاریخ اصفهان، جابرى انصاری، ج ۱، ص ۵۶.
[۱۳] . زندگانی حکیم جهانگیر خان قشقایی، مهدی قرقانی، ص ۶۳ و ۶۴.
[۱۴] . همان، ص ۶۵.
[۱۵] . همان.
[۱۶] . حدیقه الشعراء، ج ۱، ص ۳۸۸.
[۱۷] . زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۵۸.
[۱۸] . مجله نور علم، شماره ۷، دوره سوم، شماره ۲۸، ص ۹۸.
[۱۹] . مهر تابان، سید محمد حسینى تهرانی، ص ۶۱.
[۲۰] . تاریخ جرائد ایران، محمد هاشمی، ج ۱، ص ۲۳۸.
[۲۱] . فوائد الرضویه، ص ۸۸.
[۲۲] . طبقات اعلام الشیعه، ج ۱، ص ۳۴۴.
[۲۳] . تاریخ مشاهیر ایران و عرب، ص ۳۲.
[۲۴] . زندگانی حکیم جهانگیر خان قشقایی، احمد گرسیوز، ص ۱۰.
[۲۵] . دو رساله همایی، ص ۱۸.
[۲۶] . هلو یا شفتالوى خشک شده که درون آن را با مغز جوز (گردو) پر میکنند.
[۲۷] . یک نوع شیرینى که با مغز بادام، پسته، گلاب و شکر درست میکنند.
[۲۸] . دیوان طرب، مقدمه، ص ۷۰.
[۲۹] . دو رساله همایی، ص ۲۱ و ۲۲.
[۳۰] . زندگانی حکیم جهانگیر خان قشقایی، ص ۷۷ و ۷۸.
[۳۱] . از مضراب تا محراب، خسرو احتشامی، ص ۳۴.
[۳۲] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۷.
[۳۳] . تاریخ و حکما، عرفان و…، ص ۷۵.
[۳۴] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۲۴۱.
[۳۵] . همان، ص ۱۸۵.
[۳۶] . گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج ۵، ص ۵۵.
[۳۷] . زندگینامه رجال و مشاهیرایران، ص ۱۱۰.
[۳۸] . زندگانی حکیم جهانگیر خان قشقایی، ص ۹۱.
[۳۹] . بزرگان جهرم، محمد کریم اشراق، ص ۱۰.
[۴۰] . زندگانی حکیم جهانگیر خان قشقایی، ص ۹۲.
[۴۱] . گلشن ابرار، ج ۲، ص ۵۸۹.
[۴۲] . زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۱۰۱.
[۴۳] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۷۳.
[۴۴] . همان، ص ۱۳۰.
[۴۵] . سمیرم نام یکى از شهرهاى استان اصفهان و در ۱۸۰ کیلومتری اصفهان واقع شده است.
[۴۶] . حدیقه الشعراء، ج ۱، ص ۳۸۸.
[۴۷] . شعوبیه، ص ۱۱۳.
[۴۸] . زندگانی حکیم جهانگیر خان قشقایی، ص ۲۳.
[۴۹] . تاریخ حکما، ص ۸۴.
[۵۰] . اصفهان، لطف الله هنرفر، ص ۲۹۹.
[۵۱] . فصلنامه عشایرى ذخایر انقلاب، شماره ۴، سال ۱۳۶۷، ص ۱۲۷.
[۵۲] . دیوان طرب، مقدمه، ص ۶۹.
[۵۳] . شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج ۱، ص ۲۸۴.
[۵۴] . نشریه انجمن فلسفه، سال اول، شماره ۲، ص ۵۷ و ۶۳.
[۵۵] . زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۴۵ و ۵۴.
[۵۶] . خدمات متقابل اسلام و ایران، ج ۲، ص ۲۲۰ و ۲۲۱.
[۵۷] . تاریخ حکما و عرفا و متأخرین صدرالمتالهین، ص ۸۵.
[۵۸] . تاریخ اصفهان و ری، ص ۳۱۵.
[۵۹] . سیمای فرزانگان، ج ۳، ص ۴۲.
[۶۰] . تاریخ حکما، ص ۸۵.
[۶۱] . مجله یادگار، سال سوم، شماره اول، ص ۷۷.
[۶۲] . اصفهان، ص ۲۲۹.
[۶۳] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۳۰۷.
[۶۴] . تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوی، ج ۱، ص ۳۱۳.
[۶۵] . تاریخ اصفهان، جابرى انصاری، ج ۳، ص ۷۱.
[۶۶] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۲۲۶.
[۶۷] . همان، ص ۱۳۵.
[۶۸] . همان، ص ۶۸.
[۶۹] . مدرسه صدر مشهورترین بناى تاریخى از دوره حکومت حاج محمد حسین خان صدر اصفهانى است. این بنا در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. درختان کهن کاج صفا و طراوت مخصوصى به این مدرسه داده است. (گنجینه آثار تاریخى اصفهان، ص ۵۷) با اندکى تصرف.
[۷۰] . مسجد جارچى در بازار بزرگ اصفهان و نزدیک مدرسه صدر واقع شده است. بانى آن، سلطان جارچى باشى شاه عباس اول است. (آثار اصفهان، ص ۵۲۴).
[۷۱] . گلزار معانی، حسین مدرس رفسنجانی، ص ۶۳۲.
[۷۲] . اصفهان، ص ۳۲۰.
[۷۳] . گلزار معانی، ص ۶۳۲.