- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
آئین سیاستمداری در آئینه رفتاری امام جعفر صادق علیه السلام
خطر هجوم بر شیعیان چنان نزدیک بود که امام براى حفظ آنان، ترک تقیه را مساوى با ترک نماز اعلام فرمود. به معلى ابن خنیس که به دست حاکمان زمان خود کشته شد، فرمود: “یا معلى اکتم امرنا ولا تذعه فان من کتم امرنا و لا یذیعه اعزه الله فى الدنیا“؛ اى معلى کار ما را پنهان بدار و افشا مکن، کسى که کار ما را افشا نکند و پنهان بدارد، خداوند او را در دنیا عزیز مىدارد.
در زمان امام صادق علیه السلام نیز شدیدترین فشارها بر شیعیان اعمال مىشد، به طورى که توان هرگونه ابراز
وجود از آنها سلب شده بود، تا آن جا که مشایخ شیعه مجال نقل احادیث ائمه علیهمالسلام را نداشتند، و اصحاب امام صادق علیه السلام به منظور صیانت خود از گزند منصور، مجبور بودند به طور کامل تقیه نموده و مواظب باشند
که کوچکترین بى احتیاطى از آنان سر نزند، و تأکیدهاى مکرر امام بر تقیه، خود دلیل آشکارى بر وجود چنین فشار سیاسى بود، خطر هجوم بر شیعیان چنان نزدیک بود که امام براى حفظ آنان، ترک تقیه را مساوى با ترک نماز اعلام فرمود.
به معلى ابن خنیس که به دست حاکمان زمان خود کشته شد، فرمود: “یا معلى اکتم امرنا ولا تذعه فان من کتم امرنا و لا یذیعه اعزه الله فى الدنیا“؛ اى معلى کار ما را پنهان بدار و افشاء مکن، کسى که کار ما را افشاء نکند و پنهان بدارد، خداوند او را در دنیا عزیز مىدارد.
روایاتى وجود دارد حاکى از آن که شدت فشار به قدرى بود که حتى شیعیان، بدون اعتنا به همدیگر از کنار همدیگر رد مىشدند.منصور در مدینه جاسوسانى داشت که تجسس مىکردند، و هر که را مىشناختند از پیروان جعفر ابن محمد علیه السلام است گردن مىزدند.محمد اسقنطورى گوید:”روزى بر منصور دوانقى وارد شدم، دیدم که در فکر عمیق فرو رفته است،
پرسیدم براى چه؟ گفت: از ذریهى فاطمه هزار نفر بلکه بیشتر از آن را کشتم، ولى سید و آقایشان را زنده نگه داشتهام.
گفتم: کیست آن؟ گفت: مىدانم تو به امامت اومعتقد هستى، و او امام من و امام تو و امام همه مردم است، لکن مرا چارهاى جز کشتن او نیست.”امام صادق علیه السلام شدیداً تحت مراقبت منصور بود، با آن که ازقبل به امر هشام در شام جلب شده بود، بار دیگر به امر منصور در شام جلب شد، و مدتىامام تحت نظر ماند و عزم کشتن آن حضرت را کردند، و هتکها نمودند و بالاخرهاجازه مهاجرت را دادند، حضرت به مدینه مراجعت کرد و بقیه عمر را در حال تقیه درمدینه ماند.
منصور آزارها و کشتارهاى بىرحمانه در حق سادات علویین روا داشت که به دستور وى آنان را دسته دسته مىگرفتند و در قعر زندانهاى تاریک، با شکنجه و آزار به زندگىشان خاتمه مىدادند، جمعى را گردن مىزدند و گروهى را زنده زیر خاک پنهان مىکردند، و جمعى را در پىساختمانها یا میان دیوارها گذاشته و روىشان دیوارها را بالا مىبردند.منصور پس از آن که خبر شهادت امام ششم علیه السلام را شنید، به والىمدینه نوشت که وصى او را گردن بزند، اما وقتى وصیتنامه آن حضرت را خواندند،
دیدند که امام پنج نفر را وصى خود تعیین کرده است: ابى جعفر منصور، محمد ابن سلیمان، عبدالله ابن جعفر، موسى ابن جعفر و حمیده زوجهاش. موضوع را به منصور خبر دادند، و او گفت: مرا به قتل اینها راهى نیست .
محمد ابن ربیع، دربان مخصوص منصور گوید: زمانى که امام صادق علیهالسلام را از مدینه به پایتخت خلافت آورده بودند، روزى منصور در کاخ خود نشسته بودتا شب شد و قسمت زیادى از شب گذشت، سپس منصور به من گفت که: محمد مىدانى که نسبت به من چه اندازه قرب و منزلت دارى؟ و اسرارى رااز من مىدانى که حتى نزدیکترین کس به من یعنى مادر فرزندانم نمىداند. گفتم: این از لطف خدا و امیرالمؤمنین است.گفت: همین الان برو به خانهى جعفر ابن محمد و بى خبرداخل خانه شو، و او را به هر وضعى که مىبینى بدون آن که تغییروضع دهد، بیاور.
محمد گوید: پیش خود گفتم: به خدا قسم این هلاکت است، او را اگربیاورم دین و آخرت خود را از دست دادهام، اگر نیاورم باید به کشته شدن خود و خاندان گردن نهم، همچنان بین دنیا و آخرت مردد شدم، تا آن که نفس،من مرا به طرف دنیا کشاند.
آمدم در نزدیک خانه جعفر ابن محمد (علیه السلام) و از پشت سر خانه نردبانى گذاشتم و از بالاى بام خانه او بالا رفتم، و از آن جاپایین شدم و بى خبر وارد خانهاش شدم، و دیدم که در حال نماز است و خود را به پیراهن و ازارى پیچیده است، وقتى سلام نماز را داد، گفتم: بفرمایید برویم پیش امیرالمؤمنین، گفت بگذار لباسم را در برنمایم . گفتم: اجازه ندارم، گفت: مىخواهم وضو بگیرم. گفتم:نمىشود و او را به همان حال پیش منصورآوردم .
در چنین جو اختناقآمیز سیاسى که هر نفسى درسینه حبس مىشود، امام صادق علیه السلام شبکه وسیعى را که کار آن، اشاعه امامت آل على علیه السلام و تبیین درست مسئله امامت بود، رهبرى مىکرد شبکهاى که در بسیارى از نقاط دور دست کشور مسلمان، به ویژه در نقاط عراق عرب و خراسان، فعالیتهاى چشمگیر و ثمربخشى رادرباره مسئله امامت عهده دار بود.
منصور به امام صادق علیه السلام مىگفت: چرا نزد من رفت وآمد نمىکنى آن چنان که دیگران رفت و آمددارند؟ امام فرمود: از امور دنیا، چیزى در اختیار من نیست که از دست دادن آن راتوسط تو بترسم، و از امور آخرت، تو چیزى ندارى که در آن طمع نمایم، و در نعمتى هم نیستى، که برایت تهنیت بگویم، پس براى چه بیایم؟ منصور گفت بیا مرا نصحیت کن. امام فرمود: کسى که طالب دنیا است ترا نصیحت نمىکند، و هر که طالب آخرت است با تو همنشینى نمىکند.
آنچه از بعضى نصوص و احادیث مفهوم مىگردد، این است که امام صادق علیه السلام چون پدرش و جدش قیام مسلحانه و غلبه با شمشیر را براى استحکام پایههاى حکومت خود کافى نمىدانستند، بلکه قبل از هر چیز تربیت یک ارتش اعتقادى را که به رهبرى و عصمت امام معتقد باشند، ضرورى مىدانستند، ارتشى که اهداف
عظیم امامان را زنده نگه دارند و مصالح و منافع را که براى امت تشخیص دادهاند، حفاظت نمایند.
شخصى از خراسان خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت: ما حاضریم که در رکاب تو با دستگاه حاکم بجنگیم چرا حرکت نمىکنى؟ امام به او دستور داد داخل آتش شود ولى او امتناع ورزید، و فىالحال ابوبصیر رسید، حضرت به او دستور داد که داخل آتش شود، او فى الفور داخل آتش شد، حضرت رو کرد به شخص خراسانى و فرمود: اگر بین شما چهل نفر مانند ابوبصیر باشد قیام مىکنم . بنابراین آن چه که ائمه معصومین علیهم السلام و حضرت امام صادق علیه السلام بدان اهمیت مىدادند، حفظ شیعه بود به عنوان جمع متشکل مؤمن به امام و مکتب.
پاز آنها حمایت مىکرد و به رفتار آنان جهت مىداد، شعور و آگاهى آنان را بالا مىبرد، و به شیوههاى گوناگون به آنان کمک
مىرساند، و در صحنه گیر و دارهاى محنت, انگیز و گرفتارىها، بر مقاومت آنها مىافزود. شواهد فراوانى در حیات ائمه علیهم السلام داریم که شیعیان خود را آنچنان تربیت کرده بودند که اختلافات شخصى بین آنان حل شده بود.درست است که امام صادق علیه السلام چون پدر و جدش امام باقر و امام سجاد علیهماالسلام حکام غاصب، دست به قیام مسلحانه نزد، و در آن شرایط، آنرا موجب نابودى حزب شیعه و مرکز فرماندهى آن مىدانست، حتى انقلابات ضد حکام را توسط عمویش زید و نفس زکیه و دیگران بر پایه صحیح استوار نمىدانست.
از این جهت همکارى صریح و علنى نداشت؛ ولى در عین حال آنها را خالى از خیر و صلاح نمىدانست و مىفرمود: تا زمانى که از آل محمد (صلى الله علیه وآله) کسى قیام کند، ما و شیعیان ما در راحت هستیم، و دوست دارم از آل محمد(صلى الله علیه و آله) کسى قیام کند تا خرج عیالش را من به عهده بگیرم، و حدودهزار دینار از مال خود را براى عائله کسانى که با زید به شهادت رسیده بود، تقسیم کرد. چه روشن است که در صورت بروز انقلابات، حکام زمان متوجه آنان مىشدند، و براى امام و شیعیانش فرصتى براى سازماندهى پیدا مىشد.
موضوع تشکیلات مخفى در صحنه زندگى سیاسى امام صادق علیه السلام وسایر امامان، از جمله مهمترین و شورانگیزترین،و در عین حال مجهولترین و ابهام آمیزترین فصول این زندگی نامه پرماجرا است، وبراى اثبات وجود چنین سازمانى، نمىتوان و نمىباید در انتظار مدارک صریح بود، و این چیزى نیست که بتوان بهآن اعتراف کرد، بلکه انتظار معقول آنست که اگر روزى هم دشمن به وجود تشکل پنهانى امام پى برد، و از خود آن حضرت و یا از یکى یارانش در آن باره چیزى بپرسد، او به کلى وجود چنین چیزى را انکار کند و گمان آن را یک سوء ظن یا تهمت بخواند این خاصیت همیشگى کار مخفى است .
قراین و شواهد و بطون حوادث که هر چند نظر بیننده عادى را جلب نمىکند، ولى با دقت و تأمل، خبر از جریانهاى پنهانى بسیارى مىدهد، اگر به چنین نگرشى به سراسر دوران دو قرن و نیمى زندگى ائمه علیهم السلام نظر شود، وجود یک تشکیلات پنهان در خدمت و تحت فرمان ائمه علیهمالسلام تقریباً مسلم مىگردد.منظور از تشکیلات یعنى جمعیتى از مردم که با هدف مشترک، کارها و وظایف گوناگونى را در رابطه با یک مرکز و با یک قلب طپنده و مغز و فرماندهنده، انجام داده و میان خود نوعى روابط و نیز احساسات نزدیک و خویشاوندانه داشته باشند.
این جمع در زمان على علیه السلام در فاصله ۲۵سال خانهنشینى او، همان خواص صحابه بودند که علیرغم تظاهرات حق به
جانب و عامهپسند دستگاه خلافت، معتقد بودند که حکومت و خلافت، حق برترین و فداکارترین مسلمانان یعنى على علیه
السلام است؛ و تصریح پیامبر به جانشینى على را از یاد نبرده و در نخستین روزهاى پس از سقیفه، نیز نظر مخالف خود را نسبت به برندگان خلافت، و نیز وفادارى خود را به امام صریحاً اعلام کردند. بعدها نیز با آن که مصلحت بزرگى امام را به سکوت حتى با همکارى با خلفاى نخستین وادار مىساخت، آنان نیز در روند عادى و معمولى جامعه اسلامى قرار گرفته بودند، لکن هیچگاه رأى و تشخیص درست خود را از دست نداده و همواره پیرو على باقى ماندند و به همین جهت بود که به حق، نام شیعه على یافتند، و به این جهتگیرى فکرى و عملى مشهور شدند، و اینها چهرههاى مشهورى بودند چونان:سلمان، ابوذر، مقداد، حذیفه، ابى ابن کعب و …
شواهد تاریخى تایید مىکند که این جمع، اندیشه شیعى یعنى اعتقاد به لزوم پیروى از امام را بمثابه پیشواى فکرى و رهبر سیاسى، همواره میان مردم اشاعه مىدادند، و تدریجاً بر جمع خود مىافزودند، و این کارى بود که براى تشکیل حکومت ائمه علیهم السلام به منزله مقدمه واجب بوده است . بنابراین امام صادق علیه السلام هر چند در ظاهر آرام بود، و علناً کارى نمىکرد که سندى علیه او شود، اما شناختى که منصور از امام صادق علیه السلام داشت، خاطرش را ناآسوده و قلبش ناآرام کرده بود و آن حضرت را چون خارى در چشمش مىدید.
امامان، با آن وضعیت خفقان و اختناق سیاسى، سربلند و آزاد زندگى مىکردند، تایید خلفاء را نکرده و زیر بار آنها نمىرفتند، و یاران خود را از همکارى با دستگاه خلافت ممانعت مىنمودند، و به صفت یک معترض معروف بودند، از این جهت براى
خلفاء مایه دردسر و اسباب ناراحتى بودند. منصور به امام صادق علیه السلام مىگفت: چرا نزد من رفت و
آمد نمىکنى آن چنان که دیگران رفت و آمد دارند؟ امام فرمود: از امور دنیا، چیزى در اختیار من نیست که از دست دادن آن را
توسط تو بترسم، و از امور آخرت، تو چیزى ندارى که در آن طمع نمایم، و در نعمتى هم نیستى، که برایت تهنیت بگویم، پس براى چه بیایم؟ منصور گفت بیا مرا نصحیت کن. امام فرمود: کسى که طالب دنیا است ترا نصیحت نمىکند، و هر که طالب آخرت است با تو همنشینى نمىکند.
۱- حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه : جعفریان، رسول، ج ۱ ص ۲۷۹به نقل از
مستدرک الوسایل : ج ۱۲ص ۲۵۴ـ ۲۵۵؛ وسائل الشیعه : ج ۹ ص ۴۶۵.
۲- همان، ج ۱ ص ۲۷۹به نقل از مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۰۱ وسائل الشیعه: ج
۹ ص ۴۶۵.
۳- همان، ج۱، ص ۲۷۹به نقل از اختیار معرفه الرجال : ص ۳۷۸؛ مستدرک الوسائل
: ج ۱۲ ص ۲۹۷ـ ۳۰۰؛ وسائل الشیعه : ج ۱۹ ص ۳۲
۴- همان، ج ۱ ص ۲۸۰به نقل از الشیعه و الحاکمون: ص ۱۴۸به نقل از شرح شافیه
فى مناقب آل الرسول : ص ۱۷۱
۵- همان، ج ۱، ص ۲۸۰به نقل از الشیعه و الحاکمون: ص ۱۴۸به نقل از شرح
شافیه فى مناقب آل الرسول : ص ۱۷۱
۶- سیرى کوتاه در زندگى ائمه علیهم السلام: طباطبایى، محمدحسین .
۷- شذرات سیاسیه من حیات الائمه علیهم السلام: شبر، حسن، ص ۸۸به نقل
از بحارالانوار: ج ۴۷
۸- همان، ص ۱۷۷به نقل از بحارالانوار: ج ۴۷ ص ۱۹۵
۹- همان، ص ۸۵
۱۰- اهلالبیت، تنوع ادوار و وحده
هدف: صدر، محمدباقر، ص ۱۴۸ دارالتعارف لبنان، بیروت .
۱۱- پیشین، شبر، ص ۲۷ .
۱۲- همان، ص ۲۶۰به نقل از سیرهء ائمه علیه السلام: ج ۲ ص ۲۶۷ هاشم
معروف الحسین .
منبع:اندیشه حکومت دینى، ج ۱، ص ۵۳۱ – ۵۳۸ .