- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
هر یک از امامان(علیه السلام) همانند پیامبران(علیه السلام) مظهر اسمى از اسماى الهى هستند که در القاب نام هاى ایشان نمود مى یابد چنان که حضرت موسى(علیه السلام) کلیم الله و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) حبیب الله و امام على بن موسى(علیه السلام) رضا و امام موسى بن جعفر(علیه السلام) کاظم است. امام موسى کاظم(علیه السلام) همانند دیگر اوصیاى الهى کوشید تا در قول و عمل به عنوان نمونه عینى و شاهد کامل الهى ظاهر شود. زندگى او سرشار از آموزه ها و درس هایى است که مى تواند راهنماى عمل هر یک از افراد و جوامع بشرى باشد. هر کسى که بخواهد در مسیر کمالى قرارگیرد و زندگى فردى و اجتماعى خود را چنان بسازد که احساس خوشبختى کند و هرگونه اندوهى از گذشته و ترسى از آینده خویش بزداید، مى تواند با رجوع به آن بزرگوار، خود را در این حالت قراردهد.
هر یک از امامان(علیه السلام) همانند پیامبران(علیه السلام) مظهر اسمى از اسماى الهى هستند که در القاب نام هاى ایشان نمود مى یابد چنان که حضرت موسى(علیه السلام) کلیم الله و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) حبیب الله و امام على بن موسى(علیه السلام) رضا و امام موسى بن جعفر(علیه السلام) کاظم است. آن حضرت در برابر بسیارى از مصایب و شدایدى که در زندگى خویش تحمل کرد کظم غیض نموده و با در پیش گرفتن صبر و شکیبایى بى مانند نمونه اى از پایدارى در برابر ظلم و ستم ستمگران و دولت مردان باطل را به همه جهانیان نشان داده است. نوشتار حاضر تلاش مى کند تا صبر و پایدارى آن حضرت(علیه السلام) را براساس سیره و قول ایشان بنمایاند و نشان دهد که چگونه آن حضرت(علیه السلام) در برابر فشارها حکومت هاى ظالم بنى عباسى صبر پیشه کرد و هرگز دمى از مبارزه با ظلم و احقاق حق دست برنداشت. سال هاى زندان هاى مخوف و وحشتناک را تحمل کرد ولى هرگز از راه مبارزه دست نکشید و همواره درپى احقاق حق و بازگو کردن آن و ستیز با باطل بود. با هم این مطلب را از نظر مى گذرانیم.
حق گرایى و حق خواهی، آرمان پیامبران
حق به امرى گفته مى شود که واجب و ثابت است و در اصل به معناى مطابقت و موافقت مى آید. البته این واژه کاربردهاى چندگانه اى دارد که مى توان به ایجاد چیزى براساس حکمت و یا چیزى که براساس حکمت ایجاده شده و یا سخنى که به اندازه و به موقع گفته شود و یا اعتقاد به چیزى چنان که هست (مفردات راغب اصفهانى ذیل واژه حق) اشاره کرد.
در همه این کاربردها اصل مطابقت با واقع هستى مورد توجه مى باشد بر این اساس قرآن گاه خداوند را حق و گاه هستى و آفریده الهى را حق مى شمارد و هر چیزى را که برخلاف آن باشد به عنوان باطل مى شمارد.
قرآن در بیان تمثیلى مى کوشد تا این معنا را به مردم بفهماند که باطل از آن جایى که چیزى جز نیستى نمى باشد مى کوشد تا خود را با آویختن و آمیختن به حق معنا کند و وجود دهد. از این رو باطل همواره به حق مى چسبد تا خودنمایى بلکه وجودنمایى کند. در آیه ۱۷ سوره رعد خداوند به خودنمایى باطل بر محور حق اشاره مى کند و توضیح مى دهد که چگونه باطل همانند حبابى بر آب، سست و پوچ است و بى حق مى ترکد.
از آن جایى که میان حق و باطل هیچ واسطه اى نیست (یونس آیه۳۲) و در زندگى انسان ها آن دو ملازم یک دیگرند (رعد آیه۱۷) براى بسیاری، مشکل جداسازى پدید مى آید؛ ولى از آن جایى که فطرت و طبیعت آدمى براساس حق جویى و حقیقت پذیرى قرارداده شده (بقره آیه۷۱ و نیز انبیاء آیه۵۵) انسان مى تواند با تکیه بر فطرت و طبیعت سالم خویش آن دو را شناخته و با گرایش به حق خود را از گرفتارى هاى باطل و پیامدهاى زیانبار آن در امان نگه دارد.
قرآن بیان مى کند که حق پذیری، تنها رمز سعادت و رهایى انسان ها از آتش دوزخ و خشم الهى است (زخرف آیات ۷۴تا ۷۸) و برانسان است تا در برابر حق تسلیم بوده و آن چه از سوى خداوند از راه آموزه هاى وحیانى به آدمى مى رسد بپذیرد. (یونس آیه۹۴)
دل هاى پاک چون دل هاى پاک پیامبران که براساس فطرت است محل نزول کلام حق الهى است (سبا آیه۴۸) و بر مردم است که از حقى که از سوى خداوند بر دل هاى پیامبران و مردان پاک سیرت الهى فرود مى آید پیروى کنند. (محمد آیه۳)
از آن جایى که حق مطلق، خداوند است و حرکت پیامبران و معصومان(علیه السلام) برمدار حق است، اراده الهى بر این تعلق گرفته است تا در نهایت حق بر باطل پیروز شود و باطل از میان برود. (انفال آیه۷ و توبه آیه۴۸ و یونس آیه۸۲ و شورا آیه۲۴)
حق در تحلیل قرآنى پایه و محور احکام و قوانین وحیانى الهى چون احکام اسلام است (توبه آیه۳۳) و خداوند پیامبرانش را با این هدف فرستاده است تا حق را به مردم معرفى کنند و آن را در جامعه تحقق بخشند. (فتح آیه۲۸)
ویژگى هاى حق طلبان و باطل ستیزان
حق طلبان کسانى هستند که در برابر هوس ها و تمایلات فسادانگیز باطل گرایان و حق ناپذیران تسلیم نمى شود (مؤمنون آیه۷۰و ۷۱) و همانند حضرت ابراهیم(علیه السلام) جز به حق، روى خوش نشان نداده و با باطل در هر لباس و جامه اى مبارزه مى کنند (بقره آیه۱۳۵ و انعام آیات۷۹ و ۱۶۱ و نحل آیه۱۲۰ و آیات دیگر) دل هایشان در برابر حق نرم است و از سلامت فطرت و صفا بهره مند مى باشند. (حج آیات ۵۲تا ۵۴)
اجتناب از اندیشه هاى سودجویانه (نور آیات ۴۸و ۴۹) در کنار تامل در کیفیت آفرینش (ق آیات۵و ۶)، دورى از هرگونه استکبار (مائده آیه۸۲)، داشتن تواضع و فروتنى (مائده آیه۸۳)، دارابودن سلامت قلب و صفاى باطن (حج آیات۵۳و ۵۴) و علم کامل به وحدانیت خداوندى و توحید مطلق (حج آیه۵۴) از ویژگى هاى حق طلبان است.
حق در اندیشه سیاسى و اجتماعى آموزه هاى قرآنی، محور و میزان قضاوت و نیز حکومت است (اعراف آیه۱۸۱) و کسى که در اندیشه حق و در عمل عامل به حق است، از او چیزى جز عدل و داد بیرون نمى آید و در هیچ اندیشه و عملى راه به انحراف نمى برد و از راه حق و عدالت خارج نمى شود.
این مسئله موجب شده تا در تحلیل قرآنى انسانهاى حق گرا و عدالت ورز همانند باطل گرا و مفسد نباشند و انسان هاى نیکوکار با انسان هاى منحرف و متجاوز و مفسد یکسان شمرده نشوند. (ص آیات۲۷ و ۲۸ و جاثیه آیه۲۱- ۲۲)
حق خواهى و باطل ستیزى امام موسى کاظم(علیه السلام)
امام موسى کاظم(علیه السلام) به سبب مبارزه دایمى در زندگى خویش به این نام شناخته شده است. او توانست با حق خواهى به عنوان هدف آرمانى در زندگى فردى و اجتماعى خویش و ظلم و باطل ستیزی، در چنان جایگاهى قرار گیرد که مصداق بارز کاظم شناخته شود. کاظمیت آن امام همام(علیه السلام) زمانى معناى واقعى به خود مى گیرد که در برابر فشارهاى ظالمان و سختى ها و مصایب بى شمارى که از سوى دشمنان اعمال مى شد صبر و شکیبایى مى ورزد و با کظم و خود نگه دارى و محافظت بر اصول حق و ارزشى به مبارزه خویش ادامه مى دهد.
در سیره امام کاظم(علیه السلام) حق گرایى و باطل ستیزى در عمل اجتماعى و سیاسى از جایگاه خاصى برخوردار است. آن بزرگوار هرگز حاضر نشد تا با همه زندان ها و شکنجه ها دست از حق گویى و حق گرایى برداشته و با باطل کنار آید.
این یوسف علوی، حاضر شد ۷ تا ۱۴ سال در زندان خلفاى زور و باطل بماند ولى دست از مبارزه با ظلم و باطل نشوید و با آنان کنار نیاید.
محدوده فدک
سران خلافت سلطنتى از آن حضرت خواستند تا دست از حق گویى و مبارزه بکشد و در برابر گرفتن حق و حقوقى هرچند حتى فدک، با خلافت سلطنتى کنار آید. از این رو به ایشان پیشنهاد مى دهند ماهانه حقوقى کلان در اختیارش گذاشته و یا زندگى او را تامین کنند؛ ولى آن حضرت(علیه السلام) همانند حضرت یوسف صدیق(علیه السلام) مى فرماید: رب السجن احب الى مما یدعوننى الیه؛ پروردگار من! زندان در نزد من محبوب تر است از آن چه آنان بدان مى خوانند.
آن حضرت حاضر نمى شود تا دست از حق گویى و حق طلبى و باطل ستیزى بردارد. و لذا در برابر بخشش فدک بیان مى کند که مفهوم فدک در اندیشه سیاسى خلافت ولایى الهی، چیزى جز همه دارالاسلام نیست. بر این اساس هنگامى که از او مى خواهند تا محدوده فدک را نشان دهد تا آن را به عنوان میراث فاطمى(س) بازگردانند، آن حضرت(علیه السلام) همه مرزهاى خلافت سلطنتى از آسیاى میانه تا سند و ایران و شرق و غرب ممالک اسلامى تا آفریقا و اندلس را نشان مى دهد و محدوده فدک را این گونه مشخص مى کند.
هدف، باطل را توجیه نمى کند
حق گرایى و باطل ستیزى در همه وجود امام کاظم(علیه السلام) آن صابر صدیق نبوى(علیه السلام) به خوبى به شکل قول و عمل و گفتار و سیره خودنمایى مى کند.
از نظر آن حضرت(علیه السلام) هرگز باطل نمى تواند راهى به سوى حق باشد و دولت ظالم و باطل نمى تواند عدالت و حق را اجرا کند بر این اساس در اندیشه و تحلیل آن حضرت(علیه السلام) نمى توان به سوى حق با ابزار باطل رسید و اگر کسى بخواهد عدالتى را ایجاد کند و حقى را بر پا دارد نمى تواند از ابزار باطل سود برد. به عبارت دیگر هدف هرچند والا و عالى باشد نمى تواند ابزار باطل را توجیه و به آن جواز استفاده دهد.
در این باره آن حضرت خطاب به یکى از یاران خویش مى فرماید: یا فلان! اتق الله و قل الحق و ان کان فیه هلاکک فان فیه نجاتک و دع الباطل و ان کان فیه نجاتک فان فیه هلاکک؛ خود را از خشم خدا حفظ کن و تقوا پیشه کن و سخن حق را بى پروا و هیچ ترسى بگو هرچند که نابودى تو در آن باشد؛ اما بدان که حق، موجب نابودى تو نیست بلکه آن نجات دهنده توست. اما باطل را همواره رها کن هرچند که به ظاهر نجات تو در آن باشد؛ زیرا هرگز باطل نجات بخش نیست بلکه در نهایت موجب هلاکت تو مى شود.
حق گرایى و حق طلبى و باطل ستیزى هرچند که بهاى سنگینى دارد که باید پرداخته شود ولى آن حضرت(صلی الله علیه و آله) با کاظمیت خویش توانست با صبر و شکیبایی، همه فشارها و اهانت ها و زندان ها را تحمل کند.
قرآن بیان مى کند که حق گرایان همواره از سوى حق ستیزان مورد فشار و تهدید و زندان شکنجه قرار مى گیرند که حضرت یوسف(علیه السلام) و ساحران بازگشته به دین توحیدى موسى(علیه السلام) از آن جمله هستند که در برابر فشارها صبر و تحمل پیشه کردند. حق ستیزان باطل ستیزان را متهم مى سازند (مومنون آیه ۶۹و ۷۰) و اجازه نمى دهند که آنان زندگى خویش را در مسیر کمالى و رشدى طى کنند.
استکبار ورزى و تکبر و خود برتربینى حق ستیزان (یونس آیات ۷۵و ۷۶) و تعصب هاى بى جا (سبا آیه ۴۳) و حسادت (بقره آیه ۱۰۹) و جرم و جنایت و بزهکارى آنان (انفال آیه ۸ و نیز یونس آیه ۸۳) از مهم ترین علل و عواملى است که موجب مى شود تا شخص در رفتار شخصى و اجتماعى خویش به سوى حق ستیزى و باطل متمایل شود.
از این رو حضرت کاظم(علیه السلام) همواره با هرگونه عاملى که موجبات گرایش به حق ستیزى را پدید آورد مبارزه مى کند و از یاران خویش مى خواهد که این گونه عمل کنند و هرگز در هیچ عمل کوچک و بزرگى از حق دست بر ندارند و براى دست یابى به آرامش و آسایش ظاهرى به باطل گرایش نیابند.
آن حضرت(علیه السلام) روش هاى مختلفى را براى احقاق حق و ابطال باطل در پیش گرفت که یکى از آنها نفوذ دادن یاران باوفا و آزموده خویش در دستگاه حکومتى بود تا دوستان ایمانى را یارى کرده و به مردم کمک کنند و جان و مال و عرض ایشان را از ظلم و ستم حاکمان حفظ کنند از جمله این یاران مى توان به على بن یقطین اشاره کرد که با نفوذ در دستگاه حکومتى توانست کمک هاى بسیارى را به مومنان و دفع ظلم کند.
البته این روش مبارزه با ظلم مبتنى بر حق بوده و آن حضرت هرگز از باطل براى دست یابى به حق استفاده نکرد؛ بلکه در همان حال به یاران سفارش مى کرد که هرگز کارى نکنند که براى دست یابى به حقى ظلم و باطلى را مرتکب شوند. بنابراین زمانى که یکى دیگر از یاران خواست تا کارى کند که از نظر امام در حکم بهره گیرى از باطل براى رسیدن به حق بود، او را بر حذر داشت و آن یار باوفا و شیعه واقعى حق و عدالت، نیز شتران خویش را فروخت تا تن به باطلى نسپارد.
امام موسى کاظم(علیه السلام) شیر بیشه امامت و شمشیر آخته اسلام و حق ضد کفر و باطل و ظلم بود این مساله موجب شد تا او را سال ها از زندانى به زندانى منتقل کنند. ولى آن حضرت این سخن شاعر عرب را زمزمه مى کرد: مرا ملامت کردند که تو زندانى شدى (و امامت در میان مردم نکردی) گفتم این که عیب نیست. کدام شمشیر کارى هست که او را در غلاف قرار ندهند. مگر نمى بینى شیر را که به بیشه خود خو مى گیرد و از آن بیرون نمى رود اما درندگان پست و ضعیف هماره آزاد و دایم در تردد و حرکت به این سو و آن سویند.
آن حضرت(علیه السلام) نیز شیرى بود که به زندان افتاد تا علاقه مردم را از وى ببرند و از مقام عظماى ولایت فرو اندازند ولى همه این کارها بى فایده و بى اثر بود؛ زیرا زندانبان او هم که فضل برمکى بود دل در محبت او باخت و در برابر عظمت وى تواضع کرد.
عار نبود شیر را از سلسله
ما نداریم از رضاى حق گله
شیر را بر گردن از زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود
آن حضرت(علیه السلام) حتى در زندان هم میر و والى بر کائنات بود و حتى شیر پرده نیز اسیر اشاره او مى شد. این گونه است که مهر و محبت او هر روز در دل ها بیش تر مى شد و دشمنان به ویژه هارون الرشید این حاکم جور و باطل را مهر و محبت مردمی، سخت به وحشت مى افکند. و لذا او را به شهادت رساندند تا این نور را خاموش کنند و یکى از باطل ستیزان را از میدان به در برند. این در حالى است که شهادت آن حضرت خود آغازى بر پایان حکومت خلافت سلطنتى شد و بزرگ ترین دوران طلایى عباسى آغاز زوال را پذیرفت.
منبع: روزنامه کیهان