- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 1 نظر
قدر الهی که همان تقدیر امور از سوی خداوند متعال است یکی از موضوعاتی است که فهم آن برای هر کسی آسان نیست. قدر الهی با اختیار، جبر و نیز با خیر و شر ارتباط پیدا می کند. سخن گفتن در قدر الهی از مناهى است؛ چنانکه امیرالمومنین علی (علیه السلام) به مردى که از قدر سوال نمود، فرمودند:
بحریست عمیق داخل در آن مشو، آن مرد دوباره پرسید، فرمودند: راهیست تاریک در آن راه مرو، برای مرتبه سوم سوال کرد؛ فرمودند: سر خداوند است؛ بی جا مشقت فهمش را مکش.[۱]
همچنین امام علی (علیه السلام) در باب قدر الهی فرمودند: متنبه شوید به تحقیق که قدر الهی سرى است از سر خداوندى و ستریست از ستر خداوندى و حرزى است از حرز خداوندى؛ در حجاب الهى بالا برده شده و از خلق خدا در پیچیده گردیده و به انگشترى خدا مهر شده، سابق در علم خداوند است، حق تعالى، پایه بندگان را از دانستن قدر پست تر آفریده و قدر را بالاتر از مشاهده و ادراکشان گردانیده است.[۲]
به هر حال در حدیثی نقل شده که حسن بصری از امام حسن مجتبی (علیه السلام) از قدر الهی پرسیده و امام حسن (علیه السلام) به او جواب مقتضی داده است که در این نوشتار به آن اشاره می شود.
متن روایت درباره قدر الهی از امام حسن (علیه السلام)
کتَبَ الْحَسَنُ بْنُ أَبِی الْحَسَنِ الْبَصْرِی إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی (علیه السلام) أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکمْ مَعْشَرَ بَنِی هَاشِمٍ الْفُلْک الْجَارِیهُ فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَهِ وَ الْأَعْلَامُ النَّیرهُ الشَّاهِرَهُ أَوْ کسَفِینَهِ نُوحٍ (علیه السلام) الَّتِی نَزَلَهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ نَجَا فِیهَا الْمُسْلِمُونَ کتَبْتُ إِلَیک یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عِنْدَ اخْتِلافِنَا فِی الْقَدَرِ وَ حَیرَتِنَا فِی الِاسْتِطَاعَهِ فَأَخْبِرْنَا بِالَّذِی عَلَیهِ رَأْیک وَ رَأْی آبَائِک (علیه السلام) فَإِنَّ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عِلْمَکمْ وَ أَنْتُمْ شُهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ وَ اللَّهُ الشَّاهِدُ عَلَیکمْ ذُرِّیهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ .
فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ (علیه السلام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَصَلَ إِلَی کتَابُک وَ لَوْ لَا مَا ذَکرْتَهُ مِنْ حَیرَتِک وَ حَیرَهِ مَنْ مَضَى قَبْلَک إِذاً مَا أَخْبَرْتُک.
أَمَّا بَعْدُ فَمَنْ لَمْ یؤْمِنْ بِالْقَدَرِ خَیرِهِ وَ شَرِّهِ أَنَّ اللَّهَ یعْلَمُهُ فَقَدْ کفَرَ وَ مَنْ أَحَالَ الْمَعَاصِی عَلَى اللَّهِ فَقَدْ فَجَرَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یطَعْ مُکرِهاً وَ لَمْ یعْصَ مَغْلُوباً.
وَ لَمْ یهْمِلِ الْعِبَادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَکهِ بَلْ هُوَ الْمَالِک لِمَا مَلَّکهُمْ وَ الْقَادِرُ عَلَى مَا عَلَیهِ أَقْدَرَهُمْ بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْییراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً.
فَإِنِ ائْتَمَرُوا بِالطَّاعَهِ لَمْ یجِدُوا عَنْهَا صَادّاً وَ إِنِ انْتَهَوْا إِلَى مَعْصِیهٍ فَشَاءَ أَنْ یمُنَّ عَلَیهِمْ بِأَنْ یحُولَ بَینَهُمْ وَ بَینَهَا فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ یفْعَلْ فَلَیسَ هُوَ الَّذِی حَمَلَهُمْ عَلَیهَا جَبْراً وَ لَا أُلْزِمُوهَا کرْهاً بَلْ مَنَّ عَلَیهِمْ بِأَنْ بَصَّرَهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ وَ حَذَّرَهُمْ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ لَا جَبْلًا لَهُمْ عَلَى مَا أَمَرَهُمْ بِهِ فَیکونُوا کالْمَلَائِکهِ وَ لَا جَبْراً لَهُمْ عَلَى مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ وَ لِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکمْ أَجْمَعِینَ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى . [۳]
ترجمه حدیث در باره قدر الهی
نامه حسن بصری به امام حسن (علیه السلام)
حسن بصرى نامهاى به این مضمون به امام حسن مجتبى (علیه السلام) نوشت: اما بعد، شما قبیله بنى هاشم کشتى روان در گرداب هاى عمیقید و نورافکن هاى فروزان و نمایان، چون کشتى نوح که مومنان در آن جاى گزیدند و مسلمانان (به برکت آن) نجات یافتند.
اى پسر پیغمبر آنگاه که ما در مسئله «قدر الهی» اختلاف کردیم و در موضوع «استطاعت» (جبر و تفویض و حدود اختیارات انسان در افعال) حیران شدیم این نامه را تقدیم کردم تا شما راى خود و پدران بزرگوارتان را در این زمینه بیان فرمایید که دانش شما از علم خداوند سرچشمه گرفته، شما گواهان مردمید و خدا بر شما گواه است، نسلى که همه از یک دیگرند، و خدا شنوا و داناست.
پاسخ امام حسن (علیه السلام)
حضرت در پاسخ چنین نگاشتند: بسم اللَّه الرحمن الرحیم، نامه شما رسید (بعضى صدر نامه را چنین نقل کردهاند: اما بعد، نزد خدا و دوستانش چنانیم که نوشته بودى اما در نظر تو و یارانت چنین نیستیم و اگر نه شما دیگران را بر ما ترجیح نمى دادید و با ما مبادله نمى کردید …) اگر نه این بود که سرگشتگى خود و اطرافیانت را گوشزد کرده بودى سوالت را پاسخى نبود.
لزوم ایمان به قدر الهی
اما بعد، آن که به خیر و شر قدر (تقدیرات خیر و شر) ایمان نیارد کافر است هر که گناهان را به خدا مستند داند (عقیده جبر) فاجر و تباهکار است، کسى خدا را به اجبار اطاعت نکرده، و با قهر و غلبه نافرمانى ننموده (نه بنده به اطاعت مجبور است نه خدا از جلوگیرى معصیت عاجز).
رها نبودن بندگان خدا (تفویض)
خدا بندگان را مهمل نگذاشته و خودسر رها نکرده، او مالک هر چیزى است که به آنها داده و قادر بر هر نیرویى که در اختیارشان نهاده (پس بندگان قدرت دارند و کار به اجبار نمى کنند ولى قدرتشان از خداست و از خود چیزى ندارند) خدا با حفظ اختیار امرشان کرده، براى اعلام خطر (عذاب) نهیشان زده است.
مجبور نبودن بندگان خدا
اگر خواهند فرمان برند سد راهى ندارند، اگر زمینه گناه پیش آید ممکن است خدا بر آنها منت نهاده حائل معصیت شود، و اگر آزادشان گذاشت (و مرتکب شدند) او به گناه مجبورشان نساخته و کسى بر آن ها تحمیل نکرده، بلکه باز خدا بر آنان منت دارد که بینایى و بصیرتشان داده، (خیر و شر را) معرفى کرده (از عواقب کار) تهدیدشان فرموده و امر و نهى کرده.
نه چون فرشتگان، گِلشان را با آب طاعت سرشته، نه بر گناه اجبارشان کرده، خدا را حجت ها و برهان هاى رسایى است؛ اگر خواهد همه شما را هدایت فرماید و سلام بر آن ها که پیرو هدایت باشند.[۴]
نتیجه گیری
قدر الهی باعث جبر بندگان نمی شود و در عین حال بندگان خدا رها نیستند بلکه با قدرت الهی کار ها را انجام می دهند. اگر کسی گناهی مرتکب می شود اینگونه نیست که خداوند او را مجبور به انجام گناه کرده است بلکه او با اراده خود این گناه را انجام داده و خداوند اراده نکرده است که مانع از انجام گناه او شود.
پی نوشت ها
[۱] این بابویه، محمد بن علی، ترجمه الاعتقادات، ص۲۷، ترجمه از محمد على حسنى، تهران، انتشارات اسلامیه،چ۱، ۱۳۷۱ ش.
[۲] . ترجمه الاعتقادات، ص۲۸.
[۳] . تحف العقول، ص۲۳۱.
[۴] .ابن شعبه حرانى، حسن بن على، ترجمه تحف العقول، ص ۳۶۱، ترجمه: احمد جنتی، قم، انتشارات آل علی علیه السلام، چ۱، ۱۳۸۲ش.
منابع
- ابن بابویه، محمد بن علی، ترجمه الاعتقادات، ترجمه از محمد على حسنى، تهران، انتشارات اسلامیه، چ۱، ۱۳۷۱ ش.
- ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، مصحح: غفارى، على اکبر، قم، جامعه مدرسین، چ۲، ۱۴۱۴ق.
- ابن شعبه حرانى، حسن بن على، ترجمه تحف العقول، ترجمه: احمد جنتی، قم، انتشارات آل علی علیه السلام، چ۱، ۱۳۸۲ش.
سپاس خیلی استفاده کردم