- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
کتاب زندگانى شایستگان و پاکان، معرفت آفرین راه خداجویان و دین باوران بوده و خواهد بود. با نگاهى به صحیفه هاى این کتاب، فصلهاى فروزانى از شخصیتهاى برجسته اى می یابیم که نگاهى سراسر عظمت و عزّت به آدمى بخشیده، شایستگی هاى والا و بالایى را در عرصه هاى مختلف نمایان می سازد.
این نگاه و آن عظمت آنگاه به اوج خود می رسد که از سوى معصومان(ع) سخنانى سراسر بصیرت و بینش نسبت به آنها بیان شده، تا براى امروز و هر روز ما اسوه اى روشن و روشنگر ارائه گردد؛ گستره هاى دانش و بینش، عرصه هاى ارادت و اطاعت، جلوه هاى ولایت محورى و امام شناسى و فرجامى الهى و آسمانى به عنوان فرازهاى فرزانگى و جاودانگى مطرح شده تا پس از قرنهاى بسیار، آشنایى هر یک از ما با آنان، شناخت، معرفت و عشقى افزون نسبت به خداباورى و دین محورى فراهم سازد و راه دستیابى به قله قرب الهى را سهل و سریع نماید.
«حذیفه بن یمان» از جمله شخصیتهاى شایسته اى است که این بار بر سراى صفات او حاضر می شویم و با رواق روشنیها و روشنگریهاى او در صدر اسلام و هنگامه هاى حساس آشنا می شویم.
حذیفه بن یمان
«حذیفه» فرزند «حُسَیْل» از یاران برجسته رسول اکرم (ص) بود. که چون با طایفه یمانیها پیمان داشته، به نام «یمان» شهرت یافته است. حذیفه در نخستین عامل تعلیم و تربیت، یعنى پدر و مادر و محیط خانواده، توفیقى چشمگیر داشت، زیرا فرزند شهید محسوب شده و پدر وى افزون بر آنکه از نیکان زمان خود محسوب می شد، در سن کهنسالى و پیش از آنکه مرگ گریبان او را گیرد، به شوق شهادت، رهسپار احد گردید و در رکاب پیامبر اسلام(ص) شهد شیرین شهادت را نصیب خود نمود.(۱)
حذیفه از مادرى خردمند، فهیم و صاحب بینش نیز بهره مند بود؛ بانویى که گلستان وجودش سرشار از «عطر محمّدی» بود و برکات سیره و سخنان رسول اکرم(ص) را با تمام توان پذیرا بود به گونه اى که گاه فرزند خود، حذیفه را به خاطر همنشینى اندک با آن حضرت سرزنش می نمود. یک بار که این ویژگى آن بانوى شیفته به گوش پیامبر(ص) رسید، آن حضرت در حق او دعا کرده و براى وى طلب آمرزش نمود.(۲)
مقام بس ارجمند این صحابى سپید سیرت چنان والا بود که همچون سلمان، ابوذر و مقداد دانسته می شد و در بین دیگر یاران همپاى سلمان در گفتگوهاى نبوى بود.(۳)
حذیفه و رسول خدا(ص)؛
جلوه هاى جاودان
رسول اسلام(ص) در نشست و برخاستهاى خود با حذیفه احساس خاصى نسبت به او داشته، گاه دست خود را می گشود و حذیفه دست در دست آن حضرت می نهاد(۴) و گاهى نیز وى را از بهترین بندگان خوب خدا و روشن بین ترین افراد می شمرد و می فرمود: «حذیفه بن الیمان مِنْ اَصْفیاء الرّحمن وَاَبْصرُکُمْ»؛(۵)
حذیفه بن یمان از بندگان صاف و خالص خداوند و بصیرترین شماست.
اعتماد و اطمینان پیامبر(ص) به حذیفه جلوه هاى گوناگون داشت، زیرا آن حضرت پیش از نزول آیه عصمت ـ که در آن خداوند خود حافظ رسول(ص) خود دانسته شده بود ـ حذیفه را نگاهبان و محافظ مخصوص خویش قرار داده بود(۶) و در برهه هاى مختلف از او در امور جامعه کسب خبر می نمود.(۷)
روزى نیز، وى را با اسرارى بس ارزشمند آگاه ساخته، منافقین را به او معرفى کرد و به دیگر اصحاب فرمود:
«اَعْرَفُکُمْ باِلمنافقین حُذَیْفَه بن الیَماْن»(۸)؛
آشناترین شما با منافقان، حذیفه بن الیمان است.
افزون بر آن در زمانهاى خاصى نیز حذیفه از رسول اکرم(ص) حوادث سخت و
تلخ آینده را می شنید؛ نسبت به ظلمت و ضلالت آینده جامعه، پس از پیامبر(ص) آشنا می شد(۹) یا در باره فتنه جمل و جمل سوار نکته ها می شنید(۱۰) و آگاهیهاى حیرت آور دیگرى کسب می کرد.(۱۱)
این فضیلت کم نظیر در حذیفه باعث شده بود که برخى خلفا به هنگام حضور در مراسم تشییع یاران پیامبر(ص)، ابتدا از وى پرسش کرده، از حضور یا عدم حضور حذیفه آگاه می شدند، در صورت شنیدن پاسخ مثبت، شرکت می کردند!(۱۲) و حتى گاه پرسشهاى فقهى خویش را که در پاسخ ناتوان می ماندند، با این صحابى برجسته مطرح می کردند.(۱۳)
بصیرت سیاسى ـ فرهنگى حذیفه چنان چشمگیر بود که بسیارى از پدیده هاى آینده جامعه در نگاه او روشن می نمود. از این رو چون عمر از او در باره پس از خود سخن گفت و پرسید:
به نظر تو، مردم چه کسى را بعد از من به امارت خواهند پذیرفت؟
حذیفه در پاسخ گفت: به نظر من مردم کار خود را به عثمان بن عفان واگذار خواهند کرد!
استنباط حذیفه بطور کامل صحیح بود. چون بینش وى بیانگر دوستى قریش با عثمان بود، بدین خاطر در بین مشاوران خلیفه دوم، نظر حذیفه درست از کار درآمد.(۱۴)
زیرکى نظامى حذیفه فراز دیگرى از زندگانى اوست که در نبردهاى مختلف، به ویژه جنگ خندق بر همگان آشکار شد. هنگامى که تمامى سپاه شرک دچار تندباد عذاب گشتند؛ خیمه هاى آنان از جا کنده شد و سوزش سردى هوا امان از یکایک آنها ربوده بود، و در آن سو طولانى شدن نبرد و محاصره مدینه، تاب و توان روحى از سپاه اسلام گرفته بود، حذیفه مأموریت یافت تا از سوى رسول خدا از لشکریان قریش خبرى آورد.
او چون از مدینه و حصار شهر و خندق عبور کرده، وارد سپاه مشرکان گردید، در حالى که اوضاع نابسامان، سختى سرما و شکنجه الهى را بر آنان می دید، ناگاه، صداى ابوسفیان را شنید که آخرین سخن خود را براى فرار از دیار مسلمانان و با این نکته امنیّتى آغاز کرد: اى گروه قریش! هر کس نام رفیق خود را بپرسد، تا مبادا جاسوسى در میان ما باشد، فراست و کیاست حذیفه در الهام رحمانى خداوند جلوه گر شد، از این رو بی درنگ به افرادى که سمت راست و چپ خود بودند رو کرده پرسید: تو کیستی؟ و پس از شنیدن پاسخ سکوت کرد! اطرافیان که مطمئن شده بودند کسى در میانشان نیست، به گفتار ذلّت بار امیر خود در باره فرار از نبرد گوش فرا دادند و مدینه را ترک کردند.
حذیفه گوید: چون بازگشته، خدمت رسول خدا رسیدم، پس از فارغ شدن آن حضرت از نماز، خبر شادی بخش خود را بیان کردم و پیامبر عباى خود را گشود تا زیر آن رفته، اندکى از سوزش سرما رهایى یابم.(۱۵)
حذیفه، امام علی(ع)؛ پویایى و
پایدارى
شناخت، معرفت و ارادت نسبت به اهل بیت(ع) هدیه هاى الهى و هدایت بخشى بود که حذیفه نخست از پدر و مادر خویش در کام جان خود قرار داد. سپس در گفت و گوهاى خردمندانه و عاشقانه با اسوه هاى آسمانى نصیب خود ساخته بود. او به تمامى همراهان رسول خدا(ص) محبت خاص داشت و در صحنه هاى مختلف، همدل و همراه آنان بود.(۱۶) اما نسبت به امیر مؤمنان علی(ع)، شناخت و عشقى به عظمت نگاه و گفته هاى پیامبراسلام(ص) یافته بود. زیرا پیش از رحلت آن حضرت از جانشین پیامبر(ص)، پرسش کرده(۱۷) و از ابعاد عظمت امیر مؤمنان نکته هایى نورانى شنیده بود.(۱۸) از این رو براى لحظه اى هم در حمایت و ارادت خود دچار تردید نگردید و تا پایان عمر بر عهد و پیمان خویش استوار بود.(۱۹)
او گرچه بنا بر مصالحى ـ و به یقین با مشورت با امام علی(ع) ـ مناصبى را براى تقویت جامعه اسلامى از سوى عمر و عثمان(۲۰) پذیرفت و حتى حکم حکومتِ مدائن را از خلیفه سوم گرفت،(۲۱) اما همواره ثابت قدم، مدافع و چونان سربازى جان بر کف در خط مقدم جبهه حمایت از ولایت حضور داشت.
گاه سخن از غصب خلافت به میان آورد، و با بیان نام یکى از آنان می فرمود:
«او کسى است که دوست دارم تمام تیرهایى که در ترکشم قرار دارد، بر پهلو و شکم وى قرار می گرفت؛ به خدا قسم او در دین فاسق و در زندگى اجتماعى احمق است.»(۲۲)
و گاهى با آینده نگرى نسبت به حرکات مخالفان امام(ع)، دستها و دسیسه هاى آنان را براى مردم آشکار می نمود. روزى با اشاره به این ویژگى فرمود:
اگر آنچه را از پیغمبر شنیده ام براى شما باز گویم، سیلیها به صورتم می نوازید!
مردم گفتند: پناه بر خدا ما چنین می کنیم؟!
فرمود: اگر بگویم بعضى از مادرهایتان (ام المؤمنین ها) در یک سپاه سنگین با شما خواهند جنگید، مرا تصدیق می کنید؟
گفتند: خیر! چه کسى است که تصدیق کند!
حذیفه ادامه داد: حمیرا (عایشه)، مادرتان، در یک لشکر سنگینى که کفار راهنماى او هستند به جنگ شما خواهد آمد.(۲۳)
فعالیتهاى فرهنگى حذیفه تأثیرى بسیار براى آگاهى و هوشیارى ساده لوحان داشت، از این رو در فرصتهاى مختلف، از دانش و بینش خود، در اختیار شیفتگان حقیقت می گذارد.
زید بن صوحان می گوید: در بصره بودم، حذیفه را دیدم که مردم را موعظه می کرد و آنان را از فتنه و آشوبى که پیش می آمد، می ترسانید. پرسیدند راه نجات و رهایى چیست؟
فرمود: در آن دسته و جمعیتى باشید که علی(ع) با آنهاست. هرچند همراهى و همگامى با آن حضرت به گونه اى باشد که جنگ کردن و پیش رفتن با دو زانو دشوار بوده و به سختى انجام شود!
سپس ادامه داد: از رسول خدا شنیدم که فرمود:
«على امیرُ البَرَرهْ و قاتِلُ الفَجَرَه منصور؛ مَنْ نَصَرَه مَخْذُوُل مَنْ خَذَلَهُ اِلى یومِ القیامَه»؛(۲۴)
علی(ع) امیر نیکان و کشته بدکاران است؛ هر که او را یارى نماید، خدا یاری اش کند و هر که او را خوار سازد، خدا خوارش کند.
هنگامى که امام مجتبی(ع) و عمار یاسر براى جمع آورى لشکر به مدائن رفتند، حذیفه با حالت کسالت و مریضى فراوان و در آخرین روزهاى عمر خویش، با تکیه به دو نفر به میان جمعیت آمد و مردم را به کمک امیر مؤمنان(ع) تشویق می کرد و می فرمود: «آگاه باشید! به خدایى که جز او خدایى نیست هر که می خواهد به امیرالمؤمنین حقیقى نگاه کند على بن ابی طالب را ببیند.»(۲۵)
یکى از دوستان حذیفه گوید: در آخرین لحظات زندگى که پارچه اى بر صورت او افکنده بودم، سر را زیر پارچه کرد، پرسیدم: اکنون که فتنه طلحه و زبیر با على بن ابی طالب پیش آمده، به من چه دستور می دهی؟
فرمود: «همین که از دفن من خلاص شدى، بر پشت مرکب بنشین و به على بن ابی طالب ملحق شو. زیرا او بر حق است و حق از او جدا نمی شود؛ علیٌ مَعَ الْحَقَ و الْحَقُ لا یفارِقُهُ».(۲۶)
سخن حذیفه و حذیفه هاى امروز و هر روز جامعه این است:
مهر حیدر در دل و جان من است
مهر حیدر دین و ایمان من است
مهر حیدر کار صد موسى کند
مهر حیدر مرده را احیا کند
مهر حیدر ریسمانى محکم است
مهر حیدر دستگیر عالم است
مهر حیدر گوهرى بس قیمتى است
دُرّ «اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» است
زمانى که در آغازین روزهاى خلافت امام(ع)، خبر بیعت مردم را با آن حضرت شنید، یک دست را به دست دیگر زد و از سر شوق و عشق و ارادت فرمود:
«این بیعت با امیرالمؤمنین حقیقى است و پس از او به خدا قسم با احدى از قریش بیعت نخواهم کرد.»(۲۷)
حذیفه، افزون بر آنکه فرزند شهید بود، پدر شهیدان نیز گردید، زیرا دلدادگى او به امام(ع) موجب گردید که در وصیت پایان عمرِ خود به فرزندان، سفارش به همراهى و ملازمت با علی(ع) نموده، این گونه بگوید:
«فرزندانم! در رکاب مولاى خود علی(ع) باشید و دست از یارى او برندارید.»
پسران حذیفه نیز براى انجام وصیت پدر در میدان نبرد صفین حاضر شده و هر دو در رکاب مقتداى خویش شهید شدند.(۲۸)
از آن سو اعتماد و اطمینان عمیقى که امام علی(ع) به حذیفه داشت در میان تمامى اصحاب قابل توجه بود. دانستیم که عثمان حذیفه را والى مدائن کرده بود، این سمت تا پایان عمر عثمان پایدار بود و پس از آن، علی(ع) که والیان ناشایست را بدون کمترین اغماض برکنار می نمود، حذیفه را بر این منصب ابقاء، فعالیتهاى او را در مدائن تأیید و طى نامه اى حکومت او را به مردم ابلاغ کرد.(۲۹)
پیش از آن و در زمان خلافت عمر که اسیران ایران را به مدینه می آوردند، عمر تصمیم گرفت آنان را مانند سایر اسیران در معرض فروش قرار دهد، امام(ع) گفت: پیغمبر می فرمود: اَکْرِموُا کَریم کُلِّ قومٍ (بزرگان هر جمعیتى را گرامى بدارید) اینان دانشمندان و بزرگانى هستند که علاوه بر آن، علاقه به اسلام نیز دارند و باید آنها را آزاد کرد و زنان را در امر ازدواج مختار گردانید.
شهربانو، امام حسین(ع) را به شوهرى خود برگزید. علی(ع) رو به او کرده فرمود: کسى را وکیل کن تا تو را عقد کند. او گفت: شما از سوى من وکیل هستید. در این هنگام امام(ع) به حذیفه وکالت داد تا شهربانو را براى امام حسین(ع) عقد بندد و حذیفه خطبه خواند و عقد کرد.(۳۰)
در سخنى از امیرمؤمنان(ع) گستره عظمت این یار وفادار و دلباخته را می توان احساس کرد. آن حضرت فرمود: «زمین به خاطر هفت نفر خلق شده است. مردم به خاطر آنان روزى می خورند و به جهت ایشان بر آنها باران می بارد و به خاطر آنها یارى می شوند. آنان ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار، حذیفه و عبداللّه بن مسعود هستند و من که امام آنهایم و اینان همان کسانى هستند که بر جنازه حضرت زهرا، حاضر شده نماز خواندند.»(۳۱)
حذیفه، فاطمه زهرا(ع)؛
همدلى و همراهى
حذیفه از یاران و همراهان دخت آفتاب، فاطمه زهرا(س) بود که افتخار والاى نقل احادیث از رسول خدا(ص) را نصیب خود کرده بود؛ روایاتى که در باره شیوه برخورد پیامبر اکرم(ص) با فرزند دلبند خود زهراى مرضیه بود و هر یک چونان چلچراغى همیشه روشن، دلها و دیده ها را پر از نور معرفت و ارادت می کرد.
از حذیفه روایت شده است: «رسول خدا(ص) نمی خوابید مگر پس از آنکه بر پهناى صورت فاطمه و دستانش بوسه می زد.»(۳۲)
در حدیثى دیگر ـ که عالمان اهل سنّت با استناد به آن در آثار برجسته خود نقل کرده اند ـ حذیفه روایت کرده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«همانا فاطمه عقّت و پاکدامنى خود را حفظ کرد، خداوند او و ذریّه اش را بر آتش حرام نمود».(۳۳)
بی شک آشنایى با این صحابى والا گوهر با سخنانى اینچنین باعث پدید آمدن بوستانى از محبت و مؤدّت بی کران نسبت به زهراى عزیز شده بود بدان گونه که پس از وفات رسول اکرم(ص) حمایت حذیفه در صحنه هاى مختلف سیاسى اجتماعى براى لحظه اى نیز تحت تأثیر تهدیدها و تطمیعهاى حکومت غاصب قرار نگرفت و او همچون سلمان، ابوذر، مقداد و عمار پا به پاى تمیر مؤمنان و گوش به فرمان آن حضرت از بیعت خوددارى کرد. به یقین تمام تلاشها و فداکاریهاى حذیفه، براى فاطمه زهرا(ع) آشکار بود و او به خوبى از اخلاص و عشق ورزى این صحابى وفادار آگاه بود، از این رو وى را از دوستان و مَحْرمان اهل بیت(ع) دانسته، در واپسین روزهاى عمر خویش، رو به همسر مظلوم خود نمود و فرمود:
«اذا تَوَفَیْتُ لا تُعلم اَحَدا الاّ … اِبنَیْ و العّباس و سَلمان و عمّارا و المقداد و اباذر و حذیفه و لا تدفِنّى الاّ لیلاً و لا تعلم قبرى احدا»؛(۳۴)
آن هنگام که وفات کردم هیچ کس را آگاه مکن مگر دو فرزندم و عباس و سلمان و عمّار و مقداد و اباذر و حذیفه را. و مرا غیر از شب دفن مکن و کسى را از این موضوع باخبر نساز.ادامه دارد.
پى نوشتها :
۱ ـ پیغمبر و یاران، آیت اللّه عالمى، ج۱، ص۶۰۹ و ۶۱۱٫ ر.ک: اسدالغابه، ج۲، ص۱۵ ؛ کامل، ص۱۰۶؛ الایضاح، ص۲۳۶٫
۲ ـ سفینه البحار، حرف ح، حذیفه.
۳ ـ الفضایل، ص۱۵۹؛ الیقین فى امره امیرالمؤمنین، ص۳۸۸؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۸۹٫
۴ ـ الکافى، ج۲، ص۱۸۳؛ المسترشد، ص۱۸۱؛ امالى شیخ طوسى، ج۲، ص۲۰۰؛ الیقین فى امره امیرالمؤمنین(ع)، ص۳۸۸؛ المحجه البیضاء، ج۳، ص۳۲۱؛ الوافى، ج۵، ص۶۱۲؛ وسایل الشیعه، ج۸، ص۵۵۵٫
۵ ـ الدرجات الرفیعه، ص۳۸۴؛ روضه الواعظین، ص۲۸۶؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۱ و۳۴۲٫
۶ ـ پیغمبر و یاران، ج۱، ص۶۰۱٫
۷ ـ مدینه المعاجز، ج۱، ص۱۰۲؛ الدمعه الساکبه، ج۲، ص۹۵؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۸۶٫
۸ ـ کامل بهایى، ج۱، ص۱۲۹؛ المحتضر، ص۵۵؛ الطرائف، ص۴۷۰؛ حدیقه الشیعه، ص۳۲۰؛ غایه المرام، ج۱، ص۴۳۶٫
۹ ـ مدینه المعاجز، ج۱، ص۱۲۳ و ۲۱۹؛ المسترشد، ص۲۰۱؛ المناقب، ج۲، ص۲۶۸؛ ارشادالقلوب، ص۷۰؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۱۲٫
۱۰ ـ تنبیه الخواطر (مجموعه ورام) ص۲۲۸؛ الصراط المستقیم، ج۳، ص۱۲؛ ارشادالقلوب، ص۲۴۵٫
۱۱ ـ المحجهُ البیضاء، ج۷، ص۳۸۷٫
۱۲ ـ پیغمبر و یاران، ج۱، ص ۶۱۰٫
۱۳ ـ اثبات الهداه، ج۲، ص۳۲۴ و۳۳۹٫ ر.ک: الغارات، ابراهیم بن محمد ثفقى، ترجمه عزیزاللّه عطاردى، ص۸۲٫
۱۴ ـ طبقات الکبرى، ج۳، ص۳۳۳، از تاریخ تحول دولت و خلافت، ص۱۱۴٫ نک: مروج الذهب، ج۱ (ترجمه)، ص۶۷۹ (فراز اطمینان خلیفه دوم به حذیفه در همراهى فرمانده سپاه به هنگام جنگ)
۱۵ ـ پیغمبر و یاران، ج۱، ص۶۱۴ و ۶۱۵ از کامل ج۲، ص۱۲۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۰۸٫
۱۶ ـ بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۰۸؛ المسترشد، ص۱۸۱؛ مدینه المعاجز، ج۱، ص۱۰۲؛ مجمع الرجال، ج۳، ص۱۰۱؛ اختیار المعرفه الرجال، ص۳۸٫
۱۷ ـ الامالى للشیخ الصدوق، ج۱، ص۱۶۵؛ جامع الاخبار، ص۱۳؛ کشف الغمه، ج۱، ص۳۲۹؛ الکشکول فیما جرى على آل الرّسول، ص۹۳؛ مشارق انوار الیقین، ص۵۹؛ اثبات الهداه، ج۲، ص۵۷؛ البرهان، ج۱، ص۲۴۳؛ غایه المرام، ج۱، ص۱۷۲، ۲۴۵، ۴۸۶ و ۶۰۶؛ اللوامع النورانیه، ص۳۹ و ۴۰۲ معالم الزلفى، ج۱، ص۲۷٫
۱۸ ـ نوادر الاثر، ص۳۱۸؛ الفصول المختاره، ص۲۶۳؛ المناقب، ج۳، ص۶۷؛ الطرائف، ص۱۰۷؛ شرح تقدمه تقویم الایمان، ص۸۳؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۷، ۱۱ و ۲۷۰٫
۱۹ ـ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۹۸؛ پیغمبر و یاران، ص۶۲۱؛ الدرجات الرفیعه، ص۲۸۷؛ عوالم العلوم، ج۱۴، ص۳۲۲٫
۲۰ ـ مروج الذهب، مسعودى (ترجمه)، ج۱، ص۶۷۹٫
۲۱ ـ الدرجات الرفیعه، ص۲۸۷٫
۲۲ ـ بحارالانوار، ج۳۱، ص۲۸۳٫
۲۳ ـ شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار، ص۴۰۰؛ پیغمبر و یاران، ص۶۱۶٫
۲۴ ـ بحارالانوار، ج۲۲، ص۱۰۹؛ ر.ک: الارشاد، ج۱، ص۱۰۳؛ امالى شیخ مفید، ص۳۳۳؛ اعلام الورى، ص۱۹۳؛ المعتبر، ج۲، ص۴۵۴؛ کشف الیقین فى فضائل امیرالمؤمنین(ع)، ص۲۰۸؛ حدیقه الشیعه، ص۳۰۹٫
۲۵ ـ بحار الانوار، ج۲۲، ص۱۰۹٫ نک: الدرجات الرفیعه، ص۲۸۷؛ غایه المرام، ج۱، ص۴۵۵ و ۴۷۸؛ اثبات الهداه، ج۲، ص۸۹؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۸۹٫
۲۶ ـ بحار الانوار، ج۲۲، ص۱۰۹٫ ر.ک: همان، ج۳۸، ص۱۱ و ۲۷۰؛ الدرجات الرفیعه، ص۲۸۷؛ اللوامع النورانیه، ص۳۹؛ مدینه المعاجز، ج۱، ص۱۲۳؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۹۷ و ج۴۱، ص۲۱۲٫
۲۷ ـ بحارالانوار، ج۲۲، ص۱۰۹٫
۲۸ ـ سفینه البحار، حرف حا، (حذف).
۲۹ ـ پیغمبر و یاران، ج۱، ص۶۱۹٫
۳۰ ـ بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۵٫
۳۱ ـ خصال صدوق، ص۳۶۱؛ الغارات (ترجمه)، ص۳۶۰ و ۴۲۸٫
۳۲ ـ شادمانى دل پیامبر(ص)، احمد رحمانى همدانى، ترجمه دکتر افتخارزاده، ص۱۶۶، روایت۱۰٫ ر.ک: احقاق الحق، ج۱۰، ص۱۸۵ و ۱۸۶٫
۳۳ـ همان، ص۸۹۰٫ ر.ک: الغدیر، ج۲، ص۶۱ و ۶۲؛ الغارات (ترجمه)، ص۳۷۴٫
۳۴ ـ بیت الاحزان، ص۱۷۶؛ دلائل الامامه طبرى، ص۴۴؛ صحیح بخارى، ج۵، ص۱۳۹؛ تاریخ طبرى، ج۲، ص۴۴۸؛ کفایه المطالب، ص۲۲۵؛ سنن بیهقى، ج۶، ص۳۰۰؛ السیرهُ الحلبیه، ج۳، ص۳۶۱؛ خلاصه تذهیب الکمال، ص۴۲۵؛ مرأه الجنان، ص۶۱؛ المصنّف، ج۴، ص۱۴۱ از نهج الحیاه، ص۳۱۷ و ۳۱۸٫
قم ، مجله پیام زن ، اسفند ۱۳۷۹ شماره ۱۰۸
احمد لقمانى