- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
جمال الدین سیدمحمّد عرفى شیرازى (متوفاى ۹۹۹ هـ . ق) از سخنوران نازکْ اندیشه و رنگین طبع دوره صفوى است که به خاطر عدم اقبالى که پادشاهان صفوى به امر شعر و ادب نشان مى دادند مانند بسیارى از سخنوران همعصر خود، از شیراز ـ زادگاه خود ـ رهسپار هند شد و به دربار جلال الدین اکبر شاه هندى (۹۶۳ ـ ۱۰۱۴هـ . ق) راه یافت و مورد عنایت و اکرام وى قرار گرفت.
به گونه اى که مورخان و تذکره نگاران نگاشته اند، عرفى طبعاً عاشق پیشه بود و دل در گرو عشق گلرخان داشت. وى در هند نیز به شاهزاده سلیم جهانگیرخان دل باخت و خود را رسواى خاص و عام ساخت و موجبات مرگ نابه هنگام خود را مهیا کرد. بنا بنوشته تذکره ها وى به سال ۹۹۹ هـ . ق در حالى که بیش از ۳۶ سال نداشت او را به فرمان جهانگیرخان مسموم کردند. وى در شهر لاهور درگذشت و گویا در همان جا به خاک سپرده شده است. بنا بر این سال ۹۶۳ هـ . ق را باید سال ولادت او دانست.
وى از سرآمدان سبک اصفهانى (هندى) به شمار مى رفت و اندیشه هاى رنگین و مضامین دلنشینى که در سروده هاى او خودنمایى مى کرد او را در صف بانیان و پیشتازان این سبک قرار مى داد و صائب تبریزى چهره شاخص و برتر این شیوه شعرى را به توصیف شعر و ستایش او بر مى انگیخت.
اگر چه وى در انواع قالب هاى شعرى دستى به تمام داشت، ولى قصاید او در فضایى از عاطفه و تصویر و احساس شناور است. عرفى علاوه بر دیوان اشعار، از دو منظومه خسرو و شیرین و مخزن الأسرار سروده حکیم نظامى گنجوى استقبال کرده و در جوانى به اقتفاى اشعار پیر اهل ادب ـ حکیم گنجه ـ رفته است که بسیارى از سخنوران فارسى زبان حتى اندیشه این امر خطیر را در سر نمى پرورانیدند. بنا بنوشته تذکره نویسان به اقتضاى شوریدگى ها و مشرب صوفیانه اى که عرفى شیرازى داشت، رساله اى نیز به نام نفیسه نوشت که از آن مى توان به اطوار قلندرى مآبى هاى وى پى برد۱. ازوست:
مثنوى نبوى(صلى الله علیه وآله)
بوسه اول که کلید اثر *** زد به درِ گنج بدایعْ گهر
در گهر افشانى گنج آفرین *** بود محمّد، گهر واپسین
گشت محیط ازلى موج دار *** تا گهر وى فکند بر کنار
گرنه ورَش۲ خیمه به ساحل زدى۳ *** موج قِدم کى به سماع۴ آمدى۵
چون قلم صنع تحرّک نمود۶ *** در رقم دایره هست و بود
دایره نقطه آغاز گشت *** باز به وى دایره را باز گشت
دایه او: شاهد هستى فروش۷ *** بود ز پستان عدم شیر نوش
کز پىِ آرامش او در وجود *** جنبش مهدش۸ ز یداللّه بود
آن چه ازل گوشه مهد وِى است *** وان چه ابد توشه عهد وِى است
آن که به نقل آمد و برهان طلب *** «کُنْتُ نَبِیّاً» کُنش مُهر لب
صورت او خرّم و، معنى نژند *** هم غم و هم شادى ازو سر بلند …
روى دل از شربت جان تافته *** آب رخ۹ از چشمه دل یافته
جود، به دریوزه۱۰ احسان او *** لطف ازل، مایده خوان او
معتکف زاویه۱۱ اتّحاد *** عهد ازل را، گره پى گشاد
گوهر گنجینه صنع ازل *** روشنى دیده علم و عمل
شمع مروّت، ز وى افروخته *** شعله مهرش، دل خود سوخته
در چمن روضه لطف ازل *** رحمت او، بالْ گشاى اَمل۱۲ …
سنبل بخشایش ازو تابناک *** لاله آمرزش ازو، آبناک۱۳
زو نهَج۱۴ شرع، گرانمایهْ طرز *** جامه لولاک بر او تنگْ درز
سینه او، عینک عین الیقین *** گیسویش، آرایش حَبل المتین
نور وفا، از نفَس عهد او *** سبع مثانى۱۵، مگس شهد او
چشمه حیوان، نمى از کوزه اش *** کوثر تسنیم، به دریوزه اش
حسن وى، آرایش مرآت عشق *** خاک درش، مست مناجات عشق
خنده او، مرهم داغ جگر *** گریه او، شبنم باغ اثر …
رفعت او، عالم معراج فرش *** سایه تحت الثَّرى اش تاج عرش
لذّت ناموس دل از داغ اوست *** فصل بهار ادب از باغ اوست
روى وضو شسته به آب ادب *** طاعت او، سلسلهْ تاب ادب
از «اَرِنى» شوق وى آبستن است *** لیک ادب سدِّ ره زادن است …
حقه معجون ادب، رنج بود *** زان لب موسى «اَرِنىْ سنج» بود
در برِ این شمع شبستان عین *** این هنر افروزتر از زیب و زین
روح امین با همه فرزانگى *** زد علَم دعوى پروانگى
راه گشاینده عیب و هنر *** گفت که: اى بى ادب، آهسته تر!
شمع وصالش نتوان بر فروخت *** سایه که پروانگى اش کرد، سوخت
ظلّ الهى است، ولى ظلْ زداى *** سایه نور است، ولى نور زاى
سایه آن نور که بى سایه است *** نور درین سایه، تهى مایه است …
مایه تقدیر به دست وى است *** امر قضا، میلْ پَرست وى است …
تکیه گهش بالِش وحى جلیل *** بالِش مَملو ز پر جبرئیل …
(عرفى)! از آن زمزمه سیریْت نیست *** هیچ محابا ز دلیریْت نیست
نعت سرایى ز لبت کم مباد! *** بى ادبى چون تو به عالم مباد!
آن جگر زمزمه را تازه کن *** بى ادبى را، فلکْ آوازه کن
وصف شبى کن که کند اضطراب *** بهر فداگشتن او، آفتاب …
تا دل اندیشهْ گدازى کنیم *** نامه معراجْ طرازى کنیم۱۶
براى آگاهى بیشتر از شرح احوال و آثار عرفى شیرازى مى توان از این منابع بهره گرفت:
تاریخ ادبیات ایران، دکتر رضازاده شفق، ص ۱۸۵; تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ج ۴، ص ۱۸۳; تاریخ ادبیات ایران، هرمان اته، ص ۱۷۶; قاموس الاعلام، ج ۴، ص ۳۱۴۳; ریحانه الادب، ج ۳، ص ۷۷; تذکره میخانه، ص ۲۱۳; هفت اقلیم، ج ۱، ص ۲۳۸; مجمع الفصحا، ج ۲، ص ۴۵; آتشکده آذر، ص ۲۹۳; دویست سخنور، ص ۲۴۲ تا ۲۴۴٫
* * *
پی نوشت ها:
۱ ـ تاریخ ادبیات ایران، دکتر رضازاده شفق، ص ۱۸۵; تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ج ۴، ص ۱۸۳٫
۲ ـ ورَش: اگر او را.
۳ ـ زدى: مى زد.
۴ ـ سماع: حالت پاى کوبى و دست افشانى و طرب باطنى که در حالت بیخودى به سالکان راه طلب دست مى دهد.
۵ ـ آمدى: مى آمد.
۶ ـ تحرُّک نمود: به جنبش درآمد.
۷ ـ شاهد هستى فروش: خداى جان و جهان آفرین.
۸ ـ مَهْد: گهوراه.
۹ ـ آب رخ: آبرو.
۱۰ ـ دَریوزه: گدایى.
۱۱ ـ زاویه: گوشه.
۱۲ ـ اَمَل: آرزو، امید.
۱۳ ـ آبْناک: آبدار، با طراوت،تر و تازه.
۱۴ ـ نهج: راه.
۱۵ ـ سَبْع مثانى: یکى از اسامى قرآن کریم، سوره فاتحه الکتاب، در وجه تسمیه این سوره به سَبْع مثانى اهل نظر وجوهى را ابراز داشته اند که پرداختن به تمامى آن ها از حوصله این مقال بیرون است. از جمله این که: این سوره هفت آیه دارد که در دو رکعت نماز قرائت آن واجب است. یا این که: چون این سوره دوبار در مکه و مدینه به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نازل شده و هفت آیه دارد به آن سبع المعانى گفته اند. و نیز گفته شده است که چون نیمى از این سوره مبارکه ثناست و یک نیمه دعا، و یک نیمه حق ربوبیت است و یک نیمه حقّ عبودیت به آن مثانى گفته اند. رک: نعت حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) در شعر فارسى، تألیف آقاى سید ضیاءالدین دهشیرى، با مقدمه استاد جلال الدین همایى، ۱۳۴۸، بى جا، ص ۵۶۷٫
۱۶ ـ دیوان عرفى شیرازى، چاپ بمبئى.
منبع: سیری در قلمرو شعر نبوی