- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 31 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
چکیده
مکتب تاریخ نگارى بصره در تاریخ اسلام هماره مهم و نقش آفرین بوده است، در این پژوهه به بررسى فعالیت هاى تاریخ نگارى اصحاب امامیه در بصره پرداخته شده است که آگاهى از نقش آفرینى مورخان امامىِ در مکتب تاریخ نگارى بصره، ما را در تحلیل تاریخ امامیه یارى رسان خواهد بود. در پژوهش پیش رو این پرسش اساسى که سهم و نقش امامیه به عنوان یکى از نحله هاى مهم فکرى و سیاسى در تدوین تاریخ نگارى بصره به چه میزان بوده است، با این فرضیه دنبال مى شود که امامیان بصره براى دفاع از اندیشه هاى کلامى شان به مباحث تاریخى و تاریخ نگارى توجه داشته، و در کارزار تدوین و بازخوانى رویدادهاى تاریخى به ویژه تاریخ صدر اسلام همانند سایر گروه هاى فکرى فعال بوده اند.
مقدمه
بصره، از مهم ترین خاستگاه هاى تاریخ نگارى اسلامى در سده هاى نخستین به شمار مى رود و بصریان در تکوین و شکوفایى تاریخ نگارى اسلامى نقش مهم و به سزایى داشته اند. به سبب حضور قبایل گوناگون و نایکسان در بصره و نیز نقش آن شهر در گسترش فتوحات و هم چنین وقوع رویدادهاى چالش برانگیز سیاسى و فکرى، چون جنگ جمل در آن سامان، بصرى ها بیش از هر چیزى به تاریخ نگارى توجه نشان داده اند.[۱] معمولا در پژوهش هاى جدید حوزه تاریخ نگارى بصره در کنار حوزه تاریخ نگارى کوفه به عنوان مکتب عراق تعریف مى شود که در برابر مکاتب تاریخ نگارى دیگرى چون مکتب مدینه قرار داشته است. هرچند پیدایش مکتب تاریخ نگارى بصره تقریبا به سده اول هجرى باز مى گردد؛ اما در سده دوم و سوم دانش تاریخ نگارى در عرصه هاى مختلفى در بصره رشد فزاینده اى داشته است و در این دوره تاریخ نگاران بزرگى از آن شهر برخاسته و آثار ماندگارى را پدید آوردند. از مورخان به نام آنجا مى توان به افرادى چون ابوالیقظان سحیم بن حفص بصرى (م ۱۹۰ ق.)، مورج بن عمرو سدوسى بصرى (م ۱۹۵ ق.)، معمر بن مثنى بصرى (م ۲۱۳ ق.)، عمر بن شبه نمیرى بصرى (م ۲۶۲ ق.) اشاره کرد.[۲]
به نظر مى رسد درگیرى هاى سیاسى کلامى در سده هاى دوم و سوم در بصره، موجب رشد و گسترش مباحثات تاریخى و تاریخ نگارى در آن عصر شده است. به ویژه آن که جریان مقتدر کلامى معتزله در کنار شیعه، خوارج و اهل حدیث در بصره فعالیت مى کردند و رویدادهاى تاریخى چون ماجراى جانشینى پیامبر (صلی الله علیه و آله) و درگیرى هاى صحابه نیز بسترساز پاره اى از موضوعات بحث برانگیز کلامى گروه هاى یادشده، بوده است. لذا مى طلبید هریک از این گروه هاى فکرى در راستاى دیدگاه کلامى خویش حوادث تاریخى را بازخوانى کرده و انعکاس دهند. از این روست که بصریان درخصوص منازعات صدر اسلام آثار قابل توجهى را از خود برجاى گذاشته اند.
پرسش اساسى این پژوهش این است که آیا شیعیان به عنوان یکى از نحله هاى مهم فکرى و سیاسى در تدوین تاریخ نگارى بصره نقش آفرین بوده اند؟ هم چنین پاسخ به این پرسش ها حایز اهمیت است که نقش آفرینى مورخان امامى بصره چه میزان بوده است؟ آیا آنان بر مورخان غیر امامى بصره تأثیرگذار بوده اند؟ به نظر مى رسد امامیه به عنوان یکى از مهم ترین گروه هاى فکرى براى دفاع از اندیشه هاى خویش همواره به مباحث تاریخى و تاریخ نگارى توجه داشته است و دراین میان شیعیان بصرى نیز که در بصره به عنوان یکى از مراکز اصلى تاریخ نگارى اسلامى مى زیستند، در کارزار تدوین و بازخوانى رویدادهاى تاریخى به ویژه تاریخ صدر اسلام، همانند سایر گروه هاى فکرى فعال بوده اند. باید افزود که با جست وجویى که میان پژوهش هاى جدید انجام گرفت، تنها چند مقاله درباره بعضى از مورخان شیعى بصره نگاشته شده است که عبارت اند از: مقاله «على بن محمد نوفلى و کتاب الاخبار او» نوشته رسول جعفریان، «غلابى و روایات بازمانده از او» نوشته محمد على چلونگر و مقاله «تاریخ نگارى شیعیان در سده هاى نخستین» نوشته منصور داداش نژاد که بخشى از این مقاله به شیوه و سبک تاریخ نگارى جلودى پرداخته است. با این حال پژوهشى یافت نشد که تاریخ نگاران امامى در بصره را به عنوان یک جریان شناسایى، آن را تحلیل و بررسى کند. درحالى که براى تبیین زوایاى پنهان تاریخ تفکر امامیه، معرفى و تحلیل جریان تاریخ نگاران امامیه اهمیت زیادى دارد. گفتنى است که منظور از تاریخ نگاران بصره در این مقاله، کسانى هستند که در شهر بصره فعالیت هاى تاریخى داشته، و هم چنین آثار تاریخى نیز تألیف کرده اند.
نقش تاریخ در مجادلات سیاسى و کلامى
مى دانیم که بعضى از دانش هاى اسلامى بر معرفت تاریخى استوار است و گزارش هاى تاریخى در آن نقش تعیین کننده اى دارند. دانش کلام یکى از آن ها مى باشد که در موارد بسیارى از جمله در مسائل امامت و خلافت به شدت به داده هاى تاریخى نیازمند است. هم چنین در بخش هایى از مباحث کلامى چون توحید و صفات و نبوت نیز به گزارش هاى تاریخى نیاز پیدا مى شود، چراکه این موضوعات همگى در یک بستر تاریخى پدید آمده و سامان یافته اند. دراین میان مسئله چالش برانگیز کلامى، یعنى خلافت و جانشینى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و درگیرى هاى صحابه، بیش از هر چیزى به روایات تاریخى وابسته بوده است. از این رو مى بینیم که شمار قابل توجهى از متکلمان شیعه و سنى به تاریخ نگارى صدر اسلام اهتمام ویژه اى داشته اند. ناگفته نماند که در قرون نخستین اغراض و انگیزه هاى سیاسى در پیدایش پاره اى از موضوعات کلامى نقش آفرین بوده، و اصلا بعضى از مسائل کلامى در بستر منازعات سیاسى رخ نمایانده است. حتى برخى از نحله هاى کلامى با پشتیبانى دستگاه خلافت به وجود آمده و فعالیت مى کردند.[۳] لذا ارتباط و پیوند سیاست با کلام، قهرا موجبات دخالت قدرت سیاسى در مباحثات کلامى را فراهم مى نمود. البته سیاست مداران نیز با تحریف حقایق تاریخى، به عنوان یکى از مهم ترین منابع دانش کلام، مى کوشیدند گفت وگوهاى کلامى را در جهت اغراض سیاسى خود سامان دهى نمایند. در این زمینه مى توان به اقدامات هدفمند خلفا و کارگزاران اموى اشاره کرد. گفته شده است که عبدالملک بن مروان، خلیفه مقتدر اموى، شخصاً از ناقلان حدیث درخواست مى کرده که فضائل عثمان را منتشر نمایند و درمقابل از حضرت على (علیه السلام) بد بگویند.[۴]
یا اینکه خالد بن عبدالله قسرى (م ۱۲۰ ق.)، امیر مروانیان، از ابن شهاب زهرى (م ۱۲۴ ق.) در خواست کرد که در تاریخ و سیره، کتابى تألیف نماید و در آن درباره على بن ابى طالب (علیه السلام) چیزى نوشته نشود مگر آن که او را در قعر جهنم ببینى!!![۵]
هم چنین دستگاه خلافت انتشار هرگونه گزارشى از واقعیات تاریخى مغایر با رویکردهاى کلامى و دیدگاه سیاسى شان بر نمى تابید و به شدت با راویان این گونه اخبار برخورد مى کرد. از این رو برخى از گزارش گران و تاریخ نگاران به سبب واهمه از دستگاه خلافت از گفتن حقائق تاریخى درباره اهل بیت سرباز مى زدند.[۶] گفته شده است که حسن بصرى در زمان بنى امیه جرات نداشت از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نام ببرد از این رو با کنیه نامتعارف ابوزینب از آن حضرت حدیث نقل مى کرد.[۷] این وضعیت ناگوار در برهه هایى از خلافت بنى عباس نیز تداوم پیدا کرد.[۸]
با بررسى این گزارش ها به روشنى درمى یابیم که مباحث کلامى و سیاسى نقش پررنگى در نگارش هاى تاریخى داشته است و از این رو جریان هاى سیاسى و کلامى بیشتر به گزاره هاى تاریخى و تاریخ نگارى توجه نشان مى دادند.
اهمیت تاریخ نگارى در نزد شیعیان
شیعیان در عرصه تاریخ نگارى هماره پیشگام بوده اند و ائمه (علیهم السلام) نیز اصحاب را به پیگیرى مباحثات تاریخى و تاریخ نگارى، ترغیب مى کردند.[۹] گفتنى است که دو عامل اساسى و تعیین کننده موجب شد تا ائمه (علیهم السلام) یارانشان را به پیگیرى مباحثات تاریخى تشویق نمایند و در پى آن اصحاب امامیه نیز در قرون نخستین بیش از هر چیزى به تاریخ و تاریخ نگارى اهمیت دهند، نخست: اینکه بعضى از مباحث کلامى از جمله مسئله چالش برانگیز جانشینى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و درگیرى هاى صحابه، در یک بستر تاریخى پدیدار آمده بودند. لذا دانش کلام و مسائل اعتقادى بیش از هر چیزى به گزارش هاى تاریخى وابسته بوده است و از همین رو اصحاب امامیه به مباحثات تاریخى توجه نشان داده اند. دوم: برخورد ناصواب و تحریف مسائل تاریخى به نفع اغراض سیاسى و عقیدتى از سوى جریان هوادار دستگاه خلافت بوده است و تاریخ نگاران این جریان مى کوشیدند در راستاى اهداف سیاسى و کلامى دستگاه خلافت، اخبار مربوط به سیره و فضائل اهل بیت را تا حد ممکن کتمان، تحریف و تضعیف یا همانندسازى نمایند.
لذا شیعیان از همان سده نخست هجرى به ثبت گزارش هاى تاریخى اهتمام ورزیدند و از نگاشته هاى تاریخى شیعه در این سده مى توان به کتاب «مقتل الحسین» اصبغ بن نباته و کتاب سلیم بن قیس اشاره کرد.[۱۰] در سده دوم نیز شیعیان همانند دیگر جریان هاى فکرى با شتاب بیشترى در عرصه تاریخ نگارى ظاهر شدند. در این عصر علاوه بر تاریخ نگارانى چون محمد بن اسحاق و ابومخنف لوط بن یحیى ازدى که به نوعى به جریان عمومى تشیع تعلق داشتند، برخى از اصحاب نزدیک ائمه (علیهم السلام) مانند جابر بن یزید جعفى، هشام بن محمد بن سائب کلبى [۱۱] و معروف بن خربوذ[۱۲] نیز به تاریخ نگارى اهمتام داشتند.
تاریخ نگاران امامى بصره و نقش آنان در نشر اخبار تاریخى
میان اصحاب امامیه بصره نیز تاریخ نگارى از اقبال خوبى برخوردار بوده است. آغاز تاریخ نگارى امامیه بصره تقریبا به نیمه دوم سده دوم هجرى باز مى گردد و تا نیمه سده چهارم نیز در آن سامان امتداد داشته است. مورخان امامى بصره در موضوعات مختلف تاریخى به ویژه در مسائل چالش برانگیز شیعه با اهل سنت فعالیت مى کردند و در این زمینه آثار مهم و پرشمارى را نیز تألیف کرده بودند. باید افزود که برخى از مسائل اختلاف برانگیز تاریخ اسلام همانند جنگ جمل در پهنه جغرافیایى بصره رخ داده بود که افزون بر نمود سیاسى و نظامى این نبرد، بازخورد کلامى آن همواره در صحنه هاى دانش کلام آن سامان بازتاب داشته است و این رخداد مهم بسترى براى طرح مباحث کلامى در قرون متمادى گردید.
در کارزار بازخوانى حوادث تاریخى در حوزه تاریخ نگارى بصره، دانشیان تاریخ نگار امامیه در آن شهر به خوبى آگاه بودند که نباید عرصه دانش تاریخ نگارى منازعات صدر اسلامى را به رقباى فکرى و مذهبى واگذارند و باید با تمسک به برخى از گزارش هاى تاریخى چونان سدى محکم در مقابل باورسازى برخى از متکلمان مخالف ایستادگى نمایند. از این رو آنان مى کوشیدند با نقل صحیح تاریخ و تألیف آثارى درباره حوادث سرنوشت ساز تاریخ اسلام ضمن مقابله با انحراف گزارش هاى تاریخى از تأثیرگذارى کلامى ناشى از تاریخ سازى هاى مخالفان نیز جلوگیرى کنند. در این مجال به معرفى برخى تاریخ نگاران امامى فعال در بصره و فعالیت هاى تاریخى شان مى پردازیم:
۱. شوکر بصرى (زنده به سده دوم هجرى)
یکى از تاریخ نگاران شیعه در بصره شخصى به نام شوکر مى باشد که آگاهى چندانى از این شخصیت شیعى نداریم و از تبار و خاندانش نیز چیزى نمى دانیم و در منابع متقدم امامیه چون رجال نجاشى و فهرست طوسى از این چهره تاریخى سخنى به میان نیامده است. با این حال بعضى از منابع عامه اطلاعات اندکى مورخ شیعى به دست مى دهند. ابن شبه نمیرى از تاریخ نگاران بصرى او را از اهل بصره برشمرده است.[۱۳] رجال شناسان اهل سنت با تعبیر «اخبارى مورخ» از وى یاد کرده اند[۱۴] و افزوده اند که شیعه است و به سخنانش اعتمادى نیست. شوکر بصرى در سده دوم هجرى مى زیسته است. بعضى از مخالفان او را همانند ابن داب عیسى بن یزید بن بکر لیثى مدنى یکى از تاریخ نگاران شیعه به جعل اخبار متهم کرده اند[۱۵] از این رو بعید نیست اختلاف وى با جریان تاریخ نگاران هوادار دستگاه خلافت، منشأ چنین اتهامى شده باشد.
۲. ابان بن عثمان بجلى
ابان بن عثمان احمر بجلى (م ح ۱۸۰ ق.) از اصحاب امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) را باید سرسلسله تاریخ نگاران امامیه در بصره برشمرد. او اصالتا اهل کوفه و از موالى قبیله [۱۶] بجیله بوده [۱۷] که میان دو شهر بصره و کوفه رفت و آمد داشته است.[۱۸]
ابان بن عثمان در عرصه تاریخ نگارى مشهور بوده است، به طورى که جاحظ معتزلى با تعبیر «صاحب الاخبار» از او یاد کرده است.[۱۹] ابان کتاب تاریخى ارزشمندى به نام «المبداء والمبعث والمغازى والوفاه و السقیفه و الرده» داشته است [۲۰] که در آن به اخبار امم گذشته و تاریخ و سیره نبوى، به ویژه موضوعات چالش برانگیزى چون ماجراى سقیفه و جنگ هاى رده پرداخته بود. این اثر مهم بعدها مورد استفاده تاریخ نگاران بزرگى چون ابن سعد واقدى و یعقوبى قرار گرفت.[۲۱] نویسندگان شیعى نیز به دلیل اینکه بیشتر گزارش هاى تاریخى ابان بن عثمان مستند به سخنان ائمه (علیهم السلام) بود، بیش از دیگران به آن ها توجه نشان داده اند.[۲۲]
با توجه به برخى از گزارش ها مى توان گفت ابان بن عثمان بجلى در حوزه تاریخ نگارى بصره نقش و جایگاه مهمى داشته است تا جایى که در آن شهر شخصیت هاى برجسته اى چون ابوعبیده معمر بن مثنى (م ۲۰۹ ق.) و محمد بن سلام جمحى (م ۲۳۲ ق.) در تاریخ و نسب و اخبار شعرا از او بهره برده اند.[۲۳] با این حال گزارش هاى زیادى از ابان بن عثمان در مصادر اهل سنت خصوصا میراث بصریان موجود نیست که احتمالا گرایش شیعى ابان بن عثمان در بازتاب اندک آن در منابع مخالفان تأثیرگذار بوده است.
۳. ابوالولید ضبى بصرى
عباس بن ولید بن بکار ضبى بصرى (م ۲۲۲ ق.) معروف به عباس بن بکار، از جمله مهم ترین تاریخ نگاران شیعه بصره محسوب مى شود که اطلاعات چندان زیادى از زندگى او در دست نیست. مى دانیم که برخى از تاریخ نگاران برجسته امامیه چون محمد بن زکریاى غلابى [۲۴] و محمد بن ابراهیم ثقفى [۲۵] از شاگردان وى به شمار مى روند. عباس بن بکار اخبار منحصر بفردى درباره اهل بیت: گزارش کرده است که از آن ها مى توان به مناظره کلامى امام حسین (علیه السلام) با رهبران خوارج،[۲۶] پاسخ امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره قضاء و قدر به مرد عراقى در جنگ صفین،[۲۷] حدیث فدک و احتجاج حضرت زهرا علیها السلام با ابوبکر،[۲۸] خطبه امام حسن (علیه السلام) در بصره پس از جنگ جمل،[۲۹] وصیت امام حسن (علیه السلام) به امام حسین (علیه السلام)،[۳۰] فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)،[۳۱] فضائل حضرت زهرا علیها السلام،[۳۲] فضائل امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) [۳۳] اشاره کرد. یکى از معروفترین گزارش هاى او این سخن پیامبر است که آن حضرت فرموده: «در قیامت منادى از وراى حجاب ندا سر مى دهد که اى اهل محشر چشمانتان فرو بندید تا
فاطمه دختر رسول خدا (از صراط) عبور نماید».[۳۴] و نقل حدیث «مکتوب على العرش: لا إله إلا الله وحدى، محمد عبدى و رسولى، ایدته بعلى» وى نیز خشم بعضى از مخالفان شیعه را برانگیخته است.[۳۵] همچنین از عباس بن بکار گزارش هایى از احتجاجات برخى از هواداران امیرالمؤمنین (علیه السلام) با معاویه در منابع یافت مى شود.[۳۶]
باید یادآور شد که رجال شناسان اهل سنت به شدت عباس بن بکار را نکوهش و تضعیف کرده اند و درباره او گفته اند: «کذاب»،[۳۷] «الغالب على حدیثه الوهم والمناکیر»،[۳۸] «لایجوز الاحتجاج به بحال، و لا بکتابه»،[۳۹] و ذهبى نیز گفته: «از مصیبت هاى عباس بن بکار این است که او به اسنادش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مهدى را از نسل امام حسین (علیه السلام) دانسته است!!!»[۴۰] این گونه موضع گیرى تند و بى باکانه از سوى مخالفان شیعه بى ارتباط با رویکرد شیعى عباس بن بکار نبوده است.
از عباس بن بکار بصرى دو اثر مهم تاریخى به نام کتاب «اخبار الوافدین من الرجال من اهل البصره و الکوفه على معاویه» و کتاب «اخبار الوافدات من النساء على معاویه بن ابى سفیان» برجاى مانده است [۴۱] که اثر اخیرى از طریق احمد بن عبدالله جلین دورى (م ۳۷۹ ق.)، از عالمان سرشناس امامیه، در بغداد نشر پیدا کرده است.[۴۲] البته سکینه شهابى محقق آثار یادشده، احتمال داده است که کتاب اخبار وافدات توسط ابن جلین دورى گردآورى و تدوین یافته باشد، ولى همو این کتاب را به نام ابن بکار چاپ کرده است. به هر روى در این آثار از حمایت ها و احتجاجات اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) مانند صعصعه بن صوحان، عمرو بن حمق خزاعى، ابوالطفیل عمرو بن واثله کنانى و عدى بن حاتم طائى و همچنین زنان طرفدار امیرالمؤمنین (علیه السلام)، از امام على (علیه السلام) در مقابل معاویه سخن به میان آمده که جذاب و قابل توجه است.[۴۳]
گفتنى است عباس بن بکار برخى از آثار اصحاب امامیه را در اختیار داشته، و نقل کرده است.[۴۴] همچنین او راوى خطبه ابوذر درباره ماجراهاى پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز بوده است.[۴۵]
۴. ابوالحسن نوفلى (م بعد ۲۵۰ ق.)
على بن محمد بن سلیمان نوفلى بصرى از جمله تاریخ نگاران امامى در بصره به شمار مى رود[۴۶] که از اصحاب حضرت امام هادى (علیه السلام) به شمار مى رفته [۴۷] و با آن حضرت ارتباط و مکاتبه داشته است.[۴۸] مسعودى کتابى به نام «الاخبار» براى وى برشمرده است [۴۹] که تاریخ نگاران پسینى از این اثر مهم تاریخى بهره برده اند. با توجه به نقل ها و روایات باقى مانده تاریخى از على بن محمد نوفلى، مى توان گفت که او در مباحثات تاریخى بیشتر از پدرش محمد بن سلیمان متاثر بوده است. شخصیت دیگرى که نوفلى از آن بهره برده است، حماد بن عیسى جهنى بصرى (م ۲۰۹ ق.) از اصحاب امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) مى باشد.[۵۰] حماد بن عیسى اصالتا اهل کوفه بوده که در بصره ساکن شده بود.[۵۱] نوفلى، ظاهرا در بصره، از جهنى به اخبار تاریخى اصحاب امامیه کوفه که از ائمه (علیهم السلام) استماع کرده بودند، فرا گرفته است.[۵۲]
باید افزود که ابوالحسن نوفلى و پدرش در راستاى گرایش هاى امامى به نقل هدف دار وقایع تاریخى مى پرداختند. از این رو ابوالفرج اصفهانى زیدى گرا به مذهب امامى وى و پدرش حمله کرده و گفته که عقیده امامى او بر گزارش هایش سایه انداخته است، افزون بر اینکه پدر او اخبار را از افواه مردم گردآورى مى کرده است [۵۳] و در ادامه آن نقل ها را با تعبیر «اراجیف و اباطیل» وصف کرده است.[۵۴] با این حال ابوالفرج اصفهانى گزارش هاى قابل توجهى از آنان در آثارش باز نشر داده است.
منقولات تاریخى باقى مانده از ابوالحسن نوفلى بصرى غالبا به موضوعاتى چون زندگى ائمه (علیهم السلام) و فضائل اهل بیت و هم چنین به سرگذشت بعضى از علویان اختصاص دارد.[۵۵] او شاگردان زیادى را در عرصه تاریخ نگارى بصره تربیت کرد. از جمله آن ها احمد بن عبیدالله ثقفى (م ۳۱۴ ق.) و احمد بن عبدالعزیز جوهرى (م ۳۲۳ ق.) مى باشند که در ادامه به آنان مى پردازیم.
۵. محمد بن زکریا غلابى
محمد بن زکریا بن دینار غَلابى جوهرى بصرى (م ۲۹۸ ق.) معروف به ابن زکرویه [۵۶] از جمله نامدارترین تاریخ نگاران امامیه در بصره به شمار مى رود. او اهل بصره و از تبار قبیله بنى غلاب مى باشد.[۵۷] غلابى میان جامعه امامیه بصره از جایگاه ممتازى داشته است. تاجایى که رجال شناسان امامى با تعبیر «وجها من وجوه اصحابنا بالبصره» از او یاد کرده اند.[۵۸]
محمد بن زکریاى غلابى را باید یکى از برجسته ترین و فعال ترین مورخان حوزه تاریخ نگارى بصره برشمرد. در منابع از او با تعابیرى چون «صاحب حکایات و اخبار»،[۵۹] «کان اخباریا واسع العلم»،[۶۰] «کان احد اصحاب السیر و الاحداث و المغازى و غیر ذلک من علوم الادب»،[۶۱] «کان راویه للاخبار علامه»[۶۲] یاد شده است. هم چنین گزارش هاى تاریخى فراوانى از او در منابع شیعه و سنى یافت مى شود.
گفتنى است که غلابى هیچ گاه گرایش هاى شیعى خویش را پنهان نمى کرد و در راستاى اهداف مذهبى خود به نقل وقایع تاریخى مى پرداخت. از این رو مخالفان از او با تعبیر «غالیا فى التشیع» نام برده اند.[۶۳] غلابى اخبارى درباره فضائل اهل بیت خصوصا امام على (علیه السلام) [۶۴] و هم چنین در تنقیص خلفا و دشمنان اهل بیت [۶۵] در عرصه تاریخ نگارى بصره انتشار داده بود که مخالفان آن اخبار را برتافته [۶۶] و با عنوان «مناکیر» از آن ها یاد کرده اند.[۶۷] از همین رو او را به وضع حدیث متهم کرده و تضعیف نموده اند.[۶۸] درمقابل نویسندگان شیعى وى را به عنوان فردى مورد اعتماد و راستگو شناسانده اند.[۶۹] باید یادآور شد که محمد زکریاى غلابى از آثار تاریخى اصحاب سلف شیعه بى اطلاع نبوده است. گفته شده، کتاب هاى «الجمل»، «صفین»، «النهروان»، «مقتل امیرالمؤمنین (علیه السلام)» و «مقتل الحسین (علیه السلام)» تألیف جابر بن یزید جعفى از اصحاب صادقین (علیهم السلام) و هم چنین نگاشته هاى تاریخى پرشمارى از ابومخنف لوط بن یحیى ازدى تاریخ نگار مشهور شیعه را در اختیار داشته است.[۷۰]
افزون بر روایات تاریخى و نقل فضائل، فهرست نگاران، آثارى براى او برشمرده اند که اغلب آن ها در مورد رویدادهاى تاریخى بسترساز مجادلات کلامى و اعتقادى، و هم چنین درباره تاریخ زندگى اهل بیت مى باشند و آن آثار عبارتند از:
۱. کتاب «الجمل الکبیر»؛
۲. کتاب «الجمل الصغیر»؛
۳. کتاب «صفین الکبیر»؛
۴. کتاب «صفین المختصر»؛
۵. کتاب «مقتل امیرالمؤمنین (علیه السلام)»؛
۶. کتاب «مقتل الحسین»؛
۷. کتاب «اخبار زید»؛
۸. کتاب «اخبار فاطمه (علیها السلام) ومنشاها ومولدها»؛[۷۱]
۹. کتاب «التوابین و عین الورده»؛ ۱۰. کتاب «الحَرّه»؛[۷۲]
۱۱. کتاب «الحکمین والجمل والناهضین إلى وقعته»؛[۷۳]
۱۲. کتاب «اخبار زیاد».[۷۴]
عناوین این آثار همگى از رویکرد کلامى غلابى شیعى مذهب حکایت دارد. به ویژه آن که او در بصره، خاستگاه عثمانى گرایان و معتزلیان، پنج کتاب درباره حوادث جمل و صفین نگاشته است. وقایعى که عامل بسیارى از چالش هاى کلامى به شمار مى رفته است.
۶. عبدالعزیز جلودى
ابواحمد عبدالعزیز بن یحیى بن احمد بن عیسى ازدى جلودى بصرى (م ۳۳۲ ق.) یکى از شاخص ترین چهره هاى جریان تاریخ نگاران امامیه بصره در اواخر سده سوم هجرى و اوائل سده چهارم هجرى محسوب مى شود. ظاهرا دودمان او شیعه بوده اند و نیاى ارشدش عیسى جلودى از جمله اصحاب امام جواد (علیه السلام) به شمار مى رفته است.[۷۵] رجال شناسان به امامى مذهب بودن ابواحمد جلودى تصریح کرده اند.[۷۶] افزون بر این او میان امامیه، خصوصا امامیان بصره از موقعیت ممتازى برخوردار بوده است. تا جایى که ابن ندیم (م ۳۸۰ ق.) از وى با عنوان «من اکابر الشیعه الامامیه» نام برده [۷۷] و نجاشى نیز با تعبیر «شیخ البصره و اخباریها» از او یاد کرده است.[۷۸]
عبدالعزیز بن یحیى جلودى در عرصه تاریخ نگارى بصره بسیار فعال بوده است و در منابع از وى با تعابیرى چون «اخبارى، صاحب سیر و روایات» سخن به میان آمده است.[۷۹] او مباحث تاریخى را از مورخان به نام بصره فرا گرفت که محمد بن زکریا غلابى بصرى مورخ شهیر امامیه از مهم ترین آن هاست. از جلودى اخبار قابل توجهى در موضوعات تاریخى کلامى و فضائل اهل بیت در منابع شیعه و سنى یافت مى شود.[۸۰] با بررسى بسیارى از منقولات جلودى به خوبى درمى یابیم که این مورخ برجسته امامیه با رویکرد اعتقادى به مباحث تاریخى مى نگریسته است. شاید از این روست که گزارش هاى تاریخى وى مورد اقبال زیاد نویسندگان مخالف شیعه قرار نگرفته است. البته منقولات صرف تاریخى از جلودى کم و بیش در منابع عامه نیز راه یافته است.[۸۱]
عبدالعزیز جلودى کتاب ها و رساله هاى فراوانى را در موضوعات تاریخى و غیره تألیف کرده بود.[۸۲] تعداد آن ها بیش از دویست عنوان مى رسد. با توجه به گزارش هاى فهرست نگاران مى توان ادعا کرد که او میان نویسندگان امامیه، تا نیمه سده چهارم، بیشترین تألیف را داشته است که اغلب آن ها در مباحث تاریخى بوده است. باید افزود که شمار قابل توجهى از حجم انبوه آثار جلودى را کتاب هاى تاریخى کلامى تشکیل مى دهند و این موضوع از عناوین نگاشته هاى وى به خوبى مشهود است. اکنون به معرفى بعضى از آثار تاریخى او که مربوط به اهل بیت بوده و همچنین در موضوع دانش کلام و منازعات کلامى نیز کاربرد داشته است، مى پردازیم:
۱. کتاب «الجمل»؛ ۲. کتاب «صفین»؛ ۳. کتاب «الحکمین»؛ ۴. کتاب «الخوارج»؛ ۵. کتاب «حروب على (علیه السلام)»؛ ۶. کتاب «ما نزل فى الخمسه (علیهم السلام)»؛ ۷. کتاب «ذکر على (علیه السلام) فى حروب النبى (صلی الله علیه و آله)»؛ ۸. کتاب «محب على (علیه السلام) و من ذکره بخیر»؛ ۹. کتاب «من احب علیا (علیه السلام) و ابغضه»؛ ۱۰. کتاب «من سبه من الخلفاء»؛ ۱۱. کتاب «الکنایه عن سب على (علیه السلام)»؛ ۱۲. کتاب «ما نزل فیه (على بن ابى طالب) من القرآن»؛ ۱۳. کتاب «خلافته (على بن ابى طالب) (علیه السلام)»؛ ۱۴. کتاب «قوله (على بن ابى طالب) (علیه السلام) فى الشورى»؛ ۱۵. کتاب «ما کان بین على (علیه السلام) و عثمان من الکلام»؛ ۱۶. کتاب «مال الشیعه بعد على (علیه السلام)»؛ ۱۷. کتاب «ذکر الشیعه ومن ذکرهم هو اومن احب من الصحابه»؛ ۱۸. کتاب «ذکر خدیجه و فضل اهل البیت (علیهم السلام)»؛ ۱۹. کتاب «ذکر فاطمه علیها السلام ابابکر»؛ ۲۰. کتاب «ذکر الحسن و الحسین (علیهما السلام)»؛ ۲۱. کتاب «فى امر الحسن (علیه السلام)»؛ ۲۲. کتاب «ذکر الحسین (علیه السلام)»؛ ۲۳. کتاب «مقتل الحسین (علیه السلام)»؛ ۲۴. کتاب «اخبار على بن الحسین (علیه السلام)»؛ ۲۵. کتاب «اخبار ابى جعفر محمد بن على (علیه السلام)»؛ ۲۶. کتاب «اخبار المهدى (علیه السلام)»؛ ۲۷. کتاب «اخبار جعفر بن محمد (علیه السلام)»؛ ۲۸. کتاب «اخبار موسى بن جعفر (علیه السلام)»؛ ۲۹. کتاب «اخبار ابى بکر و عمر»؛ ۳۰. کتاب «مقتل محمد بن ابى بکر»؛ ۳۱. کتاب «مناظرات على بن موسى الرضا (علیه السلام)».[۸۳]
افزون بر این کتاب هاى یادشده فهرست نگاران کتابى به نام «کتاب المتعه و ما جاء فى تحلیلها» نیز براى جلودى برشمرده اند.[۸۴] این کتاب هرچند عنوان فقهى دارد ولى را باید آن را اثرى کلامى تاریخى تلقى کرد؛ چرا که موضوع متعه همراه یکى از مسائل چالش برانگیز میان شیعه و سنى مطرح بوده است و متکلمان هر دو گروه در این زمینه گفت وگو مى کردند.
۷. ابوبشر عمى بصرى
ابوبشر احمد بن ابراهیم بن معلى بن اسد عمى (م بعد ۳۵۰ ق.) از مورخان و راویان اخبار امامیه در بصره. او از تبار خاندان آل عَم تیره اى از بنى تمیم مى باشند که سکونتگاه اصلى آن ها در اهواز و فارس بوده است. ولى بخشى از این دوده مانند ابراهیم بن معلى و اسد بن معلى عمى، پدر و عموى ابوبشر در بصره اقامت داشتند.[۸۵]
ابوبشر عمى یکى از مورخان نامدار امامیه در بصره، در نیمه اول سده چهارم هجرى به شمار مى رود. عموى وى اسد بن معلى نیز از تاریخ نگاران امامى در بصره بوده است.[۸۶] ابوبشر در نزد تاریخ نگاران برجسته امامیه در بصره از جمله محمد بن دینار غلابى [۸۷] (م ۲۹۸ ق.) و عبدالعزیز بن یحیى جلودى (م ۳۳۲ ق.) تلمذ کرده و راوى آثار تاریخى برخى از اصحاب امامیه بوده است.[۸۸] ارتباط نزدیک ابوبشر عمى با عبدالعزیز جلودى بصرى، تاریخ نگارى شهیر امامى، تا آنجا بود که از وى با عنوان «مستملى» جلودى یاد کرده اند.[۸۹] هم چنین او منتقل کننده اصلى آثار و میراث تاریخى و روایى جلودى به نسل هاى پسینى نیز محسوب مى شود. هرچند رجال شناسان امامیه ابوبشر را واسع الروایه [۹۰] و موثق در حدیث معرفى کرده اند؛[۹۱] اما روایات اندکى از او در مصادر امامیه یافت مى شود و تنها شیخ صدوق و شیخ مفید چند روایت از وى در موضوع تاریخ و فضائل از طریق شاگردان بصرى اش نقل کرده اند.[۹۲] و فخار بن معد (م ۶۰۳ ق.) نیز به نقل از ابوالفرج اصفهانى گزارشى از او درباره حضرت ابوطالب (علیه السلام) انتشار داده است.[۹۳]
علاوه بر این، گفته شده که ابوبشر اخبار فراوانى از تاریخ نگاران اهل سنت در اختیار داشته است.[۹۴] با این حال در منابع عامه از منقولات وى خبرى نیست.
باید یادآور شد که تاریخ نویسانى چون ابوالفرج اصفهانى، محمد بن وهبان دُبَیلى،[۹۵] تاریخ نگار امامیه، همچنین حسین بن حصین عمى و ابوطالب انبارى از ابوبشر روایت فراگرفته اند.[۹۶]
با توجه به منقولات باقى مانده و عناوین آثار ابوبشر عمى احتمال مى رود او نیز در جریان تاریخ نگارى امامیه همچون مشایخش محمد بن زکریاى غلابى و عبدالعزیز جلودى رویکردى تاریخى کلامى داشته است. ابوبشر کتاب هایى در حوزه تاریخ و فضایل تألیف کرده بود و فهرست نگاران امامى نیز تعبیر «حَسَن التصنیف» از او نام برده اند.[۹۷] در این مجال به بعضى از کتاب هاى تاریخى وى که در مباحثات کلامى کاربرد داشته اند، اشاره مى کنیم:
۱. کتاب «التاریخ الکبیر»؛ ۲. کتاب «التاریخ الصغیر»؛[۹۸] ۳. کتاب «الابواب الدامغه»؛ نسخه اى از این اثر را سید بن طاووس (م ۶۶۴ ق.) در اختیار داشته و گزارشى از تاریخ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از آن نقل کرده است؛[۹۹] ۴. کتاب «مناقب امیرالمؤمنین (علیه السلام)»؛[۱۰۰] ۵. کتاب «محن الأنبیاء والأوصیاء والأولیاء»؛[۱۰۱] ۶. کتاب «الفِرَق»، که نویسندگان امامیه این اثر را با تعبیر «حسن غریب» وصف کرده اند.[۱۰۲]
۸. ابن وهبان دُبَیلى بصرى
ابوعبدالله محمد بن وهبان بن محمد هنائى بصرى (زنده ۳۶۰ ق.) معروف به دُبَیلى [۱۰۳] را باید یکى از آخرین مورخان جریان تاریخ نگارى امامیه در بصره برشمرد. او از تبار قبیله بزرگ ازد و در شهر بصره ساکن بوده،[۱۰۴] و ظاهرا در نیمه سده چهارم هجرى در آن شهر مى زیسته است. ابوعبدالله دُبَیلى در زمره محدثان و تاریخ نگاران برجسته و موثق امامیه قرار دارد[۱۰۵] که در بصره نزد تاریخ نگاران امامى، مانند محمد بن زکریاى غلابى و ابوبشر احمد بن ابراهیم عمى شاگردى کرده است.[۱۰۶] علاوه بر این او مسافرت هایى به بغداد و واسط نیز داشته و در آن شهرها از اصحاب امامیه روایاتى را فرا گرفته است.[۱۰۷]
از ابوعبدالله دبیلى روایاتى در موضوعات امامت، فضائل، سیره و تاریخ در مصادر روایى یافت مى شود.[۱۰۸] با توجه به محتواى منقولات وى مى توان به رویکرد تاریخى کلامى وى پى برد. افزون بر این دبیلى کتاب هایى با موضوع تاریخ تألیف کرده بود که عناوین آن ها بیشتر از دیدگاه تاریخى کلامى او پرده برمى دارند. آن آثار عبارتند از: ۱ کتاب «اخبار الصادق (علیه السلام) مع المنصور»؛ ۲ کتاب «اخباره (امام صادق) مع ابى حنیفه»؛ ۳ کتاب «الاذان حى على خیر العمل»، گفتن واژه خیر العمل در اذان صبح یکى از موارد چالش برانگیز میان شیعه و عامه به شمار مى رفته است؛ ۴ کتاب «اخبار الرضا (علیه السلام)»؛ ۵ کتاب «اخبار ابى جعفر الثانى (علیه السلام)»؛[۱۰۹] ۶ ظاهراً او کتابى در معجرات پیامبر به نام «معجزات النبوه» داشته است که مطالبى از این اثر در منابع کلامى امامیه نقل شده است.[۱۱۰]
افرادى که از آنان سخن گفتیم از جمله مشهورترین تاریخ نگاران امامى بصره به شمار مى روند. ناگفته نماند برخى از تاریخ نگاران امامیه که در بصره نزد مورخان امامى آن دیار تعلیم دیده بودند، به مرکز علمى بغداد آمدند و در آنجا منقولات تاریخى اصحاب امامى بصره را منتشر ساختند. از آن جمله مى توان به احمد بن عبیدالله بن محمد بن عمار ثقفى کاتب، از شاگردان ابوالحسن نوفلى، و نویسنده آثارى چون «الرساله فى تفضیل بنى هاشم وموالیهم وذم بنى امیه واتباعهم»،[۱۱۱] کتاب «المبیضه» در مقاتل الطالبیین، کتاب «الرساله فى بنى امیه»، کتاب «اخبار حجر بن عدى»، کتاب «الرساله فى مثالب معاویه»،[۱۱۲] کتاب «صفین» و کتاب «الجمل»،[۱۱۳] احمد بن محمد بن جعفر صولى بصرى از شاگردان محمد بن زکریاى غلابى، عبدالعزیز بن یحیى جلودى نویسنده کتاب «اخبار فاطمه علیها السلام»[۱۱۴] و احمد بن محمد بن سهل معروف به ابى غریب ضبى شاگرد غلابى اشاره کرد.[۱۱۵]
تأثیرپذیرى مورخان اهل سنت از تاریخ نگاران امامى بصره
حضور پر رنگ و فعال جریان تاریخ نگارى امامیه در بصره موجب گردید تا مورخان عامه به تعامل با تاریخ نگاران شیعى تن در دهند و حتى در برخى از موارد نیز تحت تأثیر رویکردهاى تاریخى کلامى آنان قرار بگیرند. در این زمینه مى بینیم که مورخان مشهور اهل سنت، چه بى واسطه و چه با واسطه، از گزارش هاى تاریخى تاریخ نگاران امامى، در آثارشان بهره برده اند. به عنوان نمونه مى توان به افرادى چون محمد بن حبیب بغدادى (م ۲۴۵ ق.)، احمد بن یحیى بلاذرى (م ۲۷۹ ق.) و محمد بن جریر بن یزید طبرى (م ۳۱۰ ق.) اشاره کرد که در کتاب هایشان منقولات تاریخى ابوالحسن نوفلى، تاریخ نگار نامدار امامیه، را انعکاس داده اند.[۱۱۶]
در سایه این تعاملات و وام گیرى میان مورخان سنى و جریان تاریخ نگارى امامیه در بصره، برخى از تاریخ نگاران اهل سنت تحت تأثیر رویکرد تاریخى کلامى تاریخ نگاران امامى بصره قرار گرفته بودند. لذا مى بینیم گزارش هاى مورد تأیید دیدگاه عقیدتى شیعیان را، که معمولا نویسندگان سنى مذهب به نقل آن ها تمایل نداشته اند یا عمدا درصدد کتمان آن بودند، این گروه متأثر از جریان تاریخ نگارى امامیه، از نقل آن اخبار ابایى نداشته و بدون هیچ محذوریت مذهبى به انتشار آن مبادرت مى ورزیدند. نمونه بارز این افراد ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهرى بصرى (م ۳۲۳ ق.) مى باشد که در منابع به سنى مذهب بودن وى تصریح شده است.[۱۱۷] او در بصره از اصحاب تاریخ نگار امامیه چون ابوالحسن نوفلى و محمد بن زکریاى غلابى، اخبارى را فرا گرفته بود. با نگاهى به آثار و گزارش هاى منحصر به فرد تاریخى ابوبکر جوهرى به خوبى مى توان دریافت که او تحت تأثیر جریان تاریخ نگارى امامیه در بصره قرار داشته است. کتاب مهم «السقیفه و فدک»[۱۱۸] وى روشن ترین گواه بر این ادعا است. این اثر ارزشمند که از آن با عنوان «السقفیه»[۱۱۹] و یا «اخبار السقیفه» نیز یاد کرده اند،[۱۲۰] در دسترس ابن ابى الحدید معتزلى (م ۶۵۶ ق.) و على بن عیسى اربلى (م ۶۹۳ ق.) بوده است و آن دو در آثارشان از این کتاب استفاده نموده اند.[۱۲۱] ابوبکر جوهرى با توجه به تأثیرپذیرى اش از مورخان امامى بصره، در کتابش اخبار یگانه اى را در رابطه با ماجراهاى پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) انعکاس داده است که بخش قابل توجهى از این گزارش ها را هیچ گاه نمى توان در منابع اهل سنت یافت. او در این اثر منقولات تاریخدانان امامى بصره چون ابوالحسن نوفلى و محمد بن زکریاى را نیز بازتاب داده است.[۱۲۲] همچنین در طریق بعضى از گزارش هاى تاریخى این کتاب برخى از اهل بیت و علویان قرار دارند.[۱۲۳] افزون بر کتاب «السقیفه و فدک»، از جوهرى روایاتى نیز در فضیلت امیرمؤمنان (علیه السلام) در منابع امامیه یافت مى شود.[۱۲۴]
گمان مى رود که عمر بن شبه نمیرى بصرى (م ۲۶۲ ق.)، تاریخ نگار صاحب نام اهل سنت، از مشایخ ابوبکر جوهرى نیز تا حدودى از جریان تاریخ نگارى امامى در بصره متأثر بوده است. مى دانیم که وى در بصره با اصحاب امامیه چون على بن اسماعیل میثمى [۱۲۵] و ابوالحسن على بن محمد نوفلى تاریخ نگار امامیه مرتبط بوده و از نوفلى نیز چیزهایى فراگرفته است.[۱۲۶] از سوى دیگر گزارش هاى تقریباً منحصر به فردى درباره رویدادهاى پس از رحلت پیامبر و اقدامات عمر در کتاب «تاریخ المدینه المنوره»[۱۲۷] و غیر آن به دست داده است [۱۲۸] که تاریخ نگاران اهل سنت به دلیل عواقب کلامى اش به ندرت از آن اخبار سخن به میان آورده اند. افزون بر این ابن شبه نمیرى کتابى به نام «السقفیه» داشته است [۱۲۹] که غیر از او و شاگردش ابوبکر جوهرى از سوى نویسندگان عامه کتابى با چنین عنوانى سراغ نداریم و معمولا نویسندگان شیعى آثارى با این عنوان تألیف مى کرده اند. احتمال مى رود ابوبکر جوهرى در تألیف کتاب «السقیفه و فدک» از کتاب «السقفیه» ابن شبه نمیرى بهره برده است؛ چرا که او در کتاب یادشده، فراوان منقولات ابن شبه را بازتاب داده است.[۱۳۰]
شخصیت دیگرى از تاریخ نگاران اهل سنت که مى توان او را در زمره متأثران از جریان تاریخ نگارى امامیه در بصره قلمداد کرد، ابوبکر محمد بن یحیى صولى بغدادى (م ۳۳۵ ق.) است.[۱۳۱] وى از بغداد به بصره رفته، و در آنجا نزد محمد بن زکریاى غلابى بصرى مورخ شهیر امامیه تلمذ و استماع کرده است [۱۳۲] و در بغداد نیز از احمد بن عبیدالله بن عمار ثقفى، از پرورش یافتگان مکتب تاریخ نگارى امامیه در بصره، تاریخ آموخته است.[۱۳۳] از ابوبکر صولى روایاتى درباره زندگانى ائمه (علیهم السلام)، امامان اثنا عشر و نیز احادیثى از امام رضا (علیه السلام) در منابع روایى امامیه یافت مى شود.[۱۳۴] هم چنین گفته شده صولى خبرى را در حق امام على بن ابى طالب (علیه السلام) در بغداد روایت کرد که عوام و خواص (اهل سنت) آن شهر قصد قتل او را کردند که از این رو وى به سوى بصره متوارى شد و سرانجام مخفیانه در آنجا درگذشت.[۱۳۵]
نتیجه گیرى
پیدایش مکتب تاریخ نگارى بصره تقریبا به سده اول هجرى باز مى گردد، اما در سده دوم و سوم دانش تاریخ نگارى در عرصه هاى مختلفى در بصره رشد فزاینده اى داشته است. به نظر مى رسد درگیرى هاى فکرى و کلامى در سده هاى دوم و سوم در بصره، موجب گسترش مباحثات تاریخى و تاریخ نگارى در این عصر شده است. رویدادهاى تاریخى چون ماجراى جانشینى پیامبر (صلی الله علیه و آله) و درگیرى هاى صحابه نیز بسترساز پاره اى از موضوعات بحث برانگیز کلامى گروه هاى فکرى بوده است؛ لذا هریک از این گروه ها در راستاى دیدگاه کلامى خویش حوادث تاریخى را بازخوانى کرده اند و انعکاس مى دادند. از همین روست که بصریان درخصوص منازعات صدر اسلام آثار قابل توجهى را از خود برجاى گذاشته اند. شیعیان که اساسا در عرصه تاریخ نگارى همیشه پیش گام بوده اند، به ویژه آن که از سوى ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نیز در این زمینه همواره ترغیب مى شدند، از اواخر سده دوم هجرى در بصره به عنوان مرکز مهم تاریخ نگارى اسلامى، فعالیت هاى تاریخى خود را پى گرفتند چه آن که مباحثات تاریخى نقش به سزایى در مجادلات کلامى و عقیدتى میان مذهبى داشته است. از این رو آنان در موضوعات مختلف چالش برانگیز تاریخى، مانند جانشینى رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، جنگ جمل که در گفت وگوهاى کلامى کاربرد داشته است آثار مهم و قابل توجهى را تألیف کردند. در فاصله اواخر سده دوم هجرى تا اوائل سده چهارم هجرى تاریخ نگاران برجسته و سرشناسى چون ابان بن عثمان بجلى، ابوالحسن نوفلى، محمد بن زکریاى غلابى، عبدالعزیز بن یحیى جلودى در بصره فعال بودند که نقش آفرینى و تأثیرگذارى اینان در مکتب تاریخ نگارى بصره انکارناپذیر است. تاجایى که برخى از مورخان سنى بصره در پاره اى از مباحثات تاریخى تحت تأثیر تاریخ نگاران شیعه بصرى قرار داشته اند که ابوبکر جوهرى نویسنده کتاب السقیفه و فدک یکى از آن هاست.
پی نوشت:
[۱]. درباره مکتب تاریخنگارى بصره؛ ر. ک: ناجى، المدارس التاریخیه، سراسر کتاب.
[۲]. ابن ندیم، الفهرست ص ۵۳ و ۵۴، ۱۰۶ و ۱۰۷؛ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج ۹، ص ۴۴۵، ج ۱۲، ص ۳۶۹ و ۳۷۰
[۳]. ر. ک: قاضىعبدالجبار، فضل الاعتزال، ص ۱۴۳ ۱۴۴
[۴]. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۴۰۲
[۵]. ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج ۲۲، ص ۲۸۱
[۶]. ابن اثیر، اسدالغابه فى معرفه الصحابه، ج ۲، ص ۲۰
[۷]. ابن حجر، نزهه الباب فى القاب، ج ۲، ص ۲۶۳
[۸]. ابن زولاق، فضائل مصر، ص ۴۸
[۹]. ر. ک: طوسى، اختیار معرفه الرجال، ج ۲، ص ۴۷۶؛ ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج ۳، ص ۲۹۷
[۱۰]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۸
[۱۱]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۱۲۸ و ۱۲۹، ۴۳۴
[۱۲]. ابن حجر، تقریب التهذیب( ب)، ج ۲، ص ۲۰۰
[۱۳]. ابن حجر، لسان المیزان، ج ۳، ص ۱۵۸
[۱۴]. ذهبى، میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۲۸۵
[۱۵]. ابن حجر، لسان المیزان: ج ۳، ص ۱۵۸
[۱۶] الویرى، محسن، نقش شیعیان در تاریخ پژوهى و تمدن، ۱جلد، امام على بن ابى طالب ((علیه السلام)) قم ایران، چاپ: ۱، ۱۳۹۷ ه.ش.
[۱۷]. طوسى، الفهرس، ص ۵۹
[۱۸]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۱۳
[۱۹]. جاحظ، البرصان، ص ۱۹۴
[۲۰]. طوسى، الفهرست، ص ۵۹
[۲۱]. عقیلى، الضعفاء، ج ۱، ص ۳۸؛ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۶
[۲۲]. صدوق، امالى، ص ۲۳۷، ۴۳۳ و ۴۳۴؛ همو، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۵۰ و ۱۵۱، ۱۶۶؛ ج ۲، ص ۴۷۳ و ۴۷۴؛ همو، معانى الاخبار، ص ۱۱۹؛ طبرسى، اعلام الورى، ج ۱، ص ۱۷۹، ۱۸۳، ۱۹۳، ۲۱۲، ۲۴۶
[۲۳]. حموى، معجم الادباء، ج ۱، ص ۱۰۹
[۲۴]. ابن حبان، المجرد حسین من المحدثین، ج ۲، ص ۱۹۰
[۲۵]. طوسى، امالى، ص ۸۲، ۱۰۴
[۲۶]. صدوق، التوحید، ص ۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۱۴، ص ۱۸۳ و ۱۸۴
[۲۷]. صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۱۲۷ و ۱۲۸
[۲۸]. ابن جریر طبرى، دلائل الامامه، ص ۱۱۱
[۲۹]. طوسى، امالى، ص ۸۲ و ۸۳
[۳۰]. همو، ص ۱۵۹ ۱۶۱
[۳۱]. همو، ص ۲۸۴؛ ابن شاذان، امالى، ص ۱۳۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج ۳، ص ۳۸؛ ابن حجر، لسان المیزان، ج ۳، ص ۲۳۸
[۳۲]. صدوق، امالى، ص ۲۴۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۵، ص ۵؛ طبرى، دلائل الامامه، ص ۱۵۰؛ ابن حجر، لسان المیزان، ج ۳، ص ۲۳۸
[۳۳]. صدوق، امالى، ص ۱۹۷ و ۱۹۸؛ همو، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۳۷ و ۱۳۸
[۳۴]. طبرانى، المعجم الوسیط، ج ۳، ص ۳۵
[۳۵]. ذهبى، میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۸۲
[۳۶]. ابن ابى طیفور، بلاغات النساء، ص ۳۰ ۳۳، ۳۶ ۳۹، ۵۹
[۳۷]. ذهبى، میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۸۲
[۳۸]. عقیلى، الضعفاء، ج ۳، ص ۳۶۳
[۳۹]. ابن حبان، المجروحین من المحدثین، ج ۲، ص ۱۹۰
[۴۰]. ذهبى، میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۸۲
[۴۱]. زرکلى، الاعتدال، ج ۳، ص ۲۵۹؛ بروکلمان، تاریخ الادب العربى، ج ۲، ص ۳۹ و ۴۰
[۴۲]. ابن بکار ضبى، الوافدین من النساء على معاویه، ص ۲۱
[۴۳]. همو، الوافدین من الرجال من اهل البصره والکوفه على معاویه، ص ۲۱ ۲۷، ۲۹ ۳۱، ۵۱ و ۵۲، ۵۵ و ۵۶؛ همو، الوافدین من النساء على معاویه، ص ۴۰ ۴۳
[۴۴]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۱۸۰
[۴۵]. طوسى، الفهرست، ص ۹۵
[۴۶]. ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج ۱۸، ص ۳۹۵؛ همو، مقاتل الطالبیین، ص ۳۴۴
[۴۷]. طوسى، رجال طوسى، ص ۳۸۸
[۴۸]. کلینى، کافى، ج ۷، ص ۳۸؛ صدوق، التوحید، ج ۴، ص ۲۴۰؛ طوسى، تهذیب الاحکام، ج ۲، ص ۳۱۵؛ ج ۳، ص ۳۰۳
[۴۹]. مسعودى، ج ۳، ص ۱۵
[۵۰]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۱۴۲
[۵۱]. برقى، رجال، ص ۲۱؛ طوسى، اختیار معرفه الرجال، ج ۲، ص ۶۰۵
[۵۲]. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص ۵۶
[۵۳]. همو، ص ۳۴۴
[۵۴]. همو.
[۵۵]. براى نمونه ر. ک: صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۷۰، ۷۳، ۷۷، ۸۲؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص ۲۷۸، ۲۹۴، ۳۰۹، ۳۲۴، ۳۴۴؛ طوسى، امالى، ص ۳۲۶، ۴۶۳؛ نسائى، خصائص امیرالمؤمنین، ص ۷۳ و ۷۴
[۵۶]. سمعانى، الانساب، ج ۴، ص ۳۲۱
[۵۷]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۳۴۶
[۵۸]. همو.
[۵۹]. ابن حبان، الثقات، ج ۹، ص ۱۵۴
[۶۰]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۳۴۶
[۶۱]. ابن ساعى، الدرّ المنثور، ص ۲۱۵ و ۲۱۶
[۶۲]. ذهبى، تاریخ الاسلام، ج ۲۱، ص ۲۵۹
[۶۳]. ابن جوزى، الموضوعات، ج ۳، ص ۲۷۸
[۶۴]. براى نمونه ر. ک: صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۳۷ و ۱۳۸، ۱۷۸، ۲۰۹؛ همو، معانى الاخبار، ص ۵۵، ۶۴؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابىطالب، ج ۲، ص ۱۱؛ ابن بطریق، عده عیون صحاح، ص ۳۵۹، ۳۶۹؛ طبرانى، المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۴۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۴۹ و ۵۰؛ ذهبى، میزان الاعتزال، ج ۳، ص ۵۵۰
[۶۵]. ابن جوزى، الموضوعات، ج ۳، ص ۲۷۸
[۶۶]. ابن جوزى، الموضوعات، ج ۱، ص ۳۷۹ و ۳۸۰، ۴۲۱ و ۴۲۲؛ ج ۲، ص ۴۴ و ۴۵
[۶۷]. ابن حبان، الثقات، ج ۹، ص ۱۵۴
[۶۸]. ابن قطلوبغا، الثقات ممن لم یقع فى الکتب والسنه، ج ۸، ص ۲۹۴ و ۲۹۵
[۶۹]. ابن ندیم، الفهرست، ص ۱۲۱
[۷۰]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۱۲۹، ۳۲۰
[۷۱]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۳۴۷
[۷۲]. ابن ندیم، الفهرست، ص ۱۲۱
[۷۳]. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص ۱۵۲
[۷۴]. ابن حجر، الاصابه، ج ۵، ص ۹۱
[۷۵]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۲۴۰
[۷۶]. طوسى، الفهرست، ص ۱۹۱
[۷۷]. ابن ندیم، الفهرست، ص ۲۴۶
[۷۸]. نجاشى، الفهرست، ص ۲۴۰
[۷۹]. ابن ندیم، الفهرست، ص ۱۲۸
[۸۰]. براى نمونه ر. ک: صدوق، امالى، ص ۳۲۹، ۳۴۵، ۵۵۸، ۷۲۹ و ۷۳۰؛ همو، الخصال، ص ۵۸۱، ۵۹۲؛ همو، التوحید، ص ۸۰؛ همو، علل الشرایع، ج ۱، ص ۹، ۱۳۶، ۱۵۳، ۱۷۰، ۱۸۱؛ همو، معانىالاخبار، ص ۳۰۹، ۳۶۰؛ همو، کمال الدین، ص ۷۷، ۱۵۹، ۵۲۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۴۹؛ ج ۵۰، ص ۲۳۶
[۸۱]. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۵۲؛ ج ۱۰، ص ۲۰۶؛ سلفى، معجم السفر، ص ۲۵۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۵، ص ۳۸۱، ج ۵۸، ص ۲۷۴، ج ۶۹، ص ۲۹۰، ج ۷۰، ص ۲۶۹
[۸۲]. طوسى، الفهرست، ص ۱۹۱
[۸۳]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۲۴۰ ۲۴۴
[۸۴]. طوسى، الفهرست، ص ۱۹۱
[۸۵]. طوسى، الفهرست، ص ۷۶
[۸۶]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۱۰۶
[۸۷]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۱۲۹؛ طبرسى، اعلام الورى، ج ۲، ص ۱۶۴
[۸۸]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۱۲۹
[۸۹]. ابن ندیم، الفهرست، ص ۲۴۷؛ طوسى، رجال الطوسى، ص ۴۱۶؛ صفدى، الوافى بالوفیات، ج ۶، ص ۱۳۴
[۹۰]. طوسى، رجال الطوسى، ص ۴۱۱
[۹۱]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۹۶؛ طوسى، رجال الطوسى، ص ۴۱۶
[۹۲]. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص ۲۸۲ و ۲۸۳؛ مفید، امالى، ص ۹۰ و ۹۱
[۹۳]. ابن معد، ایمان ابىطالب، ص ۱۳۶ و ۱۳۷
[۹۴]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۹۶
[۹۵]. ابن معد، ایمان ابوطالب، ص ۱۳۶؛ نجاشى، رجال النجاشى، ص ۹۶
[۹۶]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۱۲۹، ۱۸۰، ۳۲۵؛ طوسى، الفهرست، ص ۷۶
[۹۷]. طوسى، الفهرست، ص ۷۶؛ نجاشى، رجال النجاشى، ص ۹۶
[۹۸]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۹۶
[۹۹]. ابن طاووس، الامانى، ص ۹۶
[۱۰۰]. طوسى، الفهرست، ص ۷۶؛ نجاشى، رجال النجاشى، ص ۹۶
[۱۰۱]. ابن ندیم، الفهرست، ص ۲۴۷
[۱۰۲]. طوسى، الفهرست، ص ۷۶؛ نجاشى، رجال النجاشى، ص ۹۶
[۱۰۳]. طوسى، رجال الطوسى، ص ۴۴۴
[۱۰۴]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۳۹۶
[۱۰۵]. همان.
[۱۰۶]. طوسى، امالى، ص ۶۵۷؛ طبرسى، اعلام الورى، ج ۲، ص ۱۶۴ و ۱۶۵؛ ابن طاووس، الامان، ص ۱۰۴، ۱۹۱
[۱۰۷]. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۳ و ۳۴؛ ابن نجار، ذیل تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۳۱
[۱۰۸]. خزاز قمى، کفایه الاثر، ص ۶۱ و ۶۲، ۸۶، ۱۰۶، ۱۳۶، ۲۲۶، ۲۳۴؛ طوسى، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۹ و ۱۰؛ خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۳ و ۳۴؛ ابن شاذان، مائه منقبه، ص ۳۶، ۷۷ و ۷۸؛ طبرسى، اعلام الورى، ج ۲، ص ۱۶۴ و ۱۶۵
[۱۰۹]. نجاشى، رجال النجاشى، ص ۳۹۶ و ۳۹۷
[۱۱۰]. ابن جبر، نهجالایمان، ص ۶۴۰
[۱۱۱]. ابن ندیم، الفهرست، ص ۱۶۶؛ حموى، معجم الادباء، ج ۳، ص ۲۴۰
[۱۱۲]. حموى، معجم الادباء، ج ۳، ص ۲۴۰
[۱۱۳]. همان، ج ۳، ص ۲۴۲
[۱۱۴]. طوسى، رجال الطوسى، ص ۷۸
[۱۱۵]. همان، ص ۴۱۰
[۱۱۶]. ابن حبیب بغدادى، المنعق، ص ۳۵۳ ۳۵۶؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۹۶ و ۱۹۷؛ ج ۴، ص ۲۴، ۵۶؛ ابن جریر طبرى، تاریخ الطبرى، ج ۶، ص ۲۶۹، ۲۸۰، ۳۰۸
[۱۱۷]. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۳۴
[۱۱۸]. همان، ص ۲۱۰
[۱۱۹]. طوسى، الفهرست، ص ۸۳
[۱۲۰]. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۳، ۲۱
[۱۲۱]. همان، ص ۳، ۲۱، ۱۶؛ ص ۲۳۴، ۲۱۰؛ اربلى، کشف الغمّه، ج ۲، ص ۱۰۸
[۱۲۲]. جوهرى، السقیفه وفدک، ص ۷۰ و ۷۱، ۱۰۰، ۱۰۳ ۱۰۶، ۱۲۰، ۱۳۰
[۱۲۳]. جوهرى، السقیفه وفدک، ص ۶۳، ۶۶ و ۶۷، ۷۴، ۱۰۰
[۱۲۴]. طوسى، الامالى، ص ۵۰۳، ۵۹۴
[۱۲۵]. تنوخى، الفرج بعد الشدّه، ج ۳، ص ۱۵۰
[۱۲۶]. ابن حجر، الاصابه، ج ۸، ص ۲۵
[۱۲۷]. او از تحریم متعه حج و متعه نساء توسط عمر برخلاف سیره رسول خدا و نیز بدعت نماز تراویح سخن به میان آورده است( ابن شبه، تاریخ مدینه المنوره، ج ۲، ص ۷۱۳، ۷۱۴، ۷۲۰) همچنین نقل کرده که براى اولین بار اهل کتاب عمر را فاروق خواندهاند.( ابن شبه، تاریخ مدینه المنوره، ج ۲، ص ۶۶۲) و عمرو عاص براى نخستین بار عمر را امیرالمؤمنین خطاب کرده است.«( ابن شبه، تاریخ مدینه المنوره، ج ۲، ص ۶۷۹ و ۶۸۰).
[۱۲۸]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۳۴۹
[۱۲۹]. ابن ناصرالدین، توضیح المشتبه، ج ۵، ص ۲۸۹
[۱۳۰]. جوهرى، السقیفه وفدک، ص ۳۹، ۴۵ و ۴۶، ۵۲ ۵۴، ۶۴ و ۶۵، ۶۸ و ۶۹، ۷۲ و ۷۳، ۷۵ ۷۷، ۹۲، ۹۴، ۹۹، ۱۰۷ ۱۱۱، ۱۱۴، ۱۱۷ ۱۱۹، ۱۲۱ و ۱۲۲، ۱۲۴، ۱۲۷
[۱۳۱]. براى شناخت وى ر. ک: خطیب بغدادى، تاریخ بغدادى، ج ۴، ص ۱۹۸ ۲۰۱
[۱۳۲]. خطیب بغدادى، ج ۴، ص ۱۹۸
[۱۳۳]. صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۷۰، ۷۳، ۸۲
[۱۳۴]. صدوق، امالى، ص ۷۵۸؛ همو، التوحید، ص ۴۰۶؛ صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۲۴، ۲۵، ۷۰، ۷۳، ۸۲؛ ج ۲، ص ۹۳ و ۹۴، ۱۳۵ و ۱۳۶، ۱۳۷ و ۱۳۸؛ خزاز قمى، کفایه الاثر، ص ۱۶۵
[۱۳۵]. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۴، ص ۳۶۰
منابع
۱.ابن ابى الحدید، عزالدین بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بى جا، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ ق.
۲.ابن ابى طیفور، ابى الفضل بن ابى طاهر، بلاغات النساء، قم، مکتبه بصیرتى، بى تا.
۳.ابن اثیر، على بن محمد، اسد الغابه فى معرفهالصحابه، بیروت، دارالکتاب العربى، بى تا.
۴.ابن بطریق، یحیى بن حسن اسدى، عمده عیون صحاح الاخبار فى مناقب امام الابرار، قم، موسسه النشر الاسلامى، ۱۴۰۷ ق.
۵.ابن بکار ضبى، عباس بن ولید بن بکار، الوافدین من الرجال من اهل البصره والکوفه على معاویه، تحقیق: سکینه الشهابى، بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۰۳ ق.
۶.الوافدات من النساء على معاویه بن ابى سفیان ، تحقیق: سکینه الشهابى، بیروت، موسسه الرساله، چاپ اول، ۱۴۰۳ ق.
۷.ابن جبر، على بن یوسف، نهج الایمان ، تحقیق سید احمد حسینى، مشهد، مجتمع امام هادى (علیه السلام)، ۱۴۱۸ ق.
۸.ابن جوزى، عبدالرحمن بن على، الموضوعات، تحقیق: عبدالرحمن عثمان، مدینه المنوره، مکتبه السلفیه؛ ۱۳۸۶ ق.
۹.ابن حبان، محمد بن حبان، الثقات، حیدرآباد دکن، موسسه الکتب الثقافه، ۱۳۹۳ ق.
۱۰.المجروحین من المحدثین، تحقیق: محمود زاید، مکه، دارالباز، بى تا.
۱۱.ابن حبیب بغدادى، محمد بن حبیب، المنمق، تحقیق: خورشید فاروق، بى جا، بى تا.
۱۲.ابن حجر، احمد بن على، الاصابه، تحقیق: عادل عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ ق.
۱۳.تقریب التهذیب، تحقیق: مصطفى عطا، بیروت، دارالمکتبه العلمیه، ۱۴۱۵ ق.
۱۴.لسان المیزان، چاپ دوم، بیروت، موسسه الاعلمى، ۱۳۹۰ ق.
۱۵.نزهه الباب فى القاب، تحقیق: عبدالعزیز سدیدى، ریاض، مکتبه الرشد، ۱۴۰۹ ق.
۱۶.ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، تحقیق احسان عباس، بیروت، دارالثقافه، بى تا.
۱۷.ابن زولاق، حسن بن ابراهیم، فضائل مصر، تحقیق: على عمر، قاهره، مکتبه الخانجى، ۱۴۲۰ ق.
۱۸.ابن ساعى، على بن انجب، الدرالثمین، تحقیق: احمد شوقى، تونس، دار الغرب الاسلامى، ۲۰۰۹ م.
۱۹.ابن شاذان قمى، محمد بن احمد، مائه منقبه، تحقیق: سید محمد باقر ابطحى، قم، مدرسه الامام المهدى (علیه السلام)، ۱۴۰۷ ق.
۲۰.ابن شبه نمیرى، عمر بن شبه، تاریخ المدینه المنوره، تحقیق: فهیم شلتوت، قم، دارالفکر، ۱۴۱۰ ق.
۲۱.ابن شهرآشوب، محمد بن على، معالم العلماء، تحقیق سید محمدصادق بحرالعلوم، بیروت، دارالاضواء، بى تا.
۲۲. مناقب آل ابى طالب ، تحقیق لجنه من الاساتذ، نجف، مطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶ ق.
۲۳.ابن طاوس، على بن موسى، الامان من اخطار الاسفار والازمان ، قم، موسسه آل البیت، ۱۴۰۹ ق.
۲۴.ابن عساکر، على بن حسن، تاریخ مدینه دمشق ، تحقیق: على شیرى، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۵ ق.
۲۵.ابن قطلوبغا، قاسم بن قطلوبغا، الثقات ممن لم یقع فى الکتب و السنه ، تحقیق: شادى آل نعمان، صنعا، دار ابن عباس، ۱۴۳۲ ق.
۲۶.ابن کثیر، اسماعیل بن کثیر، البدایه و النهایه، تحقیق: على شیرى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۸ ق.
۲۷.ابن معد، فخار بن معد، ایمان ابى طالب، تحقیق: محمد بحرالعلوم، بغداد، مکتبه النهضه، ۱۳۸۴ ق.
۲۸.ابن ناصرالدین، محمد بن عبدالله، توضیح المشتبه، تحقیق: محمد العرقسوسى، بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۱۴ ق.
۲۹.ابن نجار، محمد بن محمود، ذیل تاریخ بغداد، تحقیق مصطفى عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ ق.
۳۰.ابن ندیم، محمدبن اسحاق، فهرست، تحقیق: رضا تجدد، بى جا، بى تا.
۳۱.ابوالفرج اصفهانى، على بن حسین، الاغانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بى تا.
۳۲.مقاتل الطالبیین، تحقیق: کاظم المظفر، قم، دارالکتاب، ۱۳۸۵ ق.
۳۳.اربلى، على بن عیسى، کشف الغمه، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۵ ق.
۳۴.برقى، احمد بن محمد، الرجال، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، بى تا.
۳۵.بروکلمان، کارل، تاریخ الادب العربى، ترجمه: محمودحجازى، مصر، الهیئه العامه للکتاب، ۱۹۹۳ م.
۳۶.بلاذرى، احمد بن یحیى، انساب الاشراف، تحقیق: محمد حمیدالله، مصر، دارالمعارف، ۱۹۵۹ م.
۳۷.تنوخى، محسن بن على، الفرج بعد الشده، قم، منشورات الرضى، ۱۳۶۴ ش.
۳۸.جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان، تحقیق: عبدالسلام هارون، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۰ ق.
۳۹.جوهرى، احمد بن عبدالعزیز، السقیفه وفدک، تحقیق: محمدهادى امینى، بیروت، شرکه الکتبى، ۱۴۱۳ ق.
۴۰.حموى، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، تحقیق: عمر فاروق، بیروت، موسسه المعارف، ۱۴۲۰ ق.
۴۱.خراز قمى، على بن محمد، کفایه الاثر، تحقیق: سید عبداللطیف کوه کمرى، قم، انتشارات بیدار، ۱۴۰۱ ق.
۴۲.خطیب بغدادى، احمد بن على، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفى عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ ق.
۴۳.ذهبى، محمد بن احمد، سیر الاعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الارنووط، بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۱۳ ق.
۴۴.تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام، بیروت، دارالکتاب العربى، ۱۴۰۷ ق.
۴۵.میزان الاعتدال، تحقیق على البجاوى، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۸۳ ق.
۴۶.زرکلى، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۰ م.
۴۷.سمعانى، عبدالکریم بن محمد، الانساب، تحقیق عبدالله البارودى، بیروت، دار الجنان، ۱۴۰۸ ق.
۴۸.سلفى، احمد بن محمد، معجم السفر، تحقیق: عبدالله البارودى، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ ق.
۴۹.صدوق، محمد بن على، الامالى، چاپ اول، قم، مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ ق.
۵۰.التوحید، تحقیق: سیدهاشم حسینى، قم، مؤسسه نشر اسلامى، بى تا.
۵۱.الخصال، تحقیق على اکبر غفارى، قم، منشورات جماعه المدرسین، ۱۴۰۳ ق.
۵۲.علل الشرایع، تحقیق سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ق.
۵۳.عیون اخبار الرضا، تحقیق: حسین اعلمى، بیروت، مؤسسه اعلمى، ۱۴۰۴ ق.
۵۴.کمال الدین، على اکبرغفارى، قم، موسسه نشر اسلامى، ۱۴۰۵ ق.
۵۵.معانى الاخبار، تحقیق: على اکبر غفارى، قم، مؤسسه نشر اسلامى، ۱۳۷۹ ق.
۵۶.من لایحضره الفقیه، تحقیق: على اکبر غفارى، قم، مؤسسه نشر اسلامى، بى تا.
۵۷.صفدى، خلیل بن ایبک، الوافى بالوفیات، تحقیق: احمد الارنووط، بیروت، دار احیاء التراث،۱۴۲۰ ق.
۵۸.عقیلى، محمد بن عمرو، الضعفاء، تحقیق: امین قلعجى، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ ق.
۵۹.طبرانى، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدى السلفى، بى جا، داراحیاء التراث العربى، بى تا.
۶۰. المعجم الاوسط، بى جا، دارالحرمین، ۱۴۱۵ ق.
۶۱.طبرسى، فضل بن حسن، اعلام الورى، قم، موسسه آل البیت، ۱۴۱۷ ق.
۶۲.طبرى، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، مؤسسه البعثه، ۱۴۱۳ ق.
۶۳.طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الطبرى ، بیروت، موسسه الاعلمى، بى تا.
۶۴.طوسى، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، تحقیق: مهدى رجایى، قم، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، ۱۴۰۴ ق.
۶۵.ا لامالى ، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ ق.
۶۶.تهذیب الاحکام، تحقیق: سید حسن خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۴ ش.
۶۷.رجال طوسى، تحقیق: جواد القیومى، چاپ اول، قم، مؤسسه نشر اسلامى، ۱۴۱۵ ق.
۶۸.فهرست، تحقیق: جواد قیومى، قم، نشرالفقاهه، ۱۴۱۷ ق.
۶۹.قاضى عبدالجبار، عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال ، تحقیق: فواد سید، تونس، دار التونسیه، ۱۴۰۶ ق.
۷۰.کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، تحقیق: على اکبر غفارى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ ش.
۷۱.مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب ، چاپ دوم، قم، دارالهجره، ۱۴۰۴ ق.
۷۲.مفید، محمد بن محمد، الامالى، تحقیق: حسین استادولى، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ ق.
۷۳.ناجى، عبدالجبار، المدارس التاریخیه ، بیروت، مرکز الاکادیمى، للابحاث، ۲۰۱۳ م.
۷۴.نجاشى، احمد بن على، رجال النجاشى، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ ق.
۷۵.نسائى، احمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین، طهران، مکتبه نینوى الحدیثه، بى تا.
۷۶.یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بى تا.
منبع: کتاب نقش شیعیان در تاریخ پژوهى و تمدن
نویسنده: سید اکبر موسوى تنیانى