- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 19 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
اهل بیت، در قرآن کریم در آیه تطهیر، بر اهل کساء اطلاق شده است. این اسم در احادیث نبوی بر دوازده امام (علیهمالسلام) به کار برده شده است. در احادیث نبوی اهل بیت (علیهمالسلام) در کنار قرآن کریم مایه نجات امت اسلامی از گمراهی است. تنها در مذهب شیعه اهل بیت به عنوان رهبران راستین الهی در کنار قرآن مورد توجه قرار داده شده است. در این مقاله به منزلت و جایگاه اهل بیت از دیدگاه قرآن و احادیث پرداخته شده است.
اطاعت از اهل بیت در سند آسمانی ماست که خداوند می فرماید «اطیعو اللّه و اطیعو الرسول ولو الامر منکم». اولوالامر دوازده امام هستند که در محل خودش بحث مستوفایی دارد. اگر گمان کنیم اولوالامر هر صاحب فرمانی می تواند باشد، پندار اشتباهی است؛ زیرا خداوند حکیم اطاعت غیر معصوم را روا نمی داند. در علم کلام، سخن در این باره بسیار است و امامیه نصب امام را از سوی خداوند، لطف می دانند و می گویند که لطف بر خدا واجب است؛ پس نصب امام بر خدا واجب است. همچنین در تعریف امامت گفته اند: «الامامه هی الریاسه العامه الالهیه فی امر الدین و الدنیا». مرحوم جمال المحقیق، حکیم، ریاضی دان و متکلم بزرگ شیعی ، جناب خواجه نصیرالدین طوسی در «تجرید الاعتقاد» می گوید: «الامام لطف فیجب نصبه علی اللّه تعالی تحصیلا للغرض». خوارج و بعضی از معتزله گفته اند که وجود امام لازم نیست. بر خدا واجب نیست که امام را نصب کند و بر مردم نیز لازم نیست که کسی را انتخاب کنند؛ اما دیگران واجب می دانند. عده ای گفته اند که نصب امام، واجب عقلی است. برخی گفته اند که واجب است، امام را انتخاب کنند. اعتقاد مذهب اشاعره و اهل حدیث هم، همین گونه است. امامیه می گویند که وجود امام، لطف و لطف بر خدا واجب است؛ لطف است، به این معنا که مردم با وجود او به طاعت واداشته می شوند، با وجود او به حقایق و معارف دینی پی می برند، مسائل مشکل خود را به وسیله او حل می کنند و از معاصی دور می شوند. اگر امام نباشد، فتنه و فساد بسیار بر می خیزد و همه می دانند که بدون رئیس چه هرج و مرجی در امر معیشت آخرت مردم به وجود می آید.
مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی نیز در «تجرید الاعتقاد» می گوید: «والمفاسد معلومه النتفاء و انحصار اللطف فیه معلوم للعقلاء و وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا». عده ای گفته اند که وجود امام لطیف است، اما احتمال مفسده هم دارد. در پاسخ گفته اند ما می دانیم که هیچ مفسده ای در بودن امام نیست؛ مگر اینکه عادل و معصوم نباشد و آن پیشوا، قدرت پیشوایی اش را در راه هواهای نفس به کار گیرد. به همین دلیل، عصمت را شرط امامت می دانیم.
اگر امامت، مفسده داشت، خداوند به حضرت ابراهیم نمی فرمود: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»و او را امام قرار نمی داد؛ البته این منصب به هر کسی و به هر ظالمی نمی رسد. طبق مدلول همان آیه شریفه، حضرت ابراهیم گفت: «آیا به ذریه من هم این منصب می رسد؟» خداوند می فرماید: «عهد من به ستمکاران نمی رسد»: «لاَیَنَالُ عَهْدِی الظَّلِمِینَ». مراد از عهد، همان امامت است.
اکنون این سوال مطرح می شود که معصوم در عصمت خود قدرت بر گناه دارد یا ندارد؟ پاسخش این است که آری ، وی قدرت بر معصیت دارد؛ اما با اراده دینی و خوف و اطاعت خدا، خود را باز می دارد و گناه نمی کند؛ بهتر است بگوییم که انگیزه های گناه از شهوت و غضب در آنها چنان تحت اراده دین و عقل قرار گرفته و مهار شده است که معصیت نمی کنند.
خداوند متعال به اطاعت از این افراد امر کرده و فرمان داده و محبت این ذوی القربی را در کلامش واجب شمرده است؛ هم در قسمت حقوق: «وَءَاتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ» و هم فرموده است: «قُل لاَّ أَسْ.ٔلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»؛ بگو: از شما در ازای رسالت، هیچ مزدی نمی خواهم؛ مگر دوستی ذوی القربایم.
امام به جز عصمت، باید دارای باید دارای علم سرشار از سوی خدا در امور دینی و دنیوی باشد. برای مثال علم امیر مؤمنان (علیهالسلام) بیش از آن اندازه است که بتوان آن را بر شمرد. اکنون به بخش کوچی از آن معلومات سرشار اشاره می شود که دوست و دشمن به آن اعتراف دارند. کمیل بن زیاد می گوید: «اخذ بیدی امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب (علیهالسلام) و قال یا کمیل بن زیاد: ان هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاهافا حفظ عنی ما اقول لک: الناس ثلاثه فعلم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح لم یستضیوا بنورالعلم» تا آنجا که آن حضرت می فرماید: «ها ان هاهنا لعلماجما (و اشاره بیده الی صدره) لواصبت له حمله بلی اصبت لقنا غیر مامون علیه».
آن حضرت به کمیل فرمود: مردم سه دسته اند: یک دسته دانشمندان الهی و دوم متعلم آموزنده بر راه رستگاری و سوم گروهی که مثل پشه هایی که دستخوش باد و طوفان هستند و سرگردان هستند. اینها به دنبال هر سر و صدایی می روند. ای کمیل! . و در اینجا حضرت با اشاره به سینه مبارک خود فرمودند: . دانش فراوانی انباشته است. ای کاش! کسانی را می یافتم که می توانستند، آن را بیاموزند.[۱] فراموش نمی کنم که موضوع مقاله، امر خداوند و رسول است بر اطاعت از اهل بیت و دوستی با آنان که کارشناسان معارف قرآن و مبانی دین هستند. آری حقایق دین را باید از طریق آنان آموخت؛ آنان که دو شرط علم و عصمت در آنها جمع است. امام علی (علیهالسلام) همان است که با پیغمبر در فضایل اشتراک دارند.
خداوند می فرماید: «أَطِیعُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنکُمْ»؛[۲] از خدا و رسول فرمانروایان خود اطاعت کنید.
هیچ صاحب اندیشه ای نمی پذیرد که خدا اطاعت از گناهکار را جایز بداند و به اطاعت گناهکار امر کند و آن را جایز بداند. این مقوله خود بحث مستقلی را می طلبد. نتیجه آنکه تمام سفارشهای پیغمبر درباره اهل بیت به دلیل فضایل، درستی ها و پاکی های آنان بوده است، نه فقط به سبب خویشاوندی . زیدبن ارقم از رسول خدا (صلیالله علیه و آله) روایت کرده است که به علی ، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام فرمود «با هر کسی که با شما در صلح و سازش باشد، در صلحم و با هر کس که با شما در ستیزه باشد، در ستیزم».[۳] روشن است که مقصود پیغمبر، آن نبوده است که علی را به دلیل خویشاوندی با خود بر دیگران برتری بخشد. عباس، عموی پیغمبر بوده و جعفر ابن ابی طالب نیز، همان خویشاوندی را داشت. اگر خویشاوندی امتیاز بود، باید هرکدام از آنها شایسته ادای حق از جانب رسول خدا (صلیالله علیه و آله) بودند؛ در صورتی که آن حضرت فرمود: «کسی جز علی ، از جانب من حقی ادا نمی کند». این نیست؛ مگر به دلیل آن خصوصیات، استعدادهای طبیعی ، مکارم اخلاق و علومی که دیگران از آن بی بهره بودند.[۴]
هنگامی که معاویه امام علی (علیهالسلام) را نکوهش می کرد، سعد بن ابی وقاص به او گفت که آیا این سخنان را درباره مردی می گویی که پیغمبر خدا درباره او می فرمود: «هر کس که من سرور او هستم، علی سرور اوست» و شنیدم که به او می فرمود: «تو برای من، مانند هارون برای موسی هستی ، جز اینکه پس از من هیچ پیغمبری نخواهد آمد».
مدارک و دلایل بسیاری به جایگاه اهل بیت اشاره می کنند که بخش کمی از آیات در این باره عبارتاند از: آیه مباهله، آیه تطهیر، آیه ولایت، انما ولیکم اللّه… و آیه هفتم سوره مبارکه حمد، از مصادیق بارز «انعمت علیهم» و آیه اول سوره مبارکه نبأ «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ». هنگامی که شخصی از این آیه شریفه و جمله «نبأ عظیم» سؤال کرد، حضرت امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «این جمله درباره امیر مؤمنان است و نبأ عظیم ولادت او در خانه کعبه است و بلندترین و رفیعترین جایگاه صلوات در تشهد نماز است؛ نمازی که عمود دین و «قربان کل تقی » است؛ از همین رونیز در قرآن می خوانیم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ».[۵] این آیه شریفه سه مرجع را برای اطاعت معرفی می کند:
خدا، رسول و اولی الامر (صاحبان فرمان). اطاعت از اولی الامر در طول اطاعت از خدارسول است و اولی الامر کسانی هستند که عصمت دارند و شایسته این منصب الهی هستند؛ زیرا خداوند به حکم خرد، به اطاعت از مفسدان و ظالمان فرمان نمی دهد و اطاعت از آنها را نهی می کند. در این آیات کریمه و آیات بسیار دیگر، جملاتی چون: «لاتطع» و «لا تتبع» وجود دارد که مراد از آنان اهل بیت علیهم السلام هستند.
نخستین و بزرگترین حجت و دلیل ما از قرآن، آیه شریفه مودّت است. این آیه درباره مزد رسالت آن حضرت است؛ آن رسالتی که حتی اگر کسی بخواهد، نمی تواند اهمیت، عظمت ارزش آن را بشمارد؛ رسالتی که حاصل آن، هدایت و هدایت برترین و بالاترین نعمت خداوندی است. آن وقت پی می بریم به اینکه مودّت ذوی القربی ، اولاً: یک حکم آسمانی است؛ ثانیا: مزد چنین رسالتی است که اعظم نعمتهای پروردرگار است.
در کتاب دعائم الاسلام، حدیثی از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است که فرمود: «ان الانصار جاووا إلی رسول اللّه (صلیالله علیه و آله) فقالوا یا رسول اللّه انا کنا ضلالا فهدانا اللّه بک وعلیه فاغنانا اللّه بک فاسالنا من اموالنا ما شئت فهو لک فانزل اللّه عزوجل قل لا اسئلکم علیه اجرا إلاّ الموده فی القربی ثم رفع ابو عبداللّه یده إلی السماء وبکی حتی اخضلت لحیته وقال الحمد اللّه الذی فضلنا»؛ امام صادق علیهالسلامفرمود: انصار، نزد رسول خدا آمدند و عرض کردند: «ای رسول خدا! ما مردی گمراه بودیم و خداوند به واسطه تو ما را راهنمایی کرد و تنگدست بودیم و خداوند به برکت وجود تو توانگرمان ساخت؛ بنابر این از دارایی هایمان هر چه می خواهی از ما بخواه تا به تو بدهیم؛ پس خدا این آیه را فرو فرستاد که بگو: من در ازای آن از شما مزدی نمی خواهم، جز دوستی کردن با خویشاوندان. در این هنگام امام صادق علیه السلام دستش را به طرف آسمان بالا برد و چنان کریه کرد که محاسن شریفش تر شد و فرمود: سپاس خدای را که به ما برتری بخشید.
برای بیان دلالت آیه بر وجوب پیروی از اهل بیت علیهم السلام ناگزیریم اموری را بررسی کنیم. یکی از این مطالب، نظرگاه های دانشمندان اهل سنت درباره آیه مودّت است. حافظ سلیمان قندوزی حنفی می نویسد: وعن ابن عباس لما نزلت «قُل لاَّ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی » قالوا: یا رسول اللّه من هولاء الذی وجبت علینا مودتهم قال: علی وفاطمه وابناهما. وان اللّه تعالی جعل اجری علیکم الموده فی اهل بیتی وانی سائلکم غذا عنهم».[۶]
ابن عباس می گوید که وقتی آیه مودّت بر پیامبر نازل شد تا حب ذوی القربا را از مردم بخواهد، گفتند: «ای رسول خدا (صلیالله علیه و آله) ، حب و مودّت چه کسی بر ما واجب شده است؟» پیامبر فرمود: «علی ، فاطمه و دو فرزند آنها و به درستی که خداوند مزد مرا بر شما مودّت و دوستی اهل بیتم قرار داده است و من از شما در روز قیامت خواهم پرسید که نسبت به آنان چگونه رفتار کردید».
محی الدین عربی نقل می کند که پس از نزول این آیه گفته شد: «ای رسول خدا اقربای شما کیستند که محبت آنان بر ما واجب شده است؟» فرمود: «علی ، فاطمه و فرزندانشان».[۷]
مدارک دیگری نیز در این باره وجود دارد که برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید به آنها مراجعه کنید.[۸]
مورد دوم از موارد لازم برای تحقیق آن است که بدانیم آیا معنای دوستی در این آیه فقط دوستی از روی احساسات و عواطف است؟ خیر، بلکه مراد از آن پیروی است و این معنا را خود قرآن بیان کرده است. توضیح اینکه قرآن کریم در موارد عدیده از انبیای سلف نقل می کند که آنان به امتهای خود می گفتند: «وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ»؛[۹] یعنی من برای این دعوت، هیچ مزدی از شما نمی طلبم. اجر من بر پروردگار عالمیان است؛ ولی وقتی نوبت به رسالت پیامبر خاتم (صلیالله علیه و آله) می رسد، خداوند متعال به او دستور می دهد که عکس انبیای گذشته عمل کند و از مردم برای انجام رسالتش مزد بخواهد و آن را در دوستی اهل بیتش قرار بدهد؛ در حالی که پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) چون بالاتر وافضل از انبیای سلف است، باید بیشتر به خدا وابسته باشد و همان گونه که آنان اجرشان را از خدا می خواستند، او هم از خدا بخواهد. از سوی دیگر، پیامبران گذشته هم اهل بیت و خواصی داشتند؛ ولی آنان هیچ وقت، مأمور درخواستِ دوستی و محبت آنان از امت خود نشدند. وانگی عرف، سیره و عادت مردم بر آنها جاری شده است که بستگان شخصی بزرگ و کسی را که برای آنها خدمتی انجام داده، دوست داشته باشند. شما هم بارها و بارها این قضیه را دیده و حتی خود به آن عمل نموده اید؛ وقتی مسأله فطری وجدانی است، پس چرا خداوند متعال به پیامبر دستور می دهد که از امتش بخواهد، اهل بیت علیهم السلام او را دوست داشته باشند؟
خود همین دستور می رساند که این دوستی در اینجا اثری دارد که غیر از دوستی های دیگر است؛ زیرا دیگر دوستی ها؛ نفعی برای محب ندارد و اگر هم داشته باشد، همه نفع برای محب نیست، بلکه بیشتر در آن دوستی ها خوشحال کردن محبوب و ارج گذاشتن به او مطرح است؛ ولی این دوستی تمام اثرش برای محب است وگرنه پیغمبر نیز مانند دیگر انبیا، کارش برای جلب رضای خداوند است و اجر و مزدش را نیز از او می خواهد؛ از این رو قرآن به پیامبر می فرماید: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»؛[۱۰] بگو: هر اجر پاداشی از شما خواسته ام، برای خود شماست. اجر من تنها بر خداوند است و او بر همه چیز گواه است؛ یعنی این دوستی اثری دارد که به درد خود شما می خورد و خدای متعال، آن اثر و نفع را در قرآن کریم بیان می کند: «قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلاً»؛[۱۱] بگو: من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم؛ مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش برگزیند (این پاداش من است).
از کنار هم گذاشتن آیات فوق نتیجه می گیریم که دوستی اهل بیت علیهم السلام، تنها راه عروج و تقریب به خداوند متعال است و انسان با پیروی از ایشان که پس از دوستی با آنان پیدا می شود، می تواند خود را به مدارج عالی کمال در مقام عبودیت برساند؛ زیرا معلوم است که وصول به خداوند متعال، بدون انجام اعمال صالحه و دوری از گناه ممکن نیست و این دو مطلب متوقف است به داشتن راهنما و مقتدا و طبق نص قرآن کریم، اهل بیت علیهم السلام راه صول به این دو مطلب هستند؛ یعنی با پیروی از آنان است که انسان مسلمان می تواند خودش را به سعادت ابدی برساند و از هلاکت رهایی یابد.
اشکال آن است که به لحاظ جهات ادبی بین آیه اول و سوم ارتباطی وجود ندارد؛ چون در آیه اول، دوستی با ذوی القربی و در آیه سوم، اتخاذ طریق و راه به سوی خداوند مطلوب است. پس غیر از اتخاذ طریق و راه است. در پاسخ می گوییم که در دستور زبان عربی ، استثنای پس از نفی ، مفید حصر اختصاص است؛ به همین دلیل، پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) دو چیز را از مردم نمی خواهد؛ زیرا وقتی به دستور خداوند به مردم می گوید که از شما هیچ مزدی نمی خواهم، جز فلان مطلب! یعنی فقط همین را می خواهیم. اکنون اگر بار دوم، چیز دیگری را مطرح کند و اجری مغایر اجر اول از مردم بخواهد، کلام اولش را تکذیب کرده است؛ زیرا او دو چیز می خواهد؛ در حالی که ابتدا فرموده است، فقط یک چیز می خواهم و چون انبیا به اجماع امت، از کذب بری و در گفتار صادق هستند، پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) همان یک چیز را می خواهد؛ منتها خواسته خودش را به دستور خداوند به دو بیان برای مردم بازگو می کند تا فهمیده شود که او به سبب قوم گرایی و گرایش به نزدیکان، دوستی آنان را از مردم نخواسته است؛ بلکه این دوستی را می خواهد تا به سبب آن، مردم از ضلالت نجات یابند و به سوی نور و سعادت راهنمایی شوند. روشن است که این هدایت، بدون دوستی با اهل بیت علیهم السلام میسر نیست، برای اینکه پیروی از روش پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) منحصر به پیروی از اهل بیت علیهم السلام است؛ چون آنها از هر کس دیگری به پیامبر نزدیکترند و از تمام حرکات و سکناتش اطلاع دارند. از سوی دیگر این پیروی هم بدون دوست داشتن آنان ممکن نیست؛ زیرا کسی که به آنها علاقه ندارد، میلی به اتخاذ راه و روش آنان نیز نخواهد داشت.
ناگفته نماند که بین مودّت و پیروی حقیقی نیز ملازمه است؛ یعنی محبت داشتن با پیروی نکردن سازگاری ندارد، بلکه هر جا متابعت است، محبت نیز وجود دارد و هر جا که مخالفت است، به یقین آنجا محبت نیست. برای اثبات این مطلب، می شود به این آیه از قرآن استدلال کرد: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی»؛[۱۲] بگو: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید؛ یعنی اگر می گویید که ما خدا را دوست داریم، ولی از من پیامبر پیروی نمی کنید، معلوم می شود که به دروغ دوستی خداوند متعال را ادعا می کنید؛ زیرا متابعت و پیروی از من، متابعت و پیروی از خداوند است.
حافظ سلیمان قندوزی حنفی از مناقب خوارزمی از امام باقر (علیهالسلام) نقل می کند که آن حضرت در تفسیر آیه مبارکه «قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» فرمود: «الاجر الذی هو الموده فی القربی التی لم اسئلکم غیرها فهو لکم تهتدون بها وتسهدون بها وتنجبون من عذاب اللّه یوم القیامه»؛[۱۳] یعنی اجری که عبارت از دوستی ذوی القربی است و غیر آن از شما خواسته نشده، به نفع خود شماست؛ زیرا شما به سبب این دوستی ، هدایت می شوید و به سعادت می رسید، از عذاب خدا در جهان پس از مرگ رهایی می یابید.
اگردوستی درخواست شده، فقط دوستی عادی و از روی احساسات و عواطف باشد، نیازی نیست تا خداوند متعال، آن را اجر و مزد رسالت قرار بدهد؛ زیرا بر انسان مسلمان واجب و لازم است که نه تنها اهل بیت علیهم السلام، بلکه همه مؤمنان را دوست داشته باشد. خداوند متعال می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»؛[۱۴] مؤمنان برادر یکدیگرند و معلوم است که برادری بدون دوستی معنا ندارد و باز می فرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ»؛[۱۵]مردان و زنان با ایمان، ولی و یاور یکدیگرند. روایتی هم از طریق منابع وحی در این زمینه وارد شده است که مستفاد از آنها، وجوب دوستی مؤمنان و حرمت دشمنی با آنان است.
ترمذی از ابوسعید، و اعمش از حبیب بن ابی ثابت، از زید بن ارقم نقل می کنند که رسول خدا (صلیالله علیه و آله) فرمود:[۱۶]
من پس از خودم برای شما چیزی گذاشته ام که تا وقتی به آن متمسک باشید، هرگز گمراه نخواهید شد و آن چیز، کتاب خدا و عترت من است که یکی از دیگری بزرگتر است. کتاب خدا طنابی کشیده شده از آسمان تا زمین است. عترت من، اهل بیتم هستند و این دو، از هم جدایی ندارند تا نزد حوض کوثر بر من وارد شوند (کنایه از اینکه قرآن و عترت تا روز قیامت در میان شما وجود دارند و هیچ وقت از هم جدا نخواهند شد) پس ببینید چگونه مرا در این دو حفظ کرد.
همچنین ترمذی از جابربن عبداللّه نقل می کند که پیامبر اعظم (صلیالله علیه و آله) در حج در روز عرفه در حالی که سوار بر شتر بود، خطبه می خواند و شنیدم که فرمود: «یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم ما ان اخذتم بهما لن تضلوا کتاب اللّه وعترتی اهل بیتی »؛[۱۷] ای مردم! من پس از خودم برای شما چیزی را گذاشتهام که اگر به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد. و آن چیز عبارت از کتاب خداعترتم، اهل بیتم است. ابن اثیر و سیوطی ذیل آیه مودّت، این حدیث را تقریبا با همین الفاظ نقل کردهاند.
امام احمدبن حنبل از ابوسعید خدری از پیامبر اعظم (صلیالله علیه و آله) نقل می کند که حضرت فرمود:
نزدیکی است که به داعی حق لبیک گویم و به سوی خدا عروج کنم؛ اما پس از خودم شما را سرگردان نخواهم کرد؛ بلکه برای شما دو چیز بزرگ و گرانبها را می گذارم: کتاب خدای عزوجلعترتم را. کتاب خدا ریسمانی است که بین آسمان و زمین ارتباط برقرار می کند و عترتم، اهل بیت من هستند. خدای مهربان به من خبر داده است که این دو، هرگز از هم جدا نمی شوند تا نزد حوض کوثر به من ملحق شوند. پس ببینید چگونه مرا در این دو حفظ خواهید کرد و چگونه به حرف من درباره این دو، عمل خواهید کرد. این روایت را فخر رازی تقریبا با همین الفاظ[۱۸] ذیل آیه «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ»؛[۱۹] متقی هندی [۲۰]، هیثمی [۲۱] وابن سعد[۲۲] نقل کردهاند. نکته بسیار مهمی در این حدیث دیده می شود که لازم است جوامع اسلامی در آن امعان نظر فرمایند. در متن حدیث، پیامبر اعظم (صلیالله علیه و آله) می فرماید: ان اللطیف اخبرنی خدای لطیف به من از اقتران قرآن، عترت و جدا نبودن آن دو از یکدیگر خبر داده است.
ابن حجر از پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) در بیماری رحتلش نقل می کند:
ای مردم! نزدیک است که از میان شما به سوی عالم بالا سفر کنم. پیش از رفتن، شما را آگاه می کنم که بدانید من پس از خودم برای شما، کتاب خدای عزوجل و عترتم، اهل بیتم را گذاشته ام. پس آن حضرت، دست علی (علیهالسلام) را گرفته، بلند کرد و فرمود: «این علی با قرآن و قرآن با علی است و این دو از هم جدا نمی شوند تا وقتی نزد حوض کوثر به من برگردانیده شوند. پس با مراجعه به قرآن و عترت روش مرا به دست بیاورید».
هیثمی از زیدبن ارقم روایت می کند که وقتی رسول خدا (صلیالله علیه و آله) به جحفه رسید، برای مردم خطبه ای ایراد کرد و از آنها درباره اموری اقرار گرفت و پس از خبر دادن از رحلت خودش فرمود: «پیغمبر فرمود: پس ببینید چگونه پس از من با ثقلان برخورد خواهیدکرد؛ آن گاه یکی صدا زد: «ای رسول خدا! ثقلان چیست؟» فرمود: «کتاب خدای عزوجل که یک طرف آن به دست خداطرف دیگر آن به دست شما است، یعنی رابط بین شما و خداوند است. گمراه نمی شوید، مادامی که به قرآن متمسک باشید و دیگری عشیره و عترت من هستند و خدای لطیف و خبیر به من خبر داده است که ورود این دو نزد من در کنار حوض کوثر است و از هم جدا نخواهند شدمن این مطلب را از خداوند برای آن دو خواستار شدم. مبادا بر این دو تقدم بجویید و خود را بر قرآن و عترت مقدم کنید که هلاک خواهید شد. مبادا در احترام و پیروی از این دو، تقصیر و کوتاهی کنید که هلاک خواهید شد. مبادا به قرآن و عترت چیزی بیاموزید؛ زیرا عترت از شما داناترند»؛ آن گاه دست علی را گرفته و فرمود: «هر کسی که من بر او ولایت دارم و از خود او بر نفس او ولی هستم؛ پس علی ولی اوست (او هم، مانند من ولایت دارد). خدایا! دوستدار علی را دوست بدار و دشمن باش با کسی که با علی دشمنی می کند» [۲۳]
در این نقل هم نکته مهم آن است که آن حضرت می فرماید: «خدای لطیف وخبیر به من خبر داده است»؛ یعنی همه این سفارشها از سوی حق تعالی و از زبان پیغمبر صادق القول اوست». مهمتر آنکه این حدیث، متواتر است. مناوی به نقل از سمهوی می گوید که این روایت را بیش از بیست نفر صحابه از پیامبر اعظم (علیهالسلام) نقل کرده اند.[۲۴] برای بیان مراد از آیه مبارکه مودّت و حدیث ثقلین، سخن یکی از حفاظ و علمای بزرگ اهل سنت را متذکر می شویم.
ابن حجر می گوید: «پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله) قرآن کریم و عترت خود، یعنی نزدیکان آن حضرت را ثقلین نامید؛ زیرا ثقل عبارت است از چیز گرانبها، مصون و خطیر؛ و قرآن وعترت این چنین هستند؛ زیرا هر کدام از آنها، معدن علوم لدنی ، اسرار الهی و احکام شرعی اند. به همین دلیل، پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) مردم را برای اقتدا و تمسک به این دو و یادگیری از عترت تشویق و ترغیب کرد و فرمود: «الحمد اللّه الذی جعل فینا الحکمه اهل البیت»؛ سپاس خدای را که حکمت را در ما خاندان قرار داد. می گویند که پیامبر (صلیالله علیه و آله) این دو را ثقلین نامید تا ارزش حقوق قرآن و عترتوجوب احترام به آنها برای مردم روشن شود.
در «مناقب خوارزمی » نقل شده که پیغمبر اسلام (صلیالله علیه و آله) فرمود: «ای علی ! اگر بنده ای به اندازه سالهایی که نوح میان قوم خود پیامبری کرد خدا را پرستش کند و برابر کوه احد طلا داشته باشد همه را در راه خدا انفاق کند و چندان عمر دراز یابد که هزار سال، پیاده حج برود؛ آن گاه مظلومانه، میان صفا و مروه کشته شود و با این همه تو را دوست نداشته و به ولایت تو معتقد نباشد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل آن نخواهد شد. در «فرائد السمطین» نقل شده است که رسول خدا (صلیالله علیه و آله) فرمود: «ای عمار! اطاعت علی ، اطاعت من است و اطاعت من، اطاعت خداست» و نیز در همان کتاب آمده است که آن حضرت به عمار فرمود: «اگر همه مردم به راهی رفتند و علی به راه دیگری رفت، به راه علی بن ابی طالب برو و مردم را رها ساز». ابن مغازلی هم می گوید که هر کس پس از پیامبر با جانشینی حضرتش مخالفت ورزد، کافر است.
در مجموع پی می بریم که ولایت، لازمترین و سختترین واجبات است، به گونهای که واجبات دینی دیگر با اینکه از ستونها و پایه های دین هستند؛ اما خداوند در برخی اوقات احوال در ترک آنها رخصت داده است؛ مگر ولایت که در هیچ حال رخصتی در ترک آن نیست. اکنون احادیثی در این زمینه به عرض می رسانم. ابوالعلاء ازدی می گوید که از امام صادق علیه السلام شنیدم: «خداوند پنج چیز را بر خلق خود واجب کرده است. در چهار چیز به آنها رخصت داد و در یکی هیچ رخصتی نداد».[۲۵] علاّمه مجلسی می گوید: «رخصت در نماز، مثل کوتاه کردن نماز در سفریا تأخیر انداختن آن از وقت فضیلت در صورت داشتن عذر و واجب نبودن آن بر زن حایض و نفساء و بنابر قولی بر کسی که آب و خاک برای وضو و تیمم ندارد؛ و رخصت در زکات برای کسی که مالش به حد نصاب نرسیده؛ و رخصت در حج برای کسی که فاقد استطاعت است؛رخصت در روزه برای مسافر و افراد مسن و بیمار؛ و اما ولایت تا زمانی که تکلیف باقی است، هیچ گاه ساقط نمی شود».[۲۶]
سلمان فارسی می گوید که نزد رسول خدا بودیم. عربی بر ما وارد شد. ایستاد و سلام داد. به سلام او پاسخ دادیم. گفت: «آن ماه شب چهارده و چراغ شبهای تار؛ محمد رسول خدا پادشاه دانا کدامین شما است؟ آیا او، این مرد نیکو چهره است؟» گفتیم: «آری ». پیامبر فرمود: ای برادر عرب! بنشین». گفت: ای محمد! پیش از آنکه تو را ببینم به تو ایمان آورده ام و پیش از آنکه با تو ملاقات کنم، تو را تصدیق کردم، جز آنکه امر ناگواری از تو به من رسیده است». آن حضرت فرمود: «چه چیزی از من به شما رسیده است؟» گفت: «ما را به یگانگی خدا و رسالت خود فرا خواندی ، تو را اجابت کردیم، سپس ما را به زکات و نماز و حج و روزه و جهاد فرا خواندی ، باز هم تو را اجابت کردیم، آن گاه به این همه از ما راضی نشدی تا آنکه ما را به ولایت و دوستی پسر عمویت علی بن ابی طالب فرا خواندی ؟ آیا این ولایت را از سوی خود واجب ساختی یا فرمان آسمانی است و خداوند واجب کرده است؟». فرمود: «نه، بلکه خداوند آن را بر اهل آسمانها زمین واجب کرده است». پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) به سخن خود ادامه داد تا اینکه فرمود: «در جنگ احد، پس از فراق از دفن عمویم حمزه نشسته بودم که جبرئیل بر من فرود آمد و گفت: ای محمد! خداوند به تو سلام می رساند و می گوید که من نماز را واجب ساختم و آن را از دیوانه بیمار و کودک نابالغ برداشتم و روزه را واجب کردم و از مسافر برداشتم و دوستی علی بن ابی طالب را واجب کردم و بر اهل آسمانها و زمین، برای هیچ کس در ترک آن رخصت ندادم.[۲۷]
ابن مغازلی به سندش از انس بن مالک حدیث طیر را آورده است. انس بن مالک می گوید که زنی پرنده بریانی را از انصار برای پیغمبر هدیه آورد و من، آن مرغ را نزد پیغمبر گذاشتم. حضرت چنین دعا فرمود: «خداوندا! محبوبترین آفریدگان را از گذشتگان و آیندگان بر من داخل ساز تا با من از این پرنده بخورند» من با خود گفتم: «خداوندا! آن شخص وارد را از قوم من قرار بده؛ اما طولی نکشید که علی (علیهالسلام) آمد و در زد و من او را بازگرداندم و گفتم: «رسول خدا مشغول است». پیغمبر دوبار دعا را تکرار فرمود و من همان دعا را کردم و دوباره علی آمد و من او را بازگرداندم؛ چون بار سوم شد، رسول خدا (صلیالله علیه و آله) به من فرمود: «برخیز و در را بر روی علی بگشای ». من برخاستم و در را گشودم و علی با آن حضرت از آن پرنده خورد و این دعا در حق او مستجاب شد.[۲۸]
یکی از نکاتی که از این حدیث استفاده می شود، این است که حضرت علی علیه السلام برترین مردم پس از رسول خداست؛ چون پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) فرمود که برترین و محبوبترین آفریدگانت… حافظ گنجی شافعی نیز می گوید: «این حدیث دلالت واضحی دارد که علی محبوبترین آفریدگان نزد خداست.
حاکم نیشابوری به سندش از حیش کنانی نقل می کند که گفت: «شنیدم از ابوذر، در حالی که در کعبه را گرفته بود و می گفت که هر کسی مرا می شناسد، پس من همان هستم که می شناسید و هر که مرا نمی شناسد، من ابوذر هستم. از رسول خدا شنیدم که فرمود: «اهل بیت من، همانند کشتی نوح هستند. هر کس به اهل بیت من تمسک جوید، نجات می یابد و هر کس از اهل بیت دوری کند، در بحر ضلالت و گمراهی غرق خواهد شد» [۲۹]
همچنین وی نقل می کند که خاتم انبیا (صلیالله علیه و آله) فرمود: «هر کس از من اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است و هر کس مرا مخالفت و نافرمانی کند، از خداوند نافرمانی کرده است. هر کس از علی اطاعت کند، از من اطاعت کرده است و هر کس از علی نافرمانی کند، از من نافرمانی کرده است». سپس حاکم می گوید که این حدیث، «صحیح الاسناد» است» [۳۰]
همه خوانندگان محترمی که در فنون و علم حدیث و دلالات تبحر دارند، متوجه اند که این حدیث به روشنی بر وجوب پیروی از امام علی (علیهالسلام) و حرمت مخالفت با آن حضرت دارد؛ زیرا پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله) مخالفت با علی را عین مخالفت با خود و مخالفت با خود را عین مخالفت با خداوند دانسته است. پس در نتیجه مطیع علی ، مطیع خداوند است؛ بنابر این باید اوامر و نواهی پیغمبر را بپذیریم.
حدیث در وجوب اطاعت از علی (علیهالسلام) سریع الدلاله است که وی فرد شاخص اهل بیت علیهم السلام است. سخنی در نهج البلاغه وجود دارد که ابن حجر هم در «الصواعق المحرقه» آورده است. در این قسمت، حضرت می فرماید: «ما جمعیت شریف و نجیب جامعه انسانی هستیم. پرچمها و نشانهای ما، همان پرچمها و نشانه های پیامبران و حزب ما حزب اللّه است؛ ولی گروه طغیانگر حزب شیطانند. آن کسی که ما و دشمنان ما را مساوی بدانند، از ما نیست».[۳۱]
پی نوشت:
[۱]. نهج البلاغه، ح ۱۴۷.
[۲]. سوره نساء، آیه ۶۳.
[۳]. سنن، ابن ماجه، ح ۱۴۵.
[۴]. همان، ح ۱۲۱.
[۵]. سوره نساء، آیه ۵۹.
[۶]. ینابیع الموده، ص ۱۹۴.
[۷]. تفسیر القرآن، محى الدین عرذبى، ج ۲، ص ۴۳.
[۸]. الغدیر، علاّمه امینى، ج ۲، ص ۳۰۷، به نقل از: ذخائر العقبى، ص ۲۵؛ کشاف، زمخشری، ج ۴، ص ۲۱۹؛ فرائد السمطین، ج ۲، ص ۱۳؛ مطالب السئول، طلحه شافعى، ص ۸؛ تفسیر کبیر، فخر رازى، ج ۲۷، ص ۱۶۶؛ مجمع الزوائد، هیثمى، ج ۹، ص ۱۶۸؛ و الفصول المهمه، ابن صباغ مالکى، ص ۱۲.
[۹]. سوره شعراء، آیه ۱۰۹.
[۱۰]. سوره سبا، آیه ۴۷.
[۱۱]. سوره فرقان، آیه ۵۷.
[۱۲]. سوره آل عمران، آیه ۳۱.
[۱۳]. ینابیع الموده، ص ۱۰۶.
[۱۴]. سوره حجرات، آیه ۱۰.
[۱۵]. سوره توبه، آیه ۷۱.
[۱۶]. صحیح، ترمذى، ج ۵، ص ۳۲۸.
[۱۷]. همان، ص ۳۷۲.
[۱۸]. تفسیر کبیر ، فخر رازى ، ج ۸ ، ص ۱۶۳ .
[۱۹]. سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
[۲۰]. کنز العمال، ج ۱، ص ۱۸۶.
[۲۱]. مجمع الزوائد ، ج ۹ ، ص ۱۶۳ .
[۲۲]. طبقات، ابن سعد، ج ۲.
[۲۳]. مجمع الزوائد، هیثمى، ج ۹، ص ۱۶۳.
[۲۴]. فیض القدیر، مناوى، ج ۳، ص ۱۴.
[۲۵]. کافى، ج ۲، ص ۲۲.
[۲۶]. بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۲۳۲.
[۲۷]. همان، ج ۴۰، ص ۴۶.
[۲۸]. مناقب، ابن مغازلى، ص ۱۶۸؛ و مستدرک، حاکم نیشابورى، ج ۳، ص ۱۳۰.
[۲۹]. مستدرک، حاکم نیشابورى، ج ۲، ص ۳۴۳.
[۳۰]. همان، ج ۳، ص ۱۲۱؛ ریاض النظره، محب طبرى، ج ۲، ص ۲۲۰، با اندکى اختلاف در الفاظ.
[۳۱]. نهج البلاغه، خ ۱۹۰.
منبع: موسسه آموزشی پژوهشی مذاهب اسلامی (سید ضیاءالدین طباطبایی)