- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
هر کس به چیزى علاقه مند است، بعضى به مال عشق مى ورزند، بعضى دیگر به جمال، گروهى خواهان کمالند، ولى جمعى طالب مقامند و این گروه اخیر را جاه طلب مى نامند، دوست دارند مردم همه به آنها احترام بگذارند، و به خانه آنها رفت و آمد داشته باشند، و به اصطلاح از دیگران یک سر و گردن برتر باشند، آخرین سخن، سخن آنها باشد و کسى روى حرف آنها حرف نزند، هر چند عقل و کفایت و درایت لازم براى این امور را نداشته باشند. این گونه افراد را جاه طلب و طالب اسم و آوازه و مقام مى نامند.
این صفت غالباً در افراد بزرگسال پیدا مى شود، و در جوان و نوجوان کمتر است، و گاه تا آخر عمر از انسان جدا نمى شود، تمام نیروهاى او تحلیل مى رود؛ ولى جاه طلبى همچنان در اعماق قلبش به قوت خود باقى است، بلکه با افزایش سن قوى تر و گسترده تر مى شود.
این صفت رذیله سرچشمه بسیارى از مفاسد فردى و اجتماعى است، انسان را از خدا و خلق خدا دور مى کند و او را براى وصول به مقصدش به دنبال گناهان خطرناکى مى فرستد، و از همه بدتر این که در بسیارى از اوقات با صفات نیک مانند
احساس مسؤولیت و تصمیم بر انجام وظیفه اجتماعى و لزوم مدیریت صالح در جامعه و امثال این ها اشتباه مى شود. در حدیث آمده است: «آخِرُ ما یَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّیقینَ حُبُّ الْجاه؛ آخرین چیزى که از محبت دنیا از قلب مؤمنان راستین خارج مى شود، جاه طلبى است».
این حدیث به خوبى نشان مى دهد که تا چه حد این رذیله اخلاقى خطرناک است.
لازم به یادآورى است که این صفت، پیوند نزدیکى با ریاکارى و تکبر و عُجب و خودپسندى دارد که گاه به همین جهت اشتباه مى شود، با این اشاره به آیات قرآن باز مى گردیم، و چهره هایى از جاه طلبى و عواقب آن را در قرآن مجید، مورد بررسى قرار مى دهیم:
۱- در ماجراى سامرى که در سوره طه از آیه ۸۵ تا ۹۸ آمده است استفاده مى شود که مسأله جاه طلبى او سبب گمراهى خودش و گمراهى گروه کثیرى از بنى اسرائیل، و بر باد رفتن جمع عظیمى از آنها شد. «قالَ فَانَّا قَد فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ اضَلَّهُمُ السَّامِرِىُّ … فَاخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا الهُکُمْ وَ الهُ مُوسَى فَنَسِىَ … قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِىُّ- قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ اثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى»[۱].
۲- وَ اذْ قُلْتُمْ یا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً فَاخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَ انْتُمْ تَنْظُرُونَ. (بقره- ۵۵)
وَ قالَ الَّذِیْنَ لا یَرْجُوْنَ لِقائَنا لَوْلا انْزِلَ عَلَیْنا الْمَلائِکَهُ اوْ نَرَى رَبَّنا لَقَد اسْتَکْبَرُوا فى انْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوّاً کَبِیراً. (فرقان-
۳- وَ نادَى فِرْعَوْنُ فِى قَوْمِهِ قالَ یا قُومِ الَیْسَ لِى مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْانْهارُ تَجْرِى مِنْ تَحْتِى افَلا تُبْصِرُونَ- امْ انا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِى هُوَ مَهِیْنٌ وَ لا یَکادُ یُبِیْنٌ (زخرف- ۵۱ و ۵۲)
۴- قالَ انَّما اوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِى … فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِى زِیْنَتِهِ- قالَ الَّذینَ یُرِیْدُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما اوتِىَ قارُونَ انَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ. (قصص- ۷۸ و ۷۹)
۵- قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ الهاً غَیْرى لاجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِیْنَ. (شعرا- ۲۹)
۶- اوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ اوْ تَرْقَى فِى السَّماءِ وَ لَنْ نُؤمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلُ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَئُهُ. (اسراء- ۹۳)
تِلْکَ الدَّارُ الْاخِرهُ نَجْعَلُها لِلَّذیْنَ لا یُرِیْدُونَ عُلُوّاً فِى الْأرِضِ وَ لافَساداً وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِیْنَ. (قصص- ۸۳)
ترجمه:
۱- فرمود: (اى موسى!) ما قوم تو را بعد از تو آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت! … و براى آنان مجسّمه گوساله اى که صدایى همچون صداى گوساله داشت پدید آورد و (به یکدیگر) گفتند (این خداى شما و خداى موسى است!) و او فراموش کرد (پیمانى را که با خدا بسته بود!) … (موسى رو به سامرى کرد و) گفت: تو چرا این کار را کردى اى سامرى؟! گفت:
من چیزى دیدم که آنها ندیدند، من قسمتى از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم پس آن را افکندم و این چنین (هواى) نفس من این کار را در نظرم جلوه داد!
۲- (به یاد آورید) هنگامى را که گفتید: «اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم!» پس صاعقه شما را گرفت در حالى که تماشا مى کردید! … و کسانى که امیدى به دیدار ما ندارند (و رستاخیز را انکار مى کنند) گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشده اند و یا پروردگارمان را با چشم خود نمى بینیم؟!» آنها درباره خود تکبر ورزیدند و طغیان بزرگى کردند!
۳- فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آیا حکومت مصر از آنِ من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارند؟ آیا نمى بینید؟!- مگر نه این است که من از این مرد (موسى) که از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمى تواند فصیح سخن بگوید برترم؟!
۴- (قارون) گفت: «این ثروت را به وسیله دانشى که نزد من است به دست آورده ام! …- (و یک روز قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى که او بهره عظیمى دارد!» (اما هنگامى که قارون و گنجهایش در زمین فرو رفت از گفته خود پشیمان شدند).
۵- (فرعون) خشمگین شد و (به موسى) گفت: اگر معبودى غیر از من برگزینى تو را از زندانیان قرار خواهم داد!
۶- (مشرکان گفتند ما به تو ایمان نمى آوریم تا) خانه اى پر نقش و نگار از طلا داشته باشى، یا به آسمان بالا روى حتّى به آسمان رفتنت ایمان نمى آوریم مگر آنکه نامه اى بر ما نازل کنى که آن را بخوانیم! … (آرى،) این سراى آخرت را (تنها) براى کسانى قرار مى دهیم که اراده برترى جویى در زمین و فساد را ندارند، و عاقبت نیک براى پرهیزکاران است.
تفسیر و جمع بندى
جاه طلبان منفور!
همان گونه که در بالا اشاره شد جاه طلبى یعنى علاقه افراطى به جاه و مقام و تلاش و کوشش براى رسیدن به آن به هر قیمت و به هر صورت، از رذایل خطرناکى است که نه تنها به پیشرفت انسان در جنبه هاى معنوى لطمه وارد مى کند، از نظر ظاهرى و اجتماعى نیز او را منفور و منزوى مى سازد.
در طول تاریخ انبیاء و اقوام پیشین و دشمنان پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله قسمتهائى دیده مى شود که همه حاکى از گستردگى دامنه نکبت بار این رذیله اخلاقى است که بخشى از آن در آیات بالا منعکس شد.
در ضمن باید توجه داشت که بسیارى از رذایل اخلاقى، مفاهیمى نزدیک به هم دارد و به اصطلاح دیوار به دیوار همند، و ممکن است یک حرکت زشت فردى و اجتماعى از چندین صفت توأم با یکدیگر ناشى شود، و در آیات قرآن نیز گاه بازتاب هاى چند صفت همراه با هم منعکس مى شود؛ تکبّر، غرور، خودخواهى و خودپسندى، و ریاکارى همچنین جاه طلبى از این قبیل است.
به هر حال در نخستین آیات به ماجراى «سامرى» برخورد مى کنیم که داستانش را همه کم و بیش شنیده اند، او در تاریخ بنى اسرائیل چهره بسیار زشت و منفور و منفى از خود به یادگار گذارده است. او که مردى بسیار جاه طلب بود از رفتن موسى علیه السلام به کوه طور با گروهى از سران بنى اسرائیل براى شنیدن پاسخ به تقاضاى مشاهده پروردگار استفاده کرد، و از زینت آلاتى که از فرعونیان به دست بنى اسرائیل افتاده بود، بهره گرفت و گوساله اى طلایى ساخت که وقتى آن را در مسیر باد قرار مى داد صداى مخصوصى از آن بر مى خاست و یا این که قسمتى از خاک زیر پاى جبرئیل یا مرکبش را که در ماجراى غرق فرعونیان ظاهر شده بود بر گرفته بود و درون گوساله طلایى ریخت، و این سر و صدا از برکت آن بود. سپس مردم را به پرستش آن دعوت کرد و چیزى نگذشت که گروه زیادى در برابر آن گوساله به سجده افتادند، و آن را نیایش کردند.
قرآن در آیات بالا به این معنى اشاره کرده مى گوید: «خدا به موسى علیه السلام گفت: ما قوم تو را بعد از تو آزمایش کردیم و سامرى آنها را گمراه کرد» (قالَ فِانَّا قَدْ فَتَنَ ا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ اضلَّهُمُ السامِرِىّ).
موسى علیه السلام سخت عصبانى شد و با شتاب به سوى قوم خود باز گشت و بر آنها فریاد زد و برادرش هارون را مورد باز خواست قرار داد، قوم موسى علیه السلام اظهار بى تقصیرى کردند، و عامل اصلى این انحراف و بت پرستى را سامرى معرفى نمودند که «براى آنها مجسّمه اى از گوساله که صدایى همچون صداى گوساله داشت تهیه کرده بود و (به یکدیگر) و گفتند: این خداى شما و خداى موسى علیه السلام است و (پیمانى را که با خدا بسته بودند) فراموش کردند» (فَاخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا الهُکُمْ وَ الهُ مُوسَى فَنَسِىَ).
در اینجا موسى علیه السلام روى سخن را به سامرى به عنوان عامل اصلى این فساد بزرگ نموده و گفت: «چرا این کار را کردى اى سامرى! گفت: من چیزى دیدم که آنها ندیدند، قسمتى از آثار رسول (جبرئیل) را گرفتم سپس آن را (درون گوساله) افکندم و این چنین نفس (جاه طلب) من این کار را در نظرم جلوه داد»: (قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِىُّ- قالَ بَصُرْتُ بِما لَم یَبْصُرُوا بِه فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ اثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى).
ولى على رغم این موضوع که سامرى مى خواست که از این طریق به جاه و مقامى برسد، خداوند چنان مجازاتى در این جهان براى او قرار داد که او را کاملًا منزوى و از جامعه مطرود کرد و آن گونه که قرآن مى گوید موسى به او گفت: «برو (و از میان مردم دور شو و با کسى تماس نگیر) و بهره تو در مدّت حیاتت این است که هر کس به تو نزدیک شود، خواهى گفت: با من تماس نگیر»: (قالَ فَاذْهَبْ فَانَّ لَکَ فِى الْحَیوه انْ تَقُوْلَ لا مِساسَ).
آیا این یکى از قوانین جزائى شریعت موسى علیه السلام بود که اگر کسى گناه سنگینى مرتکب مى شد، به منزله موجودى پلید و نجس و ناپاک بود، که نه کسى با او تماس مى گرفت، و نه او حق داشت با کسى تماس بگیرد، و یا این که به کیفر عملش خداوند او را به بیمارى مرموزى مبتلا ساخت که هیچ کس با او تماس نمى گرفت چرا که اگر تماس مى گرفت گرفتار بیمارى مى شد، و یا این که سامرى گرفتار یک نوع بیمارى روانى به صورت وسواس شدید و وحشت از انسانها شد، به طورى که اگر کسى به او نزدیک مى شد فریاد مى زد لامِساسَ (با من تماس نگیر).
آرى این است کیفر اعمال جاه طلبانى که حتّى دین و آیین حق را ملعبه جاه طلبى خود مى کنند.
در دوّمین بخش از آیات قرآن، به چهره دیگرى از جاه طلبى بنى اسرائیل برخورد مى کنیم، آنها در یک تقاضاى عجیب از موسى علیه السلام درخواست کردند که: باید خدا را با چشم خود آشکارا ببینند وگرنه ایمان نخواهند آورد، سرانجام گرفتار صاعقه وحشتناکى شدند که اگر لطف خداوند دست آنها را نمى گرفت، براى همیشه نابود شده بودند، در این آیات قرآن مجید چنین مى گوید: « (به خاطر بیاورید) هنگامى را که گفتید اى موسى ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر این که خدا را (با چشم خود) آشکارا ببینیم، سرانجام صاعقه شما را گرفت در حالى که تماشا مى کردید (امّا توان تماشاى برق صاعقه و صداى مهیب آن را نداشتید و مانند برگ خزان به روى زمین افتادید) سپس ما شما را بعد از مرگتان حیات بخشیدیم تا شکر نعمت او را بجا آورید»: (وَ اذْقُلْتُمْ یا مُوسَى لَنْ نُؤمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً فَاخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَ انْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
صاعقه چیست؟ جرقّه و برقى است که از میان یک قطعه ابر که داراى بار الکتریسیته مثبت است به هنگام نزدیک شدن به زمین که داراى الکتریسیته منفى است جستن مى کند حرارت آن در حدود پانزده هزار درجه سانتیگراد، و صداى آن بسیار عظیم، و به هر جا اصابت کند آن را نابود مى سازد.
در داستان بنى اسرائیل هنگامى که صاعقه به بالاى کوه خورد، آن را از هم متلاشى کرد و لرزه عجیبى به کوه افتاد و همه آن گروه هفتاد نفرى که با موسى علیه السلام براى شنیدن پاسخ دیدار پروردگار به کوه آمده بودند سخت به لرزه در آمدند و جان باختند، تنها موسى علیه السلام بود که بیهوش افتاد، و هنگامى که به هوش آمدند، از خدا براى آنها تقاضاى عفو و تقاضاى حیات کرد و خداوند دعوتش را اجابت نمود و این متعصّبان لجوج و جاه طلبان خودخواه که از دیدن یک جرقّه آسمانى، همه چیز را از دست دادند، خود را در برابر عظمت پروردگار بسیار حقیر و کوچک یافتند و به روشنى فهمیدند که اینجا، جاى جاه طلبى نیست و انسان جاه طلب در برابر قدرت خدا، خودش را رسوا مى کند.
قرآن مجید در جاى دیگر به همین داستان اشاره کرده و مى گوید: «اهل کتاب از تو تقاضا مى کنند که کتابى از آسمان بر آنها نازل کنى» (یَسْئَلُکَ اهْلُ الْکِتابِ انْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ).
ممکن است انگیزه این تقاضا بهانه جویى یا جاه طلبى و یا هر دو باشد، قرآن مجید مى گوید: «اینها از موسى علیه السلام چیزهایى بزرگتر و عجیب تر از این، خواستند و گفتند: «خدا را آشکارا به ما نشان ده،» سپس صاعقه آسمانى به خاطر این ظلم و ستم، آنها را فرو گرفت».[۲] (فَقَدْ سَئَلُوا مُوسَى اکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا ارِنَا اللَّهَ جَهْرَهً فَاخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ).
این تعبیرات نشان مى دهد که روح جاه طلبى و کبر و غرور و تعصّب و لجاجت بر آنها حکم فرما بود؛ به همین دلیل پیوسته بهانه جویى مى کردند، و این صفات رذیله، همان است که اکنون نیز در گروه کثیرى از آنان مى یابیم، خود را نژادى برتر و انسانهاى ویژه مى دانند و در فکر این هستند که با نداشتن کفایت و لیاقت، اقتصاد و سیاست جهان را در قبضه خود بگیرند.
جاه طلبى، مخصوص بنى اسرائیل و سامرى نبود، فرعونها و نمرودها نیز از مصادیق بارز آن بودند همان گونه که در سومین بخش از آیات مى خوانیم: «فرعون در میان قوم خود ندا داد: اى قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان دارد؟ آیا نمى بینید؟!
– به یقین من از این مرد که از طبقه پستى است و هرگز نمى تواند فصیح سخن بگوید برترم!
– اگر او راست مى گوید چرا دست بندهاى طلا به او داده نشده؟ یا اینکه چرا فرشتگان همراه او نیامده اند؟! (تا سخنش را تأیید کنند)» (وَ نادَى فِرْعَوْنُ فِى قَومِه قالَ یا قُوْمِ الَیْسَ لِى مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْانْهارُ تَجْرِى مِنْ تَحْتِى افَلا تُبْصِرُونَ- امْ انَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذى هُوَ مَهِیْنٌ وَ لا یَکادُ یُبیْنُ فَلَولا الْقِىَ عَلَیْهِ اسْورَهٌ مِنْ ذَهَبٍ اوْجاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَهُ مُقتَرِنِیْنَ).
فرعون در این گفتار خود در واقع میان چند صفت رذیله جمع نمود، غرور،
خودبزرگ بینى، جاه طلبى، و عوام فریبى، و عجب اینکه او معجزات عظیم موسى علیه السلام را که با چشم خود دیده بود و اطرافیانش نیز شاهد و ناظر آن بودند رها کرد و به مسأله دست بند طلا و طبقه اجتماعى و لکنت زبان چسبید (در حالى که لکنت زبان موسى علیه السلام مربوط به گذشته بود و بعد از مبعوث شدن طبق تقاضائى که از خداوند کرد و خداوند خواسته او را اجابت فرمود لکنتش برطرف گردید).
ولى به هر حال همان گونه که در آیه بعد از آن آمده است فرعون با این سخنان قوم خود را تحمیق و خام کرد تا از وى اطاعت کنند.
در بخش چهارم از این آیات به داستان «قارون» برخورد مى کنیم که او هم یکى از نمونه هاى بارز جاه طلبى بنى اسرائیل بود، همان صفت زشتى که سرانجام او را بدبخت و بیچاره نمود و به قعر زمین فرستاد!.
عجب اینکه غرور و جاه طلبى چنان حجاب ضخیمى بر دیده و درک انسان مى افکند که بدیهى ترین مسائل را به فراموشى مى سپارد.
هنگامى که آگاهان بنى اسرائیل او را اندرز دادند که خدا این همه نعمت به تو داده است، چه بهتر که با این نعمتهاى خدا داد، سراى آخرت را براى خود آباد سازى و بهره ات را از دنیا فراموش نکنى که عمر انسان کوتاه است و ثروتها در مسیر زوال، مبادا این ثروت عظیم را دست مایه فساد در زمین قرار دهى و به مبارزه با پیامبر خدا برخیزى!.
آن مرد مغرور خیره سر، در پاسخ گفت: «این ثروت عظیم را با علم و دانش خودم (و لیاقت و کفایت و تدبیرم) به دست آورده ام (شما حق ندارید دراین باره براى من تعیین تکلیف کنید) (قالَ اوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِى …).
این سخن را گفت و به سرکشى خود افزود و براى اینکه حس جاه طلبى خود را ارضاء کند «با تمام زینت خود (با اسبهاى گران قیمت و کنیزان و غلامان بسیار که بر زینهاى طلایى سوار، و در انواع زینت آلات طلا غرق بودند) در میان قوم موسى ظاهر شدند» (فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِى زِینَتِهِ).
منظره چنان زیبا و فریبنده بود که دل و دین و دنیا را از دل بنى اسرائیل ربود به گونه اى که گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است داشتیم، به راستى که او بهره عظیمى دارد (و زندگى پر از لذّت)» (قالَ الَّذِینَ یِرِیدُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما اوتِىَ قارُونَ انَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ).
ولى همان گونه که در ذیل این آیات آمده است خداوند قارون و قصرها و اموالش را در زمین فرو برد، زلزله اى ظاهر شد، زمین شکاف برداشت و همه اینها در کام زمین فرو رفت، آن چنان که گویى نه قارونى بود و نه آن تشکیلات پر زرق و برق خیره کننده!
در این هنگام آرزوکنندگان جایگاه قارون، تکان سختى خوردند، از خواب غفلت بیدار شدند و از گفته خود پشیمان گشتند و به خدا پناه بردند، آرى جاه طلبى و غرور و غفلت چنان غافل کننده است که انسان را از بدیهى ترین مسائل حیات غافل مى کند تا آنجا که انسان ضعیف و ناتوان که دائماً در معرض حوادث گوناگون است و از نسیمى دفتر حیات زندگیش بر هم مى خورد و همه چیز او دستخوش فنا مى گردد، دعوى قدرت و استقلال و حتّى دعوى الوهیت مى کند.
در پنجمین بخش از آیات، سخن از فرعون است که با بلند پروازى جنون آمیز و جاه طلبى، دیوانه وار خطاب به موسى کرده گفت: «اگر معبودى غیر از من برگزینى تو را از زندانیان قرار خواهم داد!» (لَئِنْ اتَّخَذْتَ الهاً غَیرِى لاجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ).
بى شک، فرعون که بر کشور پهناور مصر حکومت مى کرد این قدر ساده لوح نبود که خود را خالق آسمان و زمین بپندارد و دعوت موسى را که با معرفى ربّ العالمین شروع شد و در آیات قبل از این آیه با منطقى بسیار روشن دنبال شده است، درک نکند.
به یقین خودخواهى، برترى جویى، جاه طلبى به او اجازه نمى داد که حق را پذیرا شود و در برابر منطق پیامبر خدا موسى علیه السلام سر تعظیم فرود آورد.
آرى راه و رسم طغیان گران جاه طلب همیشه این بوده که در برابر حق تکیه بر زور کنند و پاسخ برهان را با زندان بدهند!
ممکن است تصور شود که مجازات زندان در برابر قیام موسى بن عمران که ارکان حکومت فرعون را به لرزه در آورده بود چیز کمى بود ولى به گفته بعضى از مفسّران زندان فرعون زندانى نبود که کسى از آن جان به سلامت بیرون ببرد، تنها در زندان مى ماندند تا با رنج و شکنجه جان بدهند.
در ششمین بخش از این آیات، سخن از مشرکان عرب است که به جاى طلب دلیل و برهان و معجزه زنده از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به انواع بهانه جوییها دست مى زدند؛ گاه از او چشمه هاى جارى در سرزمین خشک و سوزان حجاز مى خواستند و گاه باغى پر از خرما و انگور که نهرها در میان آن جارى باشد و گاه فرود سنگهاى آسمانى بر آنان و گاه حضور خداوند و فرشتگان نزد آنان و گاه خانه اى از طلا و سرانجام گفتند: «ما به تو ایمان نمى آوریم مگر این که به آسمان بالا روى حتى به آن هم ایمان نمى آوریم مگر اینکه نامه اى (از خدا بر ما نازل کنى)؛» (أوْ یَکونَ لَکَ بَیتٌ مِنْ زُخْرُفٍ اوْ تَرْقى فِى السَّماءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَءُهُ).
آنها در این تعبیرات، نهایت خود بزرگ بینى و جاه طلبى خود را نشان دادند و ثابت کردند انسان تحت تأثیر این صفات پلید تا چه حد از منطق و عقل دور شده اند.
در اینکه مراد از «بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ» چیست؟ مفسّران دو احتمال داده اند نخست اینکه: منظور خانه اى است پر از طلا یا اشیائى که از طلا ساخته شده باشد، یا منظور خانه اى است که پر از نقش و نگار (نقش و نگارهاى طلایى) باشد و تفسیر اول با توجه به تعبیر «مِنْ زُخْرُفٍ» صحیح تر به نظر مى رسد.
در هفتمین و آخرین بخش از این آیات که در ذیل آیات مربوط به قارون آمده است، به عنوان یک دستور کلّى مى فرماید: «آن سراى آخرت را تنها براى کسانى قرار مى دهیم که قصد برترى جویى در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک براى پرهیزگاران است؛ (تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهِ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لایُریُدونَ عُلُوّاً فِى الْارْضِ وَ لافَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ).
آرى عاقبت جاه طلبان مستکبر همان عاقبت قارون است که همه چیز خود را بر سر جاه طلبى و استکبار گذاشت و خشم خدا او را گرفت و به زندگى ننگینش پایان داد و براى همیشه مورد لعن و نفرین واقع گشت.
ممکن است از عطف کردن فساد به علو فى الارض چنین استفاده شود که افراد برترى جو و جاه طلب سرانجام دست به فساد در ارض مى زنند و براى سیراب کردن عطش خود از هیچ جنایتى فرو گذار نمى کنند.
جالب اینکه در حدیثى از على علیه السلام مى خوانیم که به هنگام خلافت ظاهرى شخصاً در بازارها قدم مى زد، افراد گمشده را راهنمائى مى کرد، ضعیفان را کمک مى نمود و از کنار فروشندگان و کسبه رد مى شد و این آیه را براى آنها تلاوت مى نمود «تِلْکَ الدَّارُ الْاخِرَهِ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لایُریُدونَ عُلُوّاً فِى الْارْضِ وَ لافَساداً؛ سپس به تفسیر آن مى پرداخت به گونه اى که نه تنها شامل زمامداران مى شد، بلکه همه صاحبان قدرت را (بهر شکل و هر صورت) شامل مى شد».
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام آمده است: هنگامى که این آیه را تلاوت نمود گریه کرد و فرمود: «ذَهَبَتْ وَاللَّهُ الْأَمانِىُّ عِنْدَ هذِهِ الْآیَهِ؛ با وجود این آیه همه آرزوها بر باد رفته است».[۳]
شاید منظور امام علیه السلام این است: با توجه به اینکه خداوند سراى آخرت را تنها از آن کسانى مى داند که حتى اراده برترى جویى در دل ندارند و بذر جاه طلبى در سر نمى پرورانند کار بسیار مشکل است.
از مجموع آیاتى که در بالا ذکر شد و بعضى دیگر آیات مشابه به خوبى استفاده مى شود که جاه طلبى مخصوصاً اگر با صفات زشت دیگر همچون کبر و غرور و تعصّب و لجاجت توأم شود آثار مرگبار در زندگى انسانها دارد و مى تواند نه تنها یک فرد بلکه جامعه اى را به سقوط بکشاند.
پی نوشت:
[۱] . طه، آیات ۸۵ و ۸۸ و ۹۵ و ۹۶.
[۲] . نساء، آیه ۱۵۳.
[۳] . تفسیر على بن ابراهیم، ذیل آیه مورد بحث.