- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
با توجه به اهمیت تولّی و تبرّی و نقشی که این دو در زندگی فردی و اجتماعی اهل ایمان دارند، خداوند متعال در قرآن کریم و به تبع آن پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهمالسلام) در موارد متعدّدی به بحث از دو موضوع یادشده پرداخته و در مورد کسانی که شایسته است مؤمنان آنها را به عنوان دوستان و سرپرستان خود برگزینند می پردازد، در این جا به مواردی از آنها اشاره می شود.
قرآن کریم در آیات متعددی به معرفی ولیّ «سرپرست» و کسانی را که مؤمنان باید دوست داشته باشند و از آنها پیروی کنند، می پردازد. در این جا به چند آیه اشاره می شود: روزى که شخص ظالم پشت دست حسرت به دندان گرفته و می گوید: اى کاش من در دنیا با رسول حق راهى (براى دوستى و طاعت) پیش مى گرفتم، واى بر من اى کاش فلان کس را دوست نمى گرفتم.[۱] در آیه اول تصریح دارد به پیروی و دوستی با رسول خدا و در آیه بعد به صراحت نهی می کند از انتخاب دوستانی که مایه بدبختی و هلاکت انسان می شوند.
هر کس خدا و پیامبر او و مؤمنان را ولیّ خود گزیند، بداند که پیروزمندان گروه خداوند هستند.[۲]
مردان و زنان مؤمن بعض از ایشان، اولیاء بعض دیگر هستند، امر به معروف و نهی از منکر مى نمایند و نماز به پا مى دارند و زکات مى پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى کنند، آنها را خدا به زودى مشمول رحمت خود مى کند، که خدا توانا و حکیم است.[۳]
نبی اکرم (ص) به اصحابش فرمودند: ای بنده خدا دوست بدار به خاطر خدا و دشمن بدار به خاطر خدا و دوست بگیر به خاطر خدا و دشمن بگیر به خاطر خدا؛ پس به درستی که به ولایت خدا به کسی نمیرسد مگر از این راه و کسی طعم ایمان را نمیچشد اگر چه نماز و روزه زیاد به جا آورد مگر از راه تولی و تبری و امروز بیشترین دوستیها و دشمنی های مردم به خاطر دنیا است و این دوستی و دشمنی دنیایی ذرهای پیش خداوند تعالی ارزش ندارد.
راوی عرض کرد: چگونه بدانم دوستی و دشمنی من به خاطر خدا است؛ دوست خدا کیست تا او را دوست بدارم و دشمن خدا کیست تا او را دشمن بدارم؟ پیامبر اکرم (ص) به سوی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) اشاره کردند و فرمودند: آیا علی را میبینی؟ راوی گفت: بله.
پس فرمودند: دوست بدار دوست علی(علیهالسلام) را چون دوست علی(علیهالسلام) ولی الله است و دشمن بدار دشمن علی (علیهالسلام) را چرا که دشمن علی (علیهالسلام) عدوالله است
سپس در ادامه فرمودند:دوست بدار دوست علی را هر چند آنکه قاتل پدر و فرزندان تو باشد و دشمن بدار دشمن مولا علی را هر چند او پدر و فرزندانت باشند.[۴]
تبری از چه کسانی
با توجه به اهمیت تولّی و تبرّی و نقشی که این دو در زندگی فردی و اجتماعی اهل ایمان دارد،خداوند متعال در قرآن کریم و به تبع آن پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(علیهالسلام) در موارد متعددی به بحث از دو موضوع یادشده پرداخته و در مورد کسانی که شایسته است مؤمنان آنها را به عنوان دوستان و سرپرستان خود برگزینند و همچنین کسانی که سزاوار است ایشان از پذیرش دوستی و ولایت آنها خودداری کنند، به تفصیل سخن گفته اند، خداوند متعال در همین رابطه می فرماید:
ای کسانی که ایمان آورده اید، به جای مؤمنان، کافران را به دوستی خود مگیرید.[۵]
اى کسانى که ایمان آورده اید یهود و نصارى را دوستان خود مى گیرید، بعض آنها دوستان بعض دیگرند هر کس از شما آنها را دوست بگیرد یکى از آنها است، خدا قوم ظالم را هدایت نمى کند.[۶]
ای کسانی که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی مگیرید به طوری که با آنها اظهار دوستی کنید، و حال آنکه قطعا به آن حقیقت که برای شما آمده، کافرند.[۷]
رسول گرامی اسلام(ص) در این زمینه می فرماید: هر که دوست دارد بر کشتی نجات بنشیند و به دستگیره استوار چنگ آویزد و ریسمان محکم خدا را بگیرد، باید بعد از من علی را دوست بدارد و با دشمنش دشمنی ورزد و از پیشوایان هدایت که از نسل اویند پیروی کند.[۸]
تولی (دوستی) اهل بیت در کلام اهل سنت
تولی اهل بیت از دیدگاه بزرگان اهل سنت
زمخشری و فخر رازی که از علمای بزرگ اهل سنت محسوب می شوند، احادیث ذیل را از رسول مکرم اسلام (ص) نقل کرده اند:
هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد، شهید مرده است.
هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد آمرزیده مرده است.
هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد، توبه کار مرده است.
هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد، مؤمن و کامل ایمان مرده است.
هر کس که بر دشمنی آل محمد بمیرد، کافر مرده است.
هر کس که بر دشمنی آل محمد بمیرد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.[۹]
در میان فرقه های اهل سنت آنان که بر مذهب شافعی هستند به اهل بیت (علیهالسلام) ارادتی ویژه دارند و شاید این ارادت و محبت صدق آمیز ناشی از مهر شدید امام شافعی به آل پیامبر (علیهالسلام) بوده باشد، چه، شافعی را در محبت اهل بیت، اشعاری است نغز و زیبا که مهر فراوان وی را به آل پیامبر (علیهالسلام) می نماید. او می گوید:
ان کان رفضا حب آل محمد فلیشهد الثقلان انی رافضی.[۱۰]
اگر مهر و دوستی آل محمد (علیهالسلام) رفض باشد، پس جن و انس گواه باشید که من رافضی هستم
و همچنین وی می گوید:
آل بیت رسول اللّه حبّکم فرض من اللّه فى القرآن أنزله
یکفیکم من عظیم المجد أنّکم من لم یصلّ علیکم لا صلاه له [۱۱]
ای خاندان رسول خدا، خدا مهر و دوستی شما را، در قرآنی که فرود آورده، واجب گردانیده است، همین افتخار بزرگ شما را کافی است که هر کس در نماز، شما را سلام نگوید، نمازش درست نیست.
تولی اهل بیت در شعر شاعران اهل تسنن
عرض ارادت و اظهار محبت نسبت به خاندان پیامبر گرامی اسلام (ص) مختص به شیعه نیست، بلکه در میان اهل سنت نیز رواج داشته و دارد که این ارادت به انحای مختلف بروز کرده است، که در این جا به دو نمونه بسنده می کنیم.
الف. یکی از مخلصان و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت، شیخ رضا طالبانی کرکوکی[۱۲] است وی که یکی از نامورترین شاعران پارسی گوی کرد عراق است در یکی از اشعارش میگوید:
لافت از عشق حسین است و سرت بر گردن است؟
عشق بازی سر به میدان وفا افکندن است
گر هواخواه حسینی ترک سر کن
چون حسین شرط این میدان به خون خویش بازی کردن است
از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا
صد شرف دارد بر آن وادی که گویند ایمن است
ای من و ایمن فدای خاک پاکی
کاندرو نور چشم مصطفی و مرتضی را مسکن است
زهره زهرا نگین و خاتم خیر الوری
زور و زهر مرتضی و حیدر خیبر کن است
سنیم سنی و لیکن حب آل مصطفی
دین و آیین من و آباء و اجداد من است
شیعه و سنی ندانم، دوستم با هر که او دوست باشد، دشمنم آن را که با او دشمن است.[۱۳]
شیخ رضا در منقبت و مرثیت آل علی اشعاری دارد که در ذیل می آید.
در ماتم آل علی، خون همچو دریا می رود
تیغ است و بر سر می زند دست است و بالا می رود
از عشق آل بوالحسن این تیغ زن و آن سینه زن
داد و فغان مرد و زن، تا عرش اعلی می رود
پیراهن شمع خدا، یعنی حسین و مجتبی
جانها همی گردد فدا، سرها به یغما می رود
کوتاه کن انکار را بدعت مگو این کار را
این سوگ آل حیدر است این خون نه بیجا می رود
روی زمین پر همهمه در دست جانبازان قمه
خون از برو دوش همه، از فرق تا پا می رود
من چون ننالم این زمان، مرد و ضعیف و ناتوان
کین برق آه عاشقان، از سنگ خارا می رود
از ابن سعد بیوفا، شامی و شمر پر جفا
بر آل و بیت مصطفا، چندین تعدا می رود
بغداد گردد لاله گون، در روز عاشورا به خون
و از کاظمین آن سیل خون تا طاق کسری می رود
و از طاق کسری سرنگون ریزد به پای بیستون
و از بیستون آید برون، سوی بخارا می رود
خون سیاوش شد هبا در ماتم آل عبا
تا دامن روز جزا تا جیب عقبا می رود
من سنی ام نامم رضا، کلب امام مرتضی
درویش عبدالقادرم راهم به مولا می رود .
ایشان در قصیده ای در حق یکی از بزرگان این دعا را آورده است.
یا رب به حق آل عبایش نگاه دار کین «پنج تن » شفاعتشان از خدا بس است.
ب. یکی دیگر از مخلصان و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت، خالد نقشبندی است. وی که نامش ضیاءالدین، خالدبن احمد حسینی سلیمانیه ای شهر زوری[۱۴] است، میگوید:
امامانی که ایشان زینت دین است به ترتیب اسمشان، چنین است
«علی » «سبطین » و «جعفر» با «محمد» دو، موسی، باز «زین العابدین » است
پس از «باقر»، «علی » و «عسکری » دان «محمد مهدیم » زان پس یقین است.
مولانا خالد، قطعه ای را هنگام ترک مشهد مقدس به عنوان وداع با حضرت رضا (علیهالسلام) سروده است که مطلع آن ذکر می شود:
خالد بیا و عزم سفر زین مقام کن بر روضه رضا به دل و جان سلام کن.
همچنین ایشان، در قصیده ای، در مدح حضرت رضا (علیهالسلام) و واقعه کربلا و تمجید امامان می گوید:
این بارگاه کیست که از عرش برتر است
وز نور گنبدش همه عالم منوّر است
از شرم شمسه های زرش کعبتین شمس
در تخته نرد چرخ چهارم به ششدر است
وز انعکاس صورت گل آتشین او
بر سنگ جای لغزش پای سمندر است
نعمان خجل زطرح اساس خور نقش
کسری شکسته دل پی طاق مکسّر است
بهر نگاهبانی کفش مسافران
بر درگهش هزار چو خاقان و قیصر است
این بارگاه قافله سالار اولیا است
این خوابگاه نور دو چشم پیمبر است
این جای حضرتیست که از شرق تا به غرب
وزقاف تا قاف به جهان سایه گستر است
این روضه رضاست که فرزند کاظم است
سیراب نو گلی زگلستان جعفر است
سروسهی زگلشن سلطان اولیا است
نوباوه صدیقه زهرا و حیدر است
مرغ خرد به کاخ کمالش نمی پرد
بر کعبه کی مجال عبور کبوتر است
تا همچو جان زمین تن پاکش به برگرفت
او را هزار فخر براین چرخ اخضر است
بر اهل باطن آنچه زاسرار ظاهر است
در گوشه ضمیر مصفّاش مضمر است
خورشید کسب نور کند از جمال او
آری جزا موافق احسان مقرّر است
بتوان شنید بوی محمد (ص) زتربتش
مشتق بلی دلیل به معنای مصدر است
از موج فتنه خرد شدی کشتی زمین
گرنه ورا زسلسله آل، لنگر است
زوّار بر حریم وی آهسته پانهند
کز خیل قدسیان همه فرشش زشهپر است
غلمان خلد کاکل خود دسته بسته اند
پیوسته کارشان همه جاروب این در است
شاها ستایش تو به عقل و زبان من
کی می توان که فضل تو از عقل برتر است
اوصاف چون تو پادشهی از من گدا
صیقل زدن بر آینه مُهر انور است
جانا به شاه مسند لولاک کز شرف
بر تارک شهان اولوالعزم افسر است
وانگه به حق آن که بر اوراق روزگار
بابی زدفتر هنرش باب خیبر است
دیگر به نور عصمت آن کس که نام او
قفل زبان و حیرت عقل هنرور است
دیگر به سوز سینه آن زهر داده ای
کزماتمش هنوز دو چشم جهان تر است
دیگر به خون نا حق سلطان کربلا
کزوی کنار چرخ به خونابه احمر است
و انگه به حق آن که زبحر مناقبش
انشاء بوفراس زیک قطره کمتر است
دیگر به روح اقدس باقر که قلب او
مر مخزن جواهر اسرار را در است
و انگه به نور باطن جعفر که سینه اش
بحر لبالب از در عرفان داور است
دیگر به حق موسی کاظم که بعد از او
بر زمره اعاظم و اشراف سرور است
آنگه به قرص طلعت تو کز اشعه اش
شرمنده ماه چهارده وشمس خاور است
دیگر به نیکی تقی و پاکی نقی
آنگه به عسکری که همه جسم، جوهر است
دیگر به عدل پادشهی کز عدالتش
بابرّه شیر شرزه بسی به زمادر است
بر «خالد» آر رحم که پیوسته همچو بید
لرزان زبیم زمزمه روز محشر است
تو پادشاه دادگری این گدای زار
مغلوب دیو سرکش نفس ستمگر است
نا اهلم و سزای نوازش نیم ولی
نا اهل و اهل پیش کریمان برابر است
پی نوشت:
[۱] . فرقان، ۲۷- ۲۸.
[۲] . همان، ۵۶.
[۳] . توبه، ۷۱.
[۴] . صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص،۱۴۱، انتشارات،داورى، قم، چاپ اول، بی تا.
[۵] . نساء، ۱۴۴.
[۶] . مائده، ۵۱.
[۷] . ممتنحه، ۱.
[۸] . دیلمى، حسن، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج۲، ص ۴۲۴، ناشر، شریف رضى، قم، چاپ اول، ۱۴۱۲ ق.
[۹] . فخر رازی، تفسیر، ج ۱۳ص ۴۳۱؛ إربلى، على بن عیسى، کشف الغمه، ج۱، ص، ۱۰۷، چاپ مکتبه بنى هاشمى، تبریز، ۱۳۸۱ ق.
[۱۰] . آلوسى، سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، ج ۱۳، ص ۳۲، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ ق.
[۱۱] . ابن عجیبه، احمد بن محمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق: احمد عبدالله قرشى رسلان، ج ۵، ص ۲۱۲، ناشر: دکتر حسن عباس زکى، قاهره، ۱۴۱۹ ق.
[۱۲] . وی در سال ۱۲۵۳ هـ ق در روستای «قرح » در استان کرکوک کردستان عراق چشم به جهان گشود و در سال ۱۳۲۷ هـ ق در سن ۷۴ سالگی در شهر بغداد چشم از جهان فرو بست.
[۱۳] . طالبانی، شیخ رضا، دیوان بغداد، معارف،۱۹۴۶، ص ۱۱۲.
[۱۴] . در سال ۱۱۹۳ هـ ق در نزدیک شهر سلیمانیه به جهان آمده و در سال ۱۲۴۲ هـ ق در دمشق از جهان رفته است. وی از دانشمندان و عارفان بی نظیر کرد است، بلندی مقامش را همین بس که، علامه محمود شکری آلوسی مفتی و مفسر بزرگ عرب از مریدان وی بوده است.