- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
لفظ «توحید» مصدر باب «تفعیل» به معنای «یگانه دانستن» است. ریشه این کلمه «وحد» و به معنای انفراد است و از این رو «واحد» به چیزی اطلاق می شود که جزء ندارد (مفردات راغب، ص ۵۵۱).
در مباحث خداشناسی، توحید به معنای یکتاپرستی یکى از اصول اعتقادى اسلام و همه ادیان ابراهیمى است. اهمیت این اصل به این دلیل است که به نظر بسیاری از متکلمین اسلامی، دیگر اصول دین اسلام مبتنی بر اصل توحید هستند. به همین دلیل است که حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) در روایتی از حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کنند که “التوحید نصف الدین”[۱] و در نهج البلاغه درباره جایگاه و عظمت توحید می فرمایند:
«شهادت می دهم که خداوندی جز الله ـخدای یکتاـ نیست. یگانه است و بی شریک. شهادت می دهم که خلوصش از آزمون به نیکی برآمده است و باور به آن با صفای نیت همراه است. همواره بدان چنگ در می زنم تا آنگاه که ما را زنده می دارد و آن را می اندوزیم برای روز های هولناکی که در پیش داریم. چنین شهادتی نشان از عزم استوار ما در ایمان است و سرلوح نیکوکاری و خشنودی است و سبب دور شدن شیطان است.»[۲]
در احتجاج امام علی (علیه السلام) در موضوع توحید روایت شده که جماعتى از سرزمین روم وارد شهر مدینه شدند و در میانشان مرد دانشمندى از راهبان نصارى بود، در آن وقت حکومت مسلمین به دست ابوبکر بود، راهب با شتر خود که بار آن طلا و نقره بود به سوى مسجد مدینه که ابوبکر با جماعتى از مهاجر و انصار در آنجا بودند رفت.راهب پس از عرض احترام و اظهار محبت گفت: «کدام یک از شما جانشین پیامبرتان و امین دین شما است؟»در این هنگام حاضرین به جانب ابوبکر اشاره نمودند.
گفت و گوی راهب با ابوبکر درباره توحید
راهب گفت: اى شیخ! نام شما چیست؟ گفت: نام من عتیق است. راهب پرسید: نام دیگرت چیست؟ گفت: صدیق. راهب گفت: نام دیگر شما چه مى باشد؟ گفت: جز این ها نام دیگرى براى خود نمى دانم.
راهب گفت: شما آن فردى نیستى که در پى او مى باشم.
ابوبکر گفت: حاجت و مقصود تو چیست؟ راهب گفت: من از سرزمین روم با این شتر و بار طلا و نقره اش به اینجا آمده ام تا از امین این امت مساله اى را بپرسم، که در صورت پاسخ به آن مسلمان مى شوم و مطیع فرمان او خواهم شد و این همه طلا و نقره را میان شما پخش خواهم کرد و در صورت عجز از پاسخ از همان راهى که آمده ام برگشته و اسلام را قبول نکنم.
ابوبکر گفت: آن مسائلى که منظور دارى بپرس؟
راهب گفت: بخدا سوگند هیچ سخنى نگویم تا شما مرا از هر تعرضى امان دهى!
ابوبکر گفت: تو در امانى، و هیچ مشکلى نخواهى داشت، آنچه مى خواهى بگو؟
راهب گفت: مرا خبر دهید از آن چیزى که براى خدا نبوده و خدا آن را ندارد و آنچه از خدا نباشد و آنچه که خداوند آن را نداند؟
ابوبکر متحیر شده و هیچ جوابى نداد و پس از اینکه زمانى ساکت ماند دستور داد عمر را حاضر کنند، و چون او حاضر شده و کنارش نشست ابوبکر به راهب گفت:
از این شخص بپرس! پس راهب رو به عمر کرده و سوال خود را تکرار کرد و او نیز از پاسخ به آن عاجز ماند.
گفت و گوی راهب با عثمان درباره توحید
سپس عثمان وارد مسجد شد و همان مذاکره سابق میان او و راهب نیز انجام شد ولى عثمان نیز از جواب به آن سوال فرومانده و ساکت شد.
پس راهب با خود گفت: اینان شیوخ بزرگوارى هستند، ولى افسوس که به خود مغرور بوده و متکبرند، سپس برخاست تا از مسجد خارج شود.
ابوبکر گفت: اى دشمن خدا اگر وفاى به عهد نبود زمین را از خونت رنگین مى ساختم.
احتجاج امام علی (علیه السلام) با راهب درباره توحید
در این هنگام سلمان فارسى برخاسته و به خدمت حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) رسیده -و او با دو فرزندش حسن و حسین در وسط خانه نشسته بود- و آن حضرت را از جریان مسجد با خبر ساخت.
حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) با شنیدن جریان، برخاسته و برای احتجاج رهسپار مسجد شد و حسن و حسین (علیهما السلام) نیز به دنبال پدرشان آمدند، تا حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) به مسجد وارد شد جماعت حاضر با تکبیر و حمد الهى خوشحال و مسرور گشته و در برابر آن جناب برخاسته و او را جا دادند. پس ابوبکر راهب را خطاب کرده و گفت: کسى را که تو مى خواستى حاضر شد، آنچه مى خواهى از او بپرس!
راهب نیز روى به جانب آن حضرت نموده و گفت: اى جوان نامت چیست؟
فرمود: اسم من نزد یهود «الیا» و نزد نصارى «ایلیا» و نزد پدرم «على» و نزد مادرم «حیدره» مى باشد.
راهب گفت: مقام و نسبت تو از پیامبر اسلام چیست؟
فرمود: من پسر عمو و داماد و همچون برادر پیغمبر هستم.
راهب گفت: به خداى عیسى قسم که تو مطلوب من هستى، به من خبر بده از آنچه خدا را نیست و آنچه از خدا نیست و آنچه خدا آن را نداند؟
فرمود: با فرد خبیر و آگاهى روبرو شدى، اما اینکه گفتى «آنچه خدا را نیست» همان زوج و فرزند است که خدا را عیال و فرزندى نباشد.
و اینکه گفتى «آنچه از خدا نیست» عبارت است از ظلم که خداوند در حق هیچ کس ظلم روا ندارد. و اینکه گفتى: «آنچه خدا آن را نداند»، خداوند براى خود هیچ شریکى را نمى شناسد.
راهب بعد از احتجاج با امام علی (علیه السلام) برخاسته و کمربند (نشان مذهبى) خود را باز کرد و پیشانى آن حضرت را بوسیده و گفت:
من شهادت مى دهم که خداوند شریکى نداشته و تنها است و شهادت مى دهم که محمد از جانب خدا به مقام نبوت مبعوث گشته است و شهادت مى دهم که تو خلیفه و وصى پیغمبر و امین امت اسلامى و معدن دین و حکمت و سرچشمه علم و برهان هستى!
من نام تو را در تورات به عنوان «الیا» و در انجیل به عنوان «ایلیا» و در قرآن به عنوان «على» و در کتاب هاى گذشته به عنوان «حیدره» خوانده ام و من از روى اطلاع خودم معتقدم که تو وصى پیغمبری و امیر این حکومت و از همه به این مکان سزاوارترى، پس جریان امور تو با این قوم چیست؟
حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) جواب مختصرى از سخن راهب داد و راهب برخاسته و اموال خود را تسلیم آن حضرت نمود و حضرت نیز همان لحظه تمام آن طلا و نقره را به فقرا و نیازمندان مدینه تقسیم و از مسجد بیرون رفت و راهب مسلمان به شهر خود بازگشت.
نتیجه گیری
توحید اصل اساسی اسلام است به گونه ای که تمام اصول و آموزه های اسلام به اصل توحید بر می گردد؛ امام علی (علیه السلام) تبیین گر توحید در اسلام است؛ توحید خالص را باید در کلام ایشان جستجو نمود؛ امام آموزه توحید را با دقیق ترین صورت به راهب مسیحی بیان می کند به گونه ای که راهب بیان امام را می پذیرد.
پی نوشت
[۱] . شیخ صدوق، التوحید، ص ۲۸، ح ۲۴.
[۲] . نهج البلاغه/ خطبه ۲.
منبع
ابو منصور طبرسى؛ الاحتجاج؛ ترجمه بهراد جعفرى؛ انتشارات اسلامیه؛ تهران؛ اول؛ ۱۳۸۱ ش