- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
شبهه: در قرآن کریم به شوهر حق داده شده که زن خود را بزند. این حق برای شوهر برخلاف حقوق انسانی است.
پاسخ
در پاسخ این شبهه سخنان دو قرآن پژوه معاصر را بیان می کنیمک
اول. آیت الله معرفت(ره) :
خداى تعالى فرمود:
«وَاللاّتِى تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً»(۱).
گفتهاند که در این آیه نیز تحقیر زن دیده میشود، به گونهاى متناسب با عهد جاهلى که زن جایگاهى خرد و پست داشته است.
ولى با اندک تأمل در کتب تفسیر و سیره و سخنان فقها در این باره روشن میشود که چنین نیست؛ زن در دوران جاهلیت در سطحى بسیار پایین قرار داشت و اسلام، آمد که دست او را گرفته تا به بالاترین مراحل والاى انسانى شایسته اش بالا برد. اما آیا این دگرگونى اساسى به گونه ناگهانى و بدون چاره اندیشى و مقدمه چینى ممکن بود یا نیاز به زمان و سیر تدریجى داشت، تا این خشونت شعلهور را به ملایمت و مهربانى نرم بدل سازد؛ کارى که پیمودن مسیر دشوار آن، اندکى همراهى با قوم را ایجاب میکرد تا آگاه سازى آن ها ممکن شود یا زمینه هاى آگاهى در آن ها ایجاد شود و بتوانند به فطرت هاى اصل انسانى خویش بازگشت کنند.
این چنین اسلام در آغاز کار، نسبت به برخى از رسوم ایشان ـ که سخت بر آنها حکمفرما بود ـ با ایشان همنوا شد، و در مسیر این همراهى و همنوایى، دمیدن ساز ملایمت و خشونتگریزى را در خاطر ایشان آغاز کرد تا دلهاشان رام گردد و راه درست را دریابند، تا خود اندک اندک زشتکاری هایى که پیش از آن به دنبال خود می کشیدشان دست بردارند.
این سیاست و تدبیر را اسلام در باره بسیارى دیگر از رسول جاهلى که تنها بر عرب نیز حکم فرما نبود، در پیش گرفت که ریشه کن کردن آن ها نیازمند فرصت و زمانى کوتاه مدت یا دراز مدت و چارهاندیشی هاى اساسى براى این منظور بود. در این مقوله می توان مسئله برده دارى را به عنوان نمونه ذکر کرد که در آغاز با آن همراه شد، زیرا بر جهان آن روز حکمفرما بود و برده کالاى تجارى با اهمیتى به حساب می آمد که رویارویى با آن بدون تمهید مقدمات لازم ممکن نبود، اما اسلام در برابر آن ایستاد، ولى نه به گونه علنى و صریح، بلکه با خاستگاه هاى فراقومى آن مبارزه کرد و راه هاى مشروعیت آن را بست، به جز راه قدرت یافتن بر محاربان در میدان جنگ را که تنها شرکت کنندگان در نبرد بر ضد اسلام را شامل میشد ـ نه دیگران و نه زنان و کودکان و سالخوردگان را، و به گونه قاطع هر گونه امکان برده گیرى را منسوخ کرد. آنگاه افزون بر این، راه را براى آزادسازى برده هاى موجود به شکل هاى گوناگون باز گذاشت که در جاى خود به تفصیل آمده است.
اتخاذ چنین روش و تدبیرى براى ریشهکن کردن عادت هاى حکمفرماى جاهلى را در اصطلاح «نسخ تمهیدی» زمان بندى شده نامیده ایم. نسخى که زمینه هاى آن را صدر اسلام و در عهد پیامبر فراهم شده است.
مسئله قوامیت مرد بر زن نیز در محدوده عام (که شامل زدن شدید دردآور زن شود) از جمله همین مسائل است. بنابراین اگر چه در قرآن آمده ولى از سوى آورنده شریعت به گونهاى تفسیر شده که تعدیل آن را در آن زمان و ریشه کن ساختن آن را در دراز مدت موجب شود.
اوّلا، زدن در آیه به گونه غیر مبرّح تفسیر شده؛ یعنى زدنى که سخت دردآور نباشد که در واقع زدن نیست، بلکه دست کشیدنى است با ظرافت ویژه. از همین رو مقید شده که با تازیانه و چوب و وسیله دیگر نباشد، مگر چوب نازک سواک که انسان با آن مسواک میزند. این در واقع دلالت آیه را خنثى میکند و حق تنبیه بدنى و آزاررسانى زن از سوى مرد را یکسره نفى میکند.
ابن جریر از عکرمه نقل کرده – ذیل آیه – که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«اگر شما را در انجام کار نیک نافرمانى کردند بزنیدشان؛ ولى زدن غیر مبرّح» و همین روایت را به نقل از حجاج بن مزاحم نیز آورده، با این افزونى که غیر مبرّح را به غیر مؤثر تفسیر کرده، یعنى زدنى که تأثیرى در تغییر رنگ پوست بدن حتى به اندازه سرخ شدن نداشته باشد.
عطا میگوید: به ابن عباس گفتم: زدن غیر مبرّح چگونه است؟ گفت: با چوب مسواک و مانند آن.
قتاده میگوید: زدن غیر مبرّح آن است که ناگوار و معیوب کننده نباشد.(۲)
به همین دلیل شیخ ابوجعفر طوسى میگوید: اما زدن، بى هیچ اختلافى در آن، باید زدن غیر مبرّح باشد.
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «با چوب مسواک باید باشد».(۳)
قاضى ابن براج طرابلسى (م ۴۸۱) مینویسد:
« اما زدن – در آیه – زدن به منظور تأدیب است،چنان که کودکان را بر کار خطا میزنند. نباید زدن مُبرّح یا مُزمن یا مُدمى باشد و باید بر جاهاى مختلف بدن تقسیم شود و از صورت پرهیز شود و علاوه بر این با چوب مسواک باشد و برخى – از فقهاى عامه – گفتهاند با دستمال پیچیده شده یا درّه باشد و نه با چوب یا تازیانه».(۴)
«مبرّح» به معناى سخت و دردآور است و «مزمن» یعنى معیوب کننده و ناقص کننده و «مُدمی» یعنى آنچه باعث پیدا شدن خون در سطح پوست شود، حتى به صورت خراشیده شدن.«درّه» نیز نوعى تازیانه پارچهاى است که دردآور نبوده و مانند دستمال پیچیده شده است.
در جاى دیگر میگوید:
«اگر زن بر مرد نشوز کرد (از حقوق زناشویى سرباز زد) جایز است از او در بستر و در سخن گفتن دورى کند و او را بزند، نه بسان اجراى حد و نه زدن دردآور، و از زدن بر صورتش بپرهیزد و سخن گفتن با او را بیش از سه روز ترک نکند».(۵)
در فقه الرضا(علیه السلام) آمده است: «زدن با مسواک و مانند آن به ملایمت و آرامی».(۶)
در جامع الاخبار صدوق از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده :
«در شگفتم از کسى که همسر خود را میزند، حال آن که خود به زدن شایستهتر است. زنان خود را با چوب نزنید که قصاص دارد، ولى با سختگیرى در خوراک و پوشاک آنان را بزنید تا در دنیا و آخرت آسوده باشید.»
در حدیث دیگرى فرمود: «سفارش مرا درباره زنان پاس بدارید تا از سختى حسابرسی رهایى یابید، و هر که سفارش مرا پاس ندارد، چه سخت است وضع او در پیشگاه خداوند».(۷)
این حدیث صراحت دارد که منظور از زدن در آیه تأدیب است،ولى نه با چوب دستى و تازیانه – چنان که با چهارپایان رفتار میشود- بلکه با ایجاد محدودیت در خوراک و پوشاک و مانند اینها، و این با روش تعدیل در زندگى سازگارتر است.
دوّم: از زدن زنان چنان به سختى نهى و منع شده است که تخلف کننده را از دایره نیکان امت بیرون شمرده، جزو شرار الناس میشمارد. چنان که در حدیث آمده که: زنانِ بسیارى از همسران اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گرد خانه پیامبر به شکایت از همسرانشان (که زدن آنان را مجاز میدانستند)آمدند، پیامبر فرمود: اینان نیکان شما نیستند.(۸)
ابن سعد و بیهقى از ام کلثوم دختر ابى بکر نقل کرده اند که مردان از زدن همسران نهى شده بودند، پس، از آنان به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت بردند، پیامبر زدن ایشان را اجازه داد، ولى افزود که «نیکان شما هرگز نخواهند زد».(۹)
در روایت ابن ماجه آمده است: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روزى صبح هنگام فرمود:
«هفتاد زن گرد خاندان پیامبر جمع شده اند که همگى شکایت از شوهر خود دارند، پس – بدانید که – ایشان را نیکان خود نمییابید».(۱۰)
عبدالرزاق از عایشه از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده:
«آیا شرم نمیکند از شما آن که همسر خود را میزند، آن گونه که برده را میزنند؟! در اوّل روز او را میزند و در پایان روز با او همخوابه میشود».(۱۱)
عایشه گفت:
«هیچ گاه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خدمتکارى یا زنى را حتى با دست نزد».(۱۲)
از هیچ یک از امامان معصوم(علیه السلام) یا صحابه یا تابعان نیک رفتار نقل نشده که با همسران خود تندى کنند، چه رسد به زدن و سیلى نواختن، بلکه روش آنان، گذشت و بخشش بود؛ چنان که در حدیث امام صادق(علیه السلام) از پدرش امام باقر(علیه السلام) گذشت.(۱۳)
سوّمً: سفارش هاى اکید نسبت به زن و پاسداشت حرمت او و جانبدارى از او با بذل توجه و مهربانى و رأفت و رحمت و به دور از خشونت و حتى سختگیری درباره اشتباهات و کوتاهیهاى او آمده.
در نامه امیرمؤمنان(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام) آمده است:
«فان المرآه ریحانه و لیست بقهرمانه،و لا تعد بکرامتها نفسها…».(۱۴)
پس همانا زن همچون گل، نازک است و نه سخت تن همچون قهرمانان، و کرامت او را از خود او مگذران.
یعنى او را گرامى بدار و از واسطه کردن دیگرى نزد تو ناگزیرش مساز. باید حرمت او نزد تو شفاعتش کند و نه دیگری.
کلینى چنین روایت کرده است:
«چشم او را با پوشش خود بپوش، و او را در کنف حجاب خود بگیر، و با او چنان مکن که خیال شفاعت از دیگران نزد تو را داشته باشد.».(۱۵)
نیز کلینى از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که از جمله حقوق زن بر شوهر آن است که : «اگر نادانى کرد بر او ببخشد» و فرمود: «زنى نزد امام باقر(علیه السلام) بود که ایشان را میآزرد و حضرت بر او میبخشید».(۱۶)
در وصیت امیرمؤمنان(علیه السلام) به فرزنش، محمد حنفیه مانند وصیت به امام حسن(علیه السلام) آمده است با این افزونى: «با او در هر حال مدارا کن و خوشرفتار باش، تا عیش تو صاف گردد».(۱۷)
امام صادق(علیه السلام) نیز یونس بن عمار را به احسان به همسرش سفارش فرمود. او پرسید احسان چیست؟ فرمود: «خطایش را ببخش».(۱۸)
نیز در حدیثى آمده: «ضعف ایشان را با سکوت درمان کنید».(۱۹)
نیز میگوید: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «جبرئیل چنان درباره زن مرا توصیه کرد که گمان کردم جز به دلیل گناهى آشکار نمیتوان او را طلاق داد».(۲۰)
صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند: «خداى رحمت کند بندهاى را که میانه خود و همسرش را نیکو کند. زیرا خدا عنان اختیارش را در دست شوهر قرار داده و او را قیّم بر او دانسته است».(۲۱)
قاضى ابن براج قوامیت را در اینجا برپاداشتن حقوق واجب زن بر مرد تفسیر کرده و گفته است: «الرجال قوامون على النساء»(۲۲)؛ یعنى مردان پاداران حقوقى هستند که زنان بر ایشان دارند.(۲۳)
معناى آیه «وعاشروهن بالمعروف»(۲۴)؛ نیز همین است که با آیه دیگر تأکید شده: «ولهن مثل الذى علیهن بالمعروف».(۲۵)
ابن براج میگوید:
«یعنى هر یک از زن و شوهر بر دیگرى به همان اندازه حق دارد که دیگرى بر او دارد. و هر دو حق، بر هر دو واجب است».(۲۶)
همچنین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) کسى را که حقوق همسر خود را ضایع کند و جانب او را رعایت نکند نفرین کرده، فرمود: «ملعون ملعون من ضیّع من یعول».(۲۷)
در حدیث دیگرى فرمود: «همین گناه بس که مردى عیال خود را تباه سازد».(۲۸)
نیز فرمود: «بهترین شما کسى است که براى خانوادهاش بهترین باشد و من بهترین هستم از میان شما براى خانوادهام».(۲۹)
همچنین روایت زیر را ترمذى آورده و صحیح دانسته و نسائى و ابن ماجه از عمروبن احوص نقل کردهاند که در حجهالوداع همراه پیامبر بود، پس آن حضرت ایستاد و خطبه خواند و از جمله فرمود:
«درباره زنان به نیکى سفارش کنید، زیرا نزد شما عوان (سپرده) هستند. بیش از این را نمیتوانید،مگر آن که فاحشه گناهى آشکار آورند، که در آن صورت در بسترها از ایشان دورى کنید و آنان را بزنید، زدنى غیر آزار دهنده».(۳۰)
«عوان نزد شما هستند» یعنى عمرى پیش شما گذرانده و تازگى و جوانى را نزد شما از دست دادهاند.
همچنین فرمود: «هر که همسرى میگیرد باید او را گرامى بدارد».(۳۱)
همچنین فرمود: «هر که ما را بسیار دوست میدارد زنان را بسیار دوست بدارد».(۳۲)
در نوادر راوندى آمده است که پیامبر فرمود: «به ما اهل بیت هفت چیز داده شده که به هیچ کس پیش از ما داده نشده بود» و از آن جمله دوست داشتن زنان را برشمرد.
در همان کتاب است که پیامبر فرمود: «هر چه ایمان بنده افزون شود محبت او نسبت به زنان افزون میشود».(۳۳)
منظور از محبت در این گونه احادیث، دلسوزى و خوشرفتارى و مهرورزى و پاسداشت کرامت اوست در مرتبه والاى انسانى که دارد، و هرگز و هیچ گاه نظر به جانب شهوت نیست.
زنى به نام «حولاء» نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از حق مرد بر زن و حق زن بر مرد پرسید، تا آنجا که گفت: چه حقى زنان بر مردان دارند؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «برادرم جبرئیل مرا خبر داد، و پیوسته سفارش میکرد درباره زنان، تا آنجا که گمان بردم مرد حق ندارد به همسرش أفّ بگوید، و گفت: اى محمد، بپرهیزید خدا درباره زنان. ایشان اسیر دست شما هستند. آنها را براساس پیمان و امانت خدا گرفتهاید. تا آنجا که گفت: پس بر آنان دلسوزى کنید و دل ایشان را آرام بدارید تا با شما باشند، و اکراه و اجبارشان نکنید و بر سر خشمشان میاورید».(۳۴)
شیخ صدوق در دو کتاب خود «علل الشرایع» و «امالی» از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: «در هر حال با ایشان مدارا کنید و با آنان نیکو سخن بگویید، باشد که ایشان نیکو عمل کنند».(۳۵)
امام صادق(علیه السلام) از پدرش نقل کرد: «هر که زنى میگیرد باید گرامى اش بدارد، پس همانا همسر هر کدام از شما لعبتى است،هر که گرفت نباید او را ضایع گرداند».(۳۶)
اینک برایند این همه روایات فراوان چنین میشود:
زن ارزش انسانى والایى دارد که مرد باید آن را پاس بدارد و خوار و رسوایش نسازد و نیکو با او رفتار کند و خود را با او دو شریک هماورد در اداره امور زندگى بداند، مسئولیت ها را عادلانه تقسیم کند، او را بر هیچ کارى مجبور نکند، از او خاطرخواهى و جانبدارى کند و با نرمى و مدارا با او همزیستى کند، چرا که او گل است و نه قهرمان. اگر از او لغزشى دید بر آن چشم بپوشد و اگر ناسازگارى و ستیز از او احساس کرد با او نیکو مدارا کند تا خاطر نازک و زودرنج او را به دست آورد.
درشتى و تندى با او نکنید که ایشان براى شما خاضعاند. پس بر ایشان دلسوز باشید و دل هاشان را پاک بخواهید، تا با شما و در کنار شما باشند، و مجبورشان نکنید و بر سر خشمشان میاورید.
در هر حال با ایشان مدارا کنید و با ایشان نیکو سخن بگویید تا نیکو عمل کنند.
اما زدن به طور کلى منع شده مگر آن که موجب درد و عیب نباشد و بهتر آن است که اگر قصد تأدیب دارد، با سختگیرى در نفقه باشد، نه زدن با دست و یا چوب دستی.
سزاوارتر از این نیز البته ترک زدن است، به پیروى از پیامبر اکرم و امامان معصوم
و بهترین شما، بهترین هستند براى همسرانشان. پیامبر بهترین مردم بود براى همسران خود.
بدانید هر که همسر خود را بزند یا سیلى بر او بنوازد، خود شایستهتر است براى سیلى خوردن و از نیکان امت نیست، بلکه چه بسا از بدان ایشان خواهد بود.
دلیل این مطلب آن است که اگر زن کارى انجام دهد، شاید احساس بر او غلبه کرده باشد، که او زود به هیجان میآید، اما مرد چرا عنان خود را با احساساتى زودگذر رها کند و تسلیم خردورزى نباشد؟! پس او سزاوارتر است براى تنبیه و تأدیب، به هر حال چنین کسى دیگر از امت که با روش والاى اسلامى تربیت یافتهاند نخواهد بود.
در نتیجه، ظاهر بى قید و شرط آیه نسخ شده است و آنچه آن را نسخ کرده سفارش هاى اکید درباره زن و جانبدارى و پاسدارى از کرامت اوست نیز ممنوعیت زدن او با همه شیوهها جز شیوهاى که در واقع زدن نیست، بلکه به توجه و علاقمندى شبیه تر است تا زدن دردآور، و پیامبر و بزرگان امت (که همواره به پیروى از ایشان دستور داده شدهایم) چنین کردهاند.
نیز باید توجه داشت که همین مقدار برخورد، باید پس از دو مرحله اخلاقى و تربیتى انجام گیرد. این دو مرحله در متن همین آیه تبیین گشته است:
۱. فعظوهن: به آنها پند دهید.
۲. واهجروهن فى المضاجع: از خوابگاهشان دورى کنید.(۳۷)
دوم: استاد محمد حکیمى:
اکنون این سؤال پیش میآید که در قرآن کریم چرا زدن زن مطرح شده است، در این آیه کریمه:
«واللاّتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فى المضاجع واضربوهنّ فإنْ أطعنکم فلا تبغوا علیهنّ سبیلا(۳۸)؛ و آن زنان را که از نافرمانیشان (در رابطه زناشویی) بیم دارید، اندرز دهید، و از خوابگاهشان دورى کنید و (سپس) آنان را بزنید. اگر فرمانبردارى کردند، پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید» اسلام اطاعت زن از شوهر را در مسائل ویژه زن و شوهرى، لازم و تکلیف میداند، و این را حقى براى شوهر میشناسد.
اهمّیت و ضرورت این حق و لزوم برآوردن این نیاز پوشیده نیست. این نیاز در صورتى که برآورده نشود و با گستاخى برخى زنان روبرو گردد، ممکن است با خشونتهاى فراوانى روبرو شود، زیرا که نوعاً و به طور طبیعى قدرت مرد بیشتر است. حال قرآن کریم دایره آن را محدود کرده و از هر گونه زیادهروى براى اِعمال خواست شوهر (بویژه با توجه به مفهوم این ضرب) مانع گردیده است و براى آن شیوه قانونى (مراحل و اندازه) معیّن کرده است، تا به زیادهرویهاى ظالمانهاى نینجامد. بنابر این ضرب در صورتى است که خلافى صورت گرفته باشد و آن هم خلاف در روابط ویژه شوهرى است.
موضوع دیگرى که در خور ژرفنگرى است، چگونگی«ضرب» است. حدود و کیفیت ضرب در احادیث و تفاسیر مشخص شده است و چنین گفتهاند که منظور زدن بسیار نرمى است که هیچ گونه اثرى بر جاى نگذارد.(۳۹) براى تبیین بیشتر حدود آن و جلوگیرى از هر گونه زیادهروى، امام صادق(علیه السلام) آن را به زدن با مسواک تفسیر فرمود:
«… إنّه الضرب بالسواک(۴۰)؛ منظور از زدن در آیه، زدن با مسواک است».
و این براستى نوعى اعلان تنفر و مخالفت اخلاقى است، نه تنبیه بدنی.
نیز باید توجه داشت که همین مقدار برخورد، باید پس از دو مرحله اخلاقى و تربیتى انجام گیرد. این دو مرحله در متن آیه تبیین گشته است:
۱ـ فعظوهنّ: به آنها پند دهید.
۲ـ واهجروهنّ فى المضاجع: از خوابگاهشان دورى کنید.
دورى از خوابگاه نیز که ممکن بود به زیادروی بینجامند و به دوری دراز مدت بکشد، به حدّاقل آن، تفسیر شده است که از خشونت برخى جداییها و بیاعتناییها مانع گردد.
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «یحوّل ظهره إلیها(۴۱)؛ پشت به زن بخوابد» نه دورى زیاد و یا به اطاقى دیگر رفتن و یا ترک خانه و…
پس در دورى از خوابگاه زنان نیز از هر گونه خشونت و زیادهروى منع گردیده است.
بنابر این طبق منطق عقل و شرع، اگر زنان از ابتداییترین و ضروریترین حق میان خود و شوهرانشان سرباز زدند، (یعنى نشوز) نخست با دو واکنش اخلاقى و آموزشى روبرو میگردند و سپس با مرحلهاى تنبیهى، با همان مقدار و در چارچوب معینى که امام صادق(علیه السلام) مشخص کردند، با زن برخورد میشود و نه بیشتر.
این نکته نیز قابل دقت است که برخى فقیهان مطرح کردند که اطاعت زن از شوهر، تنها در مورد همان رابطه ویژه است و حتى اگر لذتجوییهاى دیگر در شرع مجاز شمرده شده باشد اطاعت در آنها لازم نیست؛ زیرا دلیلى نداریم که تن دادن زن به همه انواع لذتجوییها واجب باشد، تا تن ندادن به برخى از آنها «نشوز» شمرده شود.(۴۲)
اصل تمکین و نشوز در مسائل زناشویى که موضوعى ثابت است، نیز باید با خشونت و زیانرسانى همراه نباشد و با اصل «لا ضرر» سنجیده شود که برآوردن خواسته مرد توسط زن، موجب ضرر و زیانى به زن نباشد.
راوى میگوید: دوباره این فرموده خداوند «لا تضارّ والده بولدها ولا مولود له بولده؛ نباید هیچ مادرى به خاطر فرزندش زیانى ببیند و نه هیچ پدرى بخاطر فرزندش»، امام فرمود: «برخى زنان شیرده، مانع تقاضاى شوهرانشان میشدند و… خداوند از این نهى کرد که مردى به همسرش زیان برساند یا زنى به شوهرش».
حتى اگر این حدیث خاص در مورد ممنوعیت ضرررسانى به زن نبود، قانون عام و کلى «لا ضرر»، همه موارد ضرر و زیان را دربر میگیرد. چون بنابر کلیّت معناى: «لا ضرر» هر گونه ضرر و زیانى در روابط اجتماعى و خانوادگى و فردى ممنوع است. (۴۴)
پینوشتها:
۱ـ نساء (۴) آیه ۳۴.
۲. تفسیر طبرى،ج ۵،ص۴۴، و الدر المنثور، ۲ج، ص۵۲۲.
۳. تفسیر التبیان،ج ۳، ص۱۹۱.
۴. المهذب،ج۲، ص۲۶۴.
۵. همان، ص ۲۳۱.
۶. بحارالانوار،ج ۱۰۱، ص۵۸.
۷. همان، ج ۱۰۰، ص۲۴۹ به نقل از جامع الاخبار، ص ۱۵۷-۱۵۸.
۸. الدرالمنثور، ج ۲، ص۵۲۳.
۹. همان.
۱۰. سنن ابن ماجه،ج۱، ص۶۱۲.
۱۱. الدرالمنثور،ج ۲، ص۵۲۳.
۱۲. سنن ابن ماجه، ج۱، ص۶۱۲.
۱۳. کافى،ج ۵، ص۵۱۰.
۱۴. نهج البلاغه، ص ۴۰۵.
۱۵. کافى،ج۵، ص۵۱۰.
۱۶. همان.
۱۷. من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۶۲.
۱۸. کافى،ج ۵، ص۵۱۱.
۱۹. بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۲۵۱ به نقل از امالى شیخ طوسى، ج۲، ص۱۹۷.
۲۰. همان، ص ۲۵۳.
۲۱. من لا یحضره الفقیه،ج ۳، ص۲۸۱.
۲۲. نساء(۴)آیه۳۴.
۲۳. المهذب،ج ۲، ص۲۲۵.
۲۴. نساء(۴)آیه ۱۹.
۲۵. بقره(۲)آیه ۲۲۸.
۲۶. المهذب، ج۲،ص۲۲۵.
۲۷. من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص ۱۰۳.
۲۸. دعائم الاسلام، قاضى نعمان مصرى، ج۲، ص۱۹۳.
۲۹. من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص ۳۶۲.
۳۰. الدر المنثور، ج۲، ص۵۲۳.
۳۱. مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص۲۵۰.
۳۲. سرائر ابن ادریس،ج۳، ص۶۳۶؛ بحارالانوار،ج۱۰۰، ص۲۲۷.
۳۳. نوادر رواندى، ص ۱۱۴.
۳۴. مستدرک الوسائل ،ج۱۴، ص۲۵۲.
۳۵. بحارالانوار،ج۱۰۰، ص۲۲۳، به نقل از علل الشرائع، ص ۵۱۳ و امالى صدوق، ص ۲۰۶.
۳۶. همان، ص ۲۲۴.
۳۷. « پاسخ به شبهات»، آیت الله معرفت ،ص ۱۹۱ به بعد .
۳۸. نساء (۴) آیه ۳۴.
۳۹و ۴۰و ۴۱. مجمع البیان، ج ۳، ص ۴۴.
۴۲. آیت الله سیّد محسن حکیم(ره)، مستمسک العروه الوثقى، ج ۱۴، ص ۶۴.
۴۳. وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۳۷.
۴۴. دفاع از حقوق زن،محمد حکیمی.