- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
«تنهایی و تنها ماندن، هر دو یکی هستند.» این هم یکی از باورهای بسیار رایج و گمراهکننده است. گاهی انسان بدون آن که «تنها» باشد، «تنها» میماند! عدهای هستند که خودشان، تنها ماندن و گوشهگیری را انتخاب میکنند و تنهایی، شیوه زندگی آنها بهشمار میآید.
افرادی که در جنگل برای به دام انداختن حیوانات تله میگذارند، جنگلبانان، معدنکاوان، کسانیکه در فانوسهای دریایی کار میکنند، چوپانان، گلهداران و کشاورزان، اغلب تنها هستند و هرگز به نظر نمیرسد که از تنهایی خود گلهای داشته باشند؛ اما از این عده گذشته، تنهایی به دنبال جدا شدن از افراد یا محلهای مورد علاقه هم به وجود میآید. این درست همان زمانی است که به طور عمیق، تنها ماندن را تجربه میکنیم؛ به ویژه اگر جدایی، حاصل انتخاب خود ما نباشد.
همه ما گاهی جدایی از شغل، دوستان و خانواده را انتخاب کردهایم تا بتوانیم فکر کنیم، تمرکز داشته و وضعیت موجود را در محیطی آرام و دور از هیاهو و مزاحمتهای گاه و بیگاه ارزیابی کنیم. این همان کاری است که بارها با مهمان کردن خود در اتاق کوچک تابستانیام انجام دادهام.
چه آن وقتی که به خرد کردن چوب مشغول میشوم، چه زمانی که به کوهنوردی میروم یا کنار دریاچه مینشینم، این حس در من به وجود میآید که دور بودن از دیگران، تجربهای خوب و خوش است؛ هر چند گاهی دردآور است؛ اما به طور کلی خوب است و پس از چند روز با نیرویی تازه به آغوش خانواده بازمیگردم.
همه ما نیاز داریم که تنها باشیم و در عین حال از درک و صمیمیت دیگران هم بهرهمند شده و درک و صمیمیت خود را به آنها منتقل کنیم.
اما وقتی جدا شدن فیزیکی ما از دیگران به انتخاب خود ما نبوده؛ بلکه شرایط و حوادث آن را بهطور ناخودآگاه و اجباری سر راهمان قرار داده، احساس تنها ماندن شدیدی که به یکباره به ما روی میآورد، میتواند ما را فلج کرده و دچار ناامیدی دردناکی شویم.
این مسئله بهویژه زمانی رخ میدهد که مرگ عزیزانمان سبب جدایی ما از آنها میشود. این حادثه میتواند تنها ظرف مدت نیمثانیه اتفاق بیفتد. بیلی گراهام به ما یادآور میشود: «همه ما تنها یک ضربان قلب تا مرگ فاصله داریم و مهم نیست که اکنون تا چه حد سالم و سرحال هستیم.»
این بدان معنا نیست که زانوی غم به بغل بگیریم، بلکه واقعیتی است که بهراحتی آن را فراموش میکنیم. رویارویی با مرگ کسانی که بسیار دوستشان داریم، هنگامی به سراغمان میآید که انتظارش را نداریم. ما جدایی را به این شکل انتخاب نمیکنیم. هنگام مواجهه با برخی از جداییها، ممکن است سالهای سال در اندوه و ماتم فرو رویم. گاهی هم بهتر میتوانیم آنها را بپذیریم.
هنگامی که چنین اتفاقاتی رخ میدهد، ما به انرژیهایی در درون خود پی میبریم که ارتباطمان را با آنها قطع کرده بودیم یا هرگز به وجودشان پی نبرده بودیم و در این حالت است که موارد جدیدی را در خود کشف کرده و میستاییم.
واژه تنها ماندن به معنای از دست دادن، به واسطه جدا شدن فیزیکی از چیزی یا کسی است که برای ما آشنا و دوستداشتنی است؛ از یک انسان گرفته تا یک مکان و حتی یک حیوان خانگی دستآموز.
پیرمرد تنهایی که حیوان خانگیاش را از دست میدهد، ممکن است به خاطر از دست دادن حیوانی که ۱۵ سال همدم وی بوده، دچار غم و اندوه فراوان شود و حتی بگوید: «این حیوان، همه زندگی من بود!» در این موقعیت، او فقط به از دست دادن سگش اشاره نمیکند، بلکه این واقعیت را اظهار میدارد که تنها مانده است.
تنهایی، مقولهای متفاوت است. تنهایی، جدا شدن از مردم در مفهوم فیزیکی نیست، بلکه جدا شدن از آنها از نظر احساسی و عاطفی است. تنهایی، احساس نزدیکی از نظر فیزیکی، اما احساس دوری از نظر عاطفی است؛ آن هم به دلیل هراسی که از عشق داریم!
منبع: سایت روانشناسی خانواده؛ ترجمه منصور بهرامی