- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
وقتى سخن از «تنبیه» به میان مى آید، در اکثر ذهن ها، «انضباط» متبلور مى شود و در نتیجه، برخى تنبیه را با انضباط و اطاعت کورکورانه مترادف مى دانند. بعضى افراد معتقدند که انضباط، در سایه اطاعت کورکورانه به دست مى آید و منضبط، کسى است که بدون اظهارنظرى، دستور ما فوق خود را اجرا نماید. کسانى که این گونه فکر مى کنند، چند فرض را قبول کرده اند که:
۱- ما فوق، هیچ وقت اشتباه نمى کند و دستورهاى او، همیشه با صلاح و صواب همراه است. بنابراین، زیردستان بدون چون و چرا باید از وى اطاعت کنند.
۲- افرادى که تحت سرپرستى یک نفر قرار دارند، معمولا از لحاظ فهم و درک، ضعیفند، روى این اصل، صلاح و صرفه ایشان در این است که دستورهاى سرپرست را بدون این که درباره آنها بحث کنند، به اجرا درآورند.
۳- اطاعت کورکورانه، پیشرفت و نتیجه کار را بهتر مى سازد و امور را تحت نظم و قاعده معین درمىآورد.(۱)
متاسفانه این فرض ها را بسیارى از والدین و مربیان پذیرفته اند و فکر مى کنند که اگر کودک از آنها اطاعت محض کند، خوشبخت خواهد شد و بنابراین، زمانى که کودکاز دستور آنان سرپیچى مى کند، او را تنبیه مى کنند تا طبق نظر آنها رفتار کند.
این گروه معتقدند: ترس از تنبیه، کودک را به اجراى وظایف معین وامىدارد و مانع از این مى شود که او به انجام کارى که مخالف مقررات است، مبادرت ورزد. تنبیه، اثر فورى دارد و کودک را از ادامه تخلف باز مى دارد.
چنین والدین و مربیانى، غافلند که اطاعت و انضباطى که از راه تنبیه حاصل شود، موجب اضمحلال و نابودى حس ابتکار کودک مى گردد. نیروى کنجکاوى، دیگر رشد نمى یابد.
این گونه کودکان، چون به سن بلوغ و رشد رسند، یا از هیچ مقامى اطاعت نمى کنند و راه عصیان در پیش مى گیرند، و یا آن که مطیع همه مى شوند و براى فرمانبردارى و توسرى خوردن، آمادگى پیدا مى کنند.(۲) کودکى که از ترس والدین و مربیان خود دست از کار ناصواب مى کشد، در بزرگسالى نیز بدون این که خود متوجه باشد، فقط موقعى دست از کار ناصواب برخواهد داشت که از تنبیه بالاترى بترسد و یا او را واقعا تنبیه کنند.
در صورتى که اصل واقعى تربیت اقتضا مى کند که آدمى عمل خلاف را نه از ترس تنبیه، بلکه به صرف خلاف بودن آن مرتکب نشود و تنها براى این که وجدانش از ارتکاب به گناه مبرا باشد، از انجام آن سر باز زند.(۳)
بسیارى از والدین و مربیانى که تنبیه را تجویز مى کنند، معمولا افراد خودخواهى هستند و به سبب عدم اجراى فرمان آنها و برخوردن به حیثیتشان، به تنبیه کودکان خود اقدام مى کنند و به این ترتیب، خشم خود را فرو مى نشانند.
یکى دیگر از اثرهاى منفى تنبیه، این است که کودکان، از روش تنبیهى والدین خود، تقلید مى کنند. کودکى که سیلى خورده یا به پشت او زده اند، به هنگامى که مى کوشد تا در مورد دیگران اعمال قدرت کند، مى آموزد که پرخاشگرى خود را به همین نحو ابراز کند.
در یک بررسى از تضادهاى بین کودک و بزرگسال، به کودکان پیش دبستانى نوار ویدیویى نشان دادند و از آنان سوال شد که اگر به جاى والدین مى بودند، چه احساسى مى داشتند؟ روش هایى که پیشنهاد کردند، شبیه به همان روش هایى بود که والدین خودشان در همان موقعیت به کار مى بردند.(۴)
وقتى که والدین فرزندان خود را تنبیه مى کنند در واقع به آنان مى آموزند که در آینده چگونه والدینى باشند. بعضى محققان معتقدند که به همین طریق، بدرفتارى با کودک، از نسلى به نسل دیگر منتقل مى شود. بسیارى از والدین که فرزندان خود را کتک مى زنند. خودشان در کودکى، اذیت و آزار دیده اند.
همچنین تنبیه باعث مى شود که کودک از کسى که تنبیه مى کند، بپرهیزد و بسیار مشاهده مى شود که کودک، هیچ علاقه اى به والدین و محیط خانه ندارد و همیشه از محیط خانه، گریزان است. این گریز از خانه، باعث مى شود با افرادى که تربیت درستى ندارند، بیشتر نشست و برخاست کند و به بزهکارى و انحراف، سوق پیدا نماید.
تنبیه، موقعیت اجتماعى فرد را متزلزل مى کند؛ روى همین، کودک براى حفظ موقعیت اجتماعى خویشتن، از اقدام به کارى که سبب اجراى تنبیه درباره وى شود، خوددارى مى نماید.
با این که تنبیه اثر فورى دارد و ممکن است کودک را از ادامه تخلف بازدارد، با این حال، اثر تنبیه، کم است و ارزش تربیتى ندارد. تنبیه خود به خود، فرد را متوجه زشتى و عیب کار خویشتن نمى سازد. شخصیت او را مضمحل مى کند و غالبا زیانهاى فراوانى در بر دارد؛ مثلا تنبیه بدنى ممکن است سبب نقص اعضاى بدن شود و تنبیه روانى نیز آثار سویى در شخصیت فرد باقى مى گذارد.
اثر تنبیه، موقتى است؛ یعنى در وقت معین، شخص را از انجام کارى باز مى دارد، ولى همان طور که گفته شد، فرد را متوجه نتایج وخیم کار نمى کند و به محض این که ترس از تنبیه از میان رفت، دوباره به انجام آن مبادرت مى ورزد.
اسکینر، روانشناس معروف، بعد از تحقیقات فراوانى که در زمینه تشویق و تنبیه انجام داد، چنین نتیجهگیرى کرد که: تنبیه در دراز مدت، بى تاثیر است. چنین به نظر مى رسد که تنبیه، صرفا رفتار او را پس مى زند و زمانى که دیگر تهدید تنبیه وجود نداشته باشد، نرخ پاسخ به میزان اولش باز مى گردد. بنابراین، گرچه تنبیه اغلب خیلى موثر به نظر مى رسد، در واقع تنها اثرى ناپایدار بر جاى مى گذارد. دلایل دیگر اسکینر علیه تنبیه به قرار زیرند:
۱- تنبیه، آثار جانبى هیجانى نامطلوب به بار مى آورد. ارگانیسمى که تنبیه مى شود، مى ترسد و این ترس به محرک هاى مختلفى که هنگام تنبیه شدن او حضور دارند، تعمیم مى یابد.
۲- تنبیه، به ارگانیسم نشان مى دهد که چه کار نکند، نه این که چه کار بکند. درقیاس با تقویت، تنبیه عملا هیچ گونه اطلاعاتى در اختیار ارگانیسم نمى گذارد. تقویت نشان مى دهد که رفتارى که در موقعیت انجام گرفته، موثر بوده است. بنابراین، به یادگیرى بیشترى نیاز نیست. تنبیه غالبا این آگاهى را به ارگانیسم مى دهد که پاسخ تنبیه شده در ایجاد تقویت موثر نیست و او به یادگیرى بیشترى نیاز دارد تا به پاسخى که کارساز است، منجر شود.
۳- تنبیه، صدمه زدن به دیگران را توجیه مى کند. این البته در پرورش کودکان بیشتر صادق است. وقتى که کودکان تنبیه مى شوند، تنها چیزى که مى آموزند، این است که در بعضى موقعیت ها، صدمه زدن به دیگران جایز است.
۴- کودک با قرار گرفتن در موقعیتى که بتواند در آن رفتار قبلا تنبیه شده خود را انجام دهد، بدون این که براى آن تنبیه شود، ممکن است وادار به انجام آن رفتار شود. بنابراین، در غیاب عوامل تنبیه کننده، ممکن است کودکان فحش بدهند، شیشه بشکنند، با بزرگترها بى ادبانه رفتار کنند، به بچه هاى کوچک تر آزار برسانند و… . این کودکان آموخته اند که در حضور عوامل تنبیهکننده، این رفتارها را واپس بزنند، اما دلایلى نمى بینند که در غیاب عوامل تنبیهکننده، این رفتارها را انجام ندهند.
۵- تنبیه، در شخص تنبیه شده نسبت به عامل تنبیهکننده و دیگران پرخاشگرى ایجاد مى کند، و این پرخاشگرى ممکن است موجب مشکلات دیگرى بشود؛ براى نمونه، موسسات کیفرى جامعه که تنبیه را وسیله اصلى کنترل به کار مى برند، مملو از افرادبسیار پرخاشگر هستند و مادام که تنبیه یا تهدید تنبیه براى کنترل رفتار آنان به کار مى رود، هم چنان پرخاشگر باقى خواهند ماند.
۶- تنبیه، اغلب یک پاسخ نامطلوب را جانشین پاسخ نامطلوب دیگرى مى سازد. براى نمونه کودکى که به سبب ریخت و پاش چیزها تنبیه مى شود، یک بچه گریه کن از آب در مى آید. بى تردید، تنبیه شدید، بلافاصله میل به انجام عمل تنبیه شده را کاهش مى دهد.
شکى نیست که این نتیجه، مسبب استفاده فراوان از تنبیه است. ما به طور غریزى به کسى که رفتارش ما را مى آزارد، حمله مى کنیم، شاید نه به صورت فیزیکى، بلکه با انتقاد، عدم تایید، سرزنش یا تمسخر، صرف نظر از این که تمایل به انجام چنین عملى جنبه ارثى دارد یا نه، مسلما نتیجه کار تقویت کننده است و همین امر رایج بودن آن را تبیین مى کند.
اما در دراز مدت، تنبیه، عملا رفتار تنبیهشده را از خزانه رفتار حذف نمى کند و توفیق موقتى آن در ازاى بهاى گزاف کاهش دادن کارآمدى کلى و خوش وقتى گروه تمام مى شود.(۵)
این روان شناس محقق، تقویت کننده ها را جانشین تنبیه مى کند. تقویت کننده ها به وجود یا عدم هر محرکى که موجب افزایش وقوع پاسخ گردد، گفته مى شود. تقویت کننده ها دو نوع هستند: مثبت و منفى.
در تقویت مثبت، وجود محرک موجب افزایش تکرار پاسخ مى شود. اما در تقویت منفى، عدم حضور یا فقدان محرک، موجب تقویت مى گردد. وقتى که والدین فرزندشان را به دلیل این که به کودکى کوچکتر از خودش کمک کرده، تشویق مى کنند، یا به دلیل هر نمره ۲۰ که در مدرسه گرفته به او مقدارى پول مى دهند و یا وقتى که اجازه مى دهند به دلیل این که کارى را به انجام رسانیده شب کمى دیرتر از معمول بخوابد، در واقع تقویت مثبت به کار برده اند.
تقویت کننده ها ممکن است اجتماعى (تشویق محبت) یا غیر اجتماعى (چیزهاى ملموس، امتیازات خاص) باشند. تاثیرات تقویتهاى اجتماعی؛ مانند تشویق تا حدودى بستگى به رابطه کودک با بزرگسال دارد.
معمولا تشویق از طرف والدینى که رابطه گرم و پذیرایى با کودک دارند، موثرتر ازتشویق از طرف والدینى است که سرد و بى اعتنا هستند. البته گاهى تشویق از طرف والدینى که سرد و بى اعتنا هستند، ممکن است براى کودک، اهمیت خاصى داشته باشد، چون به ندرت پیش مى آید. تاثیر تقویت کننده ها در عین حال بستگى دارد به این که کودک در مورد آن تقویت کننده ها چه نگرشى دارد و آنها را چگونه تعبیر و تفسیر مى کند.(۶)
ادامه دارد…