- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
حق حضانت در راستاى طبیعت والدین
شما افکنه درختان را دیدهاید. افکنه آن نهال جدیدى است که تا وقتى نمىتواند مستقیماً مواد غذایى خود را از خاک بگیرد، از مادر تغذیه مىکند و همین که ریشه در خاک فرو برد و توانست نیاز غذایى خود را تأمین نماید، باغبان، او را از مادر قطع مىکند و سپس در هر نقطه اى که بخواهند، او را مطابق اصول درختکارى غرس مىکنند و از فواید آن بهره مىگیرند.
در عالم اسرارآمیز حیوانات، قاعده این است که: تا وقتى طفل نمىتواند زندگى مستقل داشته باشد، باید تحت حضانت مادر یا پدر و مادر باشد و همین که به مرحله اى از رشد رسید که بتواند نیازمندىهاى خود را تأمین کند و از خطرات و مهالک، خود را حفظ نماید، پى کار خود مىرود و مسئولیتهاى زندگى را بر عهده مىگیرد. طبیعى است که کودک انسان نیز تا مدتها بعد از تولد، نیازمند پرستارى و مراقبت است و باید به طور دقیق، تحت مراقبت قرار گیرد و تربیت شود. کودک، هم نیازمند تغذیه و هم نیازمند تربیت است.
قبل از تولد، همچون شاخه یک درخت، از شیره جان مادر تغذیه مىکند و بعد از تولد نیز طبیعى ترین شکل تغذیه او همان است که از شیر مادر تغذیه کند و همچون افکنه درخت، در تبعیت از مادر باشد. همان طور که قبلاً هم اشاره شده است، مادر مکلف به شیردادن کودک خود نیست، ولى حق دارد که در صورت تمایل، فرزند خود را شیر دهد. به موجب قوانین اسلامى، اگر مادر بخواهد بدون اخذ اجرت یا با اجرت مساوى یا کمتر از دیگران، به کودک شیر دهد، نمىتوان او را از شیردادن منع کرد.
البته اگر هیچ غذا و شیرى، جز شیر مادر، با طبع طفل سازگار نیست، مادر مکلف مىشود که او را شیر دهد و نیز اگر شیر او براى کودک ضرر دارد یا گرفتار یک بیمارى مسرى است، باید او را از شیر دادن منع کرد.
این که مسأله شیر دادن مادر به فرزند به عنوان یک حق تلقى مىشود و نه به عنوان یک تکلیف، خود بالاترین تجلیل و تکریم از مقام مادر است و چون مادر، بالطبع و به حکم عاطفه مقدس مادرى و عشق ناب و پاکش به میوه و ثمره هستى خویش به دنبال این کار مىرود، چه نیازى به تکلیف و امر و فرمان دارد! باید کارى کرد که او را از این خدمت بزرگى که در راستاى طبیعتش هست، محروم نکنند و حقش را از او سلب ننمایند.
مگر نمىگویند: در کشورهایى که زنان به فرزند شیر نمىدهند، سرطان سینه در بین آنها وفور دارد! مادر، هم از نظر روحى حق دارد که کودک خود را در آغوش بگیرد و شیرش دهد و هم از نظر جسمى. آن فرد یا نظامىکه مادر را از محیط مقدس خانواده مىگیرد او را از حق طبیعى و انسانى اش محروم مىکند و شیر دادن به فرزند را با القاآت نوگرایانه، در نظر او منفور مىسازد، خیانتى بزرگ به زن، بلکه به انسانیت کرده است.
زنان باید خود را از سیطره حاکمیت تلقینات گمراه کننده آزاد کنند و بدانند که: شانه خالى کردن از زیر بار استعدادهاى طبیعى زنانه نه تنها آنها را وارد صف مردها نمىکند و به استعدادهاى طبیعى مردانه مستعد نمىسازد، بلکه از استعدادهاى زنانگى خود نیز محروم مىگردند و تبدیل به جنس سومىمىشوند که نه زن است نه مرد! اگر چیزى براى انسان حق است، گرفتنى است و چشمپوشى از حق براى انسان نقص است، نه کمال. همان طورى که غذا خوردن و دانستن و نفس کشیدن براى انسان حق است و باید گرفت.
متأسفانه، ماشینیسم قهار و بى رحم عصر ما، نه تنها در لباس طرفدارى از زن او را از این حق طبیعى، باز داشته و همچون گرگى در لباس میش وجود پاک و آسیب پذیرش را در هم کوبیده، بلکه از حق دیگرش نیز که همان حق حضانت باشد، محروم کرده است.
حضانت به معناى تربیت و تربیت به معناى پرورش دادن است و هم شامل جنبههاى جسمىمىشود و هم شامل جنبههاى فکرى و عاطفى و اخلاقى. مادر، حتى اگر به فرزند دلبند خود شیر هم ندهد، حق حضانت دارد و هیچ قدرتى نمىتواند او را از این حق الهى و خدادادى اش محروم گرداند، مگر این که به واسطه کفر یا جنون یا بیمارى مسرى، مصلحت طفل در این باشد که او را از حضانت مادر خارج گردانند.
شیرخوارگاهها و پانسیونها و مؤسساتى از این قبیل، بدون هیچ ابهام و تردیدى تیشه به ریشه سعادت مادران و کودکان زده اند و آنها را از حقوق طبیعى شان محروم کرده و اصیل ترین پیوند میان آنها را گسیخته اند!
اگر علم ثابت کرده است که صداى قلب مادر براى طفل از هر آهنگى دلنوازتر است، چرا برنامه ریزىها آن چنان است که قلبها در فراق کودکان نامنظم بتپند و کودکان در فراق مادران از آن آهنگ محروم بمانند و نوازش نشوند! اسلام چه خوب، زیبایىهاى طبیعت والدین را کشف کرده و بر اساس آن، قاعده و قانون تنظیم کرده است! امام صادق (علیه السلام) فرمود: مادامَ الوَلَدُ فِى الرِضاعِ فَهُوَ بَیْنَ الأبَوَیْنِ بِالسَویَّهِ؛(۳۰) تا وقتى که طفل، در شیرخوارگى است، میان والدین مساوى است.
منظور این است که اگر مادر مىخواهد احقاق حق کند و شیردادن و حضانت طفل را بر عهده بگیرد، پدر نیز از راه فراهم کردن وسایل و لوازم زندگى اش او را یار و مددکار است و اسباب آسایش و آرامش خاطر او را فراهم مىکند تا او بهتر بتواند میوه هستى خود و همسر را در آغوش گرمش بپروراند. قرآن کریم نیز در این زمینه مىفرماید: وَ عَلَى المَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالمَعْرُوفِ؛(۳۱) بر پدران است که روزى و پوشش آنها را به نحو متعارف بدهند.
حتى اگر – احیاناً – سروکار زن و شوهر به طلاق و جدایى کشیده باشد، حق حضانت مادر، به همان گونه اى که در بالا گفته شد، محفوظ است و در این حالت هیچ یک آنها حق ندارد دیگرى را از حقش محروم گرداند. قرآن در ادامه دستور فوق مىفرماید: لا تُضارَّ والِدَه بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُود لَهُ بِوَلَدِهِ؛(۳۲). نه مادر به واسطه محروم ماندن از حضانت و شیردادن فرزند، زیان ببیند و نه پدر به واسطه محروم ماندن از دیدار فرزند.
بدیهى است که اگر مادرى بعد از طلاق و جدایى، از شیردادن و حضانت طفل سرباز مىزند و خود را از دو حق طبیعى محروم و کودک را به ورطه هولناک بى مادرى و محرومیت از شیر و حضانت مادر گرفتار مىکند، در خور ملامت است و قهراً از آثار طبیعى آن مصونیت نخواهد داشت. پدر نیز بعد از طلاق، وظیفه دارد عنوان پدرى را احترام کند و در همین رابطه، احترام مادرى را حفظ نماید و تا آن جا که ممکن است زیانهاى احتمالى طفل را کاهش دهد.
در حقیقت، آنها باید بدانند که با وجود فرزند، طلاق هم نمىتواند آنها را به طور کلى بیگانه از یکدیگر سازد و چاره اى جز همفکرى و همکارى ندارند و تا وقتى که طفل در حضانت مادر است، این همکارى باید محکم و استوار باشد و در این زمینه، مشاوره و تراضى طرفین، لازم است. قرآن در ادامه مطالب گذشته مىفرماید: فَإنْ أرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما؛(۳۳). اگر با رضایت طرفین و مشاوره، بخواهند بچه را از شیر بگیرند، گناهى بر آنها نیست.
بدیهى است که نه مادر مىتواند راساً اقدام کند و بچه را از شیر بگیرد، نه پدر، زیرا اگر مادر چنین اقدامى کند، فقط مىتواند از حق خود چشم بپوشد و پدر مىتواند بچه را به زن شیرده دیگرى بسپارد و اگر پدر بخواهد او را از شیر بگیرد، مادر حق شیردادن دارد و به همین جهت است که بدون توافق یکدیگر و بدون مشورت، نمىتوانند هیچ یک آنها تصمیمى بگیرند، یا اقدامى کنند.
چنین وضعى تا وقتى که دو سال طفل تمام مىشود، ادامه دارد و اگر زن و شوهر به واسطه طلاق از هم جدا شده باشند، ناگزیرند که در این زمینه به توافق برسند. اینها نشانگر این است که وجود فرزند، چنان پیوندى میان زن و مرد برقرار مىکند که اگر چه به وسیله طلاق، ارتباط جسمىآنها از بین مىرود، اما ارتباط فکرى و روحى و عاطفى آنها از لحاظ اشتراک در غمها و شادىهاى مربوط به فرزند همچنان برقرار است و مباد که از آن غفلت کنند!
در یکى از روایات، در پاسخ کسى که در مورد همسر مطلقه خود سؤال کرده، چنین آمده است: المَرْأهُ أحَقُّ بِالوَلَدِ إلى أنْ یَبْلُغ سَبْعَ سِنینَ إى أنْ تَشاءَ المَرْأهُ؛(۳۴) مادر نسبت به حضانت طفل تا سن هفت سالگى، سزاوارتر است، مگر این که خودش بخواهد از حق خود صرف نظر کند.
چنان که ملاحظه مىشود، در این روایت فرقى میان پسر و دختر گذارده نشده است، اما مجلسى اول در ذیل آن مىگوید: (این روایت، حمل بر مورد خاص، یعنى دختر شده است و بنابراین، در مورد پسر حق حضانت مادر تا دو سال و در مورد دختر تا هفت سال است.)
مرحوم صاحب جواهر با اشاره به این که: شاهد این مطلب، اجماع منقول است، مىگوید: (پدر، براى تربیت و تأدیب پسر و مادر براى تربیت و تأدیب دختر، مناسب تر است؛ البته اگر مادر، شوهر کند، حق شیردادن و حق حضانتش ساقط مىشود.).
با پایان گرفتن دوران حق حضانت مادر یا سقوط آن، حق حضانت از آن پدر خواهد بود و نه تنها هیچ کس نمىتواند این حق را از او سلب کند، بلکه در این جا تکلیف هم هست؛ یعنى بر خلاف مادر که مىتواند از حق خود چشم بپوشد و از حضانت و ارضاع طفل خوددارى کند، پدر مکلف به حضانت است. منتها لازم نیست که این تکلیف را شخصاً انجام دهد، بلکه مىتواند طفل را براى حضانت و تربیت به شخص یا مؤسسه اى بسپارد و خود نیز بر کار او نظارت داشته باشد.
حق حضانت پدر تا روزى که طفل به مرحله بلوغ و رشد مىرسد، محفوظ مىماند. اما اگر طفل به سن بلوغ و رشد رسید، دیگر پدر حق حضانت او را ندارد.
مرگ پدر یا مادر
آنچه تا کنون مطرح کردیم، در این مورد بود که پدر و مادر هر دو زنده باشند، اعم از این که از یکدیگر جدا شده یا نشده باشند. اما اگر دست اجل، پدر یا مادر را از کودک بگیرد، دیگرى حق حضانت دارد.
در صورتى که پدر بمیرد، مادر حق حضانت دارد. حتى اگر شوهر هم بکند حق حضانتش ساقط نمىشود و وصى پدر یا جد پدرى نمىتوانند طفل را از مادر بگیرند و در صورتى که مادر بمیرد، پدر حق حضانت دارد و هیچ کس نمىتواند این حق را از او سلب نماید.
قرآن همان طورى که با وجود پدر، حق ارضاع و حضانت را به مادر داده و پدر را عهده دار نفقه او کرده، در مورد مرگ پدر هم در ادامه دستورات گذشته مىفرماید: وَ عََلى الوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ؛ بر عهده وارث است که همانند پدر طفل، عهده دار پوشش و هزینه زندگى مادر طفل بشود تا بتواند طفل را شیر دهد و حضانت کند.
اگر والدین طفل از دنیا بروند، جد پدرى طفل که همچون پدر، بر وى ولایت دارد، حق حضانت هم دارد.
سعادت واقعى طفل
در اینجا براى این که بهتر بتوانیم موقعیت طفل را از لحاظ سعادتمندى به دست بیاوریم، باید توجه کنیم که براى خانواده چند حالت قابل پیش بینى است:
۱- بقا و استمرار خانواده؛
۲- متلاشى شدن خانواده به واسطه طلاق؛
۳- متلاشى شدن آن به واسطه مرگ یکى ازوالدین؛
۴- متلاشى شدن به واسطه مرگ هر دو.
در صورت اول، کودک در محیط خانواده در حضانت مشترک والدین است و آنها مىتوانند با همفکرى و همکارى درباره شیرخوارگى و حضانت طفل تا سن بلوغ و رشد و حتى بعد از آن، به طور مطلوب و مفید تصمیم بگیرند و ثمره هستى خود را به بهترین نحو، حضانت و تربیت کنند. هدف آفرینش انسان، این شکل را بهتر مىپذیرد و بدون تردید در این گونه خانوادهها، توفیق تعلیم و تربیت و تزکیه فراوان است و اگر این توفیق بزرگ، از دست داده شود، تقصیرى بزرگ است.
در صورت دوم، نظر به این که خود والدین در قید حیاتند، باید به مسئولیت مشترک خود توجه کنند و سعادت و سرنوشت کودک یا کودکان را فداى هوا و هوس شخصى خود نسازند و همان طورى که گفتیم: طلاق نمىتواند وسیله این باشد که آنها به طور کلى از یکدیگر بیگانه شوند.
در صورت سوم، باید هر کس باقى ماند، یک تنه مسئولیتهاى مشترک خانوادگى را بر دوش بگیرد و کارى کند که بچهها کمبودى درزندگى خود احساس نکنند؛ البته کمبودهاى اقتصادى را اشخاص خَیّر و مؤسسات خیریه، وظیفه دارند در حد متوسط جبران کنند. مىبینیم هنگامىکه فاطمه زهرا از دنیا مىرود، على (علیه السلام) در تربیت و حضانت یتیمان، آن قدر مىکوشد که خلأى در زندگى آنها احساس نشود، مورخین گفته اند: (زهرا وصیت کرد که امیرالمؤمنین با خواهر زاده اش ازدواج کند و شبى نزد همسر و شبى نزد فرزندان باشد.)
در صورت چهارم، مشکل بزرگتر است. پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، از کسانى بود که در خردسالى پدر و مادر هر دو را از دست داد و تا جدش عبدالمطلب در قید حیات بود، سرپرستى وى را بر عهده گرفت و هنگام مرگ، او را به فرزند خود ابو طالب که عموى پیامبر بود سپرد. حقّاً، هم عبدالمطلب و هم ابوطالب، بسیار عالى از یتیم خود حضانت و سرپرستى کردند، تا به مرتبه عقل کل و رهبرى وارشاد همه انسانها رسید.
اینجاست که باید افراد خیر، در صورت نبودن خویشاوندان، این گونه کودکان را در خانه خود مورد لطف و احسان و محبت قرار دهند و آنها را همچون فرزندان خود تربیت و حضانت کنند تا افرادى عقب افتاده و کَلِّ بر اجتماع بار نیایند. وجود پرورشگاهها به مقتضاى ضرورت و تنگى قافیه، مورد قبول است؛ اما حتى المقدور باید خود مردم بکوشند که اطفال بى پدر و مادر را در خانه خود تربیت کنند و پدرانه و مادرانه آنها را مورد محبت و نوازش قرار دهند که کمبود محبت، اثر ویرانگرى دارد و به مراتب از کمبودهاى اقتصادى و مادى خطرناک تر است!
پینوشتها ۱-طه (۲۰) آیه ۱۳۲ ۲-تفسیر نورالثقلین،ج۳، ص۴۰۹، چاپ اسماعیلیان. ۳-تحریم (۶۶) آیه ۶ ۴-و وجدتُکَ بعضِى بلْ وجدتک کُلِّى.( نهج البلاغه (صبحى صالح) نامه ۳۱). ۵-احقاف (۴۶) آیه ۱۵ ۶-همان، آیه ۱۷ ۷-روضه المتقین،ج۸، ص۵۴۴-۸-همان، ص۵۵۶ ۹-همان، ص۵۵۴ ۱۰-همان، ص۶۲۴ ۱۱-همان، ص۶۲۵ ۱۲-همان، ص۶۲۱ ۱۳-همان، ص۶۲۳ ۱۴-همان، ص۶۱۹ ۱۵-همان، ص۶۴۳ ۱۶-همان، ص۶۵۱ ۱۷-همان، ص۶۵۲ ۱۸-همان، ص۶۵۱ ۱۹-مؤمنون (۲۳) آیه ۵ و ۶ ۲۰-اعراف (۷) آیه ۱۸۹ ۲۱-روضه المتقین، ج۸، ص۳۵۷ ۲۲-همان جا. ۲۳-همان، ص۳۴۴ ۲۴-نور (۲۴) آیه ۵۸ ۲۵-همان، آیه ۵۹- ۲۶-همان، آیه ۶۰-۲۷-روضه المتقین، ج۸، ص۲۵۰ ۲۸-نور (۲۴) آیه ۲۷ ۲۹-همان، آیه ۲۸ ۳۰-روضه المتقین،ج۸، ص۳۲ ۳۱-بقره (۲) آیه ۲۳۳ ۳۲-بقره (۲) آیه ۲۳ ۳۳-همان جا ۳۴-روضه المتقین، ج۸، ص۳۴۴