- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
همه مکاتب و ادیان، درباره تعلیم و تربیت کودکان، به خانوادهها توصیههایى کرده اند، اما کمتر دین و مکتبى پیدا مىشود که در باره مسائل جزئىِ تعلیم و تربیت اظهار نظر کرده باشد و اگر هم احیاناً به مسائل جزئى پرداخته باشد، مسلماً به جامعیت اسلام نیست. اسلام به مسائل جزئى تعلیم و تربیت توجه کرده و داراى تز خاصى است.
از نظر اسلام، تعلیم و تربیت کودک، گام به گام انجام مىگیرد و اگر چه معلم و مدرسه و امکانات دیگر به کمک خانوادهها مىشتابند، لیکن اولین گام را خانوادهها بر مىدارند و تا آخرین گام نیز به همراه کودکان و نوجوانان خواهند بود.
خانواده، مأمن و مأوا و مهدِ کودکان است و تنها نهادى است که تا روزى که به مرحله استقلال مىرسند و به تشکیل خانواده جدید مىپردازند با آنهاست. بعد نیز این پناهگاه همچنان موقعیت خود را از لحاظ عاطفى و ارشادى و حمایتهاى مادى و معنوى حفظ مىکند و خانواده جدید را با چندین خانواده، ارتباط مىدهد.
نکته مهمىکه تذکر آن را به همه خانوادههاى مسلمان و علاقمند به رهنمودهاى تربیتى این دین مبین، لازم مىبیند این است که: روشهاى جدید تعلیم و تربیت موجود، خانواده را از لحاظ تربیتى در حاشیه قرار مىدهد و وظیفه اصلى را به دست مهدهاى کودک و کودکستانها و پانسیونها مىسپارد؛ اما در روش تربیتى اسلام، خانواده در متن است و در حقیقت، مسؤول اصلى خانواده است و در عین حال، هیچ مانعى نیست که اشخاص یا مؤسسات در اداى این وظیفه بزرگ، پشتیبان و حامىخانوادهها باشند.
امروز، به شکل بسیار گسترده اى دولتها جاى خانوادهها را گرفته اند. دولت همچون خانواده بزرگى است که کودک را از روز تولد، گام به گام همراهى مىکند و مسئولیتهاى او را در کودکستانها و مدرسهها و دانشگاهها و سربازخانهها و سرانجام ادارات و مراکز و مؤسسات دولتى مىپذیرد.
مىتوان گفت: هر چه نقش دولتها گسترش بیشترى پیدا مىکند، نقش خانوادهها محدودتر مىشود و در حقیقت، خانواده را در حد یک ماشین تولید کودک، تنزل مىدهند! ما مدعى دولتها نیستیم و زحمات آنها را در این راه ناسپاسى نمىکنیم، ولى از عواقب سوء و ناگوار بریدن کودکان از خانوادهها و سست شدن روابط عاطفى والدین و جگرگوشههاى آنها نگرانیم.
صرف نظر از این که پیشرفت روز افزون و چشمگیر این رویه، موجب محرومیت کودکان از شهد گواراى محبت مىشود و آنها را – همچون گله اى که زیر نظر یک چوپان چماق به دست، صبح به صحرا و کوهستان و کنار چشمه و رودخانه مىروند و شب سر به زیر و آرام و چشم و گوش بسته به آغل بر مىگردند! – به یک زندگى یک نواخت و دور از فراز و نشیب و بسیار تصنعى معتاد مىسازند، براى خود خانوادهها نیز بى ضرر و زیان نیست.
کودکان هر چه به خانواده نزدیک تر باشند، بر استحکام پیوند والدین خود مىافزایند و چه بسیار رنجشها و گلایهها را که آنها به لبخند نشاط بخش ثمره هستى خویش، از جان و دل مىزدایند! در خانوادههاى سنتى طلاق کمتر است – اگر نگویم صفر است! – و در خانوادههاى غرب زده و شرق زده و شیفته روشهاى تربیتى شرق و غرب، آمار طلاق روز افزون است.
در خانوادههاى – واقعاً – اسلامى، از آن جا که زن و شوهر، پس از رسیدن به یکى از هدفهاى زندگى (عروس شدن و داماد شدن!) به فکر جهش و ارتقا به سوى هدف بعدى (پدر شدن و مادر شدن!) هستند و مىخواهند براى فرزند دلبند خود واقعاً پدر و واقعاً مادر باشند، هر چه انسان فکر مىکند دلیلى براى جدایى و طلاق نمىیابد.
با دیدى که نگارنده به مسأله مىنگرد و توضیحات مفصلى که داده است، طلاق به معناى درجا زدن و خراب نمودن سنگر مقدس پدرى و مادرى و سرنوشت کودکى را به بازى گرفتن است. البته گاهى به حکم ضرورت باید قدرى عقب گرد کرد. کسى که مىخواهد پرش کند، ناگزیر است چند قدمىبه عقب برگردد تا بتواند فاصله مورد نظر خود را که سقوط در آن بى خطر هم نیست، طى کند.
ما هم این ضرورت را به ناچار مىپذیریم و به همین دلیل، راه را براى طلاق و جدایى باز مىگذاریم و طلاق را به عنوان یک حلال منفور مىپذیریم، اما توصیه مىکنیم که: طلاق براى یک انسان مسلمان، کمال نیست، بلکه نقص و عقب گرد است!
علت این که درخانوادههاى اسلامى، طلاق از نظر آمارى، درصد بسیار ضعیفى دارد، همین است که با تولد کودک، بلافاصله عروس و داماد دیروز، پدر و مادر امروز مىشوند و به همراه مفتخر شدن به این دو عنوان، وظیفههاى سنگینى بر دوش آنها گذارده مىشود که چون در انجام آنها گام به گام باید پیش روند، به طور مستمر، با همیارى و همکارى و همفکرى باید تلاش کنند و در این صورت، فرصتى هم براى جر و دعوا و طلاق نخواهند داشت!
مىگویند: جوان ولگردى با زن عاقل و با تدبیرى ازدواج کرد و با گذشتن مدت کوتاهى از ازدواجشان چنان اسباب مشغولیتش را فراهم نمود که مدتها نتوانست دوستان ولگرد و همپالگىهاى خود را ملاقات کند. یک بار به هر زحمتى بود، او را پیدا کردند و علت ناپیدا بودنش را سؤال نمودند و او گرفتارىهاى زندگى را که برنامه ریز آن همسرش بود مطرح کرد، پیشنهاد کردند که طلاقش بدهد. گفت: طلاق هم فرصت مىخواهد و من فرصت همین را هم ندارم!
بگذارید دولتهاى غربى و شرقى و ملتهاى غرب و شرق، چوب فاصله گرفتن از خدا و انبیاى او را بخورند و در مسأله مهم خانواده، روز به روز گرفتار فجایع و مصایب بزرگتر بشوند؛ باشد که روزى پیشانى آنها به سنگ بخورد و پشیمان و نادم از گذشته اسف بار خود، به سوى خدا و پیامبران بازگردند.
دولتها وظیفه دارند حامىخانوادهها باشند و تعلیم و تربیت را بر عهده خود خانوادهها بگذارند و این مسئولیت سنگین را بر دوش نگیرند و عواقب شوم آن را متوجه خانوادهها و نسلهاى نوخاسته نسازند. اسلام، طرفدار و پشتیبان این رویه است و پدرها و مادرها را از مسئولیت، رها نمىسازد. قرآن مىفرماید: وَ أمُرْ أهْلَکَ بِالصَّلوهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها؛(۱). خانواده خود را به نماز فرمان بده و بر نماز آنها شکیبا باش.
مىگویند: هنگامىکه این آیه بر پیامبر گرامىاسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، روزى پنج نوبت به در خانه على (علیه السلام) و زهرا (سلام الله علیها) مىرفت و این خانواده الگوى اسلامىرا توصیه مىکرد که: الصَّلاهَ، الصَّلاهَ، یَرْحمُکُمُ اللّهُ؛(۲) نماز را به پاى دارید، خدا شما را رحمت کند. و بدین ترتیب، رهبر بزرگ اسلام به عنوان بزرگ خانواده و پدر و پدر بزرگ، گام به گام در تعلیم و تربیت کودکان خانواده حرکت مىکرد و در این راه، شکیبا و استوار بود تا هرچه بهتر بتواند این وظیفه سنگین را انجام دهد و براى دیگران نیز (اسوه) و الگو باشد.
قرآن توصیه مىکند که: قُوْا أنْفُسَکُمْ وَ اَهْلیکُمْ ناراً؛(۳). خود و خانوادههاى خود را از آتش دوزخ حفظ کنید.
یک مسلمان، تنها تکلیفش این نیست که خودش را به دوزخ نکشاند، بلکه وظیفه دارد افراد خانواده را نیز از سقوط در ورطه هولناک عذاب و بدبختى حفظ کند.
در حقیقت، این مسلمان، گام به گام همراه اعضاى خانواده است و ناظر اعمال و اخلاق و عقاید آنهاست و با اداى رسالت تربیتى خویش، هموار کننده راه سعادت و سربلندى آنهاست. مردم شایسته، همان گونه که به خود مىاندیشند، به فرزند خود مىاندیشند و على وار، فرزند را پاره اى از وجود خود، بلکه مجموعه هستى و کل وجود خود مىشناسند.(۴)
به همین جهت، قرآن در ترسیم سیماى عصمت گونه آنها مىفرماید: حَتّى إذا بَلَغَ أشُدَّهُ وَ بَلَغَ أرْبَعِینَ سَنَهً قالَ رَبِّ أوْزِعْنى أنْ أشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتى اَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَ عَلى والِدَىَّ وَ اَنْ أعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أصْلِحْ لى فى ذُرِّیَّتى؛(۵) همین که به حد رشد رسید و چهل ساله شد، مىگوید: پروردگارا! به من الهام کن که نعمتت را که به من و والدینم داده اى سپاس گزارى کنم و عمل صالحى که مورد پسند تو باشد، انجام دهم و ذریه مرا براى خاطر من شایسته گردان.
مسلمان یعنى این! مسلمان از دو سو خود را مرتبط به دیگران مىداند: از سویى به والدین و از سویى به فرزندان. این گونه پیوندهاى استوار خانوادگى است که در تعلیم و تربیت مىتواند معجزه گر باشد و انسانیت را اعتلا و ارتقا بخشد و هر جامعه اى که این پیوند را سست و متلاشى کند، تیشه به ریشه خود مىزند.
خانوادههاى مسلمان در برابر فرزند متخلف و سرکش خود بى تفاوت نیستند و همچنان گام به گام به دنبال او هستند. شاید بتوانند او را به راه آورند و در مهد اصلى خانواده، از نعمت تربیت و تزکیه برخوردارش گردانند.
به نمونه قرآنى زیر توجه کنیم: وَ الَّذى قالَ لِوالِدَیْهِ أفٍّ لَکُما أ تَعِدانِنى أنْ أخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ القُرُونُ مِنْ قَبْلِى وَ هُما یَسْتَغیثِانِ اللّهَ وَیْلَکَ ءامِنْ إنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقّ فَیَقولُ ما هذا إلا أساطِیرُ الأوَّلینَ؛(۶) فرزندى که به والدین خود مىگوید: اف بر شما! آیا به من وعده مىدهید که در روز قیامت سر از گور بر مىدارم و حال آن که پیش از من نسلها نابود شده و از گور سر بر نداشته اند! اما والدین به درگاه خداوند استغاثه مىکنند و به او مىگویند: واى بر تو! ایمان بیاور که وعده خدا حق است؛ اما او همچنان سرکشى کرده مىگوید: اینها جز افسانههاى گذشتگان نیست!
اینها نشانگر این است که والدین نه تنها باید گام به گام، فرزند سر به راه خود را تعقیب کنند و در تربیت و تزکیه او کوشا باشند، بلکه منحرفان را نیز باید مراقبت و مواظبت کنند و با صبر و شکیبایى و نیایش به درگاه خدا، در راه ارشادش بکوشند و از کمترین فرصت، در این راه بهره گیرى و استفاده کنند. تا در پیشگاه خداوند معذور باشند.
حال، توجهى نیز به رهنمودهاى رهبران دین بکنیم. آنچه آن بزرگواران فرموده اند به منزله آیین نامههاى اجرایى دستورات قرآن کریم است. دعا و نیایش، جلوه زیباى آرمانهاى بلند انسان است. انسان در حال دعا از خدایى که مظهر جمال و جلال مطلق است، مسألت مىکند که از نعمت جمال و جلال، بهره مندش سازد.
امام سجاد (علیه السلام) به یکى از دوستان خود تعلیم داد که هفتاد بار این گونه دعا کند: رَبِّ لا تَذَرْنِى فَرْداً وَ أنْتَ خَیْرُ الوارِثینَ، وَ اجْعَلْ، لى مِنْ لَدُنْکَ وَلیّاً یَرِثُنى فى حَیاتى وَ یَسْتَغْفِرُ لى بَعْدَ مَوْتِى، وَ اجْعَلْهُ لِى خَلقاً سَوِیّاً، وَ لا تَجْعَلْ لِلشیْطانِ فیهِ نَصیباً، أللّهُمَّ إنّى أسْتَغْفِرُکَ وَ أتُوبُ إلَیْکَ، إنَّکَ أنْتَ الغَفُورُ الرَحیمُ؛(۷) پروردگارا! مرا تنها مگذار و تو بهترین وارثانى. براى من از جانب خود فرزندى قرار ده که در زندگى وارث من باشد و بعد از مرگم، برایم طلب آمرزش کند و او را از نظر خلقت، سالم و هماهنگ گردان و براى شیطان، در او بهره اى قرار مده. خدایا! از تو طلب آمرزش مىکنم و به درگاهت توبه مىنمایم که تو آمرزنده و رحیمى.
در دوره باردارى، مادر باید مراقبتهاى لازم داشته باشد، تا کودک خود را که امانتى است الهى، سالم به دنیا آورد. پس از تولد طفل، نوبت به شیر دادن طفل مىرسد و مادر باید حتى الامکان، فرزند خود را شیر بدهد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: ما مِنْ لَبَنٍ یُرْضَعُ بِهِ الصبِىُّ أعْظَمُ بَرَکَهً عَلَیْهِ مِنْ لَبَنِ أمِّهِ؛(۸). هیچ شیرى براى کودک، با برکتتر از شیر مادر نیست.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: الرِضاعُ واحد و عشرونَ شهراً فما نقصَ فهو جور علَى الصَبىِّ؛(۹). کودک باید ۲۱ ماه شیر بخورد و کمتر از آن، ستم بر کودک است.
نامگذارى کودک
نامگذارى کودک، یکى از وظایف مهم خانواده است و امام کاظم (علیه السلام) فرمود: أوَّلُ ما یَبرُّ الرَجُلُ وَلَدَهُ أنْ یُسَمِّیهُ بِاسْمٍ حَسَنٍ فَلْیُحَسِّنْ أحَدُکُمْ اسمَ وَلَدِهِ؛(۱۰) نحستین گامىکه انسان در راه نیکى به فرزند بر مىدارد، این است که او را به نامىنیکو نامگذارى کند.
شما باید نام نیکو بر فرزند خود بگذارید. توصیه شده است که: سَمُّوا أولادَکُم قبلَ أن یُولَدَ… وَ قَد سَمّى رَسُولُ اللّهِْ مُحسِّناً قَبلَ أن یُولَدَ ؛(۱۱) کودک را قبل از تولد نامگذارى کنید. همان گونه که پیامبر گرامىاسلام، فرزند دختر خود را قبل از تولد، محسن نامید.
خانواده، با تولد کودک سعى مىکند اولین آهنگى که در گوش طفل زمزمه مىشود، آهنگ اذان و اقامه باشد و از همان لحظات نخستین زندگى، او را در خط راستین اسلام قرار مىدهد. پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مَن وُلِدَ لَهُ مَولُود فلیُؤذّنْ فى أذُنِهِ الیُمنى بِأذانِ الصَلاهِ، وَ لیُقِمْ فى أذُنِهِ الیُسرى فَإنَّها عِصْمَه مِنَ الشیطانِ الرَجیمِ؛(۱۲) هر کس خدا به او فرزندى داد، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگوید که عصمت و نگاهدارى از شیطان رجیم است. به شکرانه این که خداوند فرزندى به خانواده عطا فرمود، موى سرش را مىتراشند و مقابل آن طلا یا نقره به مستمندان مىدهند.(۱۳).
گام دیگر خانواده در راه تحقق آرمان پدرى و مادرى این است که در روز هفتم تولد طفل، او را ختنه کنند و براى او عقیقه بدهند که این هم جشنى است که زندگى خانوادگى را شیرین تر مىسازد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: اَلمَوْلُودُ یُعَقُّ عَنْهُ وَ یُخْتَنُ لِسَبْعَهِ أیّامٍ؛(۱۴) نوزاد در روز هفتم تولدش ختنه مىشود و برایش عقیقه مىکنند.
مقصود از عقیقه، گوسفندى است که ذبح مىکنند و بهتر است که والدین از گوشت آن نخورند. از این پس، والدین باید خود را براى برداشتن گامهاى بعدى در راه تعلیم و تربیت و تزکیه او آماده سازند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: دَع اِبْنَکَ یَلْعَب سَبْعَ سِنِینَ، وَ یُؤَدَّبُ سَبْعَ سِنینَ، وَ الزَمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنینَ، فَإنْ اَفْلَحَ وَ إى فَإنَّهُ مِمَّنْ لاخَیْرَ فیهِ؛(۱۵). فرزند را بگذار تا هفت سال سرگرم بازى بشود و هفت سال تأدیب و تربیت مىشود و مدت هفت سال به منظور تعلیم آنچه لازم است و تربیتهاى بعدى، خودت را به او پیوسته گردان، اگر اهل رستگارى است، رستگار مىشود و اگر نیست، به بیراهه مىرود و از کسانى است که در آنها خیرى نیست.
این همان تعلیم و تربیت گام به گام است. بدیهى است که ۲۱ سال انسانى را ملازم و مراقب بودن و با برخوردارى از تاکتیکهاى صحیح، به تعلیم و تربیت او همت گماشتن، براى یک خانواده، حداکثر وظیفه شناسى است. حال اگر نوجوان در آن سن و سال، به بیراهه مىرود، ربطى به قصور یا تقصیر خانواده ندارد. مع الوصف، باز اگر زمینه اى وجود دارد، نباید رهایش کرد.
در دستور العمل فوق فرض بر این است که دیگر زمینه اى نیست. على (علیه السلام) فرمود: یُرَبَّىَ الصَبِىُّ سَبْعاً، وَ یُؤَدَّبُ سَبْعاً، وَ یُسْتَخْدَمُ سَبْعاً، وَ مُنتَهى طُوْلِهِ فى ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ سَنَهً، وَ عَقْلِهِ فى خَمْسٍ وَ ثَلاثینَ سَنَهً، وَ مِا کانَ بَعْدَ ذلِکَ فَبِالتَجارِبِ(۱۶)؛ کودک به مدت هفت سال تربیت مىشود و به مدت هفت سال ادب آموزى مىشود و به مدت هفت سال به خدمت گمارده مىشود. رشد بدنى او تا سن ۲۳ سالگى است و رشد عقلى او تا سن ۳۵ سالگى است و آنچه بعداً فرا مىگیرد، از راه تجارب است.
در بیان فوق، منظور از تربیت، تربیت بدن و رشد بدنى و اشتغالاتى است که به رشد صحیح جسمانى کودک کمک مىکند و مصداق بارز آن، بازىهاى بچگانه است. رشد بدن و رشد عقل تا ۲۳ و ۳۵ سال، البته تقریبى است و این نیز واضح است که تا این سن و سالها، رشد سریع است و بعد اگر رشدى باشد بسیار کند است و نمودى ندارد.
در این جا نگارنده خود را موظف مىداند که احساس قلبى خود را نسبت به عظمت اسلام و اهمیتى که این مکتب آسمانى به بازى کودکان مىدهد، آشکار کند، زیرا علىرغم این که همواره بازى کودک، در نظر بزرگسالان، کم اهمیت و بى ارزش تلقى شده است، اسلام با آن دید وسیع و کامل خود مىفرماید: تُسْتَحَبُّ عَرامَهُ الغُلامِ فى صِغَرِه لِیَکُونَ حَلیماً فى کِبرِهِ؛(۱۷). بازى کردن طفل در خردسالى و رها کردن او براى بازى مستحب و پسندیده است، تا در بزرگسالى بردبار و عاقل بشود.
حتى در بعضى از روایات، این جمله هم اضافه شده است که: سزاوار نیست بچه غیر از این باشد، تا والدین بدانند که بچه محجوب و سربزیر و آرام و بى سروصدا، براى آنها مایه خوشبختى امروز و سربلندى فردا نیست! بازى وسیله رشد اندام و مغز و عواطف و احساسات کودکان است به علاوه، بازى اگر دسته جمعى باشد، کودک را از انزوا و کم رویى نجات مىدهد و به او عرضه و جرأت مىبخشد و هر چه بهتر مىتواند در مجامع و محافل و حوادث اجتماعى، استعداد خود را بروز و ظهور بخشد.
ادامه دارد…