- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
شیعه، یکی از دو مذهب بزرگ دین اسلام است. برپایه مذهب شیعه، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله ) بهفرمان خداوند، حضرت علی(علیه السلام) را به جانشینی بلافصل خود برگزیده است. امامت از اصول اعتقادی شیعیان و وجه تمایز آنان با اهلسنت است. طبق این اصل، امام را خداوند تعیین و بهواسطه پیامبر به مردم معرفی میکند. همه شیعیان بهجز زیدیه، امام را معصوم میدانند و بر این باورند که آخرین امام، مهدی موعود است که در غیبت بهسر میبرد و روزی برای برقراری عدالت در جهان قیام خواهد کرد.
با یک نگاه مختصر به تاریخ گذشته ایران معلوم خواهد شد که «نفوذ تشیع» در ایران، نه تنها به صورت دفعى نبوده، بلکه سیر تدریجى آن تا قرنها با کندى صورت مى گرفته است. با نگرشى به حوادث و وقایعى که در ارتباط با رشد «گرایشات شیعى» است، مى توان به سیر تدریجى نفوذ تشیع در ایران، چند مرحله را در نظر گرفت. بطوریکه هر کدام از آنها مرحله اى فراتر از مرحله قبل مى باشد:
مرحله اول، در میان «موالى» ایران در عراق.
مرحله دوم، نفوذ تشیع در بعضى از مناطق مرکزى ایران همچون «قم».
مرحله سوم، توسعه گرایشات شیعى با روى کار آمدن «بنى عباس».
مرحله چهارم، فتح طبرستان به دست «علویان».
مرحله پنجم، برپائى حکومت «آل بویه».
مرحله ششم، پس از حملات «مغولها».
مرحهل هفتم، روى کار آمدن دولت «صفویه».
اگر چنین سیرى را در نظر بگیریم و قبول کنیم که زمان این مراحل، مجموعا ده قرن بوده است، نمى توان «عوامل نفوذ تشیع» را در یک یا دو عامل خلاصه نمود. این به آن دلیل است که در هر دوره، وضعیت خاصى از لحاظ فرهنگى، سیاسى و اقتصادى حاکم بوده است و طبعا عکس العمل مردم نیز در قبال مذاهب و فرق، مختلف و متفاوت صورت مى گرفته است.
از این رو مى بایست حداقل، هر مرحله را بطور «نسبى» جداى از مراحل دیگر در نظر گرفته، و شرائط خاصى که از ابعاد مختلف بر آن مرحله حاکم بوده به حساب آورد. این «ساده انگارى» است که کسى نفوذ تشیع را با اشاره به یک وجه قضیه که آنهم معلوم نیست صحت دارد یا خیر، توجیه کند.
…بعنوان مثال ما نمى توانیم وضعیت روحى و فرهنگى و نیز قابلیتهاى مردمى را که در سال ۱۶ هجرى مغلوب شده اند، با مردمى که صد سال بعد از آن زندگى مى کرده اند، برابر بدانیم. قطعا مردمى که در قرن پنجم هجرى در ایران زیست مى کرده اند با کسانى که مورد حمله اعراب مسلمان قرار گرفته بودند، تفاوت بسیار داشتند. وجود انگیزه هاى قومى در میان آنها، سیرى «نزولى »داشته و یا تحت تأثیر تعالیم اسلامى «تعدیل» شده است. در این صورت، عکس العمل آنها در قبال فرق مختلف، بایستى تغییر کند. اگر روزگارى آنها مورد هجوم «بنى امیه» بوده اند، طبعا روزگارى نیز خود، «بنى عباس» را بر سر کار آوردند. و زمانى، حکومت مستقل تشکیل دادند. و حتى حاکم بر بغداد شدند. روشن است که اگر این شرائط مختلف در نظر گرفته نشود، چه اشتباهات فراوانى در «نتیجه گیرى» بوجود خواهد آمد.
مردم ایران، روزگارى گرایش شان به تشیع قوى شد که حاکم بر بغداد شدند.(زمان آل بویه) و زمانى این گرایش، سرعت یافت که مغولان بر آنها مسلط شدند. در این صورت این مطلب چه ارتباطى با این توجیه دارد که آنان به جهت ظلم و ستمى که از سوى بنى امیه و حکام خود کامه بر ایشان مى رفت و زیر فشار بودند و نیز مى خواستند تحت نام اسلام (اما نه اسلام خلفاء) مبارزه کنند، تشیع را برگزیدند؟
با این توضیحات، چاره اى نداریم جز آنکه به این محققین که کار خود را «ساده» کرده (۱) و با سخنى سخیف، ساختمانى عظیم بنا مى کنند بگوئیم، یکبار دیگر باید در این باره یعنى : «ترسیم سیر تدریجى نفوذ تشیع در ایران و عوامل مربوط به آن» تأمل کنند!
… این افراد با مطرح کردن زمینه هاى فرهنگى مردم ایران در قرن اول هجرى و نیز بیان انگیزههاى قومى و ملى، مسئله نفوذ تشیع در ایران را تحلیل و توجیه مى کنند.
در عین حال، بسیارى از مسائل جزئى که تأثیر کلى در نفوذ تشیع داشته و چنین تأثیرى در قرون بعد صورت گرفته، غافل مانده اند. براى یک« تحقیق روشن»، مى بایست تاریخ دقیق نفوذ تشیع در شهرها و مناطق مختلف، ذکر شود و تا آنجا که امکان دارد، مسائل خاص هر یک از آن دوره ها، مورد بحث قرار گیرد.
البته مسائل عمده فرهنگى یک ملت نیز در مجموع، قابل توجه بوده و طبیعى است که به هر حال ملتى که قرنها با« فرهنگ خاصى» خو گرفته تا مدتها نتواند از آن دل بکند. مدت دوام آن، بستگى به نقش فرهنگ جدید بر جامعه و برخورد آن با فرهنگ پیشین دارد این برخورد از طرف اسلام محکم بود در عین حال، برگزارى بعضى از جشنهاى جاهلى ایران نشانگر بقاى «آثار فرهنگى »گذشته محسوب مى شد. در قرون اولیه این جشنها، هم در میان مسلمانان ایرانى «سنى» و هم کسانى که گرایشات «شیعى» داشتند، وجود داشت. علاوه بر این در بین عربها نیز مشهود بود، بطوریکه بنى امیه داستان رستم و سهراب را زنده کردند (۲) و یا دیگر خلفاى اموى و عباسى، مراسم عید نوروز، جشن مهرگان و آداب و رسوم ایرانى را برگزار کرده و از بسیارى از رسوم ساسانى استقبال نمودند (۳) .
توجه به این مسائل فرهنگى در یک وجه کلى، مى تواند خطوطى را در سراسر تاریخ ایران ترسیم کند. بطوریکه تا اندازه اى بعنوان یک «محور» براى ارزیابى «تحولات فکرى و فرهنگى »مى تواند مورد توجه قرار گیرد. اما معمولا مى بایست در این باره دقت زیادى به عمل آید و تأثیر این مسائل بطور دقیق روشن گردد، نه اینکه تحت عناوین کلى و یا به جهت حضور سطحى آنها در ظواهر، نتایج گسترده گرفته شود.
پی نوشت:
۱ . ر. ک. براى نمونه: روند نهضتهاى ملى و اسلامى در ایران اثر انصافپور.
۲ . رازى، نقص ص .۶۷
۳ . ر. ک. جعفریان، تحقیقى کوتاه پیرامون رابطه تشیع و ایران ص ۶۶، .۶۷
تاریخ تشیع در ایران ص۱۱
رسول جعفریان