- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیر بنای اصلی آن محبت است. از زمان شخص نبی اکرم که این مذهب پایه گذاری شده است زمزمه ی محبت و دوستی بوده است. آنجا که در سخن رسول اکرم جمله ی «عَلِیٌّ وَ شیعَتُهُ هُمُ الْفائِزونَ» [۱]را می شنویم، گروهی را در گرد علی می بینیم که شیفته ی او و گرم او و مجذوب او می باشند. از این رو تشیع مذهب عشق و شیفتگی است. تولاّی آن حضرت مکتب دوستی و محبت است. عنصر محبت در تشیع دخالت تام دارد. تاریخ تشیع با نام یک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم است.
علی همان کسی است که در عین اینکه بر افرادی حد الهی جاری می ساخت و آنها را تازیانه می زد و احیاناً طبق مقررات شرعی دست یکی از آنها را می برید، باز هم از او رو برنمی تافتند و از محبتشان چیزی کاسته نمی شد. او خود می فرماید:
لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفی هذا عَلی اَنْ یُبْغِضَنی ما اَبْغَضَنی، وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیا بِجَمّاتِها عَلَی الْمُنافِقِ عَلی اَنْ یُحِبَّنی ما أَحَبَّنی، وَ ذلِکَ اَنَّهُ قُضِیَ فَانْقَضی عَلی لِسانِ النَّبِیِّ الْاُمِّیِّ اَنَّهُ قالَ: یا عَلیُّ لایُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لایُحِبُّکَ مُنافِقٌ [۲].
اگر با این شمشیرم بینی مؤمن را بزنم که با من دشمن شود، هرگز دشمنی نخواهد کرد و اگر همه ی دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زیرا که این گذشته و بر زبان پیغمبر امّی جاری گشته که گفت: یا علی! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمی دارد.
علی مقیاس و میزانی است برای سنجش فطرتها و سرشتها. آن که فطرتی سالم و سرشتی پاک دارد از وی نمی رنجد ولو اینکه شمشیرش بر او فرود آید، و آن که فطرتی آلوده دارد به او علاقه مند نگردد ولو اینکه احسانش کند، چون علی جز تجسم حقیقت چیزی نیست.
مردی است از دوستان امیرالمؤمنین، بافضیلت و باایمان. متأسفانه از وی لغزشی انجام گرفت و بایست حد بر وی جاری گردد. امیرالمؤمنین پنجه ی راستش را برید.
آن را به دست چپ گرفت. قطرات خون می چکید و او می رفت. ابن الکَوّاء، خارجی آشوبگر، خواست از این جریان به نفع حزب خود و علیه علی استفاده کند. با قیافه ای ترحم آمیز جلو رفت و گفت: دستت را کی برید؟ گفت:
قَطَعَ یَمینی سَیِّدُ الْوَصِیّینَ وَ قائِدُ الْغُرِّ الُْمحَجَّلینَ وَ اَوْلَی النّاسِ بِالْمُؤْمِنینَ عَلیُّ بْنُ اَبی طالِبٍ، اِمامُ الْهُدی . . . اَلسّابِقُ اِلی جَنّاتِ النَّعیمِ، مُصادِمُ الْاَبْطالِ، اَلْمُنْتَقِمُ مِنَ الْجُهّالِ، مُعْطِی الزَّکاهِ. . . اَلْهادی اِلَی الرَّشادِ وَ النّاطِقُ بِالسَّدادِ، شُجاعٌ مَکِّیٌّ، جَحْجاحٌ وَفِیٌّ. . . [۳]
پنجه ام را برید سید جانشینان پیامبران، پیشوای سفیدرویان قیامت، ذی حق ترین مردم نسبت به مؤمنان، علی بن ابی طالب، امام هدایت. . .
پیشتاز بهشت های نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گیرنده ی از جهالت پیشگان، بخشنده ی زکات. . . رهبر راه رشد و کمال، گوینده ی گفتار راستین و صواب، شجاع مکّی و بزرگوار با وفا.
ابن الکوّاء گفت: وای بر تو! دستت را می برد و این چنین ثنایش می گویی؟ ! گفت:
چرا ثنایش نگویم و حال اینکه دوستی اش با گوشت و خونم درآمیخته است؟ ! به خدا سوگند که نبرید دستم را جز به حقی که خداوند قرار داده است.
این محبت ها و علاقه ها که ما این چنین در تاریخ علی و یاران وی می بینیم، ما را به مسأله ی محبت و دوستی و آثار آن می کشاند.
پی نوشت:
[۱] جلال الدین سیوطی در الدُّر المنثور در ذیل آیه ی ۷ سوره ی بیّنه از ابن عساکر از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل می کند که گفت در محضر پیغمبر بودیم که علی نیز به محضرش می آمد. حضرت فرمود: «وَ الَّذی نَفْسی بِیَدِهِ اِنَّ هذا وَ شیعَتَهُ هُمُ الْفائِزونَ یَوْمَ الْقِیامَهِ» یعنی سوگند به آن کسی که جانم در دست اوست این مرد و شیعیان او در روز قیامت رستگارانند. و مناوی در کنوزالحقایق به دو روایت نقل می کند، و هَیْثمی در مجمع الزوائد و ابن حجر در الصواعق المحرقه همین مضمون را با کیفیتی دیگر نقل می کنند.
[۲] نهج البلاغه ، حکمت ۴۲٫
[۳] بحارالانوار ، ج /۴۰ص ۲۸۱ و ۲۸۲، چاپ جدید و التفسیر الکبیر فخر رازی، ذیل آیه ی ۹ سوره ی کهف(أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ. . . .
منبع: مجموعه آثار شهید مطهری . ج۱۶، ص ۲۴۳.