- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
از منظر اسلامى، انسان داراى کرامت ذاتىِ الهى است. احترام به کرامتِ انسانىِ انسانها نخستین اصلى بود که شعلههاى هدایت و ایمان را در دلهاى آحاد مردم برافروخت و سبب گردید انسانها، اعم از زن و مرد، فوج فوج به دامان پر مهر اسلام، پناه آورند. این نگاه، هرگز جنس یا گروهى را استثنا نمیکرد، بلکه همه آحاد انسانى، اعم از سیاه و سفید، زن و مرد، عرب و عجم را در نزد پروردگار برابر میدانست و هیچ اختلافى جز در پرتو پرواى الهى و نزدیکى به آسمان معنا نمیشد. هر چند برخى در تفسیر این برابرى، راه مغالطه را پیمودند و این تصور را القا نمودند که انسانها هم چنان که ذات و ماهیت بشرى واحدى دارند، حقوق و تکالیفشان نیز ـ هر چند امور مربوط به فیزیکشان باشد ـ کاملاً مساوى و برابر است! بطلان این قول آن چنان روشن است که نیازى به اثبات و برهان نیست، زیرا آنجا که بحث از برابرى میشود، امور مربوط به ذات و طبیعت واحد بشرى مراد است، نه مسائل عارض بر جسم و جنس. نویسنده در این مقاله کوشیده است تا با استناد به شواهد قرآنى، روایى و تاریخى، نگاه اسلام را به برابرى زن و مرد در آموزش و فرهنگ اثبات کند و با دید منفى و غیر انسانى ِ برخى دیگر از نظام ها در طول تاریخ، نسبت به زن مقایسه نماید، تا معلوم شود آنچه که بعداً در خصوص رکود زنان مسلمان در آموزش و فرهنگ رخ داده، چیزى جز انحراف ایشان از محور دین نبوده است و اگر اخیراً نیز دادِ دفاع از آموزش و فرهنگ زنان در برخى از محافل حقوق زنان سرداده میشود، چیز جدید نیست، بلکه صرفاً تلاشى در جهت نزدیک شدن به برخى از خواستههاى اسلام است.
مقدمه
از منظر اسلام، زن و مرد، در ذات و طبیعت بشرى مساویند؛ به این معنا که هیچ یک را بر دیگرى از حیث عناصر سازنده ماهیت انسانى و خلقت بشرى، رجحانى نیست؛ بلکه هر آنچه که موجب برترى هر مرد یا زنى بر دیگرى میشود، امورى خارج از ماهیت و حقیقت مشترک میان آن دو است؛ امورى که آن را باید در توانمندى، علم، اخلاق و غیره جستجو کرد.
احترام به ارزشهاى انسانى و کرامتِ انسانىِ انسانها
اسلام معتقد به برابرى ارزشهاى انسانى در عالیترین چهره آن در میان همه انسانهاست. توجه اسلام به این امر تا حدى است که آن را یکى از عقاید اساسى تمام مسلمانان قرار داده است و وجه تمایز ایشان را نه در ماهیت انسانى، بلکه در بروز شایستگیها و سطوح مختلف رفتارها و کردارها و تمام چیزهایى میداند که براى پروردگار، خویشتن، جامعه انسانى و انسانیت، به منصه ظهور میرسانند. از این رو در قرآن کریم آمده است: «یا أیها الناس انّا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلنا کم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنَّ اکرمکم عنداللَّه اتقاکم إن اللَّه علیم خبیر؛ حجرات(۴۹) آیه ۱۳ هان اى مردم! همانا ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدهایم و شما را به هیئت اقوام و قبایلى در آوردهایم تا با یکدیگر انس و آشنایى یابید. بیگمان گرامیترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست. همانا خداوند داناى آگاه است». مفهوم این آیه آن است که شما همگى از یک پدر و مادر خلق شدهاید، بنابراین هیچ کدامتان از حیث تیره و نژاد، بر دیگرى برترى ندارید. اگر پروردگار، شما را به هیئت اقوام و قبایلى در آورده است براى رجحان بخشى قومى بر قوم دیگر یا قبیلهاى بر قبیله دیگر نبوده، بلکه فقط به سبب انس و آشنایى و شناسایى و نام گذارى یک یگر بوده است، چرا که شأن افراد و اشخاص در جامعه انسانى، ایجاب میکند که با نامهای مختلف از هم شناخته شوند.
تفاضل میان انسانها از دید پروردگار متعال، بر اساس کردارها و محافظت از حدود دینشان است، لذا گرامیترین انسانها را باتقواترینشان معرفى میکند. هم چنین در آیه دیگرى آمده است: «و لقد کرَّمنا بنى آدم و حملنا هم فى البّر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضَّلناهم على کثیر ممَّن خلقنا تفضیلاً؛ اسراء(۱۷) آیه ۷۰ و به راستى که فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنان را در خشکى و دریا [بر مرکب مراد] روانه داشتیم. و به ایشان از پاکیزهها روزى دادیم و آنان را بر بسیارى از آنچه آفریدهایم ـ چنان که باید و شاید ـ برترى بخشیدیم». خداوند متعال همه فرزندان آدم را کرامتِ انسانى بخشید و ایشان را بر بسیارى از آفریدگان خویش برترى داد و این برترى را به جنس مردان یا زنان اختصاص نداد، چرا که هر دو در نظر او، ماهیت انسانى واحدى دارند که در مقوّمات انسانیت، هیچیک را بر دیگرى رجحانى نیست. از این رو خداوند در آیهاى دیگر میفرماید:
«یا ایها الناس اتَّقوا ربّکم الذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بثَّ منهما رجلاً کثیراً و نساءً؛ نساء(۴) آیه ۱
اى مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همو که شما را از یک تنِ یگانه بیافرید و همسر او را هم از او پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیارى پراکند».
یعنى زن و مرد هر دو از یک عنصر آفریده شدهاند و هر دو جنس، از اصل واحدى سرچشمه میگیرند و بسیارى نیز از آنان به وجود میآیند. در جاى دیگر میفرماید:
«فاستجاب لهم ربُّهم أنى لا اُضیع عمل عامل منکم من ذکر أو اُنثى بعضکم من بعض؛ آل عمران(۳) آیه ۱۹۵
آنگاه پروردگارشان دعاى آنان را اجابت کرد که من عمل هیچ صاحب عملى را از شما، چه مرد باشد و چه زن ـ که همه همانند یکدیگرید ـ ضایع [و بیپاداش] نمیگذارم».
تساوى زن و مرد در حق آموزش و فرهنگ
الف) نگاه اسلام
عالیترین و کاملترین جلوه این مساوات، در اسلام تجلى یافته است. اسلام هر واحد انسانى را در حدود توانمندیها و استعدادها و امکانات، برخوردار از حقّ آموزش و فرهنگ میداند. تأکید بر استیفاى این حق تا حدّى است که در مواردى که پاى یادگیرى واجباتِ دینى و یا حتّى پارهاى نیازمندیهاى دنیوى به میان میآید، این «حقّ»، به «تکلیف» بدل میشود. از این رو پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «تعلّم العلم فریضه على کل مسلم؛ فراگیرى علم بر هر مسلمانى برخى در فهم و ترجمه این روایات، دقت کافى و وافى مبذول نمیکنند، لذا در گفته ها و نوشتههاى خود، علم آموزى را ویژه مردانِ مسلمان میدانند. برخى دیگر براى اثبات مدعاى علم آموزى براى زنان، به دنبال روایاتى میگردند که در آن بر کلمه «مسلمه» نیز تصریح شده باشد؛ در حالى که «مسلم»، صفت هر «فرد انسانى» است و هیچ ربطى به مذکر یا مؤنث بودن او ندارد.(مترجم) واجب است». پروردگار متعال نیز با تأکید بر مقام علم و عالم میفرماید: «هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون؛زمر(۳۹) آیه ۹ آیا کسانى که میدانند با کسانى که نمی دانند، برابرند؟» و نیز میفرماید: «انَّما یخشى اللَّه من عباده العلماء؛ فاطر(۳۵) آیه ۲۸ از میان بندگان خداوند، فقط دانشوران از او خوف و خشیت دارند».
نخستین آیاتى که بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، حاوى کلماتى در بزرگداشتِ علم و گرامى داشت آن به عنوان یکى از بزرگترین و نخستین نعمتهاى الهى بر انسان بود. «إقرء و ربّک الأکرم،الذى علَّم بالقلم علَّم الانسان ما لم یعلم؛ علق(۹۶) آیات ۵ ـ ۳ بخوان و پروردگار تو بس گرامى است. همان که با قلم [و کتابت] انسان را آموزش داد. به انسان چیزى را که نمیدانست، آموخت». هر چند اسلام تأکید خاصى بر یادگیرى علوم اسلامى و مسائل مرتبط با آن دارد، ولى به آموزش سایر انواع علوم و فنون نیز، تشویق نموده است. از این رو در رأس رشتههاى مختلف علمى و هنرى، جمع کثیرى از علماى اسلامى قرار دارند و هیچ شاخهاى از رشتههاى مختلف علمى نیست جز آن که به زیور کتابهاى ارزشمند دانشمندان اسلام، زینت یافته است. امروزه بسیارى از این کتابها، هنوز هم از مهمترین منابعِ مرجع به شمار میروند. از این رو اسلام، زن و مرد را در حقّ آموزش و فرهنگ، مساوى میداند و براى زن در این زمینه همان حقّى را قائل است که براى مرد. بنابراین او میتواند به میزان خواست و توانمندی هایش در جهت کسب علم و ادب و فرهنگ، پیش رو دو حتى این فراگیرى در امورى که مربوط به دین و حُسن انجام وظایف دنیوى است، بر وى واجب میباشد.
اسلام، براى حقّ آموزش و فرهنگ، حتى میان زنِ آزاد و کنیز نیز فرقى قائل نیست. تا جایى که میبینیم پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد آموزش و تعلیم کنیزان، تأکید ویژهاى داشتهاند؛ چنان که در روایتى در صحیح بخارى بخارى، محمد بن اسماعیل جعفى(۱۹۴ ـ ۲۵۶ ه.ق)، محدث و فقیه مشهور اهل سنت، در بخارا متولد شد و در سمرقند در گذشت. کتاب معروف وى «الجامع الصحیح» است که ابن حجر عقلانى، قسطلانى و ابو زید آن را شرح کرده اند.(مترجم) از «ابى برده» نقل شده است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«أیما رجل کانت عنده ولیده(اى جاریه) فعلَّمها فأحسن تعلیمها و أدبها فأحسن تأدیبها، ثمَّ اعتقها و تزوجها فله أجران؛
هر مرد[مسلمانی]که کنیزى در اختیار داشته باشد و او را به خوبى آموزش دهد و ادب نماید، سپس آزادش کند و با او ازدواج نماید، از دو پاداش برخوردار خواهد بود». شواهد تاریخى و روایى بسیارى در دست است که نشان میدهد زنان عرب از آغاز دوران تمدن اسلامى از فضاى خوبى براى فراگیرى علوم مواجه بوده اند و لذا در رشتههاى مختلف همانند: علوم قرآن، حدیث، فقه، لغت و بسیارى دیگر از معارف و دانشها، درخشیدند و حتى بسیارى از شخصیتهاى مرد و زن در محضر ایشان آموزش دیدند. «ابن خلکان» ابن خلکان، احمد البرمکى(۱۲۱۱ ـ ۱۲۸۲ ه.ق) مورخ مشهور، در اربیل متولد شد و در حلب، دمشق و قاهره تحصیل کرد. دائرهالمعارفِ مشهور تاریخى او، «وفیات الاعیان و أنباء ابناء الزمان» نام دارد.(مترجم) نقل کرده است که «سیده نفیسه»، سیده نفیسه(۱۴۵ ـ ۲۰۸ ه.ق). وى در مکه زاده شد و در قاهره وفات یافت. با اسحاق بن جعفر الصادق ازدواج کرد که ثمره ازدواجشان، قاسم و ام کلثوم بود دختر حسن انور، فرزند «زید الابلج»، فرزند حسن بن على بن ابى طالب(علیه السلام) بانویى صاحب نام و مقام در مصر بود و جلسه درسى و علمى باشکوهى داشت که امام شافعى نیز در مجلس او شرکت میجست و از او حدیث میآموخت.
«ابو حیان» ابوحیان توحیدى، على بن محمد(فوت ۴۰۰ ه.ق) حکیم و دانشمند شافعى، در شیراز یا نیشابور متولد شد و در بغداد و رى زیست. از وى کتابهاى بسیارى از جمله: «الحج العقلى اذاضاق الفضاء عن الحج الشرعى»، «الصداقه و الصدیق»، «المقابسات»، «البصائر و الذخائر» و غیره به جاى مانده است.(مترجم) نیز از میان اساتید خود، به نام سه زن اشاره کرده است: مونسه ایوبیه، برادرزاده صلاح الدین ایوبی؛ شامیه تیمیه، و زینب، دختر عبداللطیف بغدادى، صاحب کتاب «الافاده و الاعتبار». هم چنین به گواهى تاریخ، زنان مسلمان ـ اعم از آزاد و کنیز ـ در طول عصرهاى متمادى پیشتازان رشتههاى مختلف علوم اعم از: قرآن، حدیث، فقه، ادبیات و بسیارى دیگر از معارف و فنون بودهاند.
«مقّرى» مقّرى، احمد بن محمد، ابو العباس التلمسانى(فوت ۱۰۴۱ ه.ق)، مورّخ، ادیب، متکلم و محدّث معروف، در تلمسان زاده شد و در مصر درگذشت. کتاب معروف «نفح الطیب فى غصن الاندلس الرطیب» از جمله کتابهاى اوست.(مترجم) در کتاب معروف خود، «نفح الطیب» نام تعدادى از این زنان را ذکر نموده است. یکى از این زنان که کنیز «ابن مطرف لغوى» بوده است، «عروضیه» نام دارد. وى نحو و لغت را از ارباب خود آموخت و در ادبیات و به ویژه «عروض و قافیه» سرآمد شد. او حافظِ دو کتاب: «الکامل» نوشته «مبرّد» مبرّد، ابو العباس محمد(۷۲۶ ـ ۸۹۳ ه)، ادیب مشهور، شاگرد مازنى و سجستانى و پیرو مذهب بصرى بود. کتاب «الکامل» از نوشتههاى مهم اوست.(مترجم) و «امالى» نوشته «ابو على قالى» قالى، ابو على اسماعیل بن قاسم(۸۹۳ ـ ۹۶۷ ه)، ادیب معروف، در دیار بکر متولد شد، در بغداد زندگى کرد و سپس به اندلس هجرت نمود. «الامالى» و «کتاب البارع فى اللغه» از کتابهاى معروف اوست.(مترجم)، و استاد عروض بسیارى از علماى ادبیات بود. هم چنین «ابن خلکان» در دائره المعارف وفیات الاعیان و أنباء ابناء الزمان» مشهور تاریخى خود از زنانِ اندیشمندِ فراوانى یاد کرده است که یکى از آنان، «شهده الکاتبه» نام دارد. وى در ادبیات و خط، بنام بود و بسیارى از اندیشمندان از دانش آموختگان محضر درس اویند. و نیز «ابن حزم» ابن حزم، على بن احمد(۱۰۶۳ ـ ۹۹۴ ه.ق)، فقیه، شاعر، فیلسوف، مورّخ و متکلم اندلسى، در سال ۱۰۲۳(ه.ق) وزیر بود، ولى بعدها به عللى از کار سیاست کناره گرفت و به تألیف روى آورد. کتاب «طوق الحمامه» و «الفصل فى الملل و الاهواء و النحل» که نخستین تارخ تطبیقى ادیان است، از جمله تألیفات اوست که از علماى مشهور عصر خود و وزیرزاده و داراى مال و ثروت فراوان خانوادگى بود، در مورد زنان استاد خویش چنین مینگارد: «ربیت فى حجورهنّ، و نشأت بین ایدیهنَّ و هنَّ علَّمننى القرآن و رویننى کثیراً من الاشعار و رویننى على الخطّ؛ من در دامان بانوان اساتید خود پرورش یافتم و در محضر ایشان به رشد رسیدم. آنان به من قرآن آموختند و اشعار زیادى را به من تعلیم نمودند و خوشنویسى را به من آموزش دادند».
ب) نگاه نظامهاى دیگر
حال نگاهى میافکنیم به تاریخ آتن که غربیها آن را خاست گاه اصیلترین قوانین دموکراسى در قلب تاریخ میدانند. قوانین این تمدنِ اصیل غرب، جز به مردان آزاد یونان، اجازه آموزش نمیداد و زنان را به شدت از ورود در صحنه تعلیم و تعلم منع میکرد. این منع به حدّى بود که به صورت تئوریهاى علمى درآمده و اندیشمندان نیز در دفاع از آن قلم فرسایى میکردند، به طورى که «ارسطو»یا «ارسطاطالیس»(۳۲۲ ـ ۳۸۴ قبل از میلاد)، فیلسوف یونانى و معلم اسکندر مقدونى. وى مؤسس «فلسفه مشّاء» است و تألیفات فراوانى در منطق، الهیات، طبیعیات و اخلاق دارد. «سیاست»، «النفس»، «ما بعد الطبیعه»، «جدل» و «خطابه» از جمله کتابهاى اوست آن را به صورت نظریه علمى بزرگى ارائه کرد و در کتاب «سیاست» اظهار داشت که طبیعت زن به گونهاى است که امکان هیچ گونه توانمندى فکرىِ قابل ملاحظهاى را به وى نمیدهد! از این رو تعلیم وى نیز باید به اداره منزل و وظایف مادرى محدود شود.
البته ارسطو در این نظریه، صرفاً دیدگاه خود را منعکس نمیکرد، بلکه نظریه او تأمین کننده خواستِ نظامى بود که خود را عالیترین چهره دموکراسى در میان دولتهاى پیش از اسلام میدید. از رو هنگامى که افلاطون، در شهر خیالى خود، «جمهورى» مبناى مساواتِ میان زن و مرد در حقّ آموزشى و فرهنگ را عنوان کرد، مورد تمسخر بسیارى از متفکران و شعراى آتن واقع شد تا جایى که «ارستوفان»،(۳۸۶ ـ ۴۴۵ قبل از میلاد). بزرگترین شاعر یونان در قبل از میلاد. نمایشنامههاى طنزى از وى به جاى مانده است. او دولت مردان، فلاسفه و حتى خدایان را هجو میکرد، لذا حکومت وقت مانع از به روى پرده رفتن نمایشنامههایش میشد شاعر طنزپرداز معروف یونان، دو فکاهى «پارلمان زنان» و «پلوتوس» را در تمسخر آراى وى ساخت. کشورهاى غربى، حتى در قرون اخیر و تا قرن نوزدهم میلادى، حقّ آموزش و فرهنگِ زنان را منکر میشدند. صادقانهترین تعبیر را در این باره شاعر فرانسوى، «مولیر»(۱۶۲۲ ـ ۱۶۷۳ م) نمایش نامه نویس فرانسوى، فرزند فرش بافى بود که پس از تحصیل حقوق به تئاتر روى آورد. از آثارش میتوان «زنان دانشمند»، «مریض خیالى» «خسیس»، «زنان فضل فروش» و «تارتوف» را نام برد.(مترجم)در نمایشنامه «زنان دانشمند» از زبان یکى از قهرمانان قصه چنین بیان میکند: «به دلایل عدیدهاى شایسته نیست که زن وقت خود را در راه آموزش و فرهنگ تلف کند، چرا که وظایف اساسى او، چیزى بیشتر از تربیت فرزندان، خانهدارى، تأمین نیازهاى افراد خانواده و میانهروى در هزینههاى زندگى نیست».
در اواخر قرن هفدهم میلادى، ترنّم صداهاى ضعیفى در مورد آموزش زنان، در سطح بسیار کم و محدودى شنیده شد. در رأس منادیان تعلیم زنان، اندیشمندان فرانسوى، «فینلون»(۱۶۵۱ ـ ۱۷۵۱)قرار داشت. وى در کتاب خود، «تربیت دختران» که در سال ۱۶۸۰ میلادى انتشار یافت، از آموزش زنان و دختران، داد سخن سر داد و دفاع کرد؛ ولى این نداها، با پاسخ قابل ملاحظهاى از سوى کشورهاى اروپایى در آن دوره، مواجه نشد؛ بلکه روند مقابله با آموزش زنان از سوى گروههاى مخالف این امر تا اواخر قرن نوزدهم ادامه یافت؛ به عنوان مثال شاهزاده روسى، «بیسمارک»،(۱۸۱۵ ـ ۱۸۸۹)سه زمینه را براى گستره فعالیتهاى زنان عنوان کرد: تربیت فرزندان، آشپزى و اداى فرایض دینى در کلیسا. آلمانیها این سه وظیفه را با عنوان « kaهاى سه گانه» میشناسند، چرا که هر سه وظیفه در زبان آلمانى با حرف «K» آغاز میشود.
نتیجه تاریخى نگاه اسلام به مساوات زن و مرد در آموزش شواهد قرآنى، روایى و واقعیتهاى عینى در طول تاریخ اسلام حاکى از آن است که اسلام، هماره خواهان ایجاد فرصتهاى مناسب براى همه زنان، اعم از آزاده و برده براى رشد و توسعه و عالیترین حدّ تعلیم و تربیت بوده است و بسیارى از زنان نیز با توجه به همین تأکید و با استفاده از فرصتهاى پیش آمده، توانستند به مراتب بالایى از رشد علمى دست یابند و رقیب جدّى مردان در میدان علم و معرفت شوند. بنابراین، شیوع جهل و بیسوادى در میان زنان برخى از ملل اسلامى در دورههایى از حیات تاریخ اسلام، ناشى از نظام تربیتى اسلام نبوده است، بلکه به سبب انحرافِ مسلمانان از قواعد اصیلى بوده است که اسلام در شئون تعلیم و تربیت بنیان نهاد. از سوى دیگر اگر در عصر حاضر امت اسلامى در تلاش است تا در مورد آموزش و تعلیم زنان و دختران گامهاى اساسى بردارد، طرح نویى ابداع نکرده است؛ بلکه به همان سنتى نزدیک میشود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پایهگذار آن بود.
منبع: عبدالواحد وافى؛ مترجم: مهدى بهزادیان؛ مجله حوراء؛ آبان و آذر ۱۳۸۳؛ شماره ۸