- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
۲- پرهیز دادن فرزند از تفاخر
فخر و مباهات از عادات رایج در دوره جاهلیت بود که اقوام و طوایف قریش در برخورد با همدیگر ابراز مى داشته و خود را از دیگران برتر مى دانستند. قرآن کریم ضمن بازگو کردن فرهنگ جاهلیت، از آن عادت نکوهش مى کند: (أَلْهَکُمُ التَّکَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ) (تکاثر: ۱ـ۲)؛ تفاخر و تکاثر شما را به خود مشغل داشته (و از خدا غافل کرده است.)
سوره تکاثر با لحن ملامت آمیز رفتار مردم جزیره العرب را که به واسطه کثرت نفرات و شمردن قبور مردگان بر همدیگر فخر و مباهات مى کردند، تقبیح و آن را عامل غفلت و دورى از خدا مى داند؛ زیرا سبب عمده فخر و مباهات، جهل و نادانى انسان نسبت به پاداش و کیفر الهى و معاد است. همچنین جهل آدمى نسبت به ضعف ها و آسیبهاى زندگى و سرنوشت خویش، از عوامل فخرفروشى بر دیگران است که در جامعه جاهلیت سایه افکنده بود.
کبر و غرور و خودپسندى از دیگر عوامل تفاخر در دوره جاهلیت بود. قرآن کریم با این تفکر مبارزه کرده و براى از بین بردن آن، سرگذشت اقوام پیشین را مکرر بیان داشته است تا مردم عصر جاهلیت با عبرت گرفتن از سرنوشت آنان، در اعمال و رفتار خود بیندیشند و تجدیدنظر کنند.۵۳
خواجه در زمنیه تربیت فرزند مى گوید: (فرزند را) از مفاخرت با اقران به پدران و مال و ملک و مآکل و ملابس منع کنند. و تواضع با همه کس و اکرام کردن به اقران بدو آموزند و از تطاول بر فروتران و تعصب و طمع بر اقران نیز منع کنند.۵۴
در این فراز از سخنان خواجه به نکات قابل توجهى در زمینه تربیت فرزند اشاره شده که هر کدام به نوبه خود در پرورش و هدایت او نقش بسزایى دارد. منع فرزند از تفاخر بر اقران نسبت به آبا و اجداد و امکانات و مال و ثروت از زمان کودکى باعث مى شود که شخصیت او درست شکل بگیرد و به جاى فخرفروشى تواضع و اکرام دیگران به نظر وى مهم تلقّى گردد.
این مهم، نخست به عهده والدین است که باید از آغاز اندیشه فخر و تکبر را از روح فرزند دور بدارند و در عوض، فکر خضوع و ارتباط سالم با دیگران را در شخصیت او پرورش دهند. اگر پدر و مادر از کودکى این اوصاف را در فرزند القا کنند، به تدریج اهمیت آن را درک و بدان عمل مى نماید. همچنین از حرص و طمع و تعصّبهاى جاهلى باید برکنار و تفکر همگرایى، دوراندیشى و وسعت نظر در وجود فرزند نهادینه گردد تا در عرصه اجتماعى با چنین اندیشه اى رفتار کند.
۳- پرهیز دادن فرزند از زشتىهاى گفتارى
زبان مهمترین وسیله ارتباط کلامى با دیگران است که انسان مى تواند به واسطه آن، ضمن انتقال اندیشه خود به دیگران، از افکار آنان نیز بهره مند گردد؛ چنان که خداوند از اعطاى صفت نطق و بیان براى انسان در قرآن کریم به خوبى یاد نموده آن را مهمترین نعمت بعد از آفرینش شمرده است: (خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ) (الرحمن: ۳و۴)؛ خداوند انسان را آفرید و بیان را به او تعلیم کرد.
بیان، مفهوم عامى دارد که مصداق بارز آن، بیان گفتارى است و بدین وسیله، انسان قادر به تعلیم و تعلم و برقرارى ارتباط با جهان بیرون از خویشتن مى باشد.۵۵ انسان با استفاده از این وسیله حساس و مفید، هم مى تواند بهترین خدمات را به جامعه انسانى انجام دهد و هم قادر است زیانبارترین کار را مرتکب شود. از این رو، در استفاده درست از آن بسیار تأکید و از گفتارهایى زشت همانند غیبت، خواندن با نامهاى زشت، عیب جویى و امثال آن، که با زبان انجام مى گیرند، به شدت نهى شده است.۵۶
مرحوم خواجه در مورد پرورش فرزند بر گفتار و بیان نیکو با دیگران و عادت دادن او بر این روش مى گوید: (فرزند را) از دروغ گفتن بازدارند و نگذارند که سوگند یاد کند چه به راست و چه به دروغ؛ چه سوگند از همه کس قبیح است. در پیش بزرگان به استماع مشغول بودن و از سخن فحش و لعنت و لغو اجتناب نمودن و سخن نیکو و جمیل و ظریف عادت گرفتن در چشم او شیرین گردانند.۵۷
خواجه بازداشتن فرزند را از گفتارهاى بد همانند دروغ و سوگند یاد کردن، چه درست و چه نادرست واجب مى داند؛ چراکه دروغ از گناهان کبیره است و سوگند سبب بى احترامى و سبک شمردن نام خداى ـ تبارک و تعالى ـ مى باشد که عادت بر آن، آثار سوء تربیتى را به همراه دارد. همچنین از گفتار زشت و فحش در مجالس بزرگان باید برحذر دارند و در مقابل، سخنان زیبا و نیکو را به او یاد داده در نظرش شیرین جلوه دهند تا بر آن عادت نماید.
این کار در درجه نخست وظیفه پدر و مادر است که باید در میحط آرام خانه بدان اقدام کنند و سپس بر عهده معلمان و آموزگاران مى باشد که در مدارس و آموزشگاه ها به تقویت و پرورش آن خصلت در دانش آموزان بپردازند. به نظر خواجه، دانش آموز حتى نسبت به کودکان و همسالان نیز گفتار نیک را باید رعایت نماید: و او را منع نماید از آن که کودکان را تعییر کند.۵۸
چون سرزنش و سبک شمردن کودکان، موجب جرى شدن فرزند بر این کار مى شود و به تدریج عادت مى کند.
۵- منع کودک از سودجویى
سودجویى در حقیقت، نتیجه دنیادوستى و ثروت طلبى است که منشأ بسیارى از مشکلات و نابسامانىهاى موجود در جوامع امروزى است. اگر انسان دلباخته مادیات و زرق و برق دنیا باشد و تمام هدف و همتش رسیدن به منافع مادى، براى نیل بدان از هیچ جرم و جنایتى دریغ نخواهد کرد. از این رو، قرآن کریم زندگى دنیا را فریبنده و گم راه کننده معرفى کرده، مى فرماید: (وَ ما الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ) (آل عمران: ۱۸۵)؛ و زندگى دنیا، چیزى جز سرمایه فریبنده نیست.
در کلام امام صادق (علیه السلام) هم دل بستن به دنیا عامل اصلى همه خطاها و اشتباهات شمرده شده است: «رَأسُ کُلِّ خَطیئَه حُبُّ الدُنْیا»؛۵۹ محبت دنیا سرمنشأ، همه خطاهاست.
سودجویى و منفعت طلبى که بر اساس محبت دنیا شکل مى گیرد در زندگى انسان بسیار خطرناک مى باشد. از این رو، باید فرزندان را از دل بستن به دنیا دور نگه داشت. بر این اساس، خواجه مى فرماید: (فرزند را) بر آن تحریص کنند که با کودکان مهربان باشد و مکافات جمیل به جا آورد تا از سود کردن بر اقران خود برحذر بوده و برابرى و نفى سودطلبى را به عادت گیرد.۶۰
مهر و محبت با همسالان و رفتار نیک با آنان موجب شکل گیرى عادات خوب در فرزندان شده و خوى زیاده خواهى و منفعت طلبى را از آنان دور مى دارد. خواجه در زمینه نکوهش از مادیات مى گوید: زر و سیم را در چشم او نکوهیده دارند که آفت زر و سیم از آفت سموم افاعى بیشتر است.۶۱
اگر پدر و مادر دوستى سیم و زر را از دل فرزند بیرون کنند، سودجویى که مترتب بر آن است به تبع از بین خواهد رفت. شرط این کار این است که والدین خود خوى دنیاطلبى نداشته و با روحیه قناعت و عزّت مندى زندگى نمایند.
۶- پرهیز دادن فرزند از تجمّل گرایى
تجمّل خواهى و مدپرستى از آفات زندگى انسان است که امروزه دامنگیر جامعه اسلامى و به ویژه نسل جوان شده است. این مسئله بیش از هر چیز ریشه در رفتار پدر و مادر و تربیت خانوادگى فرزند دارد. اگر محیط خانواده به گونه اى باشد که تحت تأثیر فرهنگ غرب و مدپرستى قرار گرفته باشد، به احتمال زیاد فرزندان تجمّل گرا و مدگرا خواهند شد؛ زیرا آنچه کودک در رفتار والدین مشاهده مى کند، همان را به عنوان ارزش تلقّى نموده طبق آن عمل مى نماید.
بنابراین، پدر و مادر ابتدا باید خود از تجمّل گرایى دورى کرده، روش ساده زیستى را پیشه خویش قرار دهند تا بتوانند فرزندان قانع و شایسته اى تربیت کنند؛ چراکه تربیت به شیوه عملى به مراتب مفیدتر از تربیت به روش گفتارى است. امام صادق (علیه السلام)مى فرماید: «کُونُوا دُعاهً النَّاسِ بِاَعمَالِکُم وَ لاَ تَکُونُوا دُعاهً بِاَلْسِنَتِکُم»؛۶۲ با کردار و رفتارتان مردم را به حق دعوت کنید، نه صرفاً با زبان و گفتار.
دعوت گفتارى، بدون پشتوانه عملى و رفتارى در همان حد گفتار بر متربّى تأثیر مى گذارد، نه این که بتواند رفتار او را هم تغییر بدهد. بر این اساس، اگر والدین با روش برگرفته از متون اسلامى و سیره معصومان (علیهم السلام) که همان شیوه ساده زیستى و دورى از تجمّل گرایى است، زندگى کنند و فرزندان را عملا بدان دعوت نمایند، آنان همان شیوه را دنبال مى کنند و روحیه قناعت گرایى را پیشه خود قرار خواهند داد. خواجه در این زمینه مى گوید:
استهانت به اکل و شرب و لباس فاخر در نظر او (فرزند) تزیین دهند و ترفّع نفس از حرص بر مطاعم، مشارب و دیگر لذات و ایثار آن بر غیر در دل او شیرین گردانند. و با او تقریر دهند که جامههاى ملوّن و منقّش لایق زنان بود و اهل شرف و نبالت را به جامه التفات نبود.۶۳
در این فراز از گفتار خواجه، اشاره صریح به عادت دادن فرزند بر ساده زیستى و اکتفا بر خوراکى ها و پوشاکىهاى ساده شده است. نهادینه کردن روحیه ایثار و از خودگذشتگى در وجود فرزند از اهداف مهم تربیت اسلامى است که در کلام خواجه بدان تأکید فراوان شده است. این امر، باید از همان روزهاى آغازین زندگى در دل و جان کودک وارد و بر عمل بدان تشویق گردد.
۷- پرهیز از نازپرورى فرزند
نازپرورى به معناى فراهم ساختن امکانات بیش از حد، افراط در نوازش، دور داشتن فرزند از سختى ها و آماده نمودن امور مربوط به وى ـ حتى کارهایى که مى تواند آنها را انجام دهد ـ از آفتهاى تربیت فرزند است که باید از آن پرهیز کرد؛ زیرا در این صورت، پیش از هر چیز استعدادهاى فرزند نهفته باقى مى ماند و به شکوفایى کافى نمى رسد.
علاوه بر آن، کودک شخصیت ضعیف و متزلزلى پیدا خواهد کرد که توان حل مشکلات فردى و اجتماعى را نخواهد داشت. از این رو، امام باقر (علیه السلام) از زیاده روى در محبت و نوازش زیاد برحذر داشته، مى فرماید: «شَرُّ الآباءِ مَن دُعاهُ البِرُّ اِلَى الاِفراطِ»؛۶۴ بدترین پدر، کسى است که نیکى کردن به فرزند، او را به زیاده روى وا دارد.
خواجه نصیر در این زمینه مى گوید: (فرزند را) از جامه نرم و اسباب تنعّم منع کنند تا (وى) درشت بار آید و با درشتى خو کند و از خیش و سردابه به تابستان و پوشیدن پوستین و آتش به زمستان تجنّب کنند و به رفتن و حرکت و رکوب و ریاضت عادت افکنند و از اضدادش منع کنند و آداب حرکت و سکون و خاستن و نشستن و سخن گفتن به او آموزند.۶۵
دستورالعملهاى خواجه حاوى مطالبى است که مهمترین پیام آن دورى از نازپرورى فرزند مى باشد؛ زیرا برکنار داشتن وى از لباس نرم، دور کردن از فضاى سرد در تابستان و محیط گرم در زمستان و نیز عادت دادن او به راه رفتن و ریاضت، همان اجتناب از نازپرورى است که مورد تأکید خواجه مى باشد. همچنین طبق فرموده ایشان، فرزند را از خواب زیاد هم باید منع کرد: از خواب بسیار منع کنند که آن تغلیظ ذهن و اماتت خاطر و فتور اعضا آرد. و به روز نگذارد بخوابد.۶۶
خواب زیاد، به ویژه در روز موجب کسالت و تنبلى و سستى مى باشد که به نوعى با نازپرورى مرتبط است. به نظر خواجه، از آثار آن کندذهنى، سستى اعضاى بدن و بطالت و تنبلى است که زندگى را فلج مى کند؛ زیرا آدمهاى نازپرورده معمولا خواب آلود و کسل و بدون فعالیت فکرى و بدنى هستند که نباید فرزندان با آن عادت نمایند.
۸- منع فرزند از بدى ها
به نظر خواجه، فرزند را از هر گونه بدرفتارى عملى و زبانى باید منع کرد و نگذاشت رفتارهاى نادرست را بیاموزد و بر آن عادت کند. او در این زمینه مى گوید: او را از آداب و افعال بد زجر کنند؛ زیرا کودک در ابتداى نشو و نما افعال قبیحه بسیار کند. و در اکثر احوال کذوب و حسود و سروق و نموم و لجوج بود، و فضولى کند و اضرار خود و دیگران را ارتکاب نماید. و بعد از آن به تأدیب او اقدام کند.۶۷
طبق این فراز از گفتار خواجه، کودک در آغاز زندگى در اثر عدم تشخیص ارزشهاى اسلامى، طبعاً کارهاى نادرست بسیارى را مرتکب مى شود، ولى به تدریج باید وى را با فضایل اخلاقى آشنا ساخت و از ارتکاب کارهاى زشت منع کرد. ممکن است کودک در دوره کودکى دروغ بگوید، فضولى کند، سرقت و لجبازى نماید و یا کارهاى دیگرى مرتکب گردد، اما پدر و مادر باید او را از این گونه افعال نهى کنند.
حتى به نظر خواجه در صورت لزوم بایدفرزند را مؤاخذه نمود تا از اقدام به آن خوددارى نماید؛ چنان که در فراز دیگر از کلام وى آمده است: باید که در طفولیت او را بدان (کار بد) مؤاخذه کنند.۶۸
در مقابل، ارزشهاى دینى را باید به فرزند آموخت، از جمله احترام و خدمت به بزرگان: (فرزند را) بر خدمت معلم و هر کس که به سن از او بزرگ تر بود تحریص کنند. فرزندان بزرگان، بر این آداب محتاج تر باشند.۶۹ چراکه ارتباط آنها با بزرگان دیگر بیشتر و حضورشان در مجالس افزون تر است و باید آداب اسلامى مانند سلام کردن را آموخته باشند.
حاصل سخن
در این نوشتار، خلاصه نظریات و دستورالعملهاى خواجه نصیرالدین طوسى در باب تربیت فرزند و شیوههاى مؤثر در آن ارائه گردید و روشن شد که تربیت اولاد از دغدغههاى جدّى ایشان بوده و با وجود گرفتارى هایى که در زندگى سیاسى و اجتماعى خود داشته، از این مهم غفلت نکرده و توصیههاى لازم را در این زمینه ارائه داده اند.
از منظر ایشان، مهمترین وظیفه پدر و مادر تربیت فرزند است که باید از اولین روزهاى تولد به پرورش او اهتمام ورزیده به آن اقدام کنند. کودک را بر اساس طبیعت او باید تربیت کرد و استعدادهاى فعال وى را باید تقویت نمود و از کارهاى مذموم و ناپسند باز داشت.۷۰
به نظر خواجه، ایجاد انگیزش، تقویت اراده و تشویق و تحریک فرزند به کارهاى ارزشى و اخلاقى، در پرورش روحیه دین مدارى وى بسیار مؤثر است و باید والدین این کار را انجام دهند. از این رو، ایشان شیوههاى انگیزشى را بر شیوههاى بازدارنده و منع و نهى مقدّم مى دارد.
بر این اساس، ابتدا باید راه کارهاى ایجابى و فعال کننده به کار گرفته شود و اگر مؤثر واقع نشد و یا بر خلاف آن رفتار کرد، آن گاه باید از شیوههاى بازدارنده استفاده نمود. البته، شیوههاى انگیزشى را همراه با ایجاد بینش و شناخت باید به کار گیرند؛ بدین معنا که تشویق و ترغیب توأم با ارائه معارف دینى و تقویت باورهاى اعتقادى به فرزندان باشد تا عمل آنان بر اساس شناخت صورت گیرد.
پینوشتها
۱ـ صحیفه سجّادیه، ترجمه علینقى فیض، ۱۳۷۵، دعاى ۲۵، ص ۱۶۸ـ۱۷۵؛
۲ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۳، ج ۲۴، ص ۲۸۶؛
۳ـ محمّدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹، ج ۲، «کتاب الوصایا»، ب ۹، ص ۲۰۸؛
۴ـ محمّدبن یعقوب کلینى، فروع کافى، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۳، ج ۶، ب «الاسماء و الکنى»، ح ۶، ص ۲۲؛
۵ـ همان، ج ۶، ص ۲۲؛
۶ـ خواجه نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى، انتشارات علمیه اسلامیه، ص ۱۸۲؛
۷ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴، ج ۴۳، ص ۲۳۸ تا آخر.
۸ـ محمّد محمّدى رى شهرى، حکمت نامه کودک، ترجمه عباس پسندیده، قم، دارالحدیث، ۱۳۸۵، ص ۱۴۰؛
۹ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۲؛
۱۰ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، ن ۳۱؛
۱۱ـ همان.
۱۲ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج ۱۵، ص ۱۹۶؛
۱۳ـ جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، چ هفدهم، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۰، ص ۱۵۹؛
۱۴ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج ۱۰۳، ص ۳۲۳؛
۱۵ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۸۷؛
۱۶ـ همان، ج ۱۵، ص ۱۸۹؛
۱۷ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۲؛
۱۸ـ همان.
۱۹ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ابواب احکام اولاد، ب ۸۲، ح ۱، ص ۱۹۳؛
۲۰ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۳؛
۲۱ـ همان، ص ۱۸۵؛
۲۲ـ سید مصطفى حسینى، معارف معاریف، تهران، دانش، ۱۳۷۶، ج ۷، واژه عقل، ص ۱۳۷۶؛
۲۳ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، ۱۳۷۶، ج ۲، ص ۲۰۷ـ۲۰۹؛
۲۴ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم و دررالکلم، بیروت، موسسه اعلمى، ۱۴۰۷، ج ۲، ص ۴۳؛
۲۵ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ترجمه محمّدباقر کوه کمره اى، تهران، مکتبه الاسلامیه، ۱۳۸۱ق، ج ۱، ص ۴۸؛
۲۶ـ زین الدین شهید ثانى، منیه المرید، قم، اسماعیلیان، ۱۳۸۴، «آداب المعلم فى نفسه»، ص ۷۲ـ۸۰؛
۲۷ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۹۶؛
۲۸ـ سید محمّدحسین طباطبائى، ظهور شیعه، تهران، فقیه، ص ۶۵؛
۲۹ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۲؛
۳۰ـ علیرضا اعرافى، آراى دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانى آن، تهران، سمت، ۱۳۷۹، ج ۲، ص ۱۳۸؛
۳۱ـ آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر (عربى ـ فارسى)، تهران، نشر نى، ۱۳۸۱، واژه غفل.
۳۲ـ محمّد محمّدى رى شهرى، پیشین، ص ۲۰۰؛
۳۳ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۴؛
۳۴ـ انسان نسبت به آنچه او را منع کنند حریص است.
۳۵ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۴؛
۳۶ـ محمّدبن تمیمى آمدى، پیشین، ص ۲۵۷؛
۳۷ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۲؛
۳۸ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج ۲، ص ۱۰۶؛
۳۹ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج ۳، ص ۸۱؛
۴۰ـ حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱، ج ۲، ص ۶۷۰، ح ۴۲۲۱؛
۴۱ـ یعنى: خداوند سرپرست اعطاى توفیق است. (خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۶۸؛)
۴۲ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۴؛
۴۳ـ همان، ص ۱۸۶؛
۴۴ـ همان.
۴۵ـ همان، ص ۶۸؛
۴۶ـ همان.
۴۷ـ همان، ص ۱۸۳؛
۴۸ـ همان، ص ۱۸۹؛
۴۹ـ همان، ص ۱۸۷؛
۵۰ـ همان، ص ۱۸۷؛
۵۱ـ همان، ص ۱۸۷؛
۵۲ـ همان، ص ۱۸۵؛
۵۳ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیشین، ج ۲۷، ص ۲۸۱؛
۵۴ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۵؛
۵۵ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیشین، ج ۲۳، ص ۱۰۳ـ۱۰۴؛
۵۶ـ قرآن کریم در این باره مى فرماید: (لایغتب بعضکم بعضاً)؛ هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند. و (لا تلمزوا انفسکم و لا تنابزوا بالالقاب)؛ یکدیگر را مورد طعن و عیب جویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید. (حجرات: ۱۱و۱۲)
۵۷ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۹۶؛
۵۸ـ همان، ص ۱۸۶؛
۵۹ـ محمّد محمّدى رى شهرى، منتخب میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، ۱۳۸۰، واژه «دنیا»، ص ۱۸۸؛
۶۰ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۶؛
۶۱ـ همان، ص ۱۸۶؛
۶۲ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج ۵، ص ۱۹۸؛
۶۳ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۳؛
۶۴ـ محمّد محمّدى رى شهرى، حکمت نامه کودک، ص ۲۰۰؛
۶۵ـ خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص ۱۸۵؛
۶۶ـ همان، ص ۱۸۵؛
۶۷ـ همان، ص ۱۸۳؛
۶۸ـ همان، ص ۱۸۳؛
۶۹ـ همان، ص ۱۹۶؛
۷۰ـ همان، ص ۱۸۲؛
منبع: محمّد احسانى؛ ماهنامه معرفت؛ شماره ۱۱۷