- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
خواجه در مورد بازى و مراقبت از فرزند مى گوید: اول چیزى از تأدیب (فرزند) آن بود که او را از مخالطت اضداد که مجالست و ملاعبت ایشان مقتضى فساد طبع او بود، نگه دارند؛ چه، نفس کودک ساده باشد و قبول صورت اقران خود زودتر کند.۲۰
از این کلام خواجه افزون بر اهتمام به بازى، توجه به همبازىهاى فرزند نیز به دست مى آید و این که پدر و مادر ضمن آزاد گذاشتن کودک در بازى، باید از او مراقبت کنند و مواظب باشند که با چه کسانى رفت و آمد و رفاقت دارد و از چه افرادى تبعیت مى کند؛ زیرا رفاقت و دوستى از عوامل مؤثر در شخصیت انسان است، به ویژه در دوره نوجوانى و جوانى نقش قابل توجهى در شکل دادن رفتارهاى اخلاقى فرد دارد.
از این رو، خواجه بر این امر تأکید دارد که اولیا و مربّیان باید از ارتباط، بازى و همنشینى فرزند با افراد بى بند و بار و بى اعتنا به ارزشهاى اسلامى جلوگیرى نمایند؛ چراکه هرگونه سهلانگارى در این زمینه، موجب پیامدهاى ناگوارى براى فرزندان خواهد بود. ایشان در مورد بازى و شنیدار و گفتار سخنان زشت با کودک، مى گوید: از سخنهاى زشت شنیدن و لهو و لعب و بازى و مسخرگى احتراز فرمایند.۲۱
نباید کودک را در معرض شنیدن سخنان نامناسب و خلاف عفت قرار داد و یا با کلام زشت و ناپسند با او سخن گفت؛ زیرا هرگونه الفاظ و کلماتى که به کودک القا شود، همان کلمات را فراگرفته، به گوینده برمىگرداند. همچنین از لهو و لعب و تمسخر کودک باید دورى گزید؛ زیرا این کار افزون بر این که بر شخصیت فرزند اثر منفى مى گذارد، جنبه بدآموزى دارد و هر رفتارى که با وى شود، آن را فرا مى گیرد. از این رو، از هرگونه گفتار و رفتار نامناسب با فرزند، به ویژه در دوره کودکى باید اجتناب گردد.
لزوم انتخاب معلم عاقل براى فرزند
عقل، با ارزشترین سرمایه اى است که در اختیار انسان قرار دارد و او را به خوبى ها هدایت مى کند و راه درست را به وى نشان مى دهد. اگر کسى با عقل و درایت رفتار کند، کمترین اشتباه را مرتکب مى شود و بیشترین خدمت را در جامعه انجام مى دهد. عقل و خرد قوّه اى است در نفس انسان که حسن و قبح، خیر و شر و کمال و نقص را تشخیص مى دهد.۲۲
به عبارت دیگر، عقل یک نیروى حسابگر در باطن انسان است که فرد مى تواند به وسیله آن آگاهانه بسنجد و جوانب امر را دقیقاً بررسى کند که چه تأثیرى نسبت به آینده و سرنوشت او و اطرافیانش دارد، سپس به تناسب آن، تصمیم بگیرد و به گونه اى رفتار کند که نتیجه مطلوبى به همراه داشته باشد.۲۳
عقل با این وصف معیار فضیلت و برترى انسان است۲۴ و در قرآن کریم به بهره گیرى از آن فراوان تأکید شده است. هدف از تأکید خداوند به تعقّل و تفکر، آن است که انسان شالوده زندگى خویش را بر بنیاد عقل و خرد بنا نهد و از اسارت جهل و نادانى و از پیروى کورکورانه رهایى یابد. اگر عقل انسان شکوفا گردد و گرد و غبار هواهاى نفسانى و تمایلات حیوانى روى آن ننشیند، مى تواند راهنماى خوبى براى او باشد و راه حق را به وى نشان دهد. امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «اَلْعَقلُ دَلیلُ الْمُؤمِن»؛۲۵ عقل راهنماى خوبى براى مؤمن است.
بنابراین، نیروى عقل براى همه انسان ها، به ویژه معلمان، لازم است. معلمان که با روح و فکر و اندیشه شاگردان سروکار دارند باید از درجه بالاى عقل و خرد برخوردار باشند تا بتوانند افراد متفکر و اندیشمند تربیت کنند.
نقش معلم در تربیت کودک نه تنها کمتر از نقش والدین نیست، بلکه چه بسا ممکن است در بعضى موارد بیشتر از آنان هم باشد؛ چراکه معلم همانند پدر و مادر مورد اعتماد کودک است و رفتار و گفتار و حتى حرکات و سکناتش، الگو. دانش آموز دبستانى به عنوان سرمشق به معلم نگاه مى کند و بیش از والدین به سخنان و دستورات او عمل مى نماید.
از این رو، تأثیر معلم در تربیت روحى و اخلاقى شاگرد و شکل دادن شخصیت او چشمگیر و قابل توجه است. در احادیث و سیره معصومان (علیهم السلام) توجه فراوانى به این مسئله شده و بر این اساس، ویژگى هایى را براى معلم بیان داشته اند که او را از دیگران ممتاز مى سازد. تقوا، عدالت، اخلاق حسنه و رفتار درست با شاگردان از جمله ویژگى هایى است که باید معلم واجد آن باشد تا بتواند به اجراى فرایند تعلیم و تربیت بپردازد و افراد شایسته اى را تحویل جامعه دهد.
علاوه بر آن، معلم باید شایستگىهاى لازم را براى تدریس داشته باشد؛ از جمله علم و آگاهى کافى نسبت به ماده درسى که آموزش مى دهد. همچنین باید از عزّت نفس برخوردار بوده و به آنچه براى دانش آموزان مى گوید، عمل نماید.۲۶
خواجه نصیر در انتخاب معلم براى فرزند مى گوید: باید که معلم او (فرزند) عاقل و دیندار بود و بر ریاضت اخلاق و تخریج کودکان واقف و به شیرین سخنى و وقار و هیبت و مروّت و نظافت مشهور و از اخلاق ملوک و آداب بهره مند سازند.۲۷
در این گفتار خواجه، به چند ویژگى معلم تأکید شده که هر کدام به نوبه خود در ایفاى نقش معلمى بسیار مهم و درخور توجه است. عقل و تدین از اوصاف لازم براى معلم است که فقدان آن کار معلمى را با دشوارى مواجه مى سازد؛ زیرا انسان عارى از عقل و دیانت نمى تواند شاگرد عاقل و متدیّن تربیت کند.
شیوههاى تربیت فرزند
خواجه با ارائه شیوههاى گوناگون براى تربیت فرزند، پدران و مادران را همواره به استفاده از آنها توصیه مى کند. براى سهولت در بیان و سرعت در یادگیرى مى توان روشهاى تربیت فرزند در کلام خواجه را به دو دسته روشهاى «انگیزشى» و «بازدارنده» تقسیم کرد:
الف. شیوههاى انگیزشى و رفتارى
منظور از این روش ها، شیوه هایى است که اغلب جنبه ترغیب و تحریک دارد و نسبت به چیزى در متربّى ایجاد میل و رغبت مى کند. پس از پیدایش رغبت، انگیزه انجام عمل یا رسیدن به آن چیز در متربّى شکل مى گیرد و به تدریج با علاقه و خواست باطنى بدان گرایش یافته، آن را محقق مى سازد. در ذیل، به برخى از این شیوه ها اشاره مى شود:
۱- هماهنگى تربیت با طبیعت فرزند
تربیت به معناى شکوفاسازى استعدادهاى متربّى و به فعلیت رساندن ظرفیتهاى وجودى وى، از روشهاى مهم در تربیت آدمى است که باید مورد توجه مربّیان قرار گیرد.
پدران و مادران به عنوان نخستین کسانى که با تربیت فرزند سروکار دارند، باید بر اساس خواستهاى درونى او برنامه ریزى کنند و فرایند تربیت را به اجرا گذارند. بر این اساس، مربّى باید تدبیرى بیندیشد که تمام فعالیتهاى تربیتى وى با طبیعت متربّى و خواستهاى ذاتى او مطابقت داشته باشد. هر فرد مسلمان باید این حقیقت را نصب العین خود قرار دهد که تعلیم و تربیت در اسلام، یعنى: پرورش استعدادهاى ذاتى انسان که به صورت فطرى و طبیعى در نهاد وى به ودیعت گذارده شده است.۲۸
خواجه در این زمینه مى فرماید: در تهذیب اخلاق او (فرزند) اقتدا بر طبیعت باید کرد؛ یعنى هر قوّت و نیرویى که حدوث آن در بنیه کودک بیشتر بود، تکمیل آن مقدّم باید داشت.۲۹
به نظر خواجه، تربیت فرزند باید هماهنگ با رشد طبیعى او باشد و هر نیرویى که در وجود او نمایان و آثارش آشکار گردد، به هدایت و پرورش آن باید پرداخت؛ چراکه اقدام تربیتى پیش از موعد، بى اثر خواهد بود. براى نمونه، تربیت قوّه شهوى (جنسى) از زمانى باید آغاز گردد که فرزند قدم به سنین نوجوانى بگذارد و علایم بلوغ در او مشاهده شود.
بنابراین، برنامه اخلاقى و تربیتى فرزند هماهنگ و گام به گام با رشد هر قوّه اى از قواى طبیعى شهوى، غضبى و ادراکى وى باید پیش رود و از سیر تدریجى رشد قوا تبعیت نماید.۳۰ اگر فرایند تربیت هماهنگ با خواستههاى طبیعى متربّى اجرا گردد، انگیزه عمل به دستورات تربیتى در وى همواره زنده خواهد بود.
نکته دیگرى که از کلام خواجه مى توان استفاده کرد این است که در زمینه تحصیل و فراگیرى مهارتهاى عملى نیز باید به تقویت و پرورش توانایى هایى پرداخت که فرزند در آنها استعداد بیشترى دارد.
اگر استعداد فرزند در تحصیل رشته و یا فراگیرى فن خاصى بیش از دیگر رشته ها و فنون بود، باید همان استعداد ویژه را در وى پرورش داد؛ چون در این صورت، یادگیرى هماهنگ با طبیعت و خواست درونى اوست و طبعاً انگیزه به دست آوردن آن موضوع خاص را دارد و اگر از ناحیه اولیا و مربّیان هم پشتیبانى شود، زود رشد مى کند و به نتیجه مى رسد. بعکس، اگر فرزند در موضوعى که استعداد ندارد یا کم استعداد است تحت فشار قرار گیرد، راه به جایى نمى برد؛ چون انگیزه آن را ندارد.
۲- شیوه تغافل در تربیت فرزند
تغافل به معناى خود را به بى خبرى زدن، غفلتورزى و نادیده انگاشتن چیزى۳۱ آمده که فرد خود را نسبت به امرى بى توجه نشان داده، تظاهر به بى اطلاعى مى کند. تغافل به این معنا، یکى از روشهاى تربیت است و به کارگیرى آن مورد تأکید کارشناسان امور تربیتى مى باشد.
منظور از تغافل در تربیت فرزند این است که پدر و مادر اگر کار ناپسندى را از او مشاهده کنند، نباید بلافاصله آن را به رخ وى بکشند و مورد ملامت و سرزنش قرار دهند؛ زیرا این کار آثار سویى در رفتار فرزند دارد که کمترین آن، ایجاد لجاجت و سرکشى در برابر والدین است. چنان که على (علیه السلام)مى فرماید: «اَلاِفراطُ فى المَلامَهِ یَشُبُّ نِیرانَ اللِّجاجِ»؛۳۲ زیاده روى در سرزنش کردن، آتش لجاجت را شعلهور مى سازد.
خواجه نیز مى گوید: کودک را به هر خلقى که از او صادر شود، مدح گویند و اکرام کنند؛ و بر خلاف آن، توبیخ و سرزنش صریح ننمایند که بر قبح اقدام نموده است، بلکه او را به تغفّل منسوب کنند تا بر تجاسر اقدام ننماید.۳۳
این دستورالعمل خواجه، بیانگر اهتمام ایشان به تربیت اولاد است و نادیده گرفتن برخى از رفتارهاى نامناسب کودک، شیوه اى است که مى توان در پرورش وى به کار برد. آنچه به نظر وى مهم است این است که در صورت مشاهده رفتار بدى، اگر فرزند رفتارش را از والدین مخفى بدارد و بخواهد آن را تکرار کند، در این صورت به دور از جمع باید وى را نصیحت و سرزنش کرد. به فرموده خواجه:
اگر (کار را) به خود بپوشد و پوشیده دارد و اگر معاودت کند، در سرّ او را توبیخ کنند و در قبح آن فعل مبالغه کنند و از معودت تحذیر فرمایند. و از عادت گرفتن توبیخ و از مکاشفه احتراز باید کرد، که موجب وقاحت شود و بر معاودت تحریصى دهند که «اَلانسَانُ حَرِیصٌ عَلَى مَا مُنِعَ»۳۴ و به استماع ملامت اهانت کند و از ارتکاب قبایح نهى نماید، منتها در این باب لطایف الحیل استعمال کنند.۳۵
شیوه مورد تأکید خواجه در صورت بروز رفتار نامناسب از کودک و پنهانکارى وى، توجیه و توبیخ او در خلوت و در حال تنهایى است؛ چون این شیوه از نظر تربیتى تأثیر بیشترى در تغییر رفتار فرزند دارد و او را متوجه خطا و اشتباهش مى کند. توبیخ در حضور جمع افزون بر این که در اصلاح رفتار فرزند اثر ندارد، در شخصیت او تأثیر منفى مى گذارد و باعث مى شود که وى درصدد مقابله و انتقام برآید.
تجربه نیز نشان داده است که فرزندان در اثر ملامت علنى اطرافیان، سر به طغیان مى زنند و چه بسا این رفتار پدر و مادر موجب کناره گیرى یا ترک خانواده مى گردد. به هر صورت، به والدین توصیه مى شود که توهین، تحقیر و مذمّت فرزند در حضور دیگران، گذشته از این که تأثیر مثبت ندارد، آثار منفى بسیارى بر شخصیت وى مى گذارد و زمینه سرکشى و احیاناً فرار او را از خانه فراهم مى سازد.
مراجعه به ستون حوادث روزنامه ها و خواندن سرنوشت بسیارى از پسران و دختران جوان که گرفتار انحرافات اخلاقى شده و راه فرار را در پیش گرفته اند، گواه این امر است؛ چه این که علت عمده مشکلات آنان به نابسامانى خانوادگى برمى گردد که رفتار نادرست پدر و مادر عامل اصلى آن شناخته شده است.
۳- پرورش حیا و نجابت در فرزند
حیا یک صفت درونى و فطرى در انسان است و با تفاوت مراتب، در همه افراد بشر وجود دارد؛ صفت نفسانى که حتى کودکان نیز از آن برخوردارند و معمولا از انجام کارهاى خلاف عفت و منافى حیا در حضور دیگران امتناع مى ورزند. هر چند اصل حیا در نوع انسان وجود دارد، ولى مراتب آن در افراد مختلف متفاوت و داراى شدت و ضعف است که مى توان آن را با تربیت درست پرورش داد و شکوفا کرد.
اندیشمندان مسلمان بر این باورند که حیا از اوصاف برجسته و تأثیرگذار در زندگى انسان است و عامل حفظ و تقویت بسیارى از فضایل اخلاقى دیگر. از این رو، در برخى روایات از حیا به «لباس» تعبیر شده است، چنان که على (علیه السلام)مى فرماید:
«اَلحَیاءُ لِباسٌ سابِغٌ وَ حِجابٌ مانِعٌ وَ سِترٌ مِنَ المَساوى واقٌ و حلیفٌ لِلدّینِ وَ مُوجِبٌ لِلْمُحَبَّهِ و عَینٌ کالِئَهٌ تَزودُ عَن الفَسادِ و تَنهى عِنِ الفَحشاءِ»؛۳۶ شرم و حیا جامه اى است دربرگیرنده و حجابى است بازدارنده از گناه، و پوششى است نگه دارنده از بدى ها؛ حیا گوهرى است همراه با دین، برانگیزاننده مهر و محبت، و چشمى است مراقب و از بین برنده فساد و تباهى و بازدارنده از فحشا و زشتى ها.
خواجه در مورد تربیت صفت حیا در فرزند مى گوید: اول چیزى از آثار قوت تمیز که در کودک ظاهر شود، حیا بود. پس نگاه باید کرد که اگر حیا بر او غالب بود و بیشتر اوقات سر در پیش افکنده دارد و وقاحت ننماید، دلیل نجابت او بود؛ چه نفس او از قبیح محترز است و به جمیل مایل و این استعداد تأدّب بود. و چون چنین بود و اهتمام به حسن تربیتش زیاده باید داشت و اهمال و ترک را رخصت نداد.۳۷
به نظر خواجه، حیا، ریشه در فطرت آدمى دارد و اصل آن، در سرشت اولیه نهاد بشر قرار داده شده و هر کس بر حسب شرایط وجودى خود کم و بیش از آن برخوردار مى باشد؛ یعنى نخستین صفت از فضایل انسانى که در کودک ظهور و بروز پیدا مى کند، شرم و حیاست.
اگر حیا در فرزند قوى و آثار آن در وى آشکار بود، باید از هر راه ممکن آن را پرورش داد و از کم رنگ شدن آن جلوگیرى کرد؛ چراکه انسان با شرم و حیا، مؤدب و رفتار عاقلانه اى توأم با احترام و تکریم دارد و هیچ گاه حاضر نمى شود کار مخالف حیا مرتکب شود. از همین روست که در برخى روایات اسلامى، حیا جزء دین شمرده شده است.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «لاَ ایمانَ لِمَن لاحَیَاءَ لَهُ»؛۳۸ کسى که حیا ندارد، ایمان ندارد.
یعنى حیا از اجزاى تشکیل دهنده ایمان است. اگر براى ایمان ده جزء در نظر بگیریم یکى از اجزاى ده گانه آن حیاست؛ حیا که نباشد، ایمان ناقص است.
ادامه دارد…