- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند:
«مطلبی که شایسته است جوانان یاد بگیرند، مطالبی است که در بزرگسالی مورد نیازشان باشد و بتوانند در زندگی اجتماعی از آموخته های دوران جوانی استفاده کنند».(۱۴)
این عمل نیاز به برنامه ریزی صحیح از سوی والدین و برنامه ریزان حکومتی دارد که زوایای مبهم آینده را به خوبی بنگرند و براساس نیازهای آینده، زیربنای فکری و مهارتی جوانان را پی ریزی نمایند.
یکی از شیوه های فراگیری معلومات و مهارت ها برای جوانان، استفاده از تجربیات افراد مجرب و کسب تجربه آنان می باشد. این عمل موجب می شود که جوانان بتوانند از تجربیات چندین ساله آنان استفاده نموده و تجربیات و مهارتهای خویش را افزایش دهند.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند:
«با مردان مجرب و صاحب تجربه همنشین باشید، زیرا اینان متاع پر ارج تجربه های خود را به گرانترین بها، یعنی فداکردن عمر خود تهیه کرده اند و شما آن متاع گرانقدر را با ارزانترین قیمت یعنی با صرف چند دقیقه به دست می آورید».(۱۵)
یادگیری فنون و مهارتهای لازم برای جوانان یکی از الزامات آموزشی آنان بشمار می رود. والدین باید شرایطی فراهم نمایند که فرزندانشان با جدیدترین فنون و تکنولوژی های اجتماع خود آشنا گردند و بدین وسیله آنها را برای یک زندگی پرتلاش آماده نمایند.
… و بعد از ۲۱ سالگی
با توجه به رهنمودهایی که ائمه معصومین(عایهم السلام) در زمینه رهیابی یک انسان به سوی تربیت صحیح و رسیدن به آغاز شکوفایی ایمان، بیان فرمودند، امید می رود که این رهنمودها بتواند والدین را در رسیدن کودک و نوجوان و جوان به هدفهای تعیین شده یاری نماید.
اگر ناهنجاری های رفتاری و دیگر عواملی که مانع موفقیت فرد می شوند، وجود نداشته باشد، می توان پیش بینی کرد که جوان در رسیدن به هدفهای تعیین شده با مشکلی مواجه نگردد.
اما باید توجه داشت که مولای بزرگوار در ادامه رهنمودشان فرمودند: «اگر در این امر موفق گشتی چه بهتر، در غیراین صورت هیچ خیر و ثمری در او نخواهد بود».
کلام مولای بزرگوار نکته ای را برای ما روشن می کند که ممکن است با تمام کوشش و تلاش های والدین، چنین موفقیتی حاصل نشود، پس در این صورت چه باید کرد؟ آیا باید جوان را به حال خود رها کرد تا هر عملی که می خواهد انجام دهد؟ آیا واقعاً کلام مولای بزرگوار بیانگر چنین مفهومی است؟ یا انسان نباید امید خود را از دست بدهد و باید به تلاش خود ادامه دهد.
پاسخ این سؤال بسیار روشن است. بطور یقین می توان گفت که هیچ انسانی را نمی توان سراغ داشت که در نهاد او گرایشی بسوی توحید و شناخت خدای متعال و تربیت صحیح وجود نداشته باشد؛ زیرا چنانچه مطالعه خواهد گردید، تمام انسانها دارای فطرت توحیدی می باشند و کسی را نمی توان یافت که وجود خداوند متعال را بتواند انکار نماید.
بنابر همین اصل، می توان دریافت که هیچ انسانی را نمی توان یافت که گرایش بسوی تربیت صحیح و واقعی نداشته باشد. بدین جهت به تربیت انسانها، حتی بعد از دوران جوانی باید امیدوار بود؛ زیرا که مصلحت خداوند متعال گاهی چنان ایجاب می کند که فردی پس از سالهای متمادی، بسوی ایمان و حقیقت گرایش پیدا بکند.
روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(علیه السلام) بیانگر این حقیقت است. علی بن عقبه از پدرش نقل می کند که آن بزرگوار فرمودند:
«کارهای خویش را به جهت جلب رضای خدا انجام دهید نه برای جلب رضایت مردم، آنچه برای مردم باشد به پیشگاه او بالا نمی رود. در دین و اشاعه آن، با مردم جدال مکنید، زیرا مجادله قلب را بیمار می کند. خدای تبارک و تعالی به پیامبرش می فرماید:
«انک لا تهدی من احببت و لکنّ الله یهدی من یشاء»(قصص، ۵۶)
«این تو نیستی که هرکس را بخواهی، بتوانی به سوی ایمان جلب کنی؛بلکه این خداوند است که هرکه را بخواهد به سوی ایمان می کشاند.»
و باز فرماید:
«افانت تکرهُ الناس حتی یکونوا مؤمنین»(یونس، ۹۹)
«آیا این تو هستی که می توانی مردم را وادار کنی تا در شمار مؤمنان قرار گیرند؟» مردم را به حال خود گذارید. این مردم از افرادی مانند خود تعلیم گرفته اند و شما از رسول الله تعلیم گرفته اید. شنیدم که پدرم فرمودند: هرگاه خداوند مقرر بدارد که یکی از بندگانش وارد ایمان شود، از پرنده ای که به سوی لانه خود پرواز می کند، شتاب بیشتری خواهد داشت».(۱۶)
این روایت به خوبی ثابت می کند که هدایت و رهیابی انسان ها به امر خدای تعالی است؛ اما انسانها باید تلاش کنند تا مقدمات رهیابی را در خود ایجاد نمایند. والدین با کوشش و تلاش پی گیر خود سعی می کنند که جوانشان را با موفقیت به این مرحله برسانند، اما اگر در امر موفق نگردند، نباید ناامید شوند و جوان را به حال خود رها سازند؛ زیرا چنانچه گفته شد، همه انسانها می توانند راهی بسوی حقیقت پیدا کنند. باید دانست که روش رسیدن انسانها به حقیقت متفاوت است.
باید توجه داشت که گرایش به حقیقت و شناخت خدای متعال در تمام انسانها وجود دارد. این گرایش براساس عاملی است که در نهاد هر انسانی وجود دارد. با تکیه بر آیات قرآن کریم و روایات ارزنده ائمه معصومین (علیهم السلام) می توان چنین پدیده ای را ثابت نمود.
هر انسانی اگر به حقیقت، به دور از تعصبات و القائاتی که از طرف محیط تربیتی به او القا شده، مطالعه دین واقعی را در پیش بگیرد، بطور مسلم به فطرت اصلی خود باز خواهد گشت، به آن فطرتی که خداوند متعال او را بر آن سرشته است؛ زیرا هر فردی با فطرت پاک توحیدی قدم به هستی می گذارد.
توحید فطری ریشه در اعماق نهاد انسان ها دارد؛ زیرا که خداوند متعال انسان ها را براساس آن سرشته است. خداوند متعال در عالمی به نام عالم ذرّ، از تمام انسانها به حقانیت و توحید خود پیمان گرفته است، بدین جهت امکان ندارد کسی در روی زمین پیدا شود که آن لحظه و آثارش را فراموش نماید. خداوند متعال در چنین عالمی انسانها را چون ذره ای از صلب حضرت آدم خارج نموده و از آنها به ربوبیت خود اقرار و پیمان گرفته است.
در تفسیر قمی از پدرش از ابن عمیر از ابن اسکان و از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که گفت: از آن جناب پرسیدم اشهادی که در آیه:
«و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهد هم علی انفسهم الستُ بربکم؟ قالوا بلی»(اعراف/۱۷۲)
«و چون پروردگار تو از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را بیرون آورد و آنها را بر خود گواه گرفت که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند بلی»
آیا مشاهده آنها به طور عینی بوده است؟
امام بزرگوار(علیه السلام) فرمودند: آری، چیزی که هست مردم خصوصیات آن موقف را فراموش کرده اند و تنها معرفت را از دست نداده اند و بزودی آن خصوصیات به یادشان خواهد آمد و اگر آن معرفت را هم فراموش می کردند احدی نمی فهمید که خالق و روزی دهنده او کیست. اشخاصی که در این موقف کافر شدند، کسانی هستند که در آن نشأه ایمان نیاوردند و اقرارشان زبانی بوده است و همانهایند که خداوند در حقشان فرموده است:
«فما کانوا لیؤمنوا بما کذّبوا به من قبل»(اعراف ۱۰۱)
«ایمان نخواهند آورد به چیزی که در سابق آن را تکذیب کرده بودند.»(۱۷)
زمانی که خداوند متعال از انسانها به ربوبیت خود پیمان گرفت، همه انسانها به این سؤال پاسخ مثبت دادند اهل ایمان با زبان و قلب خود به آن اعتراف نمودند ولی کافران تنها به زبان خود بدان اقرار کردند.
یکی از علل عدم گرایش کافران به ایمان همین عامل است اما با توجه به این موضوع، حتی کافران نیز در لحظات سخت و بحرانی به یاد خدا می افتند و از او استمداد می طلبند. در روایات اسلامی مسئله گرایش انسانها به توحید، بطور مکرر بیان گردیده است. روایت بسیار جالبی از پیامبر بزرگوار در این زمینه وجود دارد که روشنگر بحث ما می باشد. پیامبر بزرگوار می فرمایند: «هر کودکی با فطرت خود متولد می شود یعنی آن فطرتی که آگاهی دارد به اینکه خدای عزو جل خالق اوست. خدای تعالی می فرماید:
«و لئن سالتهم من خلقهم لیقولن الله»(زخرف ۸۷)
«اگر از آنها بپرسی چه کسی شما را خلق کرده است، گویند خدا»(۱۸)
این روایت نیز به خوبی ثابت می کند که انسانها دارای سرشت توحیدی می باشند و فطرت آنها براساس توحید بنا نهاده شده است و هر زمان از کسی سؤال شود، چه کسی شما را خلق کرده است؟
جواب آنها یک کلمه بیشتر نیست و آن خداوند متعال می باشد. پاسخ دادن به این سؤال، براساس وجود پیمانی است که در عالم ذرّ از هر انسانی اخذ گردیده است و هیچ کس نمی تواند آن پیمان را نادیده بگیرد. مطالعه رفتاری توحید فطری با تأکید بر روایاتی که از سوی ائمه معصومین بیان گردیده، بسیار آسان است که با بررسی آنها به ارزش و اهمیت این موضوع پی خواهیم برد.
مردی از بنی تمیم به حضور پیامبر بزرگوار آمد که به او ابوامیه می گفتند. آن مرد سؤال کرد؛ ای محمد، مردم را به چه چیز دعوت می کنی؟ پیامبر بزرگوار فرمودند:
«هرکس که مرا آگاهانه پیروی کرده است، به سوی خدا دعوت می کنم، به سوی کسی دعوت می کنم که هر وقت زیانی به تو رسد، او را می خوانی و او آن را از تو بزداید و زمانی که گرفتار باشی و از او یاری بجویی، ترا یاری دهد و اگر بی چیز شوی و از او درخواست کنی، توانگرت سازد.»(۱۹)
کلام پیامبر بزرگوار بطور دقیق،آثار رفتاری توحید فطری را مورد بررسی قرار می دهد. کسانی که به هنگام گرفتاری و روی آوردن مصیبت، تنها پناهگاهشان خداوند متعال می باشد، در چنین لحظات بحرانی، تنها کسی که می تواند نجات بخش انسانها از مصیبت ها و بیچارگی ها باشد، خداوند متعال است. در چنین لحظاتی است که بطور ناآگاهانه انسان به یاد خدا می افتد و از او طلب یاری می نماید. این عامل در اثر وجود توحید فطری می باشد که در نهاد هر انسانی وجود دارد.
روایت جالب دیگری از مولای بزرگوار، امام صادق(علیه السلام) وجود دارد که مؤید این مطلب است.
«مردی به مولای بزرگوار، امام صادق(علیه السلام) عرض کرد؛ ای پسر پیامبر خدا، مرا به خدا راهنمایی کن که او چیست؟ در این باره اهل جدل مطالب زیادی به من گفته اند و با گفتار خود مرا سرگردان نموده اند. امام بزرگوار(علیه السلام) فرمودند: «ای بنده خدا، آیا هرگز سوار کشتی شده ای؟ مرد گفت: آری امام بزرگوار(علیه السلام) فرمودند: آیا اتفاق افتاده است که کشتی تو شکسته شود و کشتی دیگری که ترا نجات دهد در آنجا وجود نداشته باشد و شنا کردن هم سودی به حال تو نداشته باشد؟ مرد گفت: آری امام بزرگوار(علیه السلام) فرمودند: آیا در آن هنگام به چیزی که قادر باشد ترا از آن مهلکه هولناک نجات دهد، قلبت متوجه نشد؟ مرد گفت: بله امام بزرگوار(علیه السلام) فرمودند: آن چیز همان خداست، پروردگاری که قادر است به هنگامی که هیچ نجات دهنده ای نیست، بنده اش را نجات دهد، و قادر است بر فریاد رسی، در حالیکه هیچ فریادرسی نیست.»(۲۰)
این روایت نیز به خوبی آثار رفتاری توحید فطری را بیان می دارد. زمانی که انسان در مهلکه هولناکی قرار گرفته باشد که دیگر امید نجاتی برای او وجود ندارد، امیدش از هر سو بریده می شود. هیچ کس را فریادرس خود نمی یابد، اما در درون خود ناآگاهانه به سوی خدا توجه می کند و از او درخواست کمک می نماید.
در آن لحظه هولناک هیچ موجودی وجود ندارد، اما انسان ناآگاهانه می داند که خداوند او را می بیند و قادر است او را نجات دهد، درست همین حالتی که برای این مرد اتفاق افتاده بود. وجود چنین صحنه های مشابهی در زندگی هریک از ما ممکن است اتفاق افتاده باشد که بطور مسلم در چنین مرحله ای ما نیز در آن لحظات بحرانی،به یاد خدا افتاده ایم و از او طلب یاری نموده ایم. این عمل ما ناشی از آثار توحید فطری می باشد که به صورت رفتار ظاهر می شود.
کلام زیبای دیگری از مولای بزرگوار، امام صادق(علیه السلام) این موضوع را بیشتر توضیح می دهد. آن بزرگوار می فرمایند:
«… آیا نمی بینی هرگاه انسان دچار درد و دشواری می گردد، خاضع و فروتن می شود به سوی پروردگارش، گرایش پیدا می کند و از او طلب سلامتی می نماید و دستش را برای صدقه دادن می گشاید؟»(۲۱)
تمایل انسان در زمان تنگدستی و بیچارگی به سوی خدا و تضرع به درگاه او همواره در بین انسانها وجود دارد. این گرایش در میان تمام طبقات اجتماعی اعم از غنی و فقیر، قابل مشاهده است و به طبقه خاصی اختصاص ندارد، حتی افراد مستکبر و خودخواه نیز زمانی که دچار ناراحتی های لاعلاج می گردند که دیگر هیچ کس را قادر به حل مشکلات خود نمی یابند، در چنین زمانی به سوی خدا روی می آورند و از او طلب یاری می کنند.
نکته بسیار جالب توجه این است که حتی افراد کافر، که وجود خدا را انکار می نمایند، نیز، در چنین لحظاتی به یاد خدا می افتند و او را صدا می کنند.
روایت بسیار جالبی از مولای بزرگوار، امام صادق(علیه السلام) مبین این مطلب است. اسماعیل خزاعی به نقل از پدرش می گوید:
مولای بزرگوار، امام صادق(علیه السلام) بر سر بالین یکی از دوستانش که بیمار بود آمدند. من نیز در خدمتشان بودم آن مرد را مشاهده کردم که بسیار می گفت: آه! به او گفتم: برادرم، پروردگارت را یاد کن و از او یاری بخواه! مولای بزرگوار فرمودند: «همانا؛ «آه»یکی از نامهای خدای عزوجل است پس هرکس بگوید «آه»استغاثه به خدای تبارک و تعالی نموده است.»(۲۲)
بر اساس کلام مولای بزرگوار گفتن کلمه «آه»در زمان بیماری، یاد کردن خدای تبارک و تعالی می باشد که این عمل به طور ناآگاهانه توسط فرد بیمار صورت می گیرد که ناشی از توحید فطری انسان می باشد.
انسان های کافر نیز بطور یقین در زمان بیماری، ناخودآگاه بر اثر شدت بیماری «آه»می کشند. آنها با این عمل خود بدون اینکه بدانند، خدا را یاد می کنند. ظاهر شدن توحید فطری در تمام انسانها یکسان است. حتی کافران که به ظاهر منکر وجود خدای متعال می باشد در نهانخانه دل خود، بسوی خدا گرایش دارند و این ناشی از همان سخنی است که خداوند متعال در عالم الست از انسان ها سؤال فرموده است:
که آیا من پروردگار شما نیستم، همه گفته اند: بلی تو خدای ما هستی. هیچ کس را قدرت انکار چنین پیمانی نیست اگرچه پیمان زبانی باشد.
بر این اساس، تا زمانی که انسان به خدا احساس نیاز نداشته باشد، به خدا نزدیک نخواهد شد؛ زیرا انسان زمانی می تواند به خدا نزدیک شود، که با تمام وجود به او نیازمند باشد و همواره خود را محتاج او بداند.
بر این اساس می توان دریافت که امید می رود حتی کافران که ربوبیت خدای متعال را انکار می کنند، بر اساس عواملی، به سوی حقیقت شناخت خدای متعال نایل گردند. چنین موضوعی دور از ذهن نمی تواند باشد؛ زیرا که همه انسانها بر محور یک حقیقت، زندگی می کنند و یک خالق بر زندگی آنها حاکم است. اگر انسانها دارای تفکر صحیح باشند خیلی زود به این حقیقت خواهند رسید.
پینوشتها
۱- … (البلوغ) یعلم الاول بانبات الشعر الخشن علی العانه او الاحتلام او الحیض او اکمال خمس عشره سنه فی الذکر و تسع فی الانثی(الحدیث، جلد دوم، ص ۸۴)
۲- لا تقسروا اولادکم علی ادابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم(الحدیث، ج۲، ص ۱۰۷)
۳- من دخل هذا الدین بالرجال اخرجه منه الرجال کما ادخلوه فیه، و من دخل فیه بالکتاب و السنه زالت الجبال قبل ان یزول(بحارالانوار، جلد دوم، ص ۱۰۵)
۴- لو اتیتُ بشابّ من شباب الشیعه لا یتفقه(فی الدین)لادبته(میزان الحکمه، ج۶، ص ۲۶۵۱)
۵- لست احبُ ان اری الشابّ منکم الا غادیاً فی حالین، اما عالماً او متعلماً. فان لم یفعل فرط، فان فرّط ضیّع، فان ضیع اثم، و ان اثم سکن النار، و الذی بعث محمداً بالحق(الحیاه، ج۱، ص ۶۸)
۶- ان الله تعالی یقول للعبد یوم القیامه: عبدی اکنت عالماً؟ فان قال نعم، قال له: افلا عملت بما علمت؟ و ان قال کنت جاهلاً، قال له: افلا تعلمت حتی تعمل، فیخصم، فتلک الحجه البالغه لله عزو جل علی خلقه(اصول وافی، ص ۳۷۱)
۷- انّ احبّ الخلائق الی الله عزوجل شابٌ حدث السن فی صوره حسنه جعل شبابه و جماله له و فی طاعته، ذلک الذی یباهی به الرحمن ملائکته، یقول، هذا عبدی حقا(میزان الحکمه، ج۶، ص ۲۶۵۳)
۸- یا علی، لعن الله والدین حملاً ولدهما علی عقوقهما(الحدیث، جلد اول، ص ۳۰۱)
۹- الافراط فی الملامه تسبُ نیران اللجاج(حدیث تربیت، جلد دوم، ص ۶۵)
۱۰- النصح بین الملاء تقریعٌ(الحدیث، جلد دوم، ص ۱۳۰)
۱۱- من کلف بالادب قلّت مساویه(حدیث تربیت، جلد دوم، ص ۵۳)
۱۲- یا معشر الفتیان، حصنوا اعراضکم بالادب و دینکم بالعلم(الحدیث، ج۲، ص۸)
۱۳- و انک مسئولٌ عما ولیته به من حسن الادب و الدلاله علی ربه(همان، ج۱، ص ۲۹۳)
۱۴- اولی الاشیاء ان یتعلمها الاحداث الاشیاء التی اذا صاروا رجالاً احتاجوا الیها(الحدیث، جلد دوم، ص ۱۵)
۱۵- علیک بمجالسه اصحاب التجارب، فانها تقوّم علیهم باغلی الغلاء و تأخذها منهم بارخص الرخص(همان، جلد اول، ص ۳۱۸)
۱۶- اجعلوا امرکم لله، و لا تجعلوه للناس، فانه ما کان لله فهو لله و ما کان للناس فلا یصعد الی الله، و لا تخاصموا الناس لدینکم فان المخاصمه ممرضهٌ للقلب. ان الله تعالی قال لنبیه(قصص، ۵۶)و قال(یونس، ۹۹) ذروا الناس فانّ الناس اخذوا عن الناس و انکم اخذتم عن رسول الله انی سمعتُ ابی یقول: ان الله عزوجلّ اذا کتب علی عبدٍ ان یدخل فی هذا الامر کان اسرع الیه من الطیر الی و کره(اصول کافی، ج۱، ص ۲۳۴)
۱۷- نعم فثبتت المعرفه و نسوا الموقف و سیذکرونه و لولا ذلک لم یدر احدٌ من خالقه و رازقه فمنهم من اقرّ بلسانه فی الذر و لم یؤمن بقلبه فقال الله(آیه ۱۰۱ سوره اعراف)(تفسیرالمیزان، ج۱۶، ص ۲۲۱)
۱۸- کل مولودٍ یولد علی الفطره یعنی علی المعرفه بانّ الله عزوجلّ خالقه کذالک قوله(زخرف، ۸۷)(اصول وافی، ج۱، ص ۸۷)
۱۹- ادعوا الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی، و ادعوا الی من اذا اصابک ضُرّ فدعوته کشفه عنک، و ان استعنت به و انت مکروبٌ اعانک و ان سالته و انت مقلٌ اغناک(تحف العقول، ص ۶۹)
۲۰- اصول وافی، ج۱، ص ۸۹
۲۱- اما تری الانسان اذا عرض له وجعٌ، خضع و استکان و رغب الی ربه فی العافیه و بسط یدیه بالصدقه(بحارالانوار، ج۳، ص ۸۸)
۲۲- انّ «آه»اسمٌ من اسماع الله عزّوجلّ فمن قال: «آه»فقد استغاث بالله تبارک و تعالی. (معانی الاخبار، ج۲، ص ۳۲۷)
منبع: ژاله فر تقی؛ تربیت فرزند ازدیدگاه مکتب اسلام؛ انتشارات نیکان کتاب؛ زنجان ۱۳۸۴
راسخون