- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
توبه در درگاه خداوند از اموری است که باعث رشد معنوی در انسان می گردد. از راه کارهاى رسیدن به حالت توبه و نیز حفظ و دوام این حالت، مى توان به دورى از وسوسه ها، خطورات و افکار شیطانى اشاره کرد. در حقیقت اوهام و خیالات شیطانى مانع رسیدن انسان به حالت توبه است و رهایى از آن خیالات واهى، آدمى را به منزل توبه رهنمون مى سازد.
گاهى انسان به واسطه وسوسه شیطان انسى یا شیطان جنّى، به پندارهاى باطل و تخیّلات سست و بى اساس دچار مى شود. در این هنگام باید از شرّ شیطان وسوسه گر به خداوند سبحان پناه ببرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ، مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ [۱] ؛به نام خداوند بخشنده مهربان، بگو: پناه مى برم به پروردگار مردم، به سلطان و حاکم مردم، به معبود مردم، از شر وسوسه گر پنهانى، آن عقب رونده عودکننده، آن که در سینه هاى مردم وسوسه مى کند، چه از جن باشد و چه از انس.»
تزلزل نفس بر اثر گمان، وسوسه و تخیّل و به عبارت روشن تر، افتادن انسان به وادى اوهام و خیالات، سرنوشت شومى براى وى رقم مى زند و علاوه بر خارج کردن او از مسیر سعادت و رستگارى، گاهى باعث جنون وى مى شود. گاهى نیز چنان شیطان بر او مسلّط مى شود که گریزى از گناه کردن ندارد و مطلقاً به فکر توبه هم نمى افتد، چه رسد اینکه به حالت نورانى توبه دست یابد و به سوى خداوند تبارک و تعالى باز گردد.
گاهى نیز به مصیبت بزرگ ترى دچار مى شود و خود را داراى مقام کشف و شهود مى پندارد که سرانجام چنین حالتى، بدعت گذارى در دین و دین سازى و بالأخره گمراهى خود و دیگران در اثر مریدطلبى و مریدپرورى است و به طور کلى از ناحیه مکر شیطان سرچشمه مى گیرد.
منشأ پیدایش عرفان هاى کاذب و نوظهور که امروزه بسیارى از جوانان را به تباهى کشیده است، توهّمات بى پایه و اوهام بى اساس است که رفته رفته در وجود شخص خیال باف تبدیل به باور مى شود و به جایى مى رسد که خودش و دیگران را گمراه مى کند. متأسّفانه برخى جوانان مشتاق عرفان و سیر و سلوک نیز از چنین افرادى استقبال مى کنند و به گمراهى خودشان و آن شخص خیال باف دامن مى زنند.
چه بسیار دیده مى شود که نوآموزان سلوک الى الله، به تقلید از شیّادان عرصه سیر و سلوک، مدّعى مقامات والاى عرفانى و کشف و شهود مى شوند و حرکات و رفتارى از آنان سر مى زند که برجستگان اهل معرفت و صاحبان مقامات عرفانى نیز از این گونه رفتارها که عمدتاً ظاهرسازى است، پرهیز جدّى دارند.
مهم ترین و برجسته ترین نکته اى که در سرگذشت طلایه داران وادى عرفان و سیر و سلوک و پویندگان حقیقى راه سعادت، بروز و ظهور دارد، همان تقیّد به ظواهر شرع مقدّس است که بارها و بارها به آن متذکّر شده ایم.
بزرگانى نظیر مرحوم آیت الله قاضى (رحمهالله) و استاد بزرگوار ما مرحوم علّامه طباطبایى (رحمهالله) چنان مقیّد به انجام واجبات و مستحبّات و ترک محرّمات و مکروهات بوده اند که گویى این امور از حالت تکلّف و سختى و حتّى از حالت رویّه بودن براى آنان، خارج شده است. عرفاى واقعى، به تمام معنا عابد بوده اند و در عبادت خویش نیز بر حقایق و واقعیّات تکیه داشته اند و اعمال آنان مبتنى بر صداقت و اخلاص بوده است.
هرچه در سیره علماى ربّانى و سالکان الى الله جستجو شود، کوچکترین اثرى از حرکات تخیّلى و غیر واقعى دیده نمى شود. خیال پردازى در زندگى اهل معرفت جایگاهى ندارد و همواره وسوسه هاى شیطانى را از خود دور مى سازند. همچنین بروز کرامات در زندگى آنان بسیار نادر است، مگر این که کسى به صورت اتّفاقى کرامتى از آنان مشاهده کند. علماى ربانى تا جایى که مى توانند قدرت هاى باطنى خویش را مخفى نگاه داشته و از ظهور آن جلوگیرى مى نمایند. ولى ارتباط معنوى و عاطفى آنان با خداوند متعال، هنگام عبادت، راز و نیاز، اقامه نماز، شب زنده دارى و مداومت بر ذکر، بروز و ظهور آشکارى دارد.
اهمیّت به نماز و مداومت به ذکر، جزء لاینفک سیره علماى ربّانى و عرفا است که علاوه بر اینکه خود آنان نسبت به این دو امر مهم، اهتمام مى ورزند، به دیگران نیز در این خصوص سفارش و توصیه مى نمایند.
دورى از تخیّلات واهى و وسوسه هاى شیطانى و خطوراتى که به وسیله نفس و شیاطین جنّى و انسى به قلب آدمى وارد مى شود نیز، اگرچه بسیار مشکل است، ولى با مداومت بر نماز و ذکر میسّر مى گردد.
استاد بزرگوار ما علّامه طباطبایى (رحمهالله) نقل مى کردند که یکى از بزرگان حوزه علمیه نجف که به مقاماتى نیز دست یافته بود، روزى به استادشان مرحوم آیت الله قاضى (رحمهالله) گفت: توّهم، تخیّل و افکار بى نتیجه، نمى گذارد راحت باشیم و مانع پیمودن راه است، چه کنیم؟ علّامه طباطبایى (رحمهالله) مى فرمودند که مرحوم آیت الله آقاى قاضى (رحمهالله) مشکل را قبول داشتند و براى رفع آن، امر به مراقبه و کمک گرفتن از نماز و ذکر فرمودند. از قول برخى دیگر از شاگردان آیت الله قاضى (رحمهالله) نیز نقل شده است که گفته اند:
«سالک باید با حربه ذکر، نفى خواطر کند، یعنى براى این که خطورات در ذهنش وارد نشود، متوجّه یاد خدا شود.»
نفى خواطر و دورى از افکار باطل، براى رسیدن به حالت توبه و گذشتن از منزل توبه و سایر منازل سیر و سلوک، لازم است. اساساً توهّمات و تخیّلات شیطانى و گمراه کننده، در همه منازل و مراتب سیر و سلوک به سراغ سالک مى آید و مانع بزرگى براى ادامه مسیر حرکت او به سوى خداوند سبحان محسوب مى شود. از این رو اهل سیر و سلوک باید مواظبت و مراقبت کاملى از نفس خویش داشته باشند، تا وسوسه هاى پلید شیطانى وارد آن نشود و آنان را در حرکت الهى که دارند، متوقّف ننماید. پیامبر گرامى (ص) فرمودند: «لَوْ لَا أَنَّ الشَّیَاطِینَ یَحُومُونَ عَلَی قُلُوبِ بَنِی آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۲]؛ اگر شیاطین بر دل فرزندان آدم احاطه نمى یافتند، آنان ملکوت را مى دیدند.»
جوانان باید هوشیارانه مراقب باشند شیطان از قوّه تخیّل آنان سوء استفاده نکند. تسلّط شیطان بر انسان وقتى رخ مى دهد که احساسات و قوّه تخیّل خویش را به دست نفس امّاره بسپارد و با عقل و درایت خویش، آن احساسات و خیالات را کنترل و هدایت ننماید. سپردن قوّه تخیّل به نفس اماره و شیطان، نظیر نهادن تیغ در کف زنگىِ مست است و خسارات فراوانى در بر خواهد داشت. امام صادق (ع) در این زمینه فرمودند:
«لَا یَتَمَکَّنُ الشَّیْطَانُ بِالْوَسْوَسَهِ مِنَ الْعَبْدِ إِلَّا وَ قَدْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ اسْتَهَانَ بِأَمْرِهِ وَ سَکَنَ إِلَی نَهْیِهِ وَ نَسِیَ اطِّلَاعَهُ عَلَی سِرِّهِ فَالْوَسْوَسَهُ مَا یَکُونُ مِنْ خَارِجِ الْقَلْبِ بِإِشَارَهِ مَعْرِفَهِ الْعَقْلِ وَ مُجَاوَرَهِ الطَّبْعِ أَمَّا إِذَا تَمَکَّنَ فِی الْقَلْبِ فَذَلِکَ غَیٌّ وَ ضَلَالَهٌ وَ کُفْرٌ وَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ دَعَا عِبَادَهُ بِلُطْفِ دَعْوَتِهِ وَ عَرَّفَهُمْ عَدَاوَهَ إِبْلِیسَ فَقَالَ تَعَالَی إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ قَالَ إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[۳]؛شیطان موفّق به وسوسه بنده اى نمى شود، مگر آن گاه که او از یاد خدا روى بگرداند، امر خدا را سبک بشمارد و در جایگاه نافرمانى از خدا قرار بگیرد و فراموش کند که خدا بر کارهاى پنهانى او آگاه است. اما وسوسه آنگاه که در دل جاى گیرد، موجب گمراهى و ضلالت و کفر است. خداى عزّ و جل از سر لطف، بندگانش را فرا خوانده و آنان را از دشمنى شیطان آگاه کرده است و فرموده: «همانا شیطان براى شما دشمنى آشکار است» و نیز فرموده: «همانا شیطان دشمن شما است، پس او را دشمن خود بدانید.»
نکته ظریفى که در این بحث وجود دارد، این است که شیطان و نفس امّاره، با اثرگذارى بر قوّه تخیّل انسان، موهومات را نزد او واقعى جلوه مى دهند. بدین سبب افراد خیال باف، تصوّر مى کنند تصوّرات ذهنى آنان حقیقت دارد. نظیر انسان ترسو که در شب به قبرستان مى رود و خیالات او در خصوص دیدن مرده ها و ارواح آنان، نزد وى واقعى جلوه مى کند و فریاد زنان فرار مى کند. مثلًا واقعاً مى پندارد که مرده اى از قبر بیرون آمده و به دنبال اوست، در حالى که در حقیقت چنین امرى رخ نداده است، امّا قوّه تخیّل بر چشم و گوش و سایر اعضاى او اثر گذاشته و او تخیّلات خود را واقعى مى پندارد. شیطان وسوسه گر، باطل را در دل انسان خیال پرداز، به صورت حق جلوه مى دهد و آنچه را که وجود ندارد، در ذهن او متصوّر مى سازد. از شرّ وسوسه شیطان باید به خداوند متعال پناه برد.
داروى منحصر به فرد رهایى از وسوسه شیطان و تخیّل و توهّم، مخالفت با امر شیطان و بى تفاوتى نسبت به توهّمات و موهومات، از طریق برقرارى ارتباط با خداى تعالى است. همان طور که قبلًا نیز بیان شد، اهمیّت به نماز و مداومت بر ذکر براى نفى خواطر و رهایى از افکار شیطانى بسیار مؤثّر است.
خطوراتى که به قلب آدمى وارد مى شود، گاهى وسوسه مستقیم است؛ یعنى شیطان به راستى گناه را شیرین جلوه مى دهد و به صورت مستقیم انسان را به انجام گناهانى نظیر غیبت، تهمت، شایعه پراکنى، چشم چرانى، دزدى و آزار و اذیت
دیگران، وادار مى سازد. امّا گاهى وسوسه خنّاس است؛ یعنى با توجیه کردن گناه، وسوسه مى کند. یعنى شیطان، گناه کار را به انجام گناه امر مى کند، ولى توجیه خود را نیز ضمیمه آن گناه مى کند. انسان در این مواقع گناه مى کند و تصوّر مى کند که کار نیک انجام داده است. خطر این قسم از وسوسه، بسیار بیشتر از قسم اول است. زیرا در این مواقع انسان به توجیه روى مى آورد و انسان توجیه گر، خود را گناه کار نمى بیند که به فکر توبه بیفتد و تصمیم به جبران گناهان خویش بگیرد. نظیر این که برخى براى رضاى خدا، غیبت مى کنند و نام آن را مثلًا غیبت سیاسى مى گذارند. بر اساس توهّم انجام وظیفه، به دیگران خصوصاً به بزرگان دین تهمت مى زنند و عمل خویش را نیک مى پندارند. قرآن کریم این گونه افراد را ورشکسته ترین افراد مى داند:
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً[۴] ؛ بگو: آیا شما را از زیان کارترین مردم آگاه گردانم؟ آنان کسانى اند که کوشش شان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى پندارند که کار خوب انجام مى دهند.»
وقتى انسان گناه خود را توجیه کند، به تصوّر ثواب، گناه مى کند و در سرازیرى گناه واقع مى شود و گناه روى گناه او را بدبخت و شقاوتمند مى سازد. امّا انسانى که با خداوند سبحان رابطه محکم دارد، افکار پلید و شیطانى را از خود دور مى کند و اجازه ورود پندارها و تخیّلات باطل را به قلب خویش نمى دهد. به عبارت رساتر، شیطان نمى تواند بر چنین کسى مسلّط شود و به قلب او نفوذ نماید:
«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ، إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ [۵] ؛ چرا که او را بر کسانى که ایمان آورده اند و بر پروردگار خود توکل مى کنند تسلطى نیست، جز این نیست که تسلط او بر کسانى است که او را به یارى و سرپرستى مى گیرند و کسانى که براى خداوند شریک قرار مى دهند.»
خداوند متعال در این آیه شریفه، با چندین تأکید مى فرماید: شیطان نمى تواند بر کسى که خداوند را پناه خویش قرار داده، مسلّط شود. کسى که خود را به پروردگار خویش سپرده و زیر پرچم او قرار گرفته است، از تسلّط شیطان در امان است. آیه دیگرى از قرآن کریم، مى فرماید: ملائکه الهى به امر خداوند از انسان محافظت مى کنند و شیطان را از وى دور مى سازند:
«لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ [۶]؛ براى او فرشتگانى است که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسدارى مى کنند.»
یکى از الطاف خداوند سبحان به بندگان این است که آنان را توسّط ملائکه خویش از شرور دنیا و شیاطین انسى و جنّى دور مى کند.
خطر دیگرى که توهّم و تخیّل براى انسان دارد، اینکه او را گرفتار آمال و آرزوهاى دور و دراز و دست نیافتنى مى کند. وقتى آرزوهاى دور و دراز بر دل انسان حکم فرما شود، به افکار غیر واقعى و غیر عادى دچار مى شوند. چنین افرادى که در بین مردم افراد «رؤیایى» لقب مى گیرند، در اثر خیال پردازى و خیال بافى، عاقبت به خیر نمى شوند و به آرزوهاى خود نیز دست نخواهند یافت. خداوند تبارک
و تعالى در قرآن کریم به پیامبر خود دستور داده است که چنین افرادى را رها کند تا مشغول آمال خویش گردند و هنگام مرگ بفهمند که چقدر شقاوتمند بوده اند:
«ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ [۷]؛ آنان را واگذار تا بخورند و برخوردار شوند و آرزوها مشغولشان کند، که به زودى خواهند فهمید.»
امیرالمؤمنین (ع) در روایتى مى فرمایند:
«أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَه[۸] ؛من براى شما از دو چیز مى ترسم: اوّل متابعت از هوى و هوس؛ دوّم آمال و آرزوهاى بیجا. پیروى از خواهش نفس، انسان را از حق باز مى دارد، و آرزوهاى طولانى، آخرت را از یاد مى برد.»
آنکه از هوى و هوس متابعت کند، در حق یابى عاجز مى شود و آنکه آرزوهاى بیجا داشته باشد، آخرت را فراموش مى کند.
بنابر فرمایش امیرمؤمنان و مولاى متّقیان حضرت على (ع)، آرزوهاى تخیّلى و آمال دست نیافتنى، آدمیرا از یاد مرگ، قبر و قیامت دور مى سازد و او را در دنیا و مشتهیات نفس غرق مى کند تا بمیرد.
افزون بر این، بسیارى از ضعف عصب ها و بیمارى هاى روانى، از تفکّر پیرامون آرزوها و تمایلات برآورده نشده، نشأت مى گیرد. غم، غصّه، اضطراب خاطر، بى حوصلگى و افسردگى که دنیاى روز را فراگرفته و بسیارى از افراد را به خود
مبتلا ساخته است، از تخیّل بى اساس در مورد تمایلات و آرزوهاى بزرگ سرچشمه مى گیرد؛ وقتى ذهن انسان مرتّباً و مکرّراً، به آمال دست نیافتنى بپردازد، عقد حقارت در آن متولّد مى شود و او را تا مرز جنون پیش مى برد.
امیرالمؤمنین على (ع) در روایت دیگرى مى فرمایند:
«إِنَّ مَاضِیَ یَوْمِکَ مُنْتَقِلٌ وَ بَاقِیَهُ مُتَّهَمٌ فَاغْتَنِمْ وَقْتَکَ بِالْعَمَلِ[۹] ؛آنچه گذشت، گذشته، و آینده هم هنوز نیامده است (و معلوم نیست به آن برسى) پس فرصت اکنون را براى عمل غنیمت بشمار.»
همچنین شاعرى چنین سروده است:
ما فات مضى و ما سیأتیک فأین
قم فاغتنم الفرصه بین العدمین [۱۰]
بنابراین سالک باید مسیر حرکت به سوى خداى سبحان را با تعقّل طى کند و از هرگونه توهّم، تخیّل و آرزوى بى نتیجه و بى حاصل دورى گزیند تا در این راه موفّق شود.[۱۱]
پی نوشت:
[۱] . ناس/ ۶- ۱
[۲] . بحارالأنوار، ج ۶۰، ص ۳۳۲
[۳] . مصباحالشریعه، ص ۷۹
[۴] . کهف/ ۱۰۴- ۱۰۳
[۵] . نحل/ ۱۰۰- ۹۹
[۶] . رعد/ ۱۱
[۷] . حجر/ ۳
[۸] . نهج البلاغه، خطبه ۴۲
[۹] . غررالحکم، ص ۱۵۱
[۱۰] . الکنى و الالقاب، ج ۲، ص ۳۵۷:« آنچه گذشته از دست رفته است و آنچه نیامده کجاست؟ پس برخیز و فرصت کنونى که بین دو زمان نیستى است را غنیمت شمار.»
[۱۱]. برگرفته از: مظاهرى، حسین، سیر و سلوک(توبه)، ص۱۱۹- ۱۲۸، مؤسسه فرهنگى مطالعاتى الزهراء (علیها السلام) – ایران – اصفهان، چاپ: ۱، ۱۳۹۰ ه.ش.