- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
خانوادههای ماقبل
در خانوادههای شرقی، از جمله ایرانی، خانوادهی جدید از خانوادههای ماقبل(والدین زن و مرد) بریده نمیشود و همیشه یک وابستگی عاطفی و امدادی با آنان را حفظ میکند. پدران و مادران هم، چندان رضایتی در استقلال کامل زوج جوان ندارند.
از این رو، گاه با دخالتهای دلسوزانهی خود زمینهی اختلاف میان زوج جوان را فراهم میآورند. این ارتباطات گرچه از حیث روانی مطلوب است، اما چنان چه به افراط کشیده شود، مخرب خواهد بود. تفریط در این روابط هم آسیب زننده است. زیرا زوجهای جوان تا مدتها پس از ازدواج، نیازمند راهنمایی و توجه والدینشان میباشند و حذف حضور بزرگان به طور مطلق در تحکیم روابط اولیه زوجین، تأثیر منفی دارد.
در تربیت فرزندان و رابطهی والدین جدید با آنان نیز، حضور خانوادههای ماقبل به عنوان مادربزرگ و پدربزرگ مفید است؛ البته حضوری معتدل، به نحوی که به نقش والدین اصلی لطمه نزند. حضور بزرگان در خانواده، در تحکیم روابط همسران و رابطهی آنان با فرزندان مؤثر است و در بسیاری از مواقع، از سردی روابط و پراکندگی اعضا ممانعت میکند. به همین سبب خانوادههای گسترده در گذشته و حال، از بسیاری آسیبهای خانوادگی در امان بوده و هستند و میزان طلاق در آنان بسیار پایین است.
اسلام بر ادامهی رابطه فرزندان با خانوادههای ماقبل تأکید دارد و آن را مایهی برکت میداند. احترام به والدین، سرپرستی و نگهداری بزرگسالان و تأمین آنها و همچنین وجوب نفقه پدر، مادر، مادربزرگ و پدربزرگ از سفارشات اکید در روایات ائمه(علیهم السلام) است. خداوند در قرآن کریم، تکریم والدین را در چندین مورد توصیه میکند:
۱- احسان به پدر و مادر، وصیت خداوند است. «و وصینا الانسان بوالدیه حسناً.»(عنکبوت، ۸ ؛ احقاف، ۱۵)
۲- بعد از شکر خداوند، والدین را شکرگزاری کنید. «و وصینا الانسان بوالدیه… ان اشکرلی و لوالدیک و الی المصیر.»(لقمان، ۱۴)
۳- احسان به پدر و مادر، سفارش خداوند بعد از سفارش به پرستش خود است. «و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لاتعبدون الاّ الله و بالوالدین احساناً و ذی القربی…»(بقره، ۸۳) روشن است که احسان مرتبهای بالاتر از احترام و اطاعت است. در مکتب اسلام، احترام به هر بزرگتری وظیفه است و اطاعت از هرکس که به انسان خدمتی کرده، از ادب و اخلاق شمرده میشود، اما والدین جایگاه احسان را دارند، نه فقط احترام و اطاعت را.
۴- اطاعت از والدین مگر در امر به شرک. «و ان جاهداک لتشرک بیما لیس لک به علم، فلا تطعهما»(عنکبوت، ۸)، «اگر والدین بکوشند تا به من(خداوند) از روی جهل شرک ورزی، از امر آنها اطاعت مکن.»
۲– عوامل درون خانوادگی
عوامل درون خانوادگی، در تحکیم روابط بسیار متعدد است. چنان که به طور مبسوط خواهد آمد، تفکیک امور حقوقی و اخلاقی در خانواده، بسیار مشکل است؛ زیرا همهی رفتارها و برخوردها در روابط اعضا نقش دارد. خانواده، حقوقیترین و حساسترین فضای اجتماعی است.
در این مجموعه، روابط باید پایدار و دائمی باقی بماند. بنابراین، هیچ امری نباید موجب تضعیف آن شود. در یک دستهبندی کلی میتوان عوامل مؤثر بر تحکیم روابط در درون خانواده را چنین برشمرد:
توجه به جایگاه خانواده
درک موقعیت و جایگاه خانواده از سوی اعضا، اولین گام در تنظیم روابط است. هر یک از افراد باید به هدف اصلی خانواده که سکونت اهل آن است، توجه داشته باشد و در جهت تأمین آن تلاش کند و خواستهها و توقعات خود را به سمت آن هدف سوق دهد.
نگاه قرآن به خانواده، نگاه به چند نفر که قصد همزیستی زیر یک سقف را دارند، نیست. قرآن، خانواده را نظامی جامع و در مسیر کمال میبیند و بالقوه آن را یک مجموعهی متعالی برای تأمین اهدافی مقدس میانگارد که برای به فضیلت رساندن آن برنامه ریزی میکند و جایگاه حقوقی و وظایف افراد را با این ویژگی تعیین مینماید.
آیات ذیل به این ویژگی خانواده مؤمن اشاره دارد:
«والذین یقولون ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماماً»(فرقان، ۷۴) «و کسانیاند که میگویند، پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایهی روشنی چشمان ]ما[ باشد و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان.»
خداوند در سوره فرقان، دوازده ویژگی برای عبادالرحمن نام میبرد. در یازدهمین ویژگی، به توجه خاص مؤمنین به خانواده و فرزندان اشاره مینماید. بر طبق آیهی مبارکه، آنها تنها به ابراز احساسات اکتفا نمیکنند، بلکه برای خانواده خویش دعا میکنند.
«بدیهی است که منظور این نیست که تنها در گوشهای بنشینند و دعا کنند؛ بلکه دعا دلیل شوق و عشق درونیشان به این امر است و رمز تلاش و کوشش.
مسلماً چنین افرادی آن چه در توان دارند، در تربیت فرزندان و همسران و آشنایی آنها به اصول و فروع اسلام و راههای حق و عدالت، فروگذار نمیکنند…»(مکارم شیرازی، ۱۳۶۸: ج۱۵، ص۱۶۷)
و در پایان آیه که میفرماید: «و اجعلنا للمتقین اماماً»، دعایی بسیار متعالی برای جمع خانواده میکند و نمیفرماید: «و اجعلنی للمتقین اماماً» و امامت و رهبری امت را برای خود و اهل بیت خود میخواهد. به طور مسلم، این دعا خودسازی و آمادگی آنان برای الگو شدن در میان امت را میطلبد.
در حقیقت، یک مؤمن با یک برنامهی دراز مدت، خود و خانواده خود را تربیت میکند تا به عالیترین مرتبه از بندگی یعنی جایگاه عبادالرحمن مؤمنین ممتاز دست یابند.
«و وصینا الانسان بوالدیه احساناً، حملته امه کرهاً و وضعته کرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتی اذا بلغ اشدّه و بلغ اربعین سنه قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علیّ و علی والدیّ و ان اعمل صالحاً ترضیه و أصلح لی فی ذریّتی انّی تبت الیک و انّی من المسلمین.»(احقاف، ۱۵)
آیهی فوق، رابطهی سه نسل با یکدیگر را بیان میکند. خداوند انسان را به احسان والدین سفارش میکند و برای توجه دادن به فرزند، رنج مادر در سالهای حمل، زایمان و شیر دادن(سی ماه) را یادآور میشود تا این که نسل دوم به سن ۴۰ سالگی یعنی به سن کمال میرسد و از خداوند توفیق شکر نعمتهای الهی نسبت به خود و والدینش را میخواهد و برای فرزندانش نسل سوم دعا میکند که صالح باشند و مورد رضای خالق قرار گیرند. تربیت جامع قرآنی، در این آیه مشهود است.
طبق آیهی مبارکه، مسلمان باید خود، ریشه خود و نسل بعد از خود را به خداوند وصل کند و از او برای اصلاح همگان کمک بطلبد.
این جامعهی مطلوب قرآنی است که در آن پیوستگی نسلها با محوریت عبودیت و خداجویی حفظ میشود و هرکس با رشتهی محبت و وفا، به دو نسل قبل و بعد خود وابسته میشود.
حضرت امام سجاد(علیه السلام) در دعایی که به یکی از دوستان خود تعلیم داد، فرمود:
«ربّ لاتذرنی فرداً و انت خیرالوارثین، و اجعل لی من لدنک ولیاً یرثنی فی حیاتی و یستغفرلی بعد موتی واجعله لی خلقاً سویاً و لاتجعل للشیطان فیه نصیباً، اللهم انی استغفرک و اتوب الیک، انک انت الغفور الرحیم»(مجلسی، ۱۳۶۴: ج ۸، ص۵۴۴)
«پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترین وارثانی. برای من از جانب خود فرزندی قرار ده که در زندگی وارث من باشد و بعد از مرگم، برایم طلب آمرزش کند و او را از نظر خلقت، سالم و هماهنگ گردان و برای شیطان، در او بهرهای قرار مده. خدایا! از تو طلب آمرزش میکنم و به درگاهت توبه مینمایم که تو آمرزنده و رحیمی.»
در این دعا نیز، مؤمن برای خود و وارثانش از خداوند مغفرت، خلقت نیکو، دوری از شیطان و زیبایی ظاهر و باطن طلب میکند.
ضروری است که اهل خانه به این پیوستگی عاطفی و الهی توجه داشته باشند و خود را در خدمت اعضا بدانند، نه طلبکار از آنان و چنان که اشاره شد، خدمت به دیگران، دعا در حق آنان و رعایت اخلاقیات را وظیفهی خود و حق آنان دانسته، نه لطف و مرحمت نسبت به آنها. حاکمیت این فرهنگ قرآنی، به طور مسلّم در تحکیم و تحسین روابط خانواده مؤثر خواهد بود.
تثبیت نقشها
خانواده، جامعهی کوچکی است که نیازمند مدیریت است. بهترین نمود مدیریت خانواده، در تثبیت نقش هاست. زن و مرد مسلمان، در سایهی ازدواج، پیمان وحدت بستهاند و دست بیعت بر ایجاد محیطی سرشار از تفاهم و رشد دادهاند. آنها بنیانگذار یک خانواده و یک نسل انسانی هستند. لازمهی دستیابی به این هدف مقدس، آن است که در یک نظام صحیح، موقعیت هر فرد طراحی و تعیین شود و بپذیرد که نسبت به دیگری حقوقی دارد و در قبال آن وظایفی را متعهد میشود.
مرد همسر و پدر خانواده است و حق همسری و پدری دارد؛ پس باید حقوق او در جایگاهش رعایت شود و زن نیز همسر و مادر خانواده است و باید حقوق او نیز در هر دو جایگاه محفوظ باشد. در این میان، انتظارات افراد از یکدیگر برحسب نقشها تعدیل میشود. فرزندان باید پدر را در جایگاه پدری باور کنند؛ نه خدمت گزار و بانک خانواده و مادر را نیز در جایگاه مادری باور کنند؛ نه خدمهای با محبت و سخت کوش.
همسران نیز باید موقعیت یکدیگر را در نظر داشته باشند. البته همکاری و کمک به دیگری در خانواده، به معنای تزلزل یا جابجایی نقشها نیست و اختلاف سلیقه هم امری پذیرفته است. در خانواده قرآنی، پدرسالاری، مادرسالاری یا فرزندسالاری معنا ندارد. همه تابع حقاند و عدالت.
حفظ شئون فردی
گاه زوجین به نحوی در نقش خانوادگی خود فرو میروند که خود را فراموش میکنند. مادر فقط مادر است برای فرزندان و همسر است برای شوهرش و حقوق خویش را از یاد برده است یا پدر تنها در فکر ایفای نقش پدری و همسری است و کاملاً از نیازهای خود غافل مانده است؛ در حالی که هر دو باید بدانند که زمانی یک کانون فعال و پویا خواهند داشت که هویت شخصی آنها به طور کامل حفظ شود.
شناخت حقوق و وظایف در رشد و تعالی همسران و ایفای مسئولیتشان نسبت به غیر، بسیار مؤثر است. بنابراین، زن و مرد باید علاوه بر اهتمام به نقشهای خویش، تأمین خواستها و نیازهای خود را نیز جزو عوامل تحکیم و تعالی بخش خانواده قلمداد کنند.
عبادت، کسب کمالات معنوی و اجتماعی، سلامتی جسمانی و روانی، داشتن روابط دوستانه و اجتماعی در حد لزوم، تفریح، ورزش، سفر، ارتباط منطقی با خانواده و نزدیکان و…، همه باید در دستور کار زن و مرد به طور منظم و مثمر ثمر وجود داشته باشد.
نادیده گرفتن این نیازها به بهانهی مخدوش شدن مسئولیتها، نه تنها معقول نیست، بلکه یک نوع کاستی در خانواده است و در دراز مدت بر روابط خانواده اثر سوء دارد. چنان که در موارد زیادی شاهد خسته شدن زن و رها کردن همه نقشها در سنین بالا یا شاهد مردان پشیمانی که در اواخر عمر به گذشته خود معترضند، بوده ایم؛ زیرا خود را فنا شده میبینند و معمولاً ناسپاسی فرزندان، آنها را به دلسردی و ناامیدی میرساند.
در مسیر زندگی، همسران باید یکدیگر را از هر حیث یاری دهند؛ از جمله در حفظ هویت شخصی همسر خود تلاش کنند و ایجاد مانع نکنند و بدانند که اگر هر کدام مانع تحصیل کمالات دیگری شود، مسئولیت همهی شروری که در اثر جهل از فرد مقابل سر بزند یا خیراتی که باید در اثر کمالش بنا شود و نشود، بر عهده زوج یا زوجهی مقصر است؛ زیرا مخالفت با تلاش و عمل صالح هر فرد، دور کردن وی از حیات حقیقی اش و باز ماندن از پاداش اخروی است.
زن و مرد باید یکدیگر را در رساندن به این حیات طیبه یاری دهند و مانع راه یکدیگر نباشند تا از این طریق علاوه بر انجام تکالیف الهی، در اجر اخروی آن شریک باشند و خانواده را به هدف اصلی آن نزدیک کنند و به انگیزه و شادابی اهل خانه، در داشتن یک خانوادهی متکامل و الهی بیفزایند.
آشنایی و پایبندی به تعهدات حقوقی و اخلاقی
خانه با هر محیط دیگر متفاوت است و خانواده متمایز از هر جمع دیگری است. خانه، مسکن و مأمن اهل آن است و هیچ عاملی نباید امنیت و سکونت آن را آشفته سازد. زن و مرد بیش از هر وظیفهی دیگر، مسئول ایجاد و حفظ این امنیت و آرامشاند و هیچ کس جز آن دو توان این مهم را ندارد.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز این تکلیف را از زن و مرد به طور یکسان خواسته است. به موجب ماده ۱۱۰۴ قانون اساسی، «زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود به یکدیگر معاضدت نمایند.»
این حکم قانونی، تکلیف الهی یک خانوادهی مسلمان است؛ یعنی اطاعت از آن عبادت حق است و اجر اخروی دارد و ترک آن مخالفت با حکم الهی است. اما برای ایفای این نقش مهم از سوی زن و مرد، «اخلاق» مهمترین نقش را دارد. زیبایی، مال، عنوان اجتماعی، مدرک تحصیلی، مکانت خانوادگی، وجود فرزند و هیچ عامل دیگری خارج از دایرهی اخلاق، مؤثر نخواهد بود. حتی قوانین حقوقی که تعیینکننده حد و مرزهای وظایف و حقوق زن و مرد است، در این امر تأثیر معکوس دارد.
«در این رابطه، سخن از عواطف انسانی، عشق، صمیمیت و وفاداری است و حقوق برای حکومت کردن بر آنها ناتوان است. به زور اجرائیه دادگاه، نه مرد را میتوان به حسن معاشرت با زن واداشت و نه زن را به اطاعت از شوهر و وفاداری به او مجبور کرد. بر این اتحاد معنوی تنها اخلاق حکومت میکند و حقوق ناگزیر است که به جای تکیه بر قدرت دولت، دست نیاز به سوی اخلاق و عادات اجتماعی دراز کند. درست است که حقوق نیز برای زن و شوهر تکالیف ویژهای معین کرده است، ولی مصادیق این تکالیف نیز نوعی الزام اخلاقی است!»(کاتوزیان، ۱۳۸۲: ج۱، ص۲۱۲)
زن و مرد باید این ادبیات رفتاری را که ویژهی خانواده است، بیاموزند. مقدمهی واجب بر مکلف واجب است. پس اگر رعایت حقوق همسر، حسن معاشرت، تمکین زن، تربیت فرزند و…، از تکالیف همسران است، مقدمهی آن که آشنایی دقیق وظایف است، نیز به طور قطع واجب میباشد.
بنابراین بر جامعه و حکومت اسلامی نیز فراهم کردن زمینهی این آگاهی واجب میباشد. در این جا لازم است به دو بحث اساسی در تعهدات حقوقی و اخلاقی خانواده اشاره شود:
ریاست مرد و تمکین زن
خداوند متعال در آیهی «الرجال قوامون علی النساء» با نسبت دادن قوامیت به مردان، فصل حقوقی وسیعی را در کانون خانواده میگشاید و تکلیف سنگینی بر دوش مردان بار میکند.
در تفسیر این معنا، دو محور مورد بحث است: یکی وظایفی که طبق آیهی مربوطه برای مردان تعیین میشود و دیگری، جایگاه و موقعیتی که مرد بر حسب این وظیفه در خانه کسب میکند و محدودهی ولایت و اختیارات اوست.
در محور اول، اختلافی وجود ندارد و همگان مرد را موظف به انجام اموری چون تأمین نفقهی خانواده، مراقبت و حمایت همه جانبه از خانواده میدانند؛ اما در محور دوم، اختلافاتی که ناشی از تعبیر مفسرین از کلمهی «قوام» است، وجود دارد.
آیهی کریمه، با دو عبارت «بما فضل الله بعضهم علی بعض» و «بما انفقوا من اموالهم»، تقریباً دو دلیل یا دو مصلحت برای قوامیت مرد ذکر میکند. با این وجود، تفسیر این دو عبارت و برداشتهای دیگر از آیه، زمینهی تعابیر چندگانهای را فراهم میکند که ذیل تفسیر آیه در منابع ذکر شده است.
اما نتیجه اختلافات و مباحث در مجموع آن است که صاحب نظران در «قوامیت مردان در خانواده» در دو امر اشتراک نظر دارند:
۱- قوامیت مرد، در حد وظیفهمندی او در خانواده است. یعنی ریاست خانواده، در حد فراهم آوردن زمینهی حفظ و تعالی آن بر حسب مصلحت خانواده است و به هیچ وجه، تحکم، زورگویی و قلدری را برای او تجویز نمیکند. در حقیقت، حاکمیت یا حکومت و ریاست مرد را میپذیرد، اما تحکم و دیکتاتوری وی را خیر.
۲- گرچه برخی برتری جسمی یا حتی عقلی مردان را ملاک مکلف شدن آنان از جانب خداوند در امر ریاست خانواده میدانند، اما هیچ یک این برتری را به معنای برتری حقیقی، یعنی افضلیت ذاتی مرد نزد خداوند و مأجور بودن بیش از زن را قبول ندارند.
اگر طبق آیهی قرآن، «قوامیت» در خانواده به مرد سپرده میشود، این مسئولیت تفسیری شخصی یا تاریخی را بر نمیتابد تا حاکمیت مرد بر خانواده، طبق سلیقهی فردی صورت گیرد؛ بلکه این ریاست صرفاً سمتی است که وظایف بسیار مهمی را بر عهدهی مرد میگذارد.
اولین وظیفهی مرد، برپایی و رعایت اصل معروف در خانواده است؛ یعنی قبل از آن که مردان مسئولیت قوامیت بر زنان را بپذیرند، مأمور به فرمان «قل امر ربی بالقسط»(اعراف، ۲۱) و «کونوا قوامین بالقسط»(نساء، ۳۴) میباشند و مهم آن است که برپایی قسط در خانواده توسط مردان، حداقل وظیفه آنان در برقراری روابط در خانواده خواهد بود و باید آن را تا حد متعالی از «حسن معاشرت»، تعالی بخشند.
«این مدیریت، فخر معنوی نیست، بلکه یک کار اجرایی است و این چنین نیست که آن کس که رئیس یا مسئول شد و قیم و قوام شد، به خدا نزدیکتر باشد؛ آن فقط یک مسئولیت اجرایی است.»(جوادی آملی، ۱۳۶۹: ص۳۶۷)
«سپردن این وظیفه به مردان، نه به دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانی آنهاست و نه به سبب امتیاز آنها در جهان دیگر؛ زیرا آن صرفاً بستگی به تقوا و پرهیزگاری دارد.
همان طور که شخصیت انسانی یک معاون از یک رئیس ممکن است در جنبههای مختلفی بالاتر باشد؛ اما رئیس برای سرپرستی کاری که به او محول شده، از معاون شایستهتر است.»(مکارم شیرازی، ۱۳۶۸: ج۳، ص۴۱۳)
«بنابراین، اگر اسلام به زن دستور تمکین و به مرد اختیار سرپرستی میدهد، تنها بیان وظیفه است و هیچ یک نه معیار فضیلت است، نه موجب نقص… نظام آفرینش استعدادهای متقابل و متخالف میطلبد و این تفاوت هم، برای تسخیر دو جانبه و متقابل است، نه تسخیر یک جانبه و این تسخیر نشانه فضیلت نیست، بلکه معیار فضیلت در چیز دیگر است که آن تقرب الی الله است.»(همان، ص۳۶۵)
در این جا با پرهیز از بحثهای اجتماعی پیرامون این موضوع، این نکته قابل ذکر است که در هر صورت زندگی انسان باید در یک چارچوب مدون و مشخص، با تعیین دقیق وظایف، حدود، تکالیف و اختیارات اداره شود.
در محدودهی خانواده که کوچکترین واحد جامعه است، باید بر حسب استعداد، روحیات و ظرفیت افراد، تقسیم وظایف شود. خداوند این تقسیمبندی را در خانواده با واگذاری ریاست آن به مرد و تمکین به زن قائل شده است که گرچه به ظاهر جانب مردان را گرفته است، لکن در یک نظام جامع حقوقی، با ملاحظه همهی جوانب و نتیجه نهایی، عدالت به طور دقیق رعایت شده است؛ به شرط آن که مرد و زن در محدودهی الهی گام بردارند.
خانواده، محفلی است روحانی که اگر همهی اعضا موظف به وظایف خود و متعهد بر رعایت حقوق دیگران باشند، به تجلیگاه ارادهی حق، مظهر یگانگی و توحید عملی تبدیل خواهد شد.
ادامه دارد…