- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
اهل حق یک مذهب باطنی است که معتقدان آن بیشتر در مغرب ایران زندگی می کنند. بعضی دیگر از فرق اسلام نیز، مانند: حروفی ها و متصوفه، خود را اهل حق و حقیقت نامیده اند. امّا اهل حق به معنی اخص نام گروهی است که به آن ها علی اللهی هم می گویند. در این نوشته به تاریخ پیدایش این فرقه اشاره شده است.
«مذهب اهل حق مجموعه ای از آراء و عقایدی است که تحت تأثیر افکار اسلامی، زردشتی، یهودی، مسیحی، مهرپرستی و مانوی و هندی و افکار فلاسفه قرار گرفته است.
از نشانه های خاص آنها «شارب» است. یعنی موی سبیل را نمی زنند تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان شارب را معرّف مسلک حقیقت می دانند و معتقدند که شاه ولایت علی ـ علیه السلام ـ نیز شارب خود را نمی زده است، از این جهت زدن شارب را گناه بزرگ می دانند»(۱)، مرکز شان تا قرن هفتم هجری لرستان بوده، سپس این مرکز به کردستان و کرمانشاهان منتقل گردید.
اهل حق به چهار مرحله برای رسیدن به کمال باور دارند که در مرحله اول عمل به واجبات دینی را، لازم می دانند و از این به مرحله شریعت یاد می کنند، ولی در مراحل بعدی، یعنی طریقت، معرفت و حقیقت است که نیازی به عمل کردن بر واجباتی که در اسلام آمده، و ترک کارهای حرام، نیست.(۲)
اهل حقّ یک سری رهبران اصلی دارند که مورد قبول همه خاندانهای آنهاست. که عبارتند از : ۱- نصیر، ۲- بهلول ماهی،۳- شاه فضل ولی،۴- باباسرهنگ، ۵- شاه خوشین،۶- بابا نااوس، ۷- سلطان اسحق ،۸- شاه ویسقلی قرمزی.(۳)
همه اینها همراه با یاران و ساداتی که برای آنان ذکر شده است، مربوط به قبل از قرن هشتم هجری می باشند. امّا از قرن هشتم به بعد، خاندان ها و دودمان های دیگری به وجود آمده اند، به گونه ای که امروزه یازده خاندان مجزّا را تشکیل می دهند که عبارتند از:
۱- خاندان شاه ابراهیم،۲- خاندان عالی قلندر،۳- خاندان بابا یادگار،۴- خاندان خاموش،۵- خاندان میر سور،۶- خاندان سید مصطفی (مصفّی)،۷- خاندان حاجی بابو عیسی،۸- خاندان ذوالنور،۹- خاندان آتش بیگی،۱۰- خاندان شاه حیاس،۱۱- خاندان بابا حیدر».(۴)
فرقه اهل حق هم اکنون به دو گروه، محافظه کار و اصلاح طلب تقسیم می شوند و این طرز تفکر توسط سادات آنها که متأثر از فرهنگ کشورهای غربی بوده، وارد مذهب و آئین آنها شده است.
با توّجه به مطالب یاد شده، باید گفت: در مورد اینکه این فرقه در چه زمانی، به وجود آمده و موسس آن چه کسی است؟ نظرات و آراء مختلفی وجود دارد. طبق نظر جیحون آبادی، نصیر مؤسس و بنیان گذار فرقه اهل حق می باشد. بعد هم ادّعا می کند که نصیر غلام حضرت علی ـ علیه السلام ـ بوده است.(۵)
و نحوه قابل جمع بودن این نظریه با آراء دیگر این است که: همه آنها که به نوعی ادّعا می کنند که بنیان گذار اهل حق هستند، بعد از زمان نصیر بوجود آمده اند و به گسترش مکتب او پرداخته اند. امّا بیشتر رهبران و نویسندگان جدید این فرقه زرنگی کرده، نامی از نصیر نمی برند.
وجه مشترک اینها با فرقه نصیریه هم، همان زیاده روی در بالا بردن مقامات معصومین است. همچنین فرقه اهل حق مسلک و آئین خود را، آئین یاری می نامند و این هم وجه مشترک فرقه اهل حق با نصیریه می باشد. چرا که معنی نصیر که کلمه ای عربی است، همان یاری و کمک می باشد. در نتیجه نصیری های ایران نام خود را به فارسی تبدیل کرده و خود را یار و یارستان و مسلک جدید را دین یاری نامیدند.(۶)
بنابراین می توانیم بنیان گذار این فرقه را نصیر معرفی کنیم و دیگران را گسترش دهنده مکتب نصیر. امّا نه آن چنان که جیحون آبادی افسانه سرائی کرده است. زیرا تاریخ وجود چنین صحابه ای را برای حضرت علی ـ علیه السلام ـ ذکر نکرده است و نه حضرت علی به مصر سفر کرده است، نه در بین راه از قرقر بن کرکر آدرس خواسته و نه گردن زده و پشیمان شده.
امّا در اواخر عصر ائمه ـ علیهم السلام ـ شخصی به نام محمد بن نصیر وجود داشته است. شیخ طوسی هم در کتاب الغیبه او را از یاران اما م عسکری – علیه السلام – شمرده است و می گوید: چون آن امام درگذشت، نصیر، دعوی بابیت و مقام محمد بن عثمان را که از نوّاب اربعه است، کرد و از سعد بن عبدالله روایت می کند: محمد بن نصیر نمیری دعوی نبوت می کرد و می گفت: امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ وی را بدان کار برانگیخته و او خداست. محمد بن نصیر زناشوئی با محارم و نزدیکی با مردان را روا می شمرد و آن را نوعی فروتنی و خدمت گذاری می دانست و می گفت: این کار از شهوترانی نیک است و خداوند آن را ناروا نشمرده است.(۷)
امّا اینکه در عصر حاضر رهبری این فرقه به عهده چه کسی می باشد؟ باید گفت: از مطالب بالا هم روشن شد که این فرقه از یازده خاندان و دوده (دودمان) تشکیل شده، در نتیجه رهبری هر خاندان را رهبران و سادات آنها برعهده دارند. البته در مورد سادات فرقه اهل حق، باید گفت: آنها نه سید نسبی هستند و نه حسبی به این معنی که سادات آنها سید واقعی و هاشمی نیستند، بلکه هر یک از بزرگ خاندان که رهبری آنها را به عهده دارند، سید هم محسوب می شوند. امّا عده ای از اهل حق خودشان بعضی از بزرگان و رهبران خود را سادات حسبی و نسبی می دانند. خصوصاً در مورد سه خاندان ۱- شاه ابراهیمی و ۲- خاندان آتش بیگی و ۳- خاندان خاموشی.(۸)
در پایان به عنوان مثال باید گفت: رهبری خاندان آتش بیگی الآن بر عهده سام مشعشعی است و دیگر خاندان ها هر کدام رهبران خاص خود را دارند. و رهبری خاندان شاه حیاس نیز به عهده بهرام الهی فرزند نور علی الهی رئیس فرقه مکتب، می باشد.
اجمالی از بزرگان فعلی اهل حق که رهبری دوده ها و خاندانهای آنان را بر عهده دارند آورده می شود.
خاندان شاه ابراهیمی سید قاسم افضلی متوفی ۱۳۷۷- سید علیار ثانی معروف به سید عزیزی- سید جمشید – سید علیار بزرگ- سید اسماعیل – سید فضل الله بیک- افضل خان- شمسعلی بیک- رضا بیک ثانی- فتح الله بیگ- رضا بیگ بزرگ و ….(۹)
پی نوشت
- مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم، ص۸۷.
- الهی، نورعلی، برهان الحق، تهران، جیحون، هشتم، ۱۳۷۳ه ش، ص۱۳۹.
- مالامیری کجوری، احمد، اهل حقّ، بیجا، سرّ مرتضی، چاپ اوّل، ۱۳۷۶، ص۲۳.
- الهی، نورعلی، برهان الحق، تهران، انتشارات جیحون، چاپ هشتم، ۱۳۷۳ه ش، ص۵۲و۵۶.
- جیحون آبادی، نعمت الله، شاهنامه حقیقت، تهران، جیحون، ۱۳۷۳ه ش، ص۱۳۵.
- مالامیری کجوری، احمد، اهل حق، بیجا، انتشارات مرتضی، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص۱۶۳.
- طوسی، محمدبن حسن، الغیبه، قم، موسسه معارف اسلامی، ۱۴۱۱ه ق، ص۲۴۴.
- سلطانی، محمدعلی، خاندانهای حقیقت در کرمانشاه، تهران، سها، چاپ دوم، ۱۳۸۱ه ش، ص۱۸.
- سلطانی، محمد علی، تاریخ خاندانهای حقیقت، تهران، انتشارات: سها، چاپ دوم، ص۲۵.
منبع: نرم افزار پاسخ مرکز مطالعات حوزه