- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 18 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مقدمه
شاید جالب باشد که پژوهندهاى بخواهد با پرداختن به مسائل فرا طبیعى تاریخ آینده بشریت را در سطورى چند بنگارد.امّا در نظر بسیارى از مردم، این تاریخ، چیزى فراتر از نقل مجموعهاى از پیش بینی هاى بیپایه و اساس نیست. و چه چیزى بدتر از این که پیشبینیهاى آن شخص، دروغ از آب درآید و سستى اندیشه هایش بر ملا گردد.
در این صورت شاید بهتر باشد که آن پژوهنده از چنین تاریخنگاریاى صرف نظر نماید و زنجیره حوادث روزگار را به دست سرنوشت بسپارد و گمان مبرد که میتواند از وقایع آینده پرده بردارد و یا به عالم غیب نظر افکند.
از سویى دیگر این امکان نیز وجود دارد که یأس و ناامیدى از فراچنگ آمدن وقایع آینده را از فکر و ذهن زدود و در راه شناخت آن، با جدیّت قدم برداشت. این در حالى است که میدانیم این تلاش اگر چه در حقیقت روایتگر وقایعى است که تا به حال اتفاق نیفتاده و تنها »آینده« است که میتواند آن را آشکار سازد و عیان نماید ولى هرگز مدعى شناخت عالم غیب نمیباشد؛ همچنانکه پیشبینى صرفى که پایه و اساسى هم ندارد، نیست.
براى توضیح بیشتر این دیدگاه، آن را از جهات متعدد بررسى می کنیم:
الف) اهمیت موضوع؛
ب) روش استدلال؛
ج) مشکلات موجود در این مبحث؛
د) راههاى خارج شدن از این مشکلات؛
ه’) ترتیب بخشها و فصلهاى این کتاب.
الف) اهمیت موضوع
این موضوع (تاریخ آینده جهان)، اهمیت خود را وامدار اهمیت بحث درباره امام مهدى(علیه السلام) است؛ زیرا این تاریخ (تاریخ آینده جهان) یکى از شاخههاى مباحث مهدویت است.
اساس شکلگیرى اندیشه مهدویت در نزد معتقدان به آن، چنین است که امام مهدى(علیه السلام) یگانه مصلح عالم در روزگاران آینده است و هموست که بساط ظلم را برمیچیند و طومار تاریکى را در هم میپیچد و نور و سرور را به اهل زمین ارزانى میدارد. در نتیجه سزاوار است که هر فردى براى شناخت رفتارها و اقدامات این مصلح بزرگ در »روز موعود« و نیز روشها و سیاستهایش در تدبیر و رهبرى قیام جهانى، مشتاقانه قدم بردارد.
اینجا دهها پرسش در برابر ما و هر کسى که با زندگى پیچیده و مدرن عصر جدید مواجه است، قد علم میکند.
آیا امام مهدى(علیه السلام) همین تشکیلات و سازماندهى را با همه قلمروهاى متفاوتش خواهد پذیرفت یا آنکه او براى جهان، چهرهاى دیگر را ترسیم خواهد نمود و از نو عالمى دیگر خواهد ساخت؟
هرگاه این بررسیها بتواند، برخى از گرههاى بحث را بگشاید و به تعدادى از این پرسشها، پاسخ دهد، ما به خواسته خویش رسیدهایم.
در این صورت، سخن از »تاریخ پس از ظهور«، یعنى: ۱- آگاه شدن از روز اصلاح جهان به دست امام منتظر(علیه السلام) و این نیز یعنى پرداختن به نتایج نهایى که اندیشه مهدویت، عهدهدار تحقق بخشیدن به آنهاست؛ ۲- شرح و توصیف زندگى انسان نمونه و آرمانى در آینده نیکى که در انتظار اوست.
ایمان و باور ویژه به نظریه مهدویت – همچون اعتقاد شیعه به غیبت طولانى براى مهدى موعود(علیه السلام) – پیش شرط مطالعه و پژوهش در این تاریخ نیست؛ زیرا میتوان تصور کرد که امام(علیه السلام) به وظایف خود پس از ظهور عمل کنند، چه پیش از آن غایب بوده باشند و چه نباشند.۱ از اینروست که ثمرات این بحث، شامل همه مسلمانانى میشود که به اندیشه مهدویت – به شکل عام – ایمان دارند؛ بلکه حتى نسبت به غیر مسلمانانى که منتظر منجى جهانیاند، تأثیر قابل ملاحظهاى دارد.
از زاویهاى دیگر، اهمیت این بحث در آنجا آشکار میشود که ما تلاش کنیم هر آنچه را که در مورد حوادث و اتفاقات روز ظهور و پس از آن گفته شده یا میشود از افسانهها و خرافات پاکسازى شود، همچنین کوشش نماییم که تنها به مطالبى که با دلیل به اثبات رسیده، اکتفا و سخنان بیپایه و اساس را ردّ کنیم.
همچنین ثمره این بحث در موضوع ارتباط محکم بین روز موعود و اهداف بزرگى که عالم و آدم براى آنها آفرید شده است آشکار میگردد؛ همان اهدافى که کاروان انبیا، اولیا، شهدا و همه مصلحان در طول تاریخ، موظف به حرکت در آن مسیر هستند.
پس از این، روشن خواهد شد که روز ظهور، یک امر تصادفى و غیر منتظره و یا یک تقدیر کور و بدون برنامه قبلى نیست بلکه نتیجه طبیعى اراده پروردگار در برنامه کلى خویش است که در مقدمه چینى آن، انبیا مشارکت کرده و به خاطر آن، ادیان الهى را تبلیغ نموده و در راهش فداکارى و جانفشانى کردهاند.
ثمره دیگر این بحث آن است که شخص میتواند پس از آگاهى از این تاریخ، در مورد ویژگیهاى امام مهدى(علیه السلام) و اقداماتش در هنگام ظهور به اندازه کافى بیندیشد و دریابد که آیا آن کسى که ادعاى مهدویت دارد، همان مهدى موعود و رهبر قیام جهانى است و یا مردى دروغگو و باطل اندیش است.
چون ممکن است کسى در طول زندگى یا در مطالعات تاریخیاش، با ادعّاهاى متعدد مهدویت روبرو شود؛ دراین صورت اگر این شخص از کسانى باشد که اندیشه مهدویت را به طور کلى و اجمالى قبول دارد و نه دقیق و جزء به جزء، در ابتداى امر درمیماند که آن ادّعا را راست بداند و یا دروغ بپندارد در نتیجه نخواهد دانست که آیا او همان مهدى منتظر است یا خیر.
اگر چه اندیشه اسلامى از طریق برهان کلامى، میتواند این مشکل را حلّ کند ولى ما میتوانیم با چشمپوشى از این شیوه، این مشکل را از راه استدلال تاریخى حلّ کنیم. این امر با تلاش براى تطبیق ویژگیهایى که از نظر تاریخى براى امام(علیه السلام) ثابت شده بر هر شخصى که ادعاى مهدویت دارد، امکانپذیر است. در نتیجه اگر آن ویژگیها بر آن فرد تطبیق کرد، او همان مهدى موعود است.
حقیقتاً جاى تأسف است که کسى مهدى موعود واقعى باشد امّا افراد نتوانند او رابشناسند یا آنکه کسى به دروغ ادّعاى آن را بکند امّا دیگران نتوانند دروغگو بودنش رادریابند، و به دلیل پیروى از او به بیراهه کشیده شوند.
در نتیجه باید هر فردى، معیار و محکى عقیدتى و ملاک و میزانى تاریخى داشته باشد که بتواند به وسیله آن حق را از باطل تشخیص دهد. اسلام هر دو معیار عقیدتى و تاریخى را در اختیار ما قرار داده است امّا آنچه که محلّ بحث ماست، همان معیار و میزان تاریخى است.
اینها برخى از ثمرات این بحث است که بهدلیل اهمیت بالاى آن، شایستگى دارد که بهعنوان شاخهاى از معارف اسلامى و رشتهاى از رشتههاى علوم انسانى مطرح گردد.
ب) روش استدلال
روش استدلال در این مباحث، تابعى است از نتایجى که میخواهیم به آنها برسیم. ما باید آن نتایج و نیز محل احتیاج به آنها را بشناسیم تا آنکه استدلالهایى مناسب با آن نتایج را سامان دهیم.
ذیلاً تقسیمات سه گانهاى را براى آن نتایج میآوریم:
۱. تقسیم از نظر جهتگیرى اندیشه مهدویت؛ یعنى مشخص کردن مصلح منتظر در نظر فرد. این جهتگیریها داراى سه عرصه اصلى است:
۱-۱. آن مصلح منتظرى که غیرمسلمانان (مسیحیان، یهودیان، هندوان و…) با وجود اختلافشان در مورد شخص او و ویژگیهایش، بدان معتقدند.
۲-۱. آن مصلح منتظرى که همه مسلمانان باورش دارند. او مردى است که لقبش، مهدى است؛ در زمان خویش به دنیا خواهد آمد و زمین را از قسط و عدل میآکند پس از آنکه از ستم و بیداد پر شده باشد.
۳-۱. آن مصلح منتظرى که امامیه چشم به راه اویند؛ او امام محمدبن الحسن بن على(علیه السلام) است که ظهور خواهد کرد و زمین را از قسط و عدل لبریز مینماید پس از آنکه از ستم و جور آکنده شده باشد.
این عرصههاى سه گانه در جوهر خویش، یکى هستند و اشاره به مفهوم واحدى دارند که در برنامه کلى الهى مندرج است؛ ادیان گذشته به آن بشارت دادهاند و اسلام آن را تأیید کرده است.
البته اختلاف آنها ناشى از شرایط خاصى است که نوعى ارتباط با تربیت فکرى بشر دارد.
در هرحال، سزاست که در استدلال بر وقایع آینده از اصول مشترک و مسلّم در بین عرصههاى سه گانه بهره ببریم تا آنکه سخن ما براى آنها تا حد امکان، صحیح و قابل قبول باشد.
البته تا حد زیادى، شناخت اصول مشترکى که بیانگر مفهوم کلى مهدویت باشد، مشکل میباشد و این به دلیل عدم توافق بر امور مشترکى است که بتوان بحث را از آنجا آغاز کرد.
با این حساب، بحث از جزئیات حوادث روز موعود و اقداماتى که پیشواى منتظر به آن دست خواهد زد، نشدنى است و در نهایت آنچه به طور اجمال میتوان شناخت و برآن توافق کرد، همان پیاده کردن عدالت برزمین است.
آرى، اگر فقط به دیدگاه یهود و نصارى و اسلام در مورد مصلح منتظر بسنده کنیم، میتوان از برخى اصول مشترک و مورد توافق آغاز کرد و به بعضى جزئیات وقایع روز موعود نیز رسید؛ مانند آنکه: در احادیث اسلامى آمده است که در آن روز، مسیح(علیه السلام) فرود میآید.
اما از رهگذر عرصه هاى دوم و سوم میتوان به جزئیات حوادث روز موعود، استدلال نمود و به اصول مشترک بسیارى دست یافت. در این استدلالها، منبع مورد توافق عبارت است از: آیات قرآن کریم که وعده روزى را دادهاند که اسلام عدالت محور، پیاده خواهد شد و نیز روایاتى که مورد پذیرش امامیه و غیرامامیه است. (البته درباره آن روایاتى که مختص هر فرقه است، پس از این سخن خواهیم گفت).
خوب است یادآورى کنیم که اخبار امامیه، بسیار بیشتر از روایات غیر امامیه، به نقل حوادث تاریخى پس از ظهور پرداخته است. به ویژه آنجا که از امام مهدى(علیه السلام) و یاران و اقدامات آن حضرت یاد میکنند. گرچه در اخبار غیرامامیه هم در مورد مسیح(علیه السلام) ، دجال و علائم قیامت فراوان سخن رفته است.
۲. تقسیم از لحاظ مقدار حوادثى که به دنبال دستیابى به آن و اثبات تاریخیاش هستیم. اگر ما در پى اطلاع یافتن از کلیات و نیز جزئیات تاریخ پس از ظهور و ذکر وقایع آن و سخنان افراد آن دوره باشیم، باید گفت این خواستهاى است غیرممکن که فراراهش بنبست قرار دارد؛ زیرا در روایاتى که در مورد تاریخ پس از ظهور نقل شده، رخنه و گسستهاى وسیعى وجود دارد.
البته پرداختن به آن جزئیات، نه اهمیتى و نه مصلحتى براى این زمان (که زمان پیش از ظهور است) دارد و تنها آینده است که ظرف تحقق آن میباشد و خداوند بر ایجاد آن تواناست.
در نتیجه تحقق هر کدام از ثمرات بحث از تاریخ پس از ظهور، منوط به امثال این جزئیات نیست بلکه صرفاً در مورد آنها، شناخت اندیشههاى عمومى و وقایع مهم در آن دوره که در روایات آمده، به صورتى که امکان اثبات تاریخیاش باشد، کفایت میکند.
از این رو نمیتوان از پژوهشگر تاریخ پس از ظهور، انتظار داشته باشیم، بیش از این وارد جزئیات شود؛ زیرا او به مقتضاى نوع کار و منابعى که در دسترس دارد، تنها میتواند به اندیشه هاى عمومى و وقایع مهم بپردازد.
ج) تقسیم از جهت آنچه که ما از لحاظ اثبات تاریخى به دنبال آن هستیم. گاهى ما در پى حصول اطمینان از وجود حادثه مشخصى هستیم و گاهى نیز به روایات معمولى براى اثبات وجود آن حادثه معین بسنده میکنیم.
بدین جهت، براى ما دو موضع وجود دارد:
موضع اول: هنگامى است که بخواهیم از وجود حادثه معینى که زمان وقوع آن پس از ظهور است، اطمینان حاصل کنیم. در این صورت میتوانیم به منابع زیر اعتماد نماییم:
۱. قرآن کریم که ظاهر برخى آیات آن به روشنى بر ویژگیهاى عدالت اسلامى و خیراتى که در صورت پیاده شدن احکام اسلامى به بشریت میرسد، دلالت میکند.
۲. روایات متعددى که همه یک حادثه معیّن را نقل میکنند به طورى که یکى بر دیگرى قرینه میباشد و آن را تصدیق میکند به طورى که در مجموع، موجب اثبات تاریخى در هر زمینه معمولى از زمینههاى تاریخ میباشد.
۳. اخبارى که شیعه و سنّى روایت کردهاند به شرط آنکه بر نقل یک حادثه معیّن توافق داشته باشند. هرچند تعداد این روایات کم باشد؛ چون همین تعداد کم هم در اثبات آن حادثه معیّن، کافى است.
شرایط روایت و راویان در هر مذهبى، ویژه همان مذهب است، و همین امر باعث اختلاف در نقل روایت میشود؛ در نتیجه هنگامى که آنها برنقل مضمون یک روایت واحد، توافق نمایند، تا حدّ بسیار زیادى از خطا واشتباه دور خواهیم ماند.
۴. خبرى که قواعد و اصول اسلامى آن را تأیید میکند و در نتیجه براى اثبات تاریخى کافى میباشد. مانند اخبارى که میگوید امام مهدى(علیه السلام) اسلام رإ؛۷ ۲همانطور که پیامبر(ص) آورده، پیاده خواهد نمود. در نتیجه، این روایت و امثال آن، مطابق نظر اسلامى است که آموزههایش تا نهایت دنیا، برقرار و مستمّر میباشد.
۵. اصول کلّى اسلامى که بر اساس آنها در علومى همچون: کلام، فقه و … استدلال میشود.
حال اگر این قواعد در محل خودش اثبات شود، براساس آن میتوان به نتایجى رسید. مانند: »قاعدهاى که صدور حکم قضایى را تنها پس از استماع سخن شهود وارائه ادله – در صورت موجود بودن آنها – جایز میداند« که بر این اساس، روایاتى که میگوید: امام مهدى(علیه السلام) بدون استماع سخن شهود و ارائه ادلّه، قضاوت میکند، ردّ میشود. همچنانکه توضیح این مطلب پس از این خواهد آمد.
در نتیجه هرگاه منابع فوق، بههمراه نتایجش گرد هم آیند، طرح کلى ما درباره تاریخ پس از ظهور کامل میگردد؛ زیرا بدین وسیله خواهیم توانست هر آنچه را که در دوره ظهور، مهم و قابل توجه است اثبات کنیم.
نهایتاً بخشى از جزئیات حوادث روز موعود باقى میماند که در موضع دوم اثبات میشود؛ زیرا منابع پیش گفته در موضع اول، قادر به اثبات آنها نیستند.
موضع دوم: هنگامى است که بخواهیم براى اثبات یک مسأله تاریخى به طور معمول به خبر واحد بسنده کنیم. این همان راهى است که براى فهم شمارى از جزئیات به آن نیازمندیم؛۲ گرچه ارزش این اثبات؛ بیشتر از ارزش خبر واحد نخواهد شد.
براین مبنا خواهیم توانست، برخى منابع را بپذیریم و برخى دیگر را ردّ کنیم.
امّا منابعى که آنها را میپذیریم:
۱. خبر واحدى که قرینههاى اندکى آن را تأیید میکند؛ قراین حالیه، یا وجود دو روایت با یک مضمون، یا وجود دو سند براى یک روایت که یکى از آن دو قرینهاى است بر درستى دیگرى.
۲. خبر واحدى که به عنوان اثبات کننده حکمى شرعى، معمولاً در فقه پذیرفته میشود و آن خبرى است که از طریق عدهاى از راویان مورد وثوق، به نخستین راوى میرسد. در نتیجه میتوان آن را به لحاظ موضع دوم، اثباتى کافى به حساب آورد، حتى اگر قرینهاى هم بر راست بودن آن وجود نداشته باشد.
و اما منابعى که آنها را نمیپذیریم:
۱. خبرى که اصول کلى اسلامى، آن را ردّ میکند، خواه خبر واحد باشد و خواه خبر غیر واحد؛ خواه برگرفته از قرآن کریم باشد، خواه برآمده از سنّت و خواه از غیر آن دو.
۲. خبرى که برایش معارضى یافت شود و این هنگامى است که ما دو خبر داشته باشیم که یک واقعه را به دو صورت متفاوت و یا متضاد نقل کرده باشند.
در این گونه موارد اگر یکى از دو خبر معارض، بر دیگرى رجحان داشته باشد (مانند آنکه مستفیض باشد یا با اصول کلى اسلام یا شواهد دیگر موافق باشد) آن را میپذیریم و دیگرى را رها میکنیم و اگر در هیچیک از دو خبر معارض، رجحانى نباشد، هر دو خبر از ارزش اثباتگرى تاریخى ساقط میشوند.۳
۳. منبعى که نه تأیید میشود و نه ردّ؛ مانند خبرى که راویانش مورد وثوق نیستند و محتواى آن نیز ارتباطى مستقیم با اصول کلى اسلام ندارد تا بر درستى یا نادرستى آن گواهى داد. در نتیجه، چنین منبعى صلاحیت اثبات تاریخى راندارد.
با رد این منابع سه گانه، میتوان ملاحظه نمود که روایات بیان کننده وقایع روز موعود، از هرگونه دستبرد، توهم و یا افسانه پردازى که ممکن است به آنها راه بیابد، پالایش شده است. بدین ترتیب، منابع مورد اتکاى ما در کمال وضوح و روشنى خواهد بود و میتوان از آنها براى عرضه تفکر مهدویت در جهان استفاده کرد.
ج) مشکلات موجود در این مبحث
این مشکلات از جمله اقتضائات مبحث تاریخ پس از ظهور است. البته در اینجا باید آن مشکلاتى را که به طور کلى به تاریخ غیبت برمیگردد۴ و نیز آن مشکلاتى که به طور خاص به روایات وارد شده درباره امام مهدى(علیه السلام) برمیگردد،۵ استثنا کنیم؛ زیرا در جاى خود به آنها پرداختهایم.
در اینجا فقط به طرح مشکلاتى که مختص به تاریخ پس از ظهور است، بسنده میکنیم. در مقام مقایسه میتوان گفت که این مشکلات، گاه در عنوان با آن مشکلات دیگر، یکى است ولى از لحاظ ساختار و ارزش متفاوت میباشد.
این مشکلات را میتوان چنین فهرست نمود:
مشکل اول: نمادین و رمزى بودن روایات نقل شده درباره حوادث آینده در بسیارى از موارد به ویژه در روایاتى که به شخص امام مربوط میشود؛ مانند این روایت: »هنگامى که [امام مهدى(علیه السلام) ] پرچمش را حرکت میدهد، شرق و غرب عالم براى او روشن میشود« یا این روایت که: »[امام مهدى(علیه السلام) ] دستش را بر سر مردم مینهد و عقول آنها را کامل مینماید« و یا این حدیث که »پرچمش از پنبه و کتان نیست بلکه برگى از برگهاى [درختان] بهشتى است« و تعابیرى از این قبیل.
مراد این روایات، حقایق نابى است که الفاظ آن در معانى متعارف خود، بهکار نرفته است.۶
مشکل دوم: کلّى گویى عمدى در روایات و سکوت درباره برخى از سخنان و کارهایى که پس از ظهور اتفاق خواهد افتاد به طورى که معلوم است گوینده معصوم(علیه السلام) عمداً برخى حقایق درباره محتواى سخنان امام مهدى(علیه السلام) را در ابتداى ظهورش در مسجدالحرام نیاورده است و یا خاموشى روایات درباره مضمون سخنان آن حضرت به هنگام ورود به عراق در مسجد کوفه؛ و همچنین سکوت آنها در مورد بسیارى از مواعظ آن امام و نیز روشهاى آزمایش یارانش. بلکه تنها فرمودهاند: »من درباره آنچه او [امام مهدى(علیه السلام) ] به مردم میگوید، داناترم.«
اما این که امام مهدى(علیه السلام) به مردم چه میگویند راهى به دانستنش نیست. مانند این روایت است، روایاتى که درباره یاران امام مهدى(علیه السلام) وارد شده است. معصوم(علیه السلام) میفرماید: »…و من نام آنها و پدرانشان را میدانم…«.
اما حتى نام یک نفرشان را هم نمیبرد.
مشکل سوم: وجود رخنه و فضاهاى خالى در روایات و عدم رعایت زنجیره حوادث.
این اشکال اگر چه ویژه تاریخ پس از ظهور نیست ولى در این تاریخ، نمود و حضور بیشترى دارد. در نتیجه، رعایت زنجیره زمانى شمارى از حوادث، تقریباً ناممکن است. همچنان که بسیارى از اقدامات مهمى که پس از ظهور انجام خواهد گرفت، به طورکلى مسکوت مانده است. قابل ملاحظه اینکه به هر مقدار که از آغاز ظهور دور میشویم، وقایع نقل شده در اخبار، کمتر میشود و رخنه و گسست بین روایات افزون میگردد؛ علاوه بر آنکه بیان رمزى و کلّى گویى نیز زیاد میشود.
در نتیجه مشکلاتى که بیان شد، ملاحظه میکنیم حوادثى که کمى قبل و بعد از ظهور رخ میدهد، در حجم فراوانى از روایات به ما رسیده است؛ اما در دوره زمانى پس از آن، غیر از حوادث پراکنده و سخنان متفرقى که ترتیب هم ندارند، حدیثى نقل نشده است.
هر چه از زمان ظهور دورتر میشویم و مثلاً به واقعه رحلت یا شهادت امام(علیه السلام) و یا به جانشین پس از ایشان میرسیم، روایات بسیار بسیار کمتر میشوند.
پیامبر و ائمه(علیه السلام) به چند سبب این مشکلات سهگانه را به طور عمد در سخنان خود درباره امام مهدى(علیه السلام) باقى گذاردهاند. مهمترین آنها عبارت است از:
وجود گسست و فاصله فکرى و فرهنگى بسیار عمیق، بین دوره صدور این روایات و دوره زمانى که این روایات درباره آن سخن گفتهاند.
این بدان جهت است که رشد و تعمیق اندیشه اسلامى در خلال قرنهاى طولانى که بین این دو دوره قرار دارد و همچنین رشد و تکامل بیشتر آن بهدست امام مهدى(علیه السلام) ، چیزى است که فهم و درک مسائل زمان ظهور رابرا ى مردمى که در عصر پیامبر و ائمه(علیه السلام) میزیستهاند ناممکن میساخته است.
و از اینرو طبق قاعدهاى که میگوید: »با مردم به اندازه عقلشان سخنگو« مصلحت آن بوده که معصومین(علیهم السلام) بهطور کلى از این مسائل با صراحت سخن نگویند.
مشکل چهارم: این مشکل آنجا پیش میآید که بخواهیم براساس مذهب خود، روایات را در مسیر خاصّى که میخواهیم پیش ببریم.
سخن درباره این مشکل – به حسب اینکه روایات نقل شده گاه از منابع اهل سنّت است و گاه از منابع امامیه – به دو بخش تقسیم میشود:
بخش اول: روایات موجود در منابع اهل سنّت؛ مانند: صحاح ستّه و غیر آن. این روایات نیز که دربردارنده پیشبینى حوادث آینده است به چهار دسته، تقسیم میشود:
۱. آن دسته از روایات که قلمرو وسیعى دارند و جهتگیریهاى مهم فکرى را نشان میدهند؛ همچون بیان فتنه و جنگهایى که در طول این تاریخ واقع میشود و موضعى که هر مسلمانى باید در برابر آنها داشته باشد؛ سخن درباره دجّال و ویژگیها و کارهایش و نیز سخن درباره عیسى بن مریم (علیه السلام) و فرود آمدن او از آسمان و جنگهایش با دجّال و نیز با یأجوج و مأجوج پس از گشودن سدّى که در پشت آن زندانى شده بودند و همچنین مضامینى از این دست که حجم فراوانى از روایات در مورد حوادث آینده را دربرمیگیرد. البته بخشى از این روایات به تاریخ غیبت کبرى برمیگردد و ارتباطى با روز موعود ندارد ولى آن مواردى که به تاریخ پس از ظهور برمیگردد مانند: فرود آمدن مسیح و…، بزودى دربارهاش بحث خواهیم کرد.
۲. روایاتى که اصل وجود امام مهدى(علیه السلام) را ثابت میکنند و اینکه او از فرزندان حضرت فاطمه(س) است؛ به همراه بیان نام و ویژگیهاى ظاهرى ایشان و اینکه زمین را از عدل و داد آکنده خواهد ساخت. مجموعه این روایات، بسیار بیشتر از حدّ تواتر است و وجود امام مهدى(علیه السلام) را بهطور قطع ثابت میکنند. با این وصف، این روایات در بحث تاریخ پس از ظهور، تنها اندکى براى ما سودمندند.
۳. اخبارى که به توضیح نتایج اجراى کامل دین اسلام و ثمرات فراوانى که از عدالت حقیقى حاصل میشود، میپردازند؛ مانند روایاتى که بر فراوانى ثروت در آن دوره دلالت میکنند و یا روایاتى بدین مضمون که: »انسان در آن زمان به دنبال کسى میگردد که زکاتش را به او بدهد ولى کسى را پیدا نمیکند.« و یا این که »در آن زمان کوهى از طلا از رود فرات سر برمیآورد (آشکار میشود) « در صورتى که آن را به وسعت کشت و کار و فراوانى خیرات تفسیر کنیم.
این دسته از روایات در منابع اهل سنت، پیوسته به نام مهدى(علیه السلام) و مسأله ظهور ایشان نیست ولى عقلاً و برهاناً امکان تحقق محتوا و مضمون این روایات، جز در دوره پس از ظهور وجود ندارد؛ زیرا تا پیش از آن، امکان اجراى جهانى و عملى نمودن کامل آن نیست.
۴. روایاتى که با یادکرد از نام و عنوان »مهدى« به بیان مصالح و نیز برخى از ثمرات بزرگى که بر ظهور امام مهدى(علیه السلام) مترتّب خواهد شد، پرداختهاند.
اگرچه در صحاح ستّه، یاد کردى از این دسته روایات نشده ولى در منابعى همچون: مسند احمد بن حنبل و مستدرک حاکم و اربعین حافظ اصفهانى و…آمده است. بهترین مثال براى آن، روایتى است که در این منابع، با مضمون زیر از پیامبر(ص) نقل شده است:
این امّت (امت اسلامى) در روزگار او (امام مهدى(علیه السلام) از نعمتهایى برخوردار میشوند که هرگز سابقه نداشته است. ساکنان زمین و آسمان از مهدى(علیه السلام) خشنود خواهند شد.«
از این دست روایات، بسیار است امّا در آنها کلّیگویى و تا حدودى ابهام وجود دارد. هرچند هم این روایات، زیاد باشد، تنها بخش کوچکى از اقسام چهارگانه روایات اهل سنّت را تشکیل میدهد.
بخش دوم: روایات موجود در منابع امامیه، که به نوعى با تاریخ پس از ظهور ارتباط دارند.
رویکرد فکرى حاکم بر این روایات، معمولاً همان رویکرد قومى و مذهبى است. بدین ترتیب که امام مهدى(علیه السلام) طبق آن نگاه مذهبى، به گفتوگوى با مخالفان میپردازد و بهخاطر آن میجنگد و همچنین بر آن اساس، امتحانات پیچیدهاى را از دیگران به عمل میآورد گویى که در دنیا به غیر از مسلمانان، انسان دیگرى وجود ندارد. آرى، این سخنى منطقى است که بگوییم امام مهدى(علیه السلام) مسلمانان را بر گرد محور »حق«ى که به آن اعتقاد دارد، جمع خواهد کرد و مردم را بر آن اساس، امتحان خواهد نمود. ولى نباید این نکته را از نظر دور داشت که به هرحال، تلاش آن حضرت، تنها معطوف به مسلمانان نخواهد بود؛ زیرا همچنانکه پس از این استدلال خواهیم کرد، دعوت او جهانى است و از سوى دیگر میدانیم که جمعیت غیرمسلمانان در ابتداى ظهور، چندین برابر مسلمانان است که به همان دلیل، زمین تا آن روز آکنده از ظلم و جور خواهد ماند. در اینصورت نتیجه میگیریم سعى و تلاش امام(علیه السلام) و یاران خاص و مخلصاش که معطوف به سایر نقاط جهان است، چندین برابر عنایت و تلاش ایشان در جهت مسلمانان یا دست کم به اندازه آن میباشد.
اما این که سعى و تلاش امام براى مسلمانان چندین برابر سعى و تلاش ایشان براى غیرمسلمانان میباشد – همچنانکه منابع امامیه برآن دلالت دارد – امرى نامفهوم است.
شاید بتوان در روایات براى امثال این رویکرد فکرى، توجیهات کافى آورد امّا بههرحال این روایات درباره موضع امام(علیه السلام) در برابر غیرمسلمانان، مختصر و سربسته هستند. مهمترین توجیهاتى که ممکن است در این باره به عمل آورد، عبارت است از اینکه: این روایات در واقع، بازتابى از شرایط سیاسى، اجتماعى در زمان صدور آنها هستند. البته این بدان معنى نیست که این روایات دروغ یا به صورت خاصّى، ساختگى میباشند؛ (زیرا هر روایتى بر طبق روشى که در جاهاى دیگر باز گفتهایم، منطق خاّص خودش را دارد.) بلکه مراد آنست که به دلیل شرائط ظالمانه و تنگناها و سختیهاى وارد شده از سوى حکام اموى و عباسى، که اصحاب ائمه(علیه السلام) با آن دست به گریبان بودند، در میان شیعیان چنین انعکاس یافته بود که امویها و عباسیها، نماینده سایر مذاهب اسلامیاند. از این رو بود که به مسایل مذهبى، بیش از حدّ واقعیاش پرداخته میشد و بدینجهت هواداران ائمه(علیه السلام) بیش از جهات دیگر، نیاز داشتند که به مدد ائمه معصومین(علیهم السلام) ، روحیه خویش را بالا ببرند. براى این هدف، راهکارهایى را در نظر گرفتند. از جمله مهمترین آنها عبارت بود از: اعلام مواضع امام مهدى(علیه السلام) در این مورد (مسائل مذهبى) و ساکت شدن از بیان سایر مواضع و کارهاى ایشان که ارتباط زیادى با آن مسائل نداشته، گرچه ممکن است که در حکومت جهانى آن حضرت از اهمیت بالایى نیز برخوردار باشد.
میتوان گفت جامعه آن زمان نتوانست این رخنه و فضاى خالى را که در روایات بر جاى مانده بود، به خوبى هضم نماید؛ زیرا این روایات، عمق و گسترهاى جهانى داشت و مردم در زمان صدور این روایات، قادر به فهم کامل آن نبودند و بر طبق قانون »کلّم الناس على قدر عقولهم«، امامان معصوم(علیه السلام) نمیتوانستند درباره جهانى بودن حکومت امام مهدى – با وجود اهمیت زیاد آن – به تفصیل سخن بگویند.
به هر حال، این مشکل (مشکل چهارم) واقعاً چارهاى ندارد و در روایات درباره روابط امام(علیه السلام) با غیر مسلمانان، جز مطالبى بسیار اندک چیزى نیامده است.
مشکل پنجم: نقص شخص پژوهشگر؛ به آن دلیل که او تنها نماینده یک مرحله از مراحل متعدد رشد و بالندگى اندیشه اسلامى است.
براى روشن شدن این مطلب، نکاتى آورده میشود:
نکته اول: مفهوم اندیشه اسلامى، در دو سطح مستقل مطرح میگردد:
سطح اول: اندیشه اسلامى به عنوان مجموعهاى از حقایق و قوانین آنچنان که خداوند متعال و پیامبر او و ائمه(علیه السلام) آن را معرفى کردهاند. این همان اندیشه برتر اسلامى و طرح و برنامه کامل و عادلانه براى زندگى انسان است.
سطح دوم: آن اندیشه اسلامى که علماى اسلام و متفکران مسلمان در طول اعصار مختلف مطرح ساختهاند.
این اندیشه که حاصل تبلیغات و روشنگریهاى شارع مقدس در کتاب و سنّت است تا حدّ فراوانى، برگردان و حکایتى از سطح اول و برآمده از آن است.
هدف اساسى آن است که امّت اسلامى را از طریق تمرین و دقتورزى در سطح دوم – که نمادى از سطح اول است – بتوان براساس فهم و اطاعتپذیرى از سطح اول، تربیت کرد. و امّت اسلام، نسل در نسل باید این ترتیب رإ؛: تدریجاً بهعهده بگیرد.
اندیشه اسلامى همواره در سطح دوم خود، در راه رشد و تعمیق هر چه بیشتر قرار دارد و از این رو درست است که گفته شود: هر یک نسل یا چند نسل از امت اسلامى، نمادى است براى یک مرحله از مراحل سیر اندیشه اسلامى که همواره در حال رشد و بالندگى است. و باید اعتراف کرد که اندیشه اسلامى هنوز به کمال خود نرسیده و حتى پارهاى از مسائل وجود دارد که اصلاً به آنها پرداخته نشده است؛ همچنانکه بر پژوهشگران این حوزه، پوشیده نیست.
نکته دوم: از این همه، نتیجه میگیریم: هر محقق و اندیشمندى، به طور طبیعى، فرزند زمانهاى است که در آن زیست میکند و هر چند هم نبوغ و استعداد فراوانى داشته باشد، نمیتواند زمان را درنوردد و مدعى شود که به سطح اوّل اندیشه اسلامى رسیده یا ادعا کند که او از درجه بیدارى و فرهنگیاى که نسلهاى آینده اسلامى از سطح دوم برخوردار خواهند شد، بهرهمند است؛ همان فرهنگى که بر اساس کشف اشتباهات گذشته و ترمیم و پرکردن رخنههاى موجود در آن، سرپا میایستد.
در این صورت هر پژوهندهاى، به عنوان نماد یک مرحله از مراحل رشد اندیشه اسلامى، به طور طبیعى و ذاتى، داراى این نقص است که نمیتواند از مرحله مخصوص به خودش، عبور کند و بگذرد. در حالى که امام مهدى(علیه السلام) – با وجود فرهنگها و افکار و قوانینى که در هنگام ظهورش، همهجا را فرا گرفته – نماد و نماینده سطح اول اندیشه اسلامى است که بهطور کامل سطح دوم را به صف سطح اول رسانده و پیوند میزند؛ همچنانکه اخبار امامیه بر این مطلب، تصریح کردهاند و دیگر مذاهب اسلامى هم معترفند که امام مهدى(علیه السلام) ، اسلام را همانطور که پیامبر(ص) عرضه داشته، پیاده خواهند نمود.
مشکل از اینجا سربرمیآورد که پژوهندهاى بخواهد به آنچه فراتر از عصر و زمانه خویش است، بیندیشد و بخواهد به حقیقت فردى کامل و جامعهاى عادلانه دست یابد.
نکته سوم: پس از آنکه با گسستها و مشکلاتى که در اخبار تاریخ پس از ظهور وجود دارد، آشنا شدیم، ناچار هستیم آنها را به کمک اصول شناخته شده اسلامى در چند زمینه زیر حل و رفع نماییم:
۱. در زمینه فهم متون به طور عام؛
۲. در زمینه درک تعبیرات رمزى و تأویلى؛
۳. در زمینه تلاش براى شناخت رویکردهاى عمومى که امام مهدى(علیه السلام) بر آن اساس در دو عرصه اجتماعى و قانونگذارى، حرکت خواهند کرد؛
۴. در زمینه ترجیح بعضى متونروایى بر بعضى دیگر؛
… و سایر زمینه ها.
پس از بیان این نکات سهگانه به وضوح روشن میشود که هر پژوهشگرى به میزان بهرهمندیش از فرهنگ اسلامى و به مقدار رشدى که اندیشه اسلامى در عصر او پیدا کرده است، خواهد توانست که این رخنهها و فضاهاى خالى را پر سازد ولى امکان ندارد که وى به عین شرایط و وضعیت موجود در زمان پس از ظهور – با همه ژرفا و گسترهاش – برسد؛ بهویژه آنکه در شمارى از روایات آمده است که امام مهدى(علیه السلام) امرى جدید و کتابى جدید و حکومت جدیدى را خواهد آورد.
شاید از روشنترین مثالها براى این موضوع، مطلبى باشد که ابن عربى در کتاب فتوحات مکیه (ج۳، ص ۳۲۷ به بعد) درباره تاریخ پس از ظهور، بیان نموده است. او گمان برده که امام مهدى(علیه السلام) دست به قیام خواهد زد در حالى که نه دستیارانى دارد و نه قانونى (جدید) را خواهد آورد.
در واقع او به اندازه سطح تفکر اسلامیاش، سخن گفته و ما اینک – پس از تعمق در اندیشه اسلامى – آن سخن را در نهایت ناآشنایى و پیچیدگى مییابیم.
این مشکل (مشکل پنجم) تنها در بحث از تاریخ پس از ظهور، چهره مینماید وگرنه در بحث از تاریخ غیبت صغرى و کبرى، این مشکل وجود ندارد؛ زیرا آنها حوادثى هستند که سپرى شدهاند یا در حال سپرى شدن میباشند و ابعاد و جوانب آنها معلوم است و هر اندیشمند اسلامى میتواند مباحث آنها را سامان دهد ولى بحث تاریخ پس از ظهور چنین نیست؛ زیرا محققین و پژوهشگران از درک ژرفاى حقیقى آن دوران ناتوانند.
ادامه دارد
پی نوشتها :
۱ . این صرفاً یک فرض است وگرنه همچنان که در تاریخ غیبت کبرى (ص۱ به بعد) گفته و استدلال آوردهایم، غیبت طولانى امام(علیه السلام) ، در تکامل رهبرى ایشان و تعمیق اقدامات عادلانهاش در روز موعود، مؤثر است.
۲ . اثباتى که در تاریخ پس از ظهور بدان نیازمندیم با اثباتى که در تاریخ غیبت کبرى بنا نهادهایم (ص۲۰۸) فرق دارد. زیرا اثباتى که در تاریخ غیبت کبرى مدنظر میباشد براساس رد هرگونه خبر واحد شکل گرفته که آن را »سختگیرى سندى« نام نهادهایم زیرا در آنجا به امثال خبر واحد نیاز نداریم اما در اینجا (بحث تاریخ پس از ظهور) سخت بدان نیازمندیم زیرا شمارى از حوادث، تنها با خبر واحد نقل شده است و ما براى حفظ زنجیره کلى حوادث به آن نیاز داریم و این تفاوت، نتایج ملموسى را به دنبال خواهد داشت که بعد از این میآید.
۳ . ر.ک: تاریخ الغیبه الصغرى؛ ص۲۸ به بعد و ص۴۶ به بعد.
۴ . تاریخ الغیبه الصغرى؛ ص۲۴ به بعد.
۵ . همان؛ ص۴۲ به بعد.
۶ . همان؛ ص۲۱۲ به بعد.
منبع:شهید سیدمحمد صدر؛ مترجم: حسن سجادی پور