- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ادارهها و دستگاههای اجرایی
برخورد دستگاههای اجرایی کشور با بانوان کارمند و حتی مراجعان زن در مورد حجاب چند فراز در خور تامل داشته است که بررسی میکنیم.
تهیه مدل ویژهای از روپوش و مقنعه ـ در بدترین شکل آن که هیچ گونه حس زیباییشناسی در آن در نظر گرفته نشده باشد، با اجباری کردن رنگهای سیاه، سرمهای و قهوهای، برای زنانی که یک باره با حجاب قانونی و به پندار بسیاری از ایشان، با حجاب اجباری رو به رو شدند، اولین ضربه را به احترام این پوشش در جامعه اسلامی وارد آورد.
این وضعیت نهایت بیدقتی در برخورد با جمعیتی بود که خود را در پیروزی انقلاب اسلامی سهیم میدانست و دست کم توقع داشت بتواند رنگ پوشش خود را انتخاب کند.
باید افزود بر اساس فتوای رهبر معظم انقلاب، حجاب رنگ خاصی ندارد. به طور کلی، به جای این حرکت میتوانستیم با معرفی مدلهای گوناگون حجاب (کاری که اکنون پس از خراب کردن بسیاری از پلهای پشت سر، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی میخواهد به انجام برساند) و قرار دادن آنها در معرض نظر و آرای کارمندان زن، ایشان را در انتخاب پوشش خودشان دخیل سازیم.
همچنین شیوه برخورد با چادر که به دلیل برخی تأکیدها و اجبارها، کم کم به وسیلهای برای قبولی در گزینشهای استخدامی یا ارتقا یافتن به مراتب بالاتر اداری تبدیل شد، آسیبهای جبرانناپذیری را بر این حجاب برتر وارد ساخت. یکی از این آسیبها آن است که اکنون نمیتوان میان افرادی که چادر را با اعتقاد درونی به سر میکردند، با کسانی بود که به آن اعتقادی نداشتند، فرق گذاشت.
وجود شمار زیادی از کارمندان زن نیز که از چادر استفاده میکردند، ولی اصل مسلّم حجاب اسلامی؛ یعنی پوشش کامل موی سر را رعایت نمیکردند، به پیدایش پدپده چادریهای بدحجاب انجامید.
به عبارت دیگر، به دلیل سطحی نگری در این زمینه بسیار اتفاق افتاد که معتقدان و رعایت کنندگان اصل حجاب با پوشش کامل، ولی بدون چادر، شاهد ارتقای اداری افرادی بودند که چندان به رعایت کامل حجاب اعتقاد نداشتند، ولی از چادر استفاده میکردند.
در جریان تصویب آیین نامهها و راه اندازی پلیس زن نیز که پس از گذشت سالها و در پی پیدایش مشکلات فراوان، به ضرورت وجود آن پی برده بودند، موضوع استفاده از چادر برای پلیسهای زن به ویژه هنگام عملیات، به چالشی وقت گیر و فرصت سوز تبدیل شد.
جالب این که اداره عقیدتی ـ سیاسی نیروی انتظامی با این موضوع مشکلی نداشت، ولی برخی بخشها مخالفت کردند و موضوع به جای حل آن در چارچوبهای کارشناسی مربوط به عملیات پلیسی، گرفتار سلیقههای شخصی و روی کردهای سیاسی شد.
نبود تعریف درست از حجاب و توجیه نکردن بانوانی که در ورودی دستگاههای اجرایی، مسئول کنترل حجاب بودند، یکی دیگر از نکتههای قابل توجه در این زمینه است.
وقتی از ورود یک خانم با روسری بزرگی که کاملاً موهای او را پوشانده است، جلوگیری میشود و در کنار وی، خانم دیگری که با مقنعه، بخش قابل توجهی از موهایش بیرون است، تنها به دلیل این که «مقنعه» به سر دارد، اجازه ورود میگیرد، چگونه از مخاطب میخواهیم که سر درگم نشود و راه را بیابد؟
بیاحترامیها و برخوردهای نامناسبی که با زنان و دختران محترم در چنین مواردی در مدرسهها، دانشگاهها و ادارهها صورت گرفت، در گسترش پدیده «لج کردن» در بحث حجاب تأثیر فراوانی داشت. این پدیده البته با سیاسی کردن موضوع حجاب، تقویت شد.
باید دانست حجاب از مقوله فرهنگ و در گام اول، مسئلهای درونی است. یکی از آفتهای حجاب در سالهای اخیر، سیاسی شدن آن است. وقتی نوع حجاب میتواند شغلی را به زنی بدهد یا بازستاند یا نردبان ترقی باشد و زمینه ساز ریا و تزویر برای کسب جایگاههای سیاسی و اجتماعی گردد.
مخالفان نظام یا کسانی که نسبت به عمل کرد سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی بخشهایی از حکومت اعتراض دارند، به راحتی نمادهای انقلابی گری و طرفداری از نظام از جمله حجاب را زیر سؤال میبرند.
فراموش نکنیم هدف دین، جامعیت و احاطه بر تمام جنبهها و نیازهای زندگی انسان است و سیاست و قدرت نیز از این قاعده مستثنا نیستند. تمام جنبههای فردی و اجتماعی انسان در قالب باورهای دینی تعریف پذیرند، ولی تبدیل و تحدید هر کدام از این از باورها و رفتارهای دینی به تعریفها و شعارهای سیاسی، به کاستن از بار معنایی آنها خواهد انجامید.
حجاب، رفتار متعالی دینی است که در عین حال بر اساس شرایط زمانی میتواند جنبههای سیاسی نیز داشته باشد. نگاه سیاسی محض به این ارزش دینی و برخورد با آن به عنوان موضوع کاملاً سیاسی، به ماهیت آن خدشه وارد میسازد.
مقبولیت سیاسی، امری نسبی است که به راحتی تحت الشعاع مسائل پیرامون خود قرار میگیرد و دست خوش تغییر میشود. تبدیل رفتار دینی به رفتار سیاسی، آن را در این تغییرهای ناخواسته قرار میدهد. چنان که قرائت ناصحیح سیاسی از حجاب به عنوان ارزش دینی و اجتماعی سبب شد تا در میان بسیاری از کسانی که آن را رعایت نمیکنند، بدحجابی نماد نوعی اعتراض به حاکمیت پنداشته شود.
رسانه ملی
الگوسازی، یکی از ظرفیتها و وظایف صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در همه زمینهها است. با این حال، در موضوع زنان باید پذیرفت که رسانه ملی همواره دست کم ده سال از موضوعهای روز جامعه زنان عقب بوده است.
این مسئله که شاید بر اثر محافظه کاریها یا به عبارت خوش بینانه تر، رعایت برخی مصالح و فشارها یا اشراف نداشتن کارشناسان مربوط به موضوعهای روز جامعه زنان بوده، در ایجاد «هویت ناموفق» نقش پررنگی داشته است.
وقتی جامعه زنان ما به ارتقای تحصیلات و اشتغال مناسب میاندیشید، رویکرد صدا و سیما، خانه داری بود، به گونهای که بسیاری از دختران جوان ما نمیتوانستند با این روی کرد، رابطهای برقرار کنند.
همچنین وقتی زنان ما خواهان اصلاح قوانین مربوط به خود، آن هم بر اساس ظرفیتهای موجود در دین اسلام بودند، رویکرد صدا و سیما، اطاعت همه جانبه زن از مرد، خواه پدر و خواه همسر بود.
برای نمونه، پخش فیلم «عروس آتش» ـ ماجرای ازدواج های اجباری در منطقه جنوب کشور ـ آن هم با اعمال سانسور، نه در زمان خود، بلکه حدود ده سال پس از اقدامات قوه قضاییه برای سختگیری نسبت به قتلهای ناموسی در مناطق جنوبی صورت گرفت؛ یعنی حتی صدا و سیما با اقداماتی که قوه قضاییه برای احقاق حقوق زنان انجام میداد، هماهنگ نبود.
در یکی از مقالههای ارایه شده به اولین سمینار «زن و رسانه» (دفتر امور زنان نهاد ریاست جمهوری- ۱۳۷۴) به شوراهای طرح و برنامهای اشاره شد که همه برنامههای سیما ابتدا باید در آنها بررسی و تأیید شوند تا بعد به مرحله ساخت و پخش برسند.
آنچه مایه نگرانی در آن زمان و تأسف در این روزگار است این که در هیچ یک از این شوراها، حتی یک زن به عنوان کارشناس حضور نداشت. با وجود این که در سیمای جمهوری اسلامی، بانوان مجرب و معتقدی حضور داشتند که میتوانستند با شناخت مسائل زنان، نکتههای مؤثر در روحیه این بخش از جامعه را در نظر بگیرند.
در مورد الگوسازی حجاب نیز تا سالها دیدیم که زن با حجاب به ویژه چادری در فیلمها و سریالهای ایرانی با چهرهای منفی، بیعرضه و بیسواد ظاهر شد، به گونهای که این موضوع مورد اعتراض قرار گرفت.
البته در جبران این کاستی، یک باره با چهرههای باور نکردنی از زنان مذهبی در فیلمها رو به رو شدیم که به طور اغراق آمیزی، کامل و خوب بودند. در نتیجه این افراط و تفریطها، تماشاگر هرگز این شخصیت پرادزیها را نکرد و الگوسازی عمیق ماند.
قوانین
اصلاح قوانین مربوطه بر اساس اصول اسلامی با توجه به مقتضیات زمان، موضوعی بود که در حوزه زنان با مقاومت و تأخیر فراوان صورت گرفت. زنان ما به خاطر دلبستگی به کشور و انقلاب خود، در دهه نخست، اولویتها را به دفاع از کشور در شرایط جنگی و رفع گرفتاریهای عمومی دادند.
با این حال، پس از پایان جنگ، با توجه به نقشی که برای خود در خانواده و جامعه قائل بودند، خواستار تطبیق قوانین کشور با توجه به نیازهای جدید جامعه شدند. البته این موضوع در دوران جنگ نیز مصداقهایی داشت که از آن جمله، تلاش برای گرفتن حضانت فرزندان شهیدان به وسیله آنها بود؛
یعنی زنانی که همسران جوان خود را برای بقای استقلال کشور از دست داده بودند، خود، داوطلبانه خواستار حضانت فرزندشان بودند تا شاید جای پدر را پر کند.
از اینها که بگذریم، پس از پایان جنگ، فرصتی پدید آمد تا زنان بگویند با وجود همه ایثارگریها، ایستادگیها و تواناییها، چگونه هنوز گرفتار مردانی هستند که خشونت در خانواده و محدود کردن زن در تحصیل، کار، مسکن، نفقه، دیدار با خویشاوندان و مانند آن را حق مسلّم خود میدانند.
اگر چه بسیار پیش از آن، دیدگاههای حضرت امام (ره) در این موارد روشن شده بود. مانند این که ایشان با پی گیریهای شهید بهشتی، بر شروط ضمن عقد صحه گذاشته بودند و یا پاسخی که به استفتای شورای نگهبان در سال ۱۳۶۱ دادند نشانگر نگاهی متفاوت با شرایطی است که حاکم شد.
پاسخ مذکور به دلیل اختلاف نظر فقهای شورای نگهبان درباره امکان الزام شوهر به طلاق و یا طلاق از سوی حاکم در موارد عسر وحرج زوجه بود که امام مرقوم فرمودند: طریق احتیاط آن است که زوج را با نصیحت و الا با الزام وادار به طلاق نمایند و در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق داده شود، و اگر جرئت بود، مطلبی دیگر بود که آسان تر است.
با این حال، حدود یک دهه به طول انجامید تا زنان توانستند با تلاشهای نمایندگانی در مجلس شورای اسلامی، شاهد تصویب برخی قوانین مانند اجرت المثل و مهریه به نرخ روز باشند که رسانه ملی نیز آن را هرگز تبیین و تبلیغ نکرد.
بدین ترتیب، زنان احساس نکردند که نظام اسلامی به دنبال حل مشکلات آنهاست. این وضعیت تا جایی ادامه یافت که در سال ۱۳۷۵، مقام معظم رهبری در سخنانی در ارومیه، به صراحت از ستم به زنان در محیط خانواده نام برد و آن را ناشی از ضعف قوانین دانست.
همه این رویدادها در حالی رخ میداد که مجموعه فضای حاکم بر جامعه به زنان، آنان را به تحمل وضعیت، دم برنیاوردن و اندیشیدن به همسران و فرزندان فرا میخواند و از انسانیت خود زن و حق وی برای بهرهمندی از زندگی سخن نمیگفت.
نتیجهگیری
آقای محمد تقی سبحانی در کتاب الگوی جامع شخصیت زن مسلمان تصریح میکند که بر اساس تعریف کارل یونگ، شخصیت، مظهر هیئتی کم و بیش به هم پیوسته از عادات، تلقیها، خصوصیات و افکار یک فرد است که در خارج،وبه صورت نقشها و منزلتهای خاص و عام، سازمان مییابند و در داخل حول محور خودآگاهی، مفهوم خود و همچنین افکار، ارزشها و اهدافی که با انگیزهها، نقش و منزلتها مربوط هستند، قوام میپذیرد.
بنابراین انسان و از جمله زن به عنوان شخصیتی انسانی، از سویی دارای مجموعهای از حالتهای روحی است که شخصیت روانی وی را میسازد. در رأس این شخصیت، تمایلات و تعلقها و میزان محبت و نفرت یا میزان کشش و انگیزههای انسانی اوست که نسبتش را با همه امور پیرامونش تعیین میکند.
از سوی دیگر، دارای مجموعهای از ویژگیها و فعالیتهای ذهنی و ساختاری است که شیوه شناخت او را از خود و محیط پیرامون شکل میدهد.
با توجه به چنین تعریفی، آیا میتوان ادعا کرد آنچه در سیاست گذاریها، برنامهریزیها، قوانین، رویکردهای آموزشی و رسانهای در حوزه مسایل زنان رخ داده، با ویژگیهای شخصیتی او تناسب داشته است؟ آیا نیازها و ظرفیتهای واقعی زنان برای شکوفایی شخصیت اخلاقی، برقراری مناسبات اجتماعی، مدیریت خانواده، کار و آموزش و مشارکت سیاسی و اجتماعی آنان در نظر گرفته شده است؟
بدون شک، همه صاحب نظران اذعان دارند که اگر همه قوانین، سیاستگذاریها و برنامهریزیها با توجه به بخشهای ضروری در نظام اجتماعی عفاف، طراحی و اجرا شود، میتوان جامعهای عفیف داشت.
در این میان، شخصیت و ویژگیها و هویت فردی زنان، یکی از بخشهای تعیین کننده موضوع است. پذیرش و اجرای یک بخش و غفلت از بقیه بخشها و حتی بر عکس این وضعیت؛ یعنی پذیرش و اجرای همه بخشها و غفلت از یک بخش میتواند مانع دست یابی به مقصود شود.
مهمترین نکته این است که نمیتوان موضوع حجاب را به زنان جامعه ابلاغ کرد، ولی نگاه انسانی به زن و رعایت حقوق و حدود او را نادیده گرفت. هویت فردی زن اگر به سوی هویت موفق هدایت شود، میتواند از ارزشها دفاع کند.
در غیر این صورت، باید شاهد ضعف و سستی در هویتهای ناموفقی بود که نه خود، خویش را باور دارند و نه دیگران، آنها را به حساب میآورند. بنابراین، قدر خویش را نمیشناسند و در جلب نگاه دیگران، خود را مییابند.
وقتی زن قدر خود را نشناسد و نهایت رشدش برای خدمت به کامجویی مرد باشد، چه با حجاب و چه بیحجاب، مشکل آفرین میشود. چنانچه میبینیم بعضی رعایت کنندگان حجاب چگونه در تجمل و تفاخر غرق میشوند، در حالی که به فرموده حضرت آیت الله خامنهای، حجاب باید با نفی ارزشهای مصرفگرایی حاکم در گذشته، همراه باشد.
هم چنین باید دانست همه بخشهای نظامی که برای تحقق فرهنگ پوشش و حجاب گام برمی دارند، باید از واقعیتهای مربوط به زن و مرد و روابط این دو آگاه باشند. این واقعیتها از سویی به روانشناسی زن و مرد و از سوی دیگر، به نقشهای خانوادگی و اجتماعی هر کدام از این دو بازمی گردد. محدود کردن بحث حجاب و مفهوم گسترده تر آن؛
یعنی عفاف، به یک وظیفه و تعهد صرفا زنانه میتواند آفت قضیه و امری ضدارزش از سوی زنان تلقی شود. واقع بینی، ظرافت و ژرف نگری در ساختار اجتماعی مبتنی بر عفاف اقتضا میکند که این پدیده همواره دو طرفه تبلیغ شود، چنان که قرآن کریم همیشه از زنان و مردان (هر دو) میخواهد در نگاه کردن، حریم را رعایت کنند.
در این حال باید تاکید کرد موضوعی مانند حجاب در حوزه دستورهای دولتی و با صدور بخش نامه و آیین نامه حل نمیشود؛ زیرا ارتباط آن با عفاف که یک حس درونی است، نقش تعیین کنندهای در تحقق موضوع دارد.
حجاب و عفاف، در حس و انگیزهای درونی با زمینهای فرهنگی ریشه دارد که بستر همگی اینها هویت فردی موفق زن است. زنی که خود را در جامعه موفق میبیند و از کسب حقوق خود و توانایی دست یابی به آن اطمینان دارد؛
زنی که برای احساس موفقیت، نیازمند ظاهرآرایی نیست و میداند که اندیشه و ظرفیتهای وجودیاش در خانواده و جامعه دارای ارزش است؛ کسی که اعتماد به نفس دارد و در عمل (نه شعار) به نظرش احترام گزارده میشود و صاحب سرنوشت خویش است، ارزشها را جای گزین ضدارزشها میکند.
منبع: پیام زن؛ تیر و مرداد ۱۳۸۶؛ شماره ۱۸۴ و ۱۸۵