- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
۴. نظر شوکانی «… در این مورد که آیا کلمه “کنز” بر جمع آوری و ذخیره مالی که زکات آن را داده اند نیز صدق می کند یا نه، در میان علما و صاحب نظران اختلاف نظر وجود دارد. ابوذر از گروه کسانی است که معتقدند: نگه داری آنچه مازاد بر احتیاج است کنز به شمار می آید.» (۵۷)
۵. نظر آلوسی «از جمله کسانی که به ظاهر آیه شریفه «و الذین یکنزون الذهب…» تمسک می جستند و انفاق تمامی مازاد بر مصرف و احتیاج را واجب می دانستند، ابوذر بود. میان معاویه و ابوذر اختلاف سختی ایجاد شد. چون معاویه در مقام حاکم شام نتوانست ابوذر را از چنان طرز تفکری برحذر دارد و از اعمالش جلوگیری کند، به ناچار شکایت او را نزد عثمان برد. عثمان نیز ابوذر را به مدینه احضار کرد و آن گاه دریافت که او در گفته و عقیده خود به راستی محکم و پابرجاست و اندک تردید و تزلزلی به خود راه نمی دهد.» (۵۸)
۶. نظر علمای الازهر«… ابوذر غفاری عقیده داشت: مسلمانان در صورت داشتن مال اضافه بر احتیاج خود و خانواده شان، مؤظفند آن را در راه خدا انفاق کنند، و گرنه نگه داری و ذخیره آن حرام است.علمای الازهر ادامه می دهند: چنین اظهارنظری، آن هم از مردی چون ابوذر غفاری، که از بزرگان صحابه پیامبر است، شگفت انگیز می نماید؛ زیرا چنین نظریه ای از روح واقعی اسلام به دور است. از همین روست که در تاریخ، مشاهده می شود مردم آن زمان، سخن ابوذر را مردود شمردند و حتی آن را سخن بی معنا و مستهجن خواندند.» (۵۹)
۷. نظر احمد امین احمد امین، نویسنده صاحب نام مصری، رای ابوذر را درباره اموال و دارایی ها با نظریه مزدک برابر دانسته است. وی پس از نقل روایت طبری می گوید: «… پس رای ابوذر درباره اموال به طوری که دیدید، شباهت بسیار با رای مزدک دارد.»احمد امین سپس می افزاید: ابوذر این نظریه را از ابن سبای یهودی آموخت. به احتمال زیاد، اصل این عقیده از طریق مزدکیان عراق یا یمن به ابوذر رسیده و او را با حسن نیت و صفای باطن خود، آن را پذیرفته و آن گاه به رنگ زهد، که با طبع وی سازگار بوده، درآورده است.» (۶۰)
۸. نظر علامه طباطبائی«… آیه شریفه آن گونه کنزی را تحریم می کند که با امتناع از ادای حقوق شرعیه واجب همراه باشد، و این حقوق شرعیه شامل تمام مواری که شئون اجتماعی بدان نیاز دارد، می شود؛ مانند جهاد و حفظ نفس محترم و نظایر آن ها. بنابراین، آیه مزبور مخصوص زکات تنها نیست… بنابراین، آیه شریفه انسان را از جمع کردن مالی بازمی دارد که صاحبش آن را از آن خود دانسته است، در حالی که خود او به آن احتیاج ندارد، ولی مردم به آن احتیاج دارند. (۶۱) داستان اختلاف ابوذر با عثمان و معاویه، که خیلی معروف است و در کتاب های تاریخی ضبط شده است.
با تدبر و تفکر در همان روایات و گفت وگوهای ابوذر با معاویه، چنین فهمیده می شود که این آیه مخصوص اهل کتاب نبوده و ابوذر نیز – چنان که از بحث ها و گفت وگوهایش با عثمان و کعب الاحبار استنباط می شود – چنین برداشت کرده بود که آیه مبارکه به کسانی وعده عذاب می دهد که از انفاق واجب در راه خدا امتناع می کنند، نه هرگونه انفاقی که ممکن است به اشکال گوناگون باشد. (۶۲)
تبیین نظرات واقعی ابوذرابوذر هیچ گاه نگفت مازاد بر نیاز انسان و خانواده اش باید در راه خدا انفاق شود. همچنین وی هرگز هیات حاکمه را به خاطر داشتن ثروت و مال مؤاخذه نمی کرد و مردم را به ترک دنیا فرا نمی خواند.
گذشته از این ها، ابوذر حتی مردم را به انفاق واجب هم ارشاد نمی کرد، بلکه معتقد بود: مسلمانانی که مالی از راه حلال به دست آورده و حقوق خداوند از قبیل خمس و زکات را پرداخت نموده اند، آن مال و ثروت به ملکیت شخصی شان درآمده و انفاق آن واجب نیست.(۶۳)
تمامی منازعات ابوذر با عثمان، معاویه و دار و دسته آن ها بر سر این بود که آن ها بیت المال مسلمانان را به انحصار خود درآورده بودند و در راه امیال نفسانی خود خرج می کردند و عامه مسلمانان را از بیت المال محروم می ساختند. از این رو، ابوذر به این عمل آن ها معترض بود. (۶۴) در اثبات این سخنان، می توان به ادله ذیل استناد جست:
۱. ابوذر همواره به عثمان می گفت: تو نیز در امور مربوط به بیت المال روش و سیاست مالی دو رفیقت ابوبکر و عمر را دنبال کن و به کار ببند.عثمان در پاسخ می گفت: «دروغ گفتی، تو ماجراجو هستی و فتنه و آشوب را دوست می داری؛
چنان که مردم شام را علیه معاویه و علیه من شوراندی.»ابوذر به وی می گفت: «تو در مسائل بیت المال طبق سیاست ابوبکر و عمر عمل کن، آن گاه مطمئن باش که هیچ کس با تو کاری نخواهد داشت.» (۶۵) پس از آنکه عثمان ابوذر را به شام تبعید کرد تا در محل حکومت معاویه محصور باشد و پس از آن که او را از شام به طرز موهن و زجرآوری به مدینه آورد، به طوری که وی را بر شتری برهنه سوار کردند.
چنان که هنگام ورود به مدینه گوشت ران و کفل هایش زخمی و خونین شده بود، حضرت علی علیه السلام رو به عبدالرحمن بن عوف کرده و فرمود: «این اوضاع نتیجه میل و عمل توست.» [اشاره به تمایل و خدعه عبدالرحمن به خلافت عثمان در ماجرای شورا]. عبدالرحمن گفت: «اگر حاضری تو شمشیر خودت را به دست بگیر و من نیز شمشیر خودم را تا هر دو با عثمان بجنگیم؛ زیرا وی به وعده هایی که به من داده بود نیز عمل نکرده است.» (۶۶) [اشاره به وعده های عثمان به عبدالرحمن مبنی بر عمل به کتاب خدا، سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و روش ابوبکر و عمر ].
از این روایت آشکارا استفاده می شود: نظر ابوذر با نظر ابوبکر و عمر، که انفاق مازاد بر احتیاج را واجب نمی دانستند و آن را در صورت ادای حقوق الله در ملکیت شخص مسلمان می شمردند، مطابقت دارد.
۲. بزرگان صحابه همچون حضرت علی، امام حسین، امام حسین (علیهم السلام)، عمار یاسر، عبدالرحمن بن عوف و سایر صحابه در اختلاف های ابوذر و عثمان، از ابوذر پشتیبانی می کردند و از عمل و گفتار عثمان ناراحت و منزجر بودند. و این خود نشان می دهد که آن ها با ابوذر همفکر و هم عقیده بودند.
بی شک، اگر عقیده ابوذر مخالف با جمع مال بود، عبدالرحمن بن عوف از او پشتیبانی نمی کرد؛ زیرا ثروت او به حدی زیاد بود که پس از مرگش، طلاهای به جامانده از او را با تبر می شکستند.
مسعودی می نویسد: «بعد از مرگ عبدالرحمن بن عوف، وقتی کیسه های طلای به جامانده اش را نزد عثمان آوردند و برزمین نهادند، حجم کیسه ها مانع از آن شد که عثمان شخصی را که در آن طرف کیسه ها ایستاده بود، ببیند.» (۶۷)
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه، می نویسد: «تمامی مردم مدینه با ابوذر هم عقیده بودند و نسبت به عثمان، به خاطر اعمال ناهنجارش در خشم و ناراحتی به سر می بردند، گرچه بعضی از آن ها ناراحتی خود را اظهار نمی کردند. ولی همه اهل مدینه به خاطر سختی ها و ناراحتی هایی که برای ابوذر به وجود می آمد، غمگین و افسرده بودند. کسی که به کتب تاریخ مراجعه کند، به خوبی و آسانی به این واقعیت ها پی خواهد برد.» (۶۸)
۳. چرا ابوذر از میان همه مردم ثروتمند فقط هیات حاکمه، بخصوص عثمان و معاویه، را مورد حمله قرار داده و علیه آن ها به مبارزه برخاسته بود؟ به نوشته زمخشری، عده کثیری از صحابه مانند عبدالرحمن بن عوف و طلحه بن عبیدالله ثروتمند بودند و هرگونه تصرفی هم در اموال خود می کردند و هیچ کس به آن ها اعتراضی نمی کرد. (۶۹)
بدین گونه، اگر ابوذر به همه ثروتمندان می تاخت و آن ها را مورد اعتراض قرار می داد، پس چه سبب داشت که مردم شام را فقط علیه معاویه برمی انگیخت؟ و چه علتی داشت که عثمان و معاویه در ترس و وحشت به سر می بردند؟ و چرا آن دو بیم داشتند که مبادا مردم شام علیه معاویه و مردم مدینه علیه عثمان قیام کنند؟
چرا موج اعتراض مردم متوجه ثروتمندان جامعه نمی شد و فقط هیات حاکمه را در برمی گرفت؟ هیات حاکمه چه جرمی مرتکب شده بود که باید حملات مردم فقط متوجه آن ها شود؟این موج اعتراض نشان می دهد: ابوذر نسبت به اعمالی اعتراض داشت که مختص هیات حاکمه بوده و فقط از آن ها سر می زد و ناراحتی و نارضایتی مردم را تشدید می کرد. در مدینه، ثروتمندان زیادی وجود داشتند که به آسودگی زندگی می کردند و کسی با آن ها کاری نداشت. برای نمونه:
(۱) عبدالرحمن بن عوف هزار نفر شتر، ده هزار راس گوسفند و صد راس اسب داشت و سایر دارایی هایش به دو میلیون و ششصد و هشتاد و هشت هزار دینار بالغ می شد. (۷۰)
(۲) طلحه بن عبیدالله خانه هایی ساخت که صدهزار دینار برآورد شدند و در عراق روزانه هزار وافی و در شام ده هزار دینار درآمد داشت و مقدار زیادی طلا و نقره به جای گذاشت. (۷۱)
(۳) قبس بن سعد و عبدالله بن جعفر نیز از ثروتمندان مدینه به شمار می رفتند که از ثروت خود و از نقدینه های درهم و دینارشان هزار هزار به این و آن می بخشیدند. (۷۲)
(۴) ابوسعید خدری ثروت هنگفتی داشت. او در مورد ثروت خود گفته است: در میان انصار کسی را نمی شناسم که ثروتش از ثروت من بیشتر باشد. (۷۳)
(۵) زید بن ثابت، وارثان او پس از مرگش طلا و نقره های او را با تبر می شکستند و تقسیم می کردند و مزارع و چشمه ها و اموال دیگر به مبلغ صد و پنجاه هزار دینار از وی به جا ماند. (۷۴)
(۶) درباره حکیم بن حزام نیز داستان های زیادی در کتب و تواریخ آمده که از ثروت هنگفت وی حکایت می کند. (۷۵)
(۷) یعلی بن منیه پانصد هزار دینار طلا، زمین ها، خانه ها و طلب هایی به مبلغ سیصد هزار دینار از او به جا ماند. (۷۶)
۴. آیا در زمان حیات پیامبر، مردم ثروت و سرمایه نداشتند؟ پس چگونه ابوذر در آن زمان، احساس وظیفه نمی کرد و در راه انجام وظیفه قیام نمی نمود؟ آیا این مسئله و تحقیق در آن بر ما آشکار نمی کند که ابوذر با داشتن سرمایه و ثروت و جمع آوری مال و دارایی مخالف نبود و آن را از نظر اسلام، مردود نمی دانست؟
۵. لازمه تشریع زکات این است که مالکیت مازاد بر زکات به هر مقدار که باشد، حلال است. اگر انفاق مازاد بر حقوق واجب، واجب بود، چه دلیلی داشت که این همه روایت درباره شکل و چگونگی مقدار زکات صادر شود. این مطالب گویای آن هستند که انفاق مازاد بر حقوق واجب از نظر ابوذر لازم نیست. در غیر این صورت، موضوع صدقات مستحبی را چگونه می توان توجیه کرد؟
۶. در تاریخ طبری نقل شده است: (۷۷) ابوذر به عثمان گفت: «خود را تنها به همین دل خوش نسازید که مردم به شما کاری نداشته باشند. به دریافت زکات واجب هم بسنده نکنید و از مردم بخواهید اضافه بر واجب هم انفاق کنند.
چقدر زیباست که مردم به دادن زکات واجب بسنده نکنند، بلکه اضافه بر آن نیز به برادران و همسایگان خود کمک و یاری رسانند و صله رحم به جای آورند. کعب الاحبار یهودی الاصل مسلمان نما گفت: کسی که زکات واجب خود را پرداخت کرده است، وظیفه اش را انجام داده است. ابوذر در این هنگام، عصای خود را بلند کرد و بر سر کعب فرود آورد و او را مجروح ساخت.»
علامه طباطبائی می نویسد: «کلام ابوذر صراحت کامل دارد که او انفاق مازاد بر مؤونه را در صورت پرداخت زکات آن واجب نمی داند. ابوذر انفاق در راه خدا را بر دو گونه واجب و مستحب تقسیم می کند. ولی در عین حال، به مردم این اعتراض را هم می کند که چرا فقط به انفاق واجب اکتفا می کنید و درهای خیر و نیکی را می بندید؟» (۷۸)
۷. اعتراض ابوذر به معاویه مبنی بر اینکه «چرا کاخ خضراء را ساخته ای؟ اگر با پول بیت المال ساخته ای مرتکب خیانت شده ای و اگر با پول خودت ساخته ای، اسراف کرده ای» دلالت بر این دارد که ابوذر معتقد بوده است دو گونه ثروت وجود دارند: یکی از آن خداست که همان بیت المال است و دیگری از آن خود انسان است؛ یعنی انسان می تواند مالی را تملک کند و حتی می تواند با آن کاخ خضراء بسازد، ولی نباید دست به چنین کاری بزند؛ زیرا در آن صورت اسراف کرده است.
۸. از جریانی که بلاذری و ابن ابی الحدید معتزلی نوشته اند، (۷۹) فهمیده می شود: «اعتراض ابوذر به زمامداران و حکام به خاطر آن بوده است که آن ها بیت المال را حیف و میل می کردند و در راه های غیرشرعی به مصرف می رساندند و تمام آن ها را به خود اختصاص می دادند.»
این جریان به این قرار است که پس از آنکه عثمان قسمتی از بیت المال مسلمانان را به مروان و دیگران بخشید و قسمتی دیگر را به زید بن ثابت اختصاص داد، ابوذر سخت خشمگین شد. خروشان به کوچه و بازار آمد و به میان مردم رفت و پی در پی این سخن را تکرار می کرد: «آن کسانی را که اموال را ذخیره می کنند به عذاب دردناک بشارت ده» و با صدای بلند این آیه شریفه را تکرار می کرد: «و الذین یکنزون الذهب…» و مروان نیز جریان امر و چگونگی رفتار و گفتار ابوذر را مکرر به عثمان گزارش می داد.
عثمان نخست واکنشی نشان نداد و سخنی در این باره نگفت؛ ولی بعدا که ابوذر رفتار خود را تکرار و دنبال کرد، یکی از غلامان خود را نزد ابوذر فرستاد و به او پیام داد: «از کارهایی که به تو نسبت می دهند و گزارش آن به من رسیده است، خودداری کن!» ابوذر در پاسخ پیام او چنین گفت: «آیا او مرا از خواندن کتاب خدا و از مذمت کسانی که امر و حکم خداوند را ترک گفته اند، برحذر می دارد؟
سفیانیه جاحظ نقل می کند: عثمان به ابوذر گفت: «آیا تو همانی که ادعا می کنی ما گفته ایم که دست خدا بسته است، خدا فقیر است و ما ثروتمندیم؟» ابوذر در پاسخ گفت: «اگر چنین نمی گفتید، مال خدا را در راه بندگان خدا خرج می کردید، به خدا سوگند که من خود، از زبان رسول خدا شنیدم که می فرمودند: زمانی که تعداد فرزندان عاص به سی نفر برسد، مال خدا را بین خود تقسیم می کنند و آن را بازیچه قرار می دهند و در میان خود دست به دست می گردانند و بندگان خدا را بندگان خود به حساب می آورند و به دین خدا خیانت می ورزند…»(۸۰)
پی نوشت ها
۵۷ – جعفر مرتضی عاملی، پیشین، به نقل از: آلوسی، روح البیان، ج ۱۰، ص ۸۷
۵۸ – علامه امینی، الغدیر، ج ۸، ص ۳۶۲
۵۹ – احمد امین، فجرالاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۹۷۵، ص ۱۱۰
۶۰و۶۱ – محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج ۹، ص ۲۵۱/ص ۲۹۸
۶۲و۶۳ – جعفر مرتضی عاملی، پیشین، ص ۲۴/ص ۲۵
۶۴ – ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۳، ص ۵۶
۶۵ – بلاذری، پیشین، ج ۵، ص ۵۷
۶۶ – مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۴۰
۶۷ – ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۳، ص ۵۸ – ۵۹
۶۸ – جعفر مرتضی عاملی، پیشین، به نقل از: زمخشری، الکشاف، ج ۲، ص ۶۷
۶۹ – ۷۱ – همان، نقل از: مشاکله الناس لزمانهم، ص ۱۴/ص ۱۴/ص ۳۰
۷۲ – جمال الدین ابی الفرج ابن الجوزی، صفه الصفوه، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۵، ج ۱، ص ۷۱۵
۷۳ – جعفرمرتضی عاملی، پیشین، به نقل از: مشاکله الناس لزمانهم، ص ۱۴
۷۴ – ابن الجوزی، پیشین، ج ۱، ص ۷۲۶
۷۵ – جعفر مرتضی عاملی، پیشین به نقل از: مشاکله الناس لزمانهم، ص ۱۴
۷۶ – محمدبن جریر طبری، پیشین، ج ۳، ص ۳۶۶
۷۷ – سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۹، ص ۲۶۳
۷۸ – ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۳، ص ۵۴
۷۹ – ابن محمد احمد بن اعثم الکوفی، الفتوح، لبنان، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۶، ج ۲، ص ۱۵۶ – ۱۵۷
۸۰ – بلاذری، پیشین، ج ۵، ص ۵۳.۸۱ – ابن سعد، پیشین، ج ۴، ص ۱۶۶