- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره
دکتر محمد علی خُنجی ( ۱۳۰۴- ۱۳۵۰ ش) پژوهشگر، نویسنده، مترجم، روزنامه نگار، نظریه پرداز و سیاستمدار مبارز و نام آشنای ایران در دوران معاصر است که «فرهنگ» و «سیاست»، دغدغه ی اصلی و همیشگی زندگی او را تشکیل می داد و عاقبت نیز در همین مسیر جان یاخت.
این تحلیلگر مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فلسفی، سال ۱۳۰۴ در بحرین ( که هنوز رسماً از ایران جدا نشده بود) در خانواده ای فرهنگی دیده به جهان گشود و پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه، در دانشکده ی حقوقی دانشگاه تهران به تحصیل در رشته ی قضائی پرداخت و به دریافت لیسانس نائل گشت ( ۱۳۲۶). سپس به فرانسه رفت و تحصیلات عالیه را، این بار در رشته ی اقتصاد، در دانشگاه پاریس ادامه داد و پس از اخذ دکترای اقتصاد از آن مرکز علمی ( ۱۳۲۸) به ایران بازگشت.
بازگشت خنجی به وطن، مقارن با دوران شکوفایی نهضت ضد استعماری ملی کردن صنعت نفت بود و او که همواره دغدغه ی آزادی و پیشرفت ملت ایران را داشت، در صف فعالان این جنبش و هواداران پا بر جای دکتر مصدق در آمد و پس از وقوع کودتای انگلیسی – امریکایی ۲۸ مرداد نیز در نهضت مقاومت ملی به ادامه ی مبارزه پرداخت و در تحریر مقالات روزنامه ی مخفی نهضت مقاومت: راه مصدق، و تدوین اعلامیه های آن، نقشی عمده ایفا کرد. پیدا است که طی این مسیر، برای وی بی رنج و دردسر نبود و خصوصاً انتشار مقاله ی کوبنده اش بر ضد رژیم دیکتاتوری وقت در آن روزنامه با عنوان «مجسمه ی ابوالهول کودتا در دانشگاه تهران نصب می شود»، سبب شد که دستگیر و در زندان لشکر ۲ زرهی به بند کشیده شود. در تداوم این مبارزه، هنگام تجدید حیات جبهه ی ملی در اواخر دهه ی ۱۳۳۰، به همکاری گسترده ای با آن دست زد که عضویتش در شورای مرکزی جبهه ی ملی (دوم) در ۱۳۴۱ از جلوه های بارز آن بود.
«فرهنگ» نیز، در کنار «سیاست»، دل مشغولی عمده ی دکتر خُنجی را در تمام عمر تشکیل می داد، او، گذشته از فارسی، با زبانهای گوناگون فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و روسی آشنا بود و در کارنامه ی قلمی او، به تألیف و ترجمه ی کتابهای متعددی همچون کتاب ارزش (انتشار در سال ۱۳۳۰)، ناسیونالیزاسیون «ملی کردن صنایع» (۱۳۳۰)، تحلیلی از فراماسونری (۱۳۴۱) و بررسی تاریخ ماد و منشأ نظریه ی دیاکونوف (۱۳۵۸) بر می خوریم که این آخری، به نقد دیدگاههای خشک و جزمی مارکسیسم در مورد تاریخ می پردازد. نیز باید از مقالات بسیار خنجی در موضوعات گوناگون سیاسی، اجتماعی، تاریخی و انتقادی یاد کرد که در نشریات مختلف دهه ی ۲۰و ۳۰ (شاهد، نیروی سوم، راه مصدق، اندیشه ی نو، علم و زندگی، و راهنمای کتاب) درج یافته است و بعضاً نام مستعار وی (روزبهان) را بر پیشانی دارد. هر چند دیدگاههای او بعضاً خالی از تأمل نمی نماید، باید اذعان کرد که عمر خویش را تماماً به اندیشه ی خدمت به وطن و مبارزه با دشمنان ملت گذرانده است.
صبح سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۵۰ جسد دکتر خنجی در محل مسکونی او( واقع در خیابان بهار تهران) در حالی که مدتی از مرگش گذشته بود به دست آمد. افسر پلیس با تأخیر بر سر جنازه اش حاضر شد و به رغم اصرار افراد خانواده، از هرگونه رسیدگی و تحقیق و بررسی خودداری ورزید. این امر و دیگر قرائن، در ذهن دوستان مبارزش، این حدس را تقویت کرد که وی قربانی توطئه ساواک شده است. و البته این امر، در مورد آن اندیشمند مبارز، به هیچ رو بعید نبود. هشت سال پس از مرگ مشکوک خنجی، در نخستین بهار آزادی، سازمان نویسندگان و پژوهشگران و هنروران جبهه ی ملی در سال ۱۳۵۸، نشریه ی شماره ی ۱۰ خویش را به «یادنامه ی » دکتر خنجی اختصاص داد و در آن، علاوه بر زندگی نامه ی خنجی ( که پایه ی شرح حال فوق قرار گرفته) و ارائه فهرستی از کتب و مقالات او، برخی از رساله ها و مقاله های وی را درج کرد، که یکی از آنها مقاله ی تحلیلی و انتقادی وی درباره ی فرقه ی ضاله بود که با عنوان «تحقیقی درباره ی مذاهب “بابی” و “بهائی”» قبلاً در نشریه ی اندیشه ی نو(جلد اول، بخش سوم، ۱۰ بهمن ۱۳۲۷) نشر یافته بود.
مشخصات کتابشناسی «یادنامه ی» فوق از قرار زیر است: یادنامه به مناسبت هشتمین سالگرد فقدان دکتر محمد علی خنجی، نشریه ی سازمان نویسندگان و پژوهشگران و هنروران جبهه ی ملی ایران، شماره ی ۱۰، به اهتمام فرشید افشار خرمشاهی، ص ۶۸ به بعد.
نوشته ی زیر، به گزارش بخشی از مقاله ی دکتر خنجی اختصاص دارد که در صفحه ۱۰۵ به بعد یادنامه ی مزبور آمده است.
۱. اطاعت از حکومت و عدم دخالت در سیاست
دکتر محمد علی خنجی، اندیشمند و تحلیلگر مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فلسفی در ایران معاصر، نظریات بهائیان درباره ی رابطه ملت و حکومت را «بسیار عقب مانده و کهنه» می شمارد و معتقد است که «آیین بهائی برای ملت هیچ گونه حقی قائل نیست و تنها “ملوک” را منشأ قدرت و لایق حکومت می شمارد. »
خنجی برای اثبات این امر، به عباراتی از عبدالبهاء ( پیشوای مشهور بهائیان) استناد می کند که صریحاً می گوید: « امر منصوص این است: یا اولیاء الله و امناء، ملوک مظاهر قدرت و مطالع عزت و ثروت حقند، درباره ی ایشان دعا کنید، حکومت ارض به آن نفوس عنایت شد». (۱) و نیز می نویسد: «… سلطنت، موهبت رب عزت است و حکومت، رحمت حضرت ربوبیت. نهایت مراتب این است که شهریاران کامل و پادشاهان عادل، به شکرانه ی این الطاف الهیه و عواطف جلیله ی رحمانیه باید عدل مجسم و عقل مشخص، فضل مجرد باشند و لطف مصور». (۲)
خنجی، همچنین، به مجموعه ی رسائل ابوالفضل گلپایگانی، مبلغ مشهور بهائیان، اشاره می کند که از قول عبدالبهاء در این خصوص با صراحت بیشتری می نویسد:
نزد عاقل بصیر، روشن است که قوت دولت و شوکت سلطنت و… و آسایش رعیت موقوف به همین نکته است که عموم افراد اهالی یک ملک، اطاعت پادشاه خود واجب دانند تا دولت متبوعه به اوج عزت رسد و ثروت رعیت افزون شود…
ملاحظه کنید که در ازمنه ی سابقه که مردم ایران، پادشاهان خود را واجب الاطاعه می دانستند چگونه دولت ایران، اعظم دول عالم محسوب شد و… بالعکس در این قرون اخیره چون جماعت شیعیان اطاعت پادشاهان را واجب نداستند و دولت را دولت جائره شمردند و اکابر مُلک را ظلمه نامیدند، ارکان مملکت متضعضع شد و قوت دولت روی به ضعف نهاد و ثروت رعیت کم، و فقر و پریشانی اهالی قوت گرفت…
بناء علی هذا باید عموم اصابت فوائد کلیه ی عظیمه ی حکم کتاب را در اطاعت دولت بدانند و حکم محکم کتاب اقدس را که فرموده است (لیس لاحد ان یعترض علی الذین یحکمون علی العباد)(۳) سبب نجاح و فلاح خود شناسند و آسایش بلاد و رفاه عباد و قوت دولت و ثروت رعیت و رضای حضرت احدیت را در این نکته محصور یابند، بعون الله و تأییداته، خللی که از جهال ملل سائره (!) روی داده به صدق این فئه تدارک شود و این نیت مقدسه سبب نجاح مردم ایران گردد. (۴)
به نوشته ی خنجی: از تعمق در این جملات به خوبی می توان دریافت که بهائیان تا چه اندازه از اصول دموکراسی و حکومت ملی دور و بیزارند. ولی باید اضافه کرد که: «اصل عدم مداخله در امور سیاسی» یکی از اصول اساسی آئین بهائی است و طبق آن، یک نفر بهائی اجازه ندارد در مورد امور سیاسی شرکت کند. عبدالبهاء در این باره چنین می نویسد:
اهل بهاء در هر کشور مقیمند، به امانت و صدق و صفا با حکومت رفتار نمایند و در امور سیاسیه… و نیز در احزاب و فرق سیاسی به هیچ وجه ادنی مداخله ای ننمایند و… مداخله در امور جزئی و مناقشات سیاسی و منازعات حزبی به کلی خلاف مبادی و تعلیم الهیه در این ظهور اعظم است. (۵)
و شوقی افندی بدان اضافه می کند:
… از امور سیاسیه و مخاصمات احزاب و دول باید کل [بهائیان ] قلباً و ظاهراً، لساناً و باطناً، به کلی در کنار و از این گونه افکار فارغ و آزاد باشیم. با هیچ حزبی رابطه ی سیاسی نجوییم و در جمع فرقه ای از این فرق مختلفه ی متنازعه داخل نگردیم، نه در سلک شورشیان در آییم و نه در شئون داخله ی دول و طوایف و قبایل هیچ ملتی ادنی مداخله ای نماییم، به قوه ی جبر به هیچ امری اقدام ننماییم… امرالله را چه تعلقی به امور سیاسیه و چه مداخله ای در مخاصمات و منازعات داخله و خارجه دول و ملل؟(۶)
دکتر خنجی، در ادامه ی مطلب، باتوجه به آموزه های فوق، پرسش جالب و درخور ملاحظه را مطرح می کند: « گذشته از جنبه ی عقب مانده و غیر اجتماعی این دستورها، این سؤال پیش می آید که آیا این عدم دخالت در امور سیاسیه و مخاصمات و منازعات داخله و خارجه ی دول خود، دخالت در سیاست آن هم به نفع یک سیاست مخصوص نیست»؟!
پاسخ خنجی به این سؤال، مثبت بوده و معتقد است که این آموزه، در جریان انقلاب مشروطیت ملت ایران، کاملاً به نفع سیاست استبدادی دربار قاجار خرج شد. به نوشته ی او:
خوب است ببینیم که منظور بهائیان از دخالت در سیاست به معنی اعم است یا آنکه دخالت در بعضی سیاستها را جائز می دانند؟ گذشته از قرائن بسیاری که در دست است، از مطالعه ی الواح و خطابه های مختلف رهبران بهائیان نیز این نکته روشن می شود که منظور آنها از عدم دخالت در سیاست به معنای خاصی است و در بعضی سیاستها، از دخالت خودداری ننموده آن را جائز می شمرند. مثلاً در انقلاب مشروطیت بهائیان کاملاً علیه جریان انقلاب وارد شدند و از تبلیغ به نفع مستبدین و به ضرر مشروطه خواهان غفلت ننمودند، چنانکه عبدالبهاء در یکی از الواح خود که در زمان کودتای «محمد علی شاه» صادر شده، محمد علی شاه را سلطان عادل دانسته و بهائیان را دعوت به انقیاد نموده، مشروطه طلبان را «نوهوسان» نامیده ا ست. لوح مزبور این است:
طهران، حضرت ایادی امرالله – حضرت علی قبل اکبر(۷) علیه بهاء الله الابهی ( هوالله)… از انقلاب ارض(ط)(۸) مرقوم نموده بودید. این انقلاب در الواح مستطاب مصرح و بی حجاب، ولی عاقبت سکون یابد… و سریر سلطنت کبری در نهایت شوکت استقرار جوید و آفاق ایران به نورانیت عدالت شهریاری روشن و تابان گردد. محزون مباشید، مکدر مگردید، جمیع یاران الهی را به اطاعت و انقیاد و صداقت و خیرخواهی سریر تاجداری دلالت نمایند، زیرا به نص الهی، مکلف برآنند.
باری، گوش به این حرفها مدهید و شب و روز به جان و دل بکوشید و دعای خیر نمایید و تضرع و زاری فرمایید تا… در جمیع امور، نوایای خیریه اعلی حضرت شهریاری واضح و مشهود ( گردد)، ولی «نوهوسانی» چند گمان نمایند که کسر نفوذ سلطان، سبب عزت ملت است.
هیهات، هیهات، این چه نادانی است و این چه جهل ابدی؟ شوکت سلطنت، عزت ملت است و نفوذ حکومت، سبب محافظ رعیت، ولی باید با عدل توأم باشد. اعلی حضرت شهریاری، الحمدالله شخص مجربند و عدل مصوّر و عقل مجسم و حلم مشخص. در این صورت باید عموم به خیرخواهی قیام نمایند و به آن چه سبب شوکت دولت و قوت سلطنت… است قیام نمایند. رساله ی سیاسیه که چهارده سال قبل تألیف شد… یک نسخه ارسال می شود. به عموم ناس بنمایید که مضرّات حاصله از فساد و فتنه در آن رساله به اوضح عبارت مرقوم گردید. والسلام علی من اتبع الهدی، ۱۱ ج ۱ سنه ۱۳۲۵ ع ع. (۹)
بنا به توضیح خنجی: «رساله ی سیاسیه که عبدالبهاء در اینجا به آن اشاره می کند، رساله ای است که در باب روابط ملت و حکومت و حقوق سیاسی افراد، تدوین شده است و در آنجا، هرگونه حق سیاسی را از ملت سلب نموده و حکومت را مخصوص ملوک و موهبت الهی می شمارد. باری، لوح فوق، نشان می دهد که منظور بهائیان از ” عدم دخالت در سیاست” به چه معنی است و چه هدفی را دنبال می کند»؟
۲. صلح عمومی
اصل یا شعار دیگر بهائیت، که دکتر خنجی به نقد آن می پردازد. مسئله ی صلح عمومی است. این شعار نیز – آن گونه که بهائیت مطرح می کند- به نظر خنجی، از حد کلی گویی فراتر نرفته و (به رغم ظاهر مترقی و فریبنده ی آن) فاقد عمق و ارزش لازم است
خنجی، در توضیح نظر خویش می نویسد:
«یکی از اصول عقاید بهائیان که دارای ظاهری مترقی است، مسئله ی صلح عمومی می باشد. در اینجا تذکر این نکته لازم است که در مورد اقتباس عقایدی که دارای جنبه های مترقی است، بهائیان فقط به ظواهر امر توجه نموده اند و از لحاظ عمقی و منطقی هیچ گونه ارزشی برای معتقدات آن ها نمی توان قائل شد. مثلاً در خصوص همین مسئله صلح عمومی، صفحات متعددی را از مزایای صلح، سیاه نموده، پی در پی می گویند: ” ما طالب صلح کل هستیم” و با تفاخر بسیار تکرار می کنند که: “صلح عمومی از جمله ی تعالیم مبارکه است که آثارش ظاهر شده”(۱۰)، در صورتی که اگر به نوشته های آنها رجوع کنیم هیچ نوع راه علمی و صحیحی برای برقراری صلح نشان نمی دهند و هرگز متعرض این نکته نمی شوند که: اصولاً چرا اختلافاتی میان دول موجود است؟ و چه می شود که هر چند سال یک بار «این خاک سیاه، به خون بشر رنگین شده، بشر مانند گرگان درنده یکدیگر را پاره پاره کرده و با اینکه حالا عصر مدنیت است، عصر ترقیات مادّیه است، عقول ترقی کرده است، با وجود این هر روز خونریزی است». (۱۱)
به اعتقاد دکتر خنجی:
بهائیان «با وجود اینکه به ریشه ی اصلی اختلافات و علل حقیقی محاربات، به هیچ وجه توجهی نمی نمایند، ادعا می کنند که تنها اصول دیانت بهائی است که می تواند صلح عمومی را در جهان برقرار سازد. می نویسند:” این قضیه ی صلح ملل را حضرت بهاء الله در ایران در ۶۰ سال پیش تأسیس نموده و در این مدت، در این خصوص لوایح و الواح بسیار اول در ایران نشر فرمود و بعد در سایر جهات نیز انتشار داد تا آن که در کتاب اقدس که قریب (۵۰) سال پیش نازل شده، صلح عمومی را تصریح فرموده، – در ایران ملل متنوعه موجود، مسلمان و مسیحی و یهود و زردشتی و مذاهب متعدده نیز موجود، به قوت تعالیم بهاء الله چنان تألیف و محبت در میان این ملل و امم حاضر گردیده که حال مانند برادر و یا پدر و یا مادر و دختر با یکدیگر متحد و متفق و آمیزش نمایند و چون در محفلی اجتماع کنند اگر شخصی وارد گردد از شدت الفت و محبت آنان حیران ماند؛ ابداً اختلاف و جدایی نبیند”». (۱۲)
نکته ی دیگری که خنجی در مورد این اصل تذکر می دهد آن است که برخلاف ادعای عبدالبهاء: « صلح عمومی از “تأسیسات” بهاءالله نیست، بلکه از قدیم مورد توجه بوده و درباره ی آن کتابها نوشته شده است». ضمن اینکه، «خوانندگان می توانند صحت قسمت اول نوشته های فوق» یعنی ادعای انحصار برقراری صلح جهانی فقط از طریق اصول دیانت بهائی «را از روی میزان صحت قسمت دوم آن» یعنی ادعای وجود اتحاد و اتفاق حیرت انگیز بین افراد بهائی، محک بزنند.
به نوشته ی خنجی: «اکنون خوب است ببینیم، برای به دست آوردن این صلح بهائیان چه راهی را پیشنهاد می کنند. در رساله ی صلح عمومی از قول بهاء الله می نویسند: « سلاطین آفاق وفقهم الله، باید به اتفاق، به این امر تمسک فرمایند. ایشانند مشارق قدرت و مطالع اقتدار الهی». (۱۳) و نیز می گویند: «… باید مجلس بزرگی ترتیب دهند و حضرات ملوک یا وزراء در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتحاد و اتفاق را جاری فرمایند… در این صورت آلات و ادوات حرب لازم نه، الا علی قدر مقدور لحفظ بلادهم… و اولی آنکه در آن مجلس، خود سلاطین عظام حاضر شوند و حکم فرمایند و هر یک از سلاطین که بر این امر و اجرای آن قیام فرمایند او سید السلاطین است(۱۴) و همچنین عبدالبهاء می نویسد:
… بلی تمدن حقیقی وقتی در قطب عالم علم افروزد که چند ملوک بزرگوار بلند همت چون آفتاب رخشنده ی عالم غیرت و حمیت به جهت خیر و سعادت عموم بشر، به عزمی ثابت و رأیی راسخ، قدم پیش نهاده، مسئله صلح عمومی را در میدان مشورت گذارند… یک معاهده ی قویه و میثاق و شروط محکمه ی ثابته تأسیس نمایند و اعلان نموده و مؤکد فرمایند این امر اتم و اقوم را کل سکان ارض، مقدس شمرده جمیع قوای عالم متوجه به ثبوت این عهد اعظم باشند. در این معاهده ی عمومیه، تعیین و تحدید حدود و ثغور هر دولتی گردد و توضیح روش و حرکت هر حکومتی شود و جمیع معاهدات و مناسبات دُوَلیّه و روابط بین ما بین هیئت حکومتیه ی بشر مقرر و معین گردد و کذلک قوه حربیه ی هر حکومتی به حدی معلوم، مخصص شود… »(۱۵)
خنجی با ذکر این نکته که: «این است راهی که بهائیان برای برقراری صلح پیشنهاد می کنند» می افزاید: « با مختصر توجهی به جملات فوق، معلوم می گردد که چنین پیشنهادی تا چه اندازه از اصول دموکراسی دور است. در اینجا عبدالبهاء، تنها ملوک را قدرت اجتماعی تصور کرده و برای ملتها که تنها حامی حقیقی صلح اند، ارزشی قائل نشده است. و به علاوه، این پیشنهاد نیز چنانکه بر همه مسلم است، به هیچ وجه عملی نبوده و در صورت عملی شدن، در حد اعلا چیزی شبیه به جامعه ی ملل گذشته خواهد بود که عملاً آزمایش خود را داد و از بین رفت. به علاوه، به آسانی می توان درک کرد که اصالت این پیشنهاد نیز از خود آئین بهائی نیست و کشف اصل و منشأ آن نیز اشکالی ندارد، زیرا تبلیغات صلح آمیز- چه از جهت افکار سوسیالیستی برای بیدار ساختن مردم و چه از طرف دولتها به منظور فریب دادن آنها – در هر حال، فکری بوده است که از قرن نوزدهم رواج کافی داشته و اتخاذ آن در مشرق زمین لااقل همزمان با پیدایش آئین بهائی از طرف «سید جمال الدین اسد آبادی» به عنوان اتحاد اسلام و تأسیس سازمان اتحادی برای حکومتهای اسلامی صورت گرفته است. »(۱۶)
پینوشت:
۱. رساله ی سیاسیه، عباس افندی، ص ۱۱.
۲. همان، صص ۴۶- ۴۸. نیز ر. ک: صص ۴۹- ۵۰.
۳. معنی جمله این است که هیچ کس حق ندارد بر کسانی که بر بندگان حکومت می کنند اعتراض کند.
۴. مجموعه ی رسائل، ابوالفضایل، چاپ مصر، صص ۶۰- ۶۲.
۵. نظر اجمالی در دیانت بهائی، صص ۴۹- ۵۰.
۶. لوح شوقی افندی، نقل از کتاب نظر اجمالی در دیانت بهائی، صص ۵۰- ۵۱.
۷. منظور از (علی قبل اکبر) علی اکبر [شهمیرزادی] است.
۸. منظور تهران است.
۹. نقل از کتاب کشف الحیل و مقدمه ی رساله ی سیاسیه.
۱۰. رساله ی صلح عمومی، [ تنظیم به امر محفل بهائیان ایران]، لجنه ی ملی نشر آثار امری، تهران ۱۰۴ بدیع].
۱۱. نقل از رساله ی صلح عمومی.
۱۲. عبدالبهاء، نقل از رساله ی صلح عمومی، ص ۱۲۰.
۱۳. رساله ی صلح عمومی، ص ۱۴.
۱۴. لوح ابن الذئب ( نقل از: رساله ی صلح عمومی)
۱۵. رساله المدنیه، عبدالبهاء
۱۶. در همین زمینه می توان به ژان ژاک روسو ( اندیشمند مشهور فرانسوی در قرن ۱۸ میلادی) اشاره کرد که با طرح نظریه ی خویش درباره ی لزوم پیروی مردم دنیا از قانون و قدرت عمومی جهانی، و یکنواختی قانون همه ی دولتها و حکومتها، و پیشنهاد تأسیس جامعه ی ملل بین دول اروپایی، حدود ۲۰۰ سال پیش از تأسیس جامعه ی ملل، طرح آن را در افکنده است. – ویراستار.
منبع مقاله: نشریه تاریخ معاصر ایران، شماره ۴۹.
دکتر محمد علی خُنجی