- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
نهضت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که اولین پیام آن مساوات و برابری انسان ها است، سه روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سقیفه با احتجاجات هواداران ابوبکر که مبتنی بر سنت های قبیله ای در جاهلیت بود، به انحراف کشیده شد. این اولین و بزرگترین انحراف و شکافی بود که بین مسلمانان به وجود آمد.
این شکاف رفته رفته، به حدی گسترش پیدا کرد که در سال ۶۱ هجری، امام حسین (علیه السلام) برای احیا و اصلاح دین جدش (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت را برگزید. واقع کربلا، بیانگر عمق فاجعه ای بود که ریشه های آن را باید در سقیفه جستجو کرد؛ زیرا بدعت ها و اجتهاد به رأی خلفای ثلاث، زمینه به قدرت رسیدن افرادی چون: معاویه و یزید را فراهم کرد.
بنابراین رخداد سقیفه، تنها غصب حق شخصی امام علی (علیه السلام) نبود و تلاش های حضرت، برای بازگرداندن امر خلافت به جایگاه اصلی اش و جلوگیری از انحراف در نظام حکومتی اسلام بود.
چرا چنین فاجعه غم انگیزی رخ داد؟ مگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به طور اعم در طول ابلاغ رسالت خویش و به طور اخص در غدیرخم، علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین پس از خود معرفی نکرده بود؟ چرا جامعه آن روز بر غاصبان خلافت نشورید؟ آیا آن گونه که برخی علمای عامه استدلال می کنند، «سقیفه» برخاسته از نیاز جامعه آن روز بود؟ آیا مصلحت اجتماعی و عاقبت اندیشی دینی، خلفای ثلاث را وادار به کنار زدن علی (علیه السلام) از مسند خلافت کرد یا جاه طلبی، آنها را به این کار واداشت؟ اولین گروهی که در سقیفه جمع شدند، چه کسانی بودند و چرا…؟
در این مقاله سعی شده در حد توان به این سؤالات پاسخ داده شود.
علت نامگذاری
در عربستان برای گریز از گرمای زیاد، اکثر خانه ها و مغازه ها و مساجد، دارای سایبانی از حصیر یا گلیم هایی از پشم بز بود و در مواقع بیکاری، در آنجا جمع می شدند و از اخبار تازه و امور اجتماعی مهم سخن می گفتند. از جمله این سایبان ها، سایبانی بود متعلق به قبیله بنی ساعده. چون بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انصار و مهاجرین برای تعیین خلیفه، در زیر این سایبان گرد آمدند، این واقعه «سقیفه بنی ساعده» نامیده شد.
چرا سقیفه رخ داد؟
جبرئیل در سال دهم هجری، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نزدیک بودن زمان رحلتش آگاه کرد. حضرت در این سال به فرمان خداوند می باید دو فریضه را به جای آورد: یکی، انجام مناسک حج و دیگری، معرفی جانشین پس از خود.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ذیقعده سال دهم هجری عازم حج شد. هدف او علاوه بر تعلیم دادن احکام حج، لغو امتیازاتی بود که قریش به سبب کلیدداری و پرده داری کعبه برای خود کسب کرده بود. اشراف مکه در جاهلیت، ده قبیله بودند که پانزده منصب بین تیره های عرب تقسیم می شد(۱). از جمله امتیازات، منصب قیادت، رفادت، سقایت و… بود.
یکی از امتیازات قریش بر دیگر حاجیان، این بود که از عرفات بار نمی بستند، بلکه از مزدلفه کوچ می کردند و این را برای خود فخر می شمردند. قرآن کریم این امتیاز را با نزول این آیه از بین برد(۲): «ثم افیضوا من حیث افاض الناسُ…»(۳)؛ «از جایی کوچ کنید که مردم کوچ می کنند…».
از آنجا که طواف خانه خدا باید در جامه و پارچه پاک باشد، قریش می پنداشت جامه هنگامی پاک است که از آنها گرفته و کرایه شود. و اگر قریش از دادن لباس طواف به کسی ممانعت کند، او باید برهنه به طواف بپردازد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که خود از قریش بود، در برابر دیدگان مردم از عرفات کوچ کرد و با این شیوه اولاً شعار برابری و مساوات بین انسان ها را عملاً اجرا کرد. ثانیاً آن حضرت ثابت کرد که قریشی بودن (آنچه ابوبکر با استناد به آن به خلافت رسید)، اعتباری برای برتری جویی از دیگر قبایل نیست.
اما دومین فریضه مهمی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اتمام رسالت خویش باید به انجام می رسانید، اعلام جانشینی علی (علیه السلام) بود که در جُحفه و در محلی به نام «غدیرخم» صورت گرفت و در این باره فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیُ مولاه».
این اقدام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیرخم، چند تن از سران عرب را- که به قصد «ریاست طلبی» مسلمان شده بودند- از گرویدن به آیین او پشیمان کرد.
از همان روز عمر، ابوبکر و ابوعبیده جراح مثلثی را تشکیل دادند و سوگند یاد کردند که نگذارند این انتخاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عملی شود. آنها از «اهل کتاب» شنیده بودند که پیامبری در مکه مبعوث خواهد شد که بر شرق و غرب عالم غالب می شود. پس با این پندار که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حکومت خواهند رسید، به رسالت آن حضرت ایمان آوردند و خود را در خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار دادند و حال که از رسیدن به خلافت مأیوس شده بودند، تصمیم گرفتند آن حضرت را به قتل برسانند تا به قریش اظهار دارند که ما در پی فرصت برای قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم، تا چنین حقی را نیز بر گردن قریش ثابت کنند(۴).
بنابراین، وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به محل خطرناک «عقبه» رسید، شترش را رماندند تا از کوه سقوط کند. جبرئیل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اطلاع داد و آن حضرت به یارانش دستور داد تا احدی قبل از او به عقبه نرود.
منافقین این بار تصمیم گرفتند که با استفاده از تاریکی و ناهمواری راه، در پس بلندی پنهان شوند و چهره های خود را بپوشانند، تا هرگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک شد، دبه های پر از شن را از بلندی به زیر بغلطانند. آنها چنین کردند و شتر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست رم کند و او را بر زمین بزند. جبرئیل نازل شد و آن حضرت را از خطر رهانید.(۵)
اقدامات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
۱. اعزام سپاه اسامه
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جریان بازگشت از حجه الوداع بیمار شد و پس از چندی با بهبودی نسبی، به فکر تجهیز و اعزام سپاهی به مرزهای شام افتاد. اهداف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از این اقدام چنین می توان تحلیل کرد:
الف) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیم آن داشت که بعد از انتشار خبر رحلتش رومیان از آشفتگی اوضاع مسلمانان سوء استفاده کرده، آنها را سرکوب کنند. دو جنگ از جنگ های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) – تبوک و موته- در نبرد با شامیان بود. بنابراین اعزام سپاه خبر از ثبات جامعه اسلامی می داد.
ب) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست با اعزام این سپاه، سران قبایل و صحابه را از مرکز حکومت (مدینه) دور سازد تا بعد از رحلتش مانعی برای به خلافت رسیدن حضرت علی (علیه السلام) پیش نیاید.
ج) واگذاری فرماندهی سپاه به اسامه، که جوانی هفده یا نوزده ساله بود، سنت شیوخیت را که در بین اعراب از اعتبار بالایی برخوردار بود، منسوخ می کرد، تا جوان بودن علی (علیه السلام) بهانه ای برای کنار زدن او از خلافت نباشد.
۲. سکونت در منزل عایشه
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از رفت و آمدهای برخی مهاجران بین مکه و مدینه خبر داشت. بنابراین او با سکونت در منزل عایشه و زیرنظر داشتن فتنه، در صدد خنثی کردن دسیسه های سقیفه سازان برآمد.
۳. هشدارهای پیش از رحلت
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کارشکنی برخی از افراد در اعزام سپاه اسامه باخبر شد، در حالی که سرش را با دستمال بسته بود، به مسجد آمد و با تأکید، از کارشکنان خواست که سپاه را همراهی کنند و حتی فرمود: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامه»(۶).
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آگاهی از فعالیت های برخی از صحابه برای به دست گرفتن خلافت، تصمیم گرفت برای جلوگیری از انحراف خلافت و بروز دو دستگی در بین مسلمانان، خلافت علی (علیه السلام) را قبل از رحلت تثبیت کند. به همین منظور- با وجود تأکیدهای فراوانش و بیان فضیلت های علی (علیه السلام) – در آخرین لحظات حیات با حالت تب و بیماری به مسجد آمد و با صدای بلند که از بیرون مسجد شنیده می شد، یک بار دیگر «حدیث ثقلین» را تکرار فرمود.
میرحامد حسین، این حدیث را از دویست نفر از علمای بزرگ اهل سنت در کتابش، «عبقات الانوار» نقل کرده و دانشگاه الازهر مصر نیز رساله ای در صحت سند آن منتشر ساخته است.(۷) آن گاه آن حضرت خطاب به مهاجران فرمود: «شما زیاد می شوید، ولی انصار زیاد نمی شوند، انصار تکیه گاه من هستند که به آنها پناه آورده ام. نیکانشان را گرامی بدارید و از بدانشان درگذرید.»(۸)
پس از بیان این سخنان، به منزل عایشه بازگشت؛ لحظاتی بعد، عمر و ابوبکر و تعدادی از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر بالین حضرت حضور یافتند. در این هنگام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که تب و بیماری اش شدت یافته بود، بار دیگر برای تأکید بر شایستگی آن کسی که خدا و رسولش انتخاب کرده بودند، تقاضای قلم و کاغذ کرد تا چیزی بنویسد که بعد از او، مسلمانان گمراه نشوند. در این میان، عمر برآشفت و گفت: «هذیان می گوید. قرآن ما را کفایت می کند.»(۹)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با دیدن نزاع و دو دستگی اطرافیان، از بیم آنکه عمر و متحدانش اصل رسالت را، مورد شبهه قرار بدهند، خطاب به صحابه فرمود: «برخیزید و از پیش من بروید.»… پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که علی سرش را در آغوش گرفته بود، از دنیا رفت.
علت تجمع انصار در سقیفه
خبر دردناک رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان انصار و مهاجران پیچید. انصار با آگاهی از این خبر، با شتاب خود را به سقیفه رساندند و درباره این حادثه بس مهم به گفتگو پرداختند. حال باید پرسید: چرا انصار در سقیفه گرد آمدند و علت نامزد کردن سعد بن عباده«رئیس خزرج» به عنوان امیر، چه بود؟ مگر آنها از انتخاب علی (علیه السلام) برای رهبری امت اسلامی بی اطلاع بودند و یا بسیاری از آنان در غدیرخم حضور نداشتند؟ چه چیزی آنها را به اتخاذ چنین تصمیمی واداشت؟
آن گونه که از اسناد تاریخی برمی آید، علت اصلی تجمع آنها، اطلاع از دسیسه هایی بود که در صدد بود خلافت را از علی (علیه السلام) غصب کند و چون یقین کردند خلافت از آن دیگری است و از طرفی، افراد سیاسی و کارآزموده که بتوانند خلافت را برای امیرمؤمنان تثبیت کنند، در بنی هاشم سراغ نداشتند؛ لذا برای تعیین خلیفه در سقیفه جمع شدند. در کنار این عامل اصلی، علل دیگری نیز وجود داشت که باعث تجمع انصار در سقیفه شد؛ همانند:
الف) انصار گسترش اسلام را مرهون بذل جان و مال خویش می دانستند و خود را نسبت به مهاجرین در به دست گیری خلافت، سزاوارتر می شمردند.
ب) انصار در اکثر غزوات همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با کفار قریش جنگیده و بسیاری از کفار مکه و دیگر مخالفان اسلام را کشته بودند. از این رو، به وحشت افتادند که مبادا کسی روی کار آید که انتقام خون های ریخته شده را بگیرد، و این ناشی از آن بود که به رغم تلاش های فراوان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تبدیل نظام قبیله ای به نظام اجتماعی، هنوز خوی و خصلت های قبیلگی دوران جاهلیت، همچون آتش زیر خاکستر در نهادشان باقی بود.
ج) علت دیگر، حس جاه طلبی است که در تمام افراد بشر به طور مختلف وجود دارد و انسان را به خطرات بزرگ می اندازد.(۱۰)
سعد بن عباده از بزرگان عرب بود که درب خانه اش به روی حاجتمندان باز بود و از کسانی بود که در روز عید غدیرخم حضور داشت و خطبه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید؛ ولی حب جاه و مقام، او را با وجود بیماری به سقیفه کشاند تا با او بیعت کنند.(۱۱)
علل موفقیت حزب شیخین
حال به پاسخ این سؤال می پردازیم که: علت موفقیت حزب ابوبکر و عمر چه بود؟ و چرا مردم با وجود آگاهی از انتخاب علی (علیه السلام) از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جانشینی خویش، با ابوبکر بیعت کردند؟
۱.جلوگیری از اعزام سپاه اسامه
ابوبکر و عمر برخلاف اصرار فراوان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حرکت سپاه اسامه، در اجرای امر آن حضرت تعلل کردند و اسامه را از حرکت بازداشتند. این کار، چند منفعت برایشان دربرداشت:
اول اینکه هنگام رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه حضور خواهند داشت. دوم اینکه وجود سران قبایل در مدینه، آنها را یاری می کرد تا از بحران فقدان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استفاده کنند و از بزرگان قوم برای خود بیعت بگیرند؛ زیرا نبود بزرگان قوم در مدینه و بیعت نکردن آنها در صورت اعزام سپاه، نقشه های آنان را برای رسیدن به خلافت بی نتیجه می گذاشت.
این کارشکنی ها باعث شد تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با حال بیمار و نزار خود در مسجد حضور یابد و آنان را لعنت کند: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامه»(۱۲).
۲. شیخوخیت
بنابر سنت جاهلیت در عربستان، کسی می تواند زعامت قومش را بر عهده گیرد که سن او از چهل گذشته باشد. گرچه انتخاب جوان نوزده ساله به فرماندهی سپاه، مهر بطلانی بر این سنت جاهلی بود. ولیکن کارگردانان کودتای سقیفه با همین قانون و حربه قبیلگی، بخشی از افکار و آراء را به سوی ابوبکر جلب کردند.
۳. ناآگاهی از حقیقت دین اسلام
با فتح مکه و اوج گرفتن قدرت سیاسی و نظامی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، در اواخر عمر آن حضرت، بسیاری از سران قبایل برای حفظ موقعیت و پایگاه خود در قبیله، گروه گروه به اسلام گرویدند. اسلام آنها در بیان شهادتین خلاصه می شد. بنابراین نه تنها شناخت و شعور بالایی در مورد محتوای اسلام نداشتند، بلکه حتی اغلب با آن بیگانه بودند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اگرچه نهایت توان خویش را در جهت تعمیق آگاهی های تازه مسلمانان به کار برد؛ اما وقوع غزوات متعدد، پراکندگی قبایل و وجود پیوندها و ارتباطات بین قبایل، از جمله موانع مهم در تبلیغ کامل اسلام به شمار می رفت.
فاصله فتح مکه تا رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها سه سال بود و در این فاصله اندک، تغییر اساسی و بنیادی در نگرش و اعتقادات مردمی که سنت ها و اندیشه های جاهلیت نسل در نسل با روح و خمیرمایه آنان عجین شده بود، غیر ممکن بود. از این رو نا آشنایی مسلمانان با حقیقت دین اسلام، مهمترین زمینه را برای احیای سنت های قبیلگی از سوی گردانندگان سقیفه و بهره برداری از آن در جهت احراز مقام خلافت و انحراف آن از مسیر اصلی فراهم آورد.
۴. بهره گیری از فرصت ها
از آن هنگام که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، علی (علیه السلام) را در غدیرخم صراحتاً به جانشینی اش برگزید، حزب ابوبکر و عمر از تمامی فرصت ها برای مخدوش کردن این انتخاب در جهت تثبیت موقعیت خویش استفاده کردند و از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. برخی از شواهد تاریخی که در منابع اهل سنت نیز مطرح شده، از این قرار است:
الف) آن هنگام که بیماری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدت گرفته بود، از عایشه خواست کسی را به مسجد بفرستد تا به جای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز بگزارد. عایشه، ابوبکر را فرستاد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این اقدام آگاه شد و از شدت بیماری زیر بغلش را گرفته بودند، به مسجد رفت و ابوبکر را کنار زد و نماز را نشسته خواند.
ب) از آنجا که رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بعد از ظهر صورت گرفته و اهل بیت (علیه السلام) مشغول آماده کردن مقدمات دفن بدن مطهر حضرت بودند، ابوبکر به پیشنهاد عمر به مسجد رفت و در محیطی که مالامال از غم و اندوه و نگرانی مسلمین بود، به امامت ایستاد و نماز گزارد و سپس به سخنرانی پرداخت. این اقدام در جا انداختن او به عنوان خلیفه بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مؤثر واقع شد.(۱۳)
۵. ناآشنایی تازه مسلمان ها با موقعیت حضرت علی (علیه السلام)
اگرچه هنگام رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، اسلام در سراسر شبه جزیره عربستان گسترش نیافته بود، اما اسلام، این آیین جدید، هنوز فرصت نیافته بود که شناخت عمیقی از خود به پیروانش ببخشد. اعراب تازه مسلمان تنها بر یگانگی خدا و اینکه محمد، فرستاده ای از جانب اوست، اعتراف داشتند و در عمل، به بسیاری آداب جاهلیت پایبند بودند و بدان عمل می کردند.
در برخورد با قضیه جانشینی علی (علیه السلام) نیز این گونه نمی اندیشیدند که او بزرگترین حامی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آگاه از اسرار رسالت اوست و تنها او می تواند این دین نو ظهور را نهادینه کند، بلکه در این اندیشه بودند که او کشنده بسیاری از سران کفر است که از نزدیکان و عزیزان آنها به شمار می رفت. از این رو، حس کینه و انتقام در میان برخی مهاجران و به ویژه تازه مسلمانان مکه، باعث شد افرادی چون بوبکر و عمر بر اوضاع مسلمانان مسلط شوند.
علت به رسمیت شناختن خلافت ابوبکر
حقیقت این است که آن دسته از اصحاب نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که روحشان با پیام وحی آشنا شده بود، با ابوبکر بیعت نکردند و او را به رسمیت نشناختند. عده ای از این گروه تحت عنوان «مرتدین» در «واقعه» رده به شدت سرکوب شدند تا آنجا که عمر نیز به عمل آنان اعتراض کرد.(۱۴)
عده ای دیگر نیز زمانی بیعت را پذیرفتند که پیشوای آنان علی (علیه السلام) برای حفظ اصل اسلام، به ناچار و اجبار با ابوبکر بیعت کرد. از جمله این افراد، ابوالهیثم، سهل بن حنیف، ذوالشهادتین، مقداد، زبیر بن عوام و… بودند.
اما توده مردم با اصل و محتوای اسلام بیگانه بودند؛ از این رو، از درک چرایی انتخاب علی (علیه السلام) به جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عاجز و به اهمیت و جایگاه آن پی نبرده بودند. بدین جهت، آن هنگام که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به دفاع از حق غصب شده خویش می پردازد و بر ادعای خویش برهان می آورد، آنان در پاسخ می گویند: «اگر زودتر از ابوبکر از ما بیعت می خواستی، با تو بیعت می کردیم.»
آنان هنوز در نیافته بودند که خلافت و جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، انتقال قدرت از یکی به دیگری نیست تا هر آن کس که در مسند قدرت قرار گرفت و بر اوضاع مسلط شد، خلیفه باشد. عجر آنها از درک انتخاب علی (علیه السلام) – که در جهت تداوم انقلاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و علی (علیه السلام) از نادر افرادی به شمار می رفت که از نخستین سال های بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همین منظور پرورش یافته بود- باعث شد فردی چون ابوبکر در جایگاه جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بنشیند، در حالی که ابوبکر خود نیز به ضعف خویش آگاه بود و می گفت: «أقیلونی أقیلونی فلست بخیرکم و علیُ فیکم(۱۵)؛ مرا وا گذارید، مرا واگذارید چرا که با وجود علی (علیه السلام) در بین شما، من برترین فرد شما نیستم.»
انحراف بزرگ
«سقیفه» اولین و بزرگترین انحرافی بود که تداوم انقلاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به مخاطره انداخت؛ زیرا پس از وقوع این حادثه، شاهد روی کارآمدن افرادی هستیم که به علت ناآشنایی با حقایق و معارف انسان ساز اسلام، و با دنباله روی از اغراض و اهداف جاه طلبانه خویش، موجب پیدایش بدعت های فراوانی شدند که زدودن آنها از جامعه اسلامی، ناممکن بود؛ تا آنجا که علی (علیه السلام) درباره انحراف زمان خلفای ثلاث، این گونه می فرماید:
«به خدا سوگند! پیشوایان پیش از من کارهای شگفتی انجام دادند و به عمد با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مخالفت پرداختند. اگر مردم را وادار به ترک آنها می کردم و آن بدعت ها را به حقیقتی که در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، برمی گرداندم، سپاهیانم از اطرافم پراکنده می شدند و در لشکرم جز من و تعداد اندکی باقی نمی ماند…».
آری وقوع سقیفه، زمینه خلافت امویان، بنی عباس و … را فراهم ساخت.
پی نوشت ها
۱. تاریخ مفصل اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام، حسین عمادزاده، ص ۹۴، چ۸، ۱۳۷۴ش.
۲. تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، سیدجعفر شهیدی، ص ۸۴، تهران، چ۲، ۱۳۶۳ش.
۳. بقره/ ۱۹۹.
۴. تاریخ مفصل اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۱۱۶.
۵. همان.
۶. تاریخ طبری، ج۲، ص ۲۲۵.
۷. تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، علی اکبر حسینی، ص ۲۹۸، تهران، چ۱، ۱۳۷۳ش/
۸. تاریخ طبری، ج۲، ص ۲۲۷.
۹. صحیح بخاری، ج۱، ص ۲۲.
۱۰. طرح های رسالت، پیرامون خلافت و زمامداری، احمد مطهری، ج۱، ص ۲۵۰، قم، مرکز انتشارات دارالتبلیغ.
۱۱. نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص ۴، چاپ بیروت.
۱۲. تاریخ طبری، ج۲، ص ۲۲۵.
۱۳. تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، ص ۳۱۲.
۱۴. تاریخ ابن کثیر، ج۶، ص ۳۱۱.
۱۵. تاریخ طبری، ج۳، ص ۲۱۱.
منبع: نشریه فرهنگ کوثر؛ شماره ۷۷؛ زینب ابراهیمی