- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
هویت، از مفاهیم پیچیده در علوم انسانی است که ارائه تعریفی مشخص در رابطه با آن تا حدی دشوار است. این مفهوم پیچیده وقتی در کنار مفهومی به نام جنسیت قرار میگیرد، بر پیچیدگی آن افزوده میشود. چرا که ممزوج شدن این دو مفهوم منشاء بسیاری از مسائل میتواند باشد. چرا که تداخل در ارائه تعریفی از هویت زنان و مردان، موجب ایجاد بسیاری از مسائل انسانی است. نکته مهم این است که چه عواملی در ایجاد و شکلگیری هویت موثر هستند.
به نظر میرسد شکلگیری هویت در اغلب موارد، در رابطه مستقیم فرد و جامعه و تعاملی که در این میان ایجاد میشود، صورت میگیرد. با توجه به این که موضوع هویت زنان مورد نظر این نوشتار است، میتوان این طور بیان کرد که هویت زنان از عناصری تشکیل شده که شکلدهنده هویت آنها در جوامع هستند. عناصری مثل جنسیت، خانواده و ساختارهای اجتماعی. به این ترتیب با ترکیب این سه عنصر در طی تاریخ، سه نوع جامعه به وجود آمده است که عبارتند از: جامعه پدرسالار، جامعه مردسالار و جامعه انسان مدار.
به نظر میرسد شناخت دقیق و صحیح این نوع جوامع و خصلتهای درونی آن، برای دست اندرکاران و تولیدکنندگان متون تلویزیونی امری لازم و ضروری است. چرا که وجود این شناخت میبایستی در تولید برنامههای رسانهای به کار گرفته شود تا بدین وسیله نگرشهای موجود در رابطه با زنان و مردان و خصوصا زنان، اصلاح شود و نقاط منفی و مخرب حذف شوند.
بنابراین میتوان این طور بیان کرد که یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای امروز، مسئله زنان و هویت است. هویت امری ثابت نیست و دائما ممکن است در معرض تغییر باشد. هویت را در دو بعد فردی و اجتماعی تعریف میکنند که هویت فردی به تفاوتهای میان افراد و هویت جمعی به شباهتها و همانندیها اشاره دارد. هر چند که هویت فردی در صورتی معنادار است که با در نظر گرفتن فرد در جهان اجتماعی دیده شود.
جامعه و ساختارها و نهادهای اجتماعی، از جمله عوامل بسیار مهم در شکلگیری هویت اجتماعی و باز تولید آن، میباشند. در اغلب موارد هویت کسب شده از جانب افراد توسط جامعه و نهادهای اجتماعی ارائه شده است. البته در این جریان ممکن است فرد قدرت انتخاب داشته باشد اما در موارد بسیاری هم وجود جبرهای اجتماعی، پذیرش برخی از عناصر را برای افراد اجتناب ناپذیر میکند.
دستهای از جامعه شناسان معتقدند که هویت انسانها، تا حد زیادی مبتنی بر تفاوتهای ذاتی است، پس اغلب تفاوتهای موجود میان زنان و مردان را ذاتی تلقی میکنند. جامعه شناسانی همچون پارسونز و دورکیم جزو این دستهاند و معتقدند که تقسیم کار و شکلگیری نقشهایی که در جامعه وجود دارد، تا حد زیادی منشاء و مبنایی طبیعی دارد.
هویت و جنسیت
از میان نظریههای مطرح در جامعه شناسی، دو نوع اندیشه قابل بحث میباشند. دستهای از جامعه شناسان معتقدند که هویت انسانها، تا حد زیادی مبتنی بر تفاوتهای ذاتی است، پس اغلب تفاوتهای موجود میان زنان و مردان را ذاتی تلقی میکنند. جامعه شناسانی همچون پارسونز و دورکیم جزو این دستهاند و معتقدند که تقسیم کار و شکلگیری نقشهایی که در جامعه وجود دارد، تا حد زیادی منشاء و مبنایی طبیعی دارد. پارسونز معتقد است نقش بیولوژیکی که زنان در تولید مثل دارند، این ویژگی ذاتی را برای آنان پدید میآورد که در جامعه نقشهای مراقبت کننده داشته باشند(رفعت جاه،۱۳۸۴: ۵-۴) پارسونز در تحلیل علت افزایش طلاق و ارتباط آن با نقش زنان در ساختار خانواده این طور بیان میکند که: دلیل افزایش طلاق در عصر حاضر، تداخل نقشها میان زن و مرد است. این تداخل نقشها موجب تزاحم، تعارض و گاهی تضاد در روابط میان زن و مرد در خانواده شده است.
با توجه به این نظریه اگر نگاهی به برنامههای تلویزیون بیندازیم متوجه خواهیم شد که در اغلب برنامههای تلویزیونی و خصوصا سریالها، موضوع شاغل بودن زنان با مشکلاتی مواجه بوده است. در بسیاری از موارد شاغل بودن زنان موجب ایجاد آسیب به ساختار خانواده بوده است.
نمایش هویت زنان در تلویزیون، بارها به این صورت بوده که زن شاغلی که اتفاقا در امور شغلی خویش موفق است، دارای مشکلات خانوادگی است و این توانایی را ندارد که در امور خانه داری، همسرداری و نگهداری از فرزندان نیز موفق باشد. به این ترتیب این طور نشان داده شده که زنان شاغل در نهایت برای حفظ ارکان زندگی خصوصیشان یا مجبور به ترک شغل میشوند و یا در غیر این صورت به جدایی و طلاق میاندیشند.
ارائه چنین نمایشی ممکن است در ارتباط با مردان نیز صورت گیرد اما مسلما این تصویرنمایی در رابطه با مردان در حد بسیار محدودی وجود دارد. از طرفی نباید نسبت به این نکته تغافل کرد که طبق نظریه مذکور در این متن، تداخل نقشهای زنان و مردان عامل مهمی در جهت ایجاد مشکل در خانواده است. باید به این نکته توجه داشت که وجود تفاوتهای بیولوژیک میان زنان و مردان امری مهم است و طبیعت زنانه با طبیعت مردانه متفاوت است. اما این بدان معنا نیست که زنان تنها در زمینههای خاصی توانایی دارند و قادر به انجام چندین کار به طور هم زمان نیستند. یک زن این توانایی را دارد که در عین شاغل بودن، توجهش به امور خانوادگی را تمام و کمال داشته باشد تا فرزندانش صدمهای نبینند و شوهرش از سر بیتوجهی همسر و سرگرمی او به مشغلههای کاری، نیاز به حضور همسر دوم را احساس نکند. اینها عناصری است که سالهاست از طریق سریالهای تلویزیونی به نمایش درآمده و هویت زنان و مردان در این قالب و ساختار به تصویر کشیده شده است.
اگر نگاهی به برنامههای تلویزیون بیندازیم، متوجه خواهیم شد که در اغلب برنامههای تلویزیونی و خصوصا سریالها، موضوع شاغل بودن زنان با مشکلاتی مواجه بوده است. در بسیاری از موارد، شاغل بودن زنان، موجب ایجاد آسیب به ساختار خانواده بوده است.
حقیقتا نمیتوان تاثیرگذاری تلویزیون را در تمامی زمینههای مذکور کتمان کرد. تلویزیون و شخصیتهای مجموعههای تلویزیونی، با تکرار برخی از مبانی فکری و عملی، در برخی از موارد، تاثیرات سوئی بر مخاطبان خویش بر جای میگذارند که جبران این تاثیرات، گاهی امکان ناپذیر است. بنابراین شناخت صحیح و درکی درست از هویت زنان میتواند در ایجاد الگوهای مناسب و خلق چهرهای شایسته از زن ایرانی در تلویزیون، موثر باشد. این مبحث را در مقاله بعدی با شرح و تفصیل بیشتر، ادامه خواهیم داد.
منابع:
۱. دکتر حسن خجسته(۱۳۸۷)؛ ساختاربندی هویت زنان.
۲. مریم رفعت جاه(۱۳۸۴) هویت و امر زنانه، تهران، جهاد دانشگاهی دانشکده علوم اجتماعی داشگاه تهران.
منبع: بخش ارتباطات تبیان؛ فاطمه ناظم زاده.