- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
یک از دلایل امامت ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) ترس حکام غاصب و ظالم از آنان است. با وجود اینکه امامان اهل بیت (علیهمالسلام) هیچ تحرکی علیه حاکمان غاصب نداشتند، از وجود امامان در میان مردم ترس و وحشت داشتند. به ویژه که امام سجاد (علیهالسلام) هیچ نوع حرکت سیاسی از خود نشان نداده و پیوسته مشغول دعا و عبادت خدا بوده است در عین حال عبدالملک بن مروان از آن حضرت وحشت داشته و از این رو یک بار او را با غل و زنجیر دربند کردند که در این نوشتار به این مطلب اشاره شده است.
زهری می گوید: عبدالملک بن مروان ملعون دستور داد که امام زین العابدین (علیهالسلام) را در غل و زنجیر کنند و به شام ببرند و جماعت بسیاری را بر آن حضرت موکل کرده بود.
من رفتم و سعی بسیار کردم و از ایشان اجازه گرفتم که آن حضرت را ببینم، دیدم که آن جناب را به زنجیرها بسته اند و غل در گردن ایشان گذاشته اند.
از مشاهده آن حال گریستم و گفتم: «کاش من به جای تو می بودم و تو سالم می بودی.»
حضرت فرمود: «تو گمان می بری که اینها بر من سنگینی می کند، اگر بخواهم می توانم اینها را از خود رفع کنم ولیکن می خواهم که باشد و عذاب الهی به خاطر من بیاید.»
سپس دست و پاهای خود را از زنجیر بیرون آورد و فرمود: «اگر بخواهم می توانم چنین بکنم.»
سپس دست و پاهای خود را باز داخل در زنجیرها کرد و فرمود: «دو منزل بیشتر با ایشان نخواهم رفت.»
بعد از چهار روز دیدم که موکلان آن حضرت برگشته اند و در مدینه به دنبال ایشان می گردند.
من رفتم و حقیقت حال را از ایشان سوال کردم، گفتند: «کار این مرد بسیار غریب است، ما در تمام شب بیدار بودیم و از او حراست می نمودیم، چون صبح شد در محل او نظر کردیم ولی به غیر از غل و زنجیر چیزی ندیدیم.»
من بعد از آن رفتم به نزد عبدالملک و او از من حال آن حضرت را سوال کرد و من این واقعه را برای او نقل کردم، عبدالملک گفت: «در همان روزی که پاسبانان او را نیافته بودند، وی نزد من آمد و گفت: مرا با تو چکار است؟»
پس از آن حضرت، ترسی بر من مستولی شد که نتوانستم نسبت به او بدی بنمایم، پس گفتم: اگر می خواهی نزد من باش تا ترا گرامی بدارم، ایشان گفت: نمی خواهم، و سپس بیرون رفت و من دیگر او را ندیدم.»
من گفتم: «علی بن الحسین چنان نیست که تو گمان کرده ای و اراده ای در خاطر ندارد و پیوسته مشغول عبادت پروردگار خود است.
عبدالملک گفت: «کار او، کار نیکویی است، خوشا به حال او و خوشا به کار او.»
منبع:
کتاب عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام سجاد (علیهالسلام)