- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 15 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
یکی از وظایفی که بر عهده شیعیان نهاده شده، «شناخت پیشوا و رهبر» می باشد. در یک نگاه کلّی دو راه برای شناخت امام وجود دارد: از دیدگاه احادیث اهل تشیّع و از دیدگاه احادیث اهل تسنّن. در این نوشتار سعی شده از دیدگاه اهل سنّت گوشه ای از شخصیت ممتاز امام زین العابدین علیه السلام به پیشگاه شما سروران گرامی تقدیم شود.
در یک نگاه
«ذهبی» دودمان آن حضرت را این گونه می نویسد: علی فرزند حسین فرزند علی بن ابی طالب فرزند عبد المطلب فرزند هاشم فرزند عبد مناف می باشد.۱
کنیه ایشان ابوالحسن، ابوالحسین، ابو محمّد و ابو عبداللّه است.۲
لقب ایشان زین العابدین، سجّاد، هاشمی، علوی، مدنی، قرشی، علی اکبر۳ و برخی ایشان را علی اصغر۴ دانسته اند.
به ایشان «ابن الخیرتین» نیز می گویند، به خاطر این که پیغمبر فرمود: خداوند متعال از میان بندگان خود، دو گروه را برگزیده است؛ از میان عرب، قریش و از عجم، فارس را برگزید.۵ پدر بزرگوار امام سجّاد از قریش و مادر ایشان از ایران می باشد، لذا به ایشان فرزند دو خیر می گویند.
«ذوالثَّفنات» لقب دیگری است که به آن حضرت داده اند. چرا که ایشان بر اثر عبادت و نماز بسیار، جایگاه های سجده اش همانند زانوی شتر پینه بسته بود.۶
پدر بزرگوارش حسین بن علی و مادرش دختر یزدگرد سوم می باشد. در نام مادرش اختلاف است برخی ایشان را سلاّفه، سلاّمه، غزاله و شاه زنان نامیده اند.۷
آن حضرت در سال ۳۸ هجری در مدینه به دنیا آمد و در دوران خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسیده و بدن مطهّرش در قبرستان بقیع کنار قبر عموی گرامی اش امام حسن مجتبی به خاک سپرده شد.۸ در سال شهادت وی میان مورّخان اختلاف است؛ برخی سال شهادت را ۹۲۹، ۹۳۱۰، ۹۴۱۱، ۹۵۱۲، ۹۹۱۳ و ۱۰۰۱۴ هجری می دانند.
سالی که امام در آن رحلت نمود را سال «سَنَهُ الفقهاء» نامیدند به دلیل این که در این سال بسیاری از فقهای مدینه رحلت کردند.۱۵
امام سجاد از لحاظ طبقه رجال حدیث، از تابعین بوده۱۶ و از طبقه دوم۱۷ می باشد ولی برخی ایشان را از طبقه سوم می دانند.۱۸
جایگاه علمی و حدیثی ایشان بدین صورت است که تمام صحاح ششگانه (صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع الصحیح ترمذی، سنن ابو داود، سنن نسائی، سنن ابن ماجه) و مسانید اهل تسنّن از ایشان حدیث نقل کرده اند. بخاری در کتاب خود در ابواب تهجّد، نماز جمعه، حج و بعضی از مسائل تاریخی۱۹ و مُسلم نیز در کتاب خود در مباحث صوم، حج و فرائض، فِتَن، ادب و سایر مسائل تاریخی از امام سجّاد علیه السلام حدیث نقل کرده اند.۲۰
ذهبی می نویسد: ایشان از بسیاری از بزرگان حدیث نقل کرده است: از پیامبر و امام علی بن ابی طالب به صورت مرسل، از حسن بن علی، حسین بن علی (پدرش)، عبداللّه بن عباس، صفیّه (امّ المؤمنین)، عایشه، ابو رافع. و متقابلاً افرادی چون: محمّد بن علی (امام باقر)، زید بن علی، ابو حمزه ثمالی، یحیی بن سعید، ابن شهاب زهری، زید بن اسلم و ابوالزناد از وی حدیث نقل کرده اند.۲۱
امام سجّاد علیه السلام در کلام بزرگان
عبداللّه بن عباس وقتی که امام را می دید، چنین می گفت: «مرحباً بالحبیب ابن حبیب.»۲۲
سعید بن مسیّب (م ۹۳ هـ.): «ما رأیتُ قطّ افضل من علیّ بن الحسین، ما رأیتُه ضاحکاً یوماً قطّ»۲۳ در جای دیگر می گوید: «ما رأیتُ اورع منه».۲۴
نافع بن جُبیر (م ۹۹ ه.): «کان علیّ بن الحسین رجلاً له فضل فی الدّین»۲۵ و در جای دیگر خطاب به امام سجّاد علیه السلام می گوید: «انت سیّد النّاس و افضلهم».۲۶
عمر بن عبدالعزیز (م ۱۰۱ ه.) بعد از رحلت امام، چنین گفت: «ذهب سراج الدّنیا و جمال الدّنیا و زین العابدین».۲۷
طاووس (م ۱۰۶ ه..): «رجل صالح من اهل بیت الخیر»، «رجال صالح من اهل بیت النّبوّه» و «رجل صالح من اهل بیت طیّب».۲۸
ابوفراس فرزدق (م ۱۱۰ ه.)
در یکی از ایّام، هشام بن عبدالملک (قبل از خلافت وی) به زیارت خانه خدا آمده و قصد تبرّک جستن به حجر الاسود را داشت که بر اثر ادحام جمعیت به عقب رانده شد و با همراهان خود به گوشه ای از حرم رفته و از دور نظاره گر خیل جمعیت بوده که ناگهان دیدند امام زین العابدین علیه السلام به طرف حجر الاسود می رود و مردم به احترامِ ایشان راه را باز کرده و امام توانست حجر الاسود را استلام کند. یکی از اطرافیان هشام که از دمشق آمده بود و آن شخص را نمی شناخت، از هشام پرسید: این شخص کیست؟ هشام با این که او را می شناخت اظهار بی اطلاعی کرد. در این هنگام فرزدق گفت: من او را می شناسم و در وصف امام چنین سرود:
هذا الذی تعرف البطحاء و طأته و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خیر عباد اللّه کلّهم هذا التّقیّ النّقیّ الّطاهر العَلَم…۲۹
عبدالرّحمن جامی (۸۹۸ ق .) این جریان را چنین به نظم در آورده:
پور عبدالملک بنام هشام در حرم بود با اهالی شام
می زد اندر طواف کعبه قدم لیکن از ازدحام اهل حرم
استلام حجر ندادش دست بهر نظاره گوشه ای بنشست
ناگهان نخبه نبیّ و ولی زین عُبّاد بن حسینِ علی
در کساء بها و حلّه نور بر حریم حرم فکند عبور
هر طرف می گذشت بهر طواف در صف خلق می فتاد شکاف
زد قدم بهر استلام حجر گشت خالی زخلق راه و گذر
شامی کرد از هشام سؤال کیست این، با چنین جمال و جلال
از جهالت در آن تعلّل کرد وز شناساییش تجاهل کرد
گفت: نشناسمش، ندانم کیست مدنی یا یمانی یا مکّی است
بوفراس، آن سخنور نادر بود در جمع شامیان حاضر
گفت: من می شناسمش نیکو زو چه پرسی، به سوی من کن رو
آن کس است این که مکّه و بطحا زمزم و بوقبیس و خیف و منا
حرم و حلّ و بیت و رکن حطیم ناودان و مقام ابراهیم
مروه مسعی صفا حجر عرفات طیبه و کوفه کربلا و فرات
هر یک آمد به قدر او عارف بر علوّ مقام او واقف…۳۰
ابن شهاب زُهَری (م ۱۲۳ یا ۱۲۴ ه .) که یکی از شاگردان امام سجّاد علیه السلام می باشد، در مقاطع گوناگون از آن حضرت به بزرگی یاد می کند؛ از جمله:
«لم اُدرِک من اهل البیت افضل من علیّ بن الحسین»،۳۱ «ما رأیت قرشیّاً افضل من علیّ بن الحسین.»،۳۲ «کان اکثر مجالستی مع علیّ بن الحسین و ما رأیت احداً کان افقه منه»،۳۳ «کان علیّ بن الحسین من افضل اهل بیته و احسنهم طاعه»،۳۴ «مارأیت قرشیّاً افضل منه ولا افقه»،۳۵ «ما رأیت قرشیّاً اورع منه ولا افضل»،۳۶ «ما رأیت قطّ افضل من علیّ بن الحسین»،۳۷ «ما رأیت هاشمیّاً اعبد منه»،۳۸ «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»۳۹ و «علیّ بن الحسین اعظم الناس علیّ منّهً».۴۰
زید بن اسلم (م ۱۳۶ ه.): «ما رأیت فیهم مثل علیّ بن الحسین».۴۱
ابو حازم مدنی (م ۱۴۰ ه.): «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»۴۲ «ما رأیتُ هاشمیّاً افقه من علیّ بن الحسین».۴۳
یحیی بن سعید (م ۱۴۳ ه.) نیز ایشان را یکی از فقهای بنام مدینه می دانست۴۴ و درباره آن حضرت می گفت: «افضل هاشمیّاً رأیته بالمدینه»،۴۵ «ما رأیت هاشمیّاً قطّ افضل منه»۴۶ و «کان افضل هاشمیّاً ادرکته».۴۷
مالک بن انس (م ۱۷۹ ه.): «انَّ علیّ بن الحسین کان من اهل الفضل»۴۸ و در جای دیگر می گوید: «لم یکن فی اهل بیت رسول اللّه مثله و هو ابن اَمَه».۴۹
محمد بن عمر واقدی (م ۲۰۷ ه.): «کان من اورع النّاس و اعبدهم و اتقاهم للّه عزّوجلّ».۵۰
عتبی (۲۲۸ ق.) «کان علیّ بن الحسین افضل بنی هاشم».۵۱
علی بن مدینی (م ۲۳۰ ه.): «یکی از اتقیا، پرهیزکاران و پارسایان، علی بن الحسین است.»۵۲
محمد بن سعد بصری (م ۲۳۰ ه.): «و کان علیّ بن الحسین ثقه مأموناً کثیر الحدیث عالیاً رفیعاً ورعاً».۵۳
ابوبکر بن برقی (م ۲۴۹ ه.): «نسل الحسین کلّه مِنْ قِبَلِ ابنه علیّ الاصغر و کان افضل اهل زمانه…ما رأیت هاشمیّاً افضل منه».۵۴
عجلی (م ۲۶۱ ه.) «علیّ بن الحسین مدنیٌّ تابعیٌّ ثقهٌ و کان رجلاً صالحاً».۵۵
ابن قتیبه دینوری (م ۲۷۶ ه.): «و کان خیّراً فاضلاً».۵۶
ابن واضح یعقوبی (م ۲۸۴ ه.): «کان افضل النّاس و اشدّهم عبادهً و کان یسمّی زین العابدین و یسمّی ایضاً ذا الثّفنات لما کان فی وجهه من اثر السّجود و کان یصلّی فی الیوم و اللیله الف رکعه و لمّا غسل وجد علی کتفیه جُلَب کجُلبِ البعیر فقیل لأهله ما هذه الآثار؟ قالوا من حمله للطعام فی اللیل یدور به علی منازل الفقراء».۵۷
ابن عبد ربّه اندلسی (م ۳۲۷ ه.): «علیّ بن الحسین کان من افضل بنی هاشم»۵۸ و در جای دیگر، امام را به فقاهت و دانش و پرهیزکاری متّصف می کند.۵۹
ابن حبّان (م ۳۵۴ ه.): «و کان من افاضل بنی هاشم، من فقهاء اهل المدینه و عبّادهم، سیّدالعابدین فی ذلک الزّمان»۶۰ و در جای دیگر می گوید: «من فقهاء اهل البیت و افاضل بنی هاشم و عبّاد المدینه».۶۱
ابن شاهین (م ۳۸۵ ه.): «علی بن الحسین، فردی ثقه و مطمئن می باشد ولی از وی (در کتب صحاح) حدیث کم نقل شده است.»۶۲
احمد بن علی بن منجویه اصفهانی (م ۴۲۸ ه.): «کان من افاضل بنی هاشم و فقهاء اهل المدینه و عبّادهم».۶۳
ابو نعیم اصفهانی (م ۴۳۰ ه.): «زین العابدین و منار القانتین کان عابداً وفیّاً و جواداً حفیّاً».۶۴
ابن ابی الحدید معتزلی (م ۶۵۶ ه.): «کان الغایه فی العباده»۶۵ و در جای دیگر امام را از بزرگان و علمای بنام اهل بیت برمی شمارد.۶۶
ابو زکریا محیی الدّین نووی (م ۶۷۶ ه.): «اجمعوا علی جلالته فی کلّ شی ء»۶۷
ابن خلّکان (م ۶۸۱ ه.): «علیّ بن الحسین احد الائمه الاثنی عشر و من سادات التابعین…و کان من احسن الناس وجهاً و اطیبهم ارجاً».۶۸
شهاب الدّین نویری (۷۳۳ ق.): «کان رحمه اللّه ثقه و رعاً مأموناً کثیر الحدیث من افضل اهل بیته و احسنهم طاعتاً».۶۹
شمس الدّین ذهبی (م۷۴۸ ه.): «مناقبه کثیره من صلواته و خشوعه و حجّه و فضله»۷۰ و در جای دیگر می گوید: «و کان له جلاله عجیبه و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامه العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال عقله».۷۱
علاء الدّین مُغْلَطای (م ۷۶۲ ه.): «وله من الفضل المتعالم ما لیس لأحدٍ».۷۲
یافعی (م ۷۶۸ ه.): «کان من احسن النّاس وجهاً و اطیبهم ریحاً قلت بل اطیبهم و اشرفهم ذاتاً و طبعاً و اصلاً و فرعاً».۷۳
ابن کثیر دمشقی (م ۷۷۴ ه.): «وکان علیّ بن الحسین بالمدینه محترماً معظّماً».۷۴
شمس الدّین محمد بن طولون، مورّخ دمشقی (م ۹۵۳ ه.): «و هو من سادات التابعین و من فقهاء و اتقیاء المدینه و فضائل زین العابدین و مناقبه اکثر من أنْ تحصی».۷۵
ابن حجر عسقلانی (م ۸۵۲ ه.): «علیّ بن الحسین ثقه عابد فقیه فاضل مشهور».۷۶
ابن عماد حنبلی (م ۱۰۸۹ ه.): «سمّی زین العابدین لفرط عبادته و کان ورده فی الیوم و اللیله الف رکعه الی أن مات».۷۷
خیرالدّین زرکلی: «رابع الائمه الاثنی عشر عند الامامیه و احد من کان یضرب بهم المثل فی الحلم و الورع».۷۸
گوشه ای از فضایل و احوالات
احترام به مادر
ابن خلّکان می نویسد: با این که مادر وی کنیز بوده، زین العابدین بسیار به ایشان محبت و نیکی می کرد تا آنجا که به ایشان گفتند: تو برترین مردمی هستی که به مادرت نیکی می کنی ولی چرا با وی سر یک سفره نمی نشینی؟ وی در پاسخ گفت: «از آن می هراسم که لقمه ای را برداشته و مادرم به آن نظر داشته باشد.»۷۹
عبادت وی
مالک بن انس می گوید: علی بن حسین در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند تا این که از دنیا رحلت کرد. لذا به ایشان «زین العابدین» می گویند.۸۰
ابن عبد ربّه می نویسد: هنگامی که علی بن حسین آماده نماز می شد، لرزه عجیبی وجودش را فرا می گرفت. از ایشان در این باره سؤال شد، فرمود: «وای بر شما! آیا می دانید که من در برابر چه کسی می خواهم بایستم و در برابر چه کسی می خواهم مناجات کنم؟!»۸۱
ابی نوح انصاری می گوید: روزی منزل علی بن حسین در حالی که وی در حال سجده بود، آتش گرفت؛ مردم به وی می گفتند: یابن رسول اللّه! آتش. ولی ایشان سر از سجده برنداشت تا آتش را خاموش کردند. به وی گفتند: چرا خود را نجات ندادی؟ فرمود: «آتش جهنّم مرا از این کار بازداشت.»۸۲
ابن سعد می نویسد: هنگام وضو گرفتن رنگ چهره اش زرد می شد. علت امر از ایشان سؤال شد، فرمود: «آیا می دانید در برابر چه کسی می خواهم بایستم؟!»۸۳
مالک بن انس می گوید: هنگامی که علی بن حسین احرام می بست، لبیّک اللّهمّ لبیّک را قرائت کرد و در همان لحظه، بیهوش شده و از مرکب خود به زمین افتاد.۸۴
امام باقر علیه السلام می فرماید: پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند. هنگام وفات گریان بود، به او گفتم: چرا گریه می کنید؟ پدرم فرمود: «ای فرزند! در روز قیامت هیچ ملک مقرّبی و هیچ نبیّ مرسلی باقی نمی ماند مگر این که خواست و مشیّت خداوند بر آنها حاکم است؛ اگر بخواهد، عذاب می کند و اگر بخواهد، می بخشد.»۸۵
همچنین امام باقر علیه السلام می فرماید: هنگامی که سخن از مرگ و آخرت به میان می آمد، پدرم آنقدر گریه می کرد که از گریه ایشان تمامی اطرافیان می گریستند.۸۶
طاووس می گوید: شنیدم علی بن حسین در سجده چنین می گفت: عُبَیدُکَ بفنائک مسکینک بفنائک فقیر یاربّ سائلک بفنائک.
طاووس می گوید: این جملات را حفظ کردم و هرگاه به مشکلی بر می خوردم و این دعا را می خواندم، مشکلم حل می شد.۸۷
زید بن اسلم می گوید: یکی از دعاهای علی بن حسین این است که: «خداوندا! مرا به خودم وامگذار و مرا به خلق خود وامگذار که ذلیلم می کنند.»۸۸
کمک به فقرا
ابو حمزه ثمالی می گوید: علی بن حسین شبانه مقداری غذا بر دوش خود گذاشته و در تاریکی شب به صورت مخفیانه به فقرا می رساند و می فرمود: «صدقه ای که در تاریکی شب داده شود، غضب خداوند را خاموش می کند.»۸۹
امام باقر علیه السلام می فرماید: پدرم دو مرتبه اموالش را در راه خدا داد و می فرمود: «خداوند، مؤمن گنه کارِ پشیمان را دوست دارد.»۹۰
محمد بن اسحاق می گوید: مردم مدینه زندگی می کردند و نمی دانستند معاش آنها از کجا تأمین می شود؛ اما با رحلت علی بن الحسین غذای شبانه آنان قطع شد.۹۱
شیبه بن نعامه می گوید: بعد از وفات علی بن حسین فهمیده شد ۱۰۰ خانوار را در مدینه اداره می کرد.۹۲ با این حال، امام سجاد علیه السلام یک درهم نیز از بیت المال برای خود استفاده نمی کرد.۹۳
عمر بن ثابت می گوید: هنگامی که علی بن حسین رحلت کرد، روی کمر آن حضرت پینه های زیادی بر اثر حمل غذا برای فقرا دیده شد.۹۴
حلم و کرم
عبدالرّزاق می گوید: کنیز علی بن حسین در هنگام شستن دست امام، ناگهان ظرف آب از دستش به صورت حضرت افتاد. امام با حالت ناراحتی به کنیز نگاه کرد، کنیز گفت: خداوند متعال می فرماید: «والکاظمین الغیظ» امام فرمود: خشم خود را فرو بردم. کنیز در ادامه گفت: «والعافین عن النّاس»امام فرمود: خداوند تو را ببخشد. کنیز در ادامه گفت: «واللّه یحبّ المحسنین»امام فرمود: برو تو آزاد هستی.۹۵
به یاد کربلا
امام باقر علیه السلام می فرماید: از پدرم درباره بسیار گریستن وی سؤال شد، فرمود: «مرا ملامت نکنید، یعقوب علیه السلام یکی از فرزندانش از او دور شد، آنقدر در فراق وی (یوسف) گریست تا چشمانش سفید شد در حالی که نمی دانست زنده است یا مرده؛ اما من دیدم چهارده نفر از اهل بیت ما را در ظهر عاشورا ذبح می کردند، آیا ناراحتی و اندوه آنان از قلب من بیرون خواهد رفت؟!»۹۶
نتیجه
آنچه که از میان اقوال و نظرات گوناگون اهل تسنّن پیرامون امام سجاد علیه السلام مطرح شده، ایشان یکی از شخصیت های بی نظیر و برجسته فقهی، اخلاقی در دوران خویش بوده که این نکته در کلام شمس الدّین ذهبی کاملاً مشهود است. وی امام را به خاطر جایگاه والای علمی، اخلاقی، تدبیر و دوراندیشی، مستحقّ امامت و زعامت امر مسلمین می داند: «و کان له جلاله عجیبه و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامه العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال عقله.»۹۷
پی نوشت:
۱.سیر اعلام النبلاء،شمس الدین ذهبی،ج۴،ص۳۸۶٫
۲.همان؛ موسوعه رجال الکتب التسعه، ج ۳، ص ۶۴؛ الجرح و التعدیل، ابو حاتم رازی، ج ۶، ص ۱۷۸؛ الکنی و الاسماء، دولابی، ج ۱، ص ۱۴۷؛ طبقات الحفّاظ، سیوطی، ص ۳۷؛ المقتنی فی سرد الکنی، شمس الدین ذهبی، ج ۱، ص ۱۹۹؛ تهذیب الکمال، مزّی، ج ۱۳، ص ۲۳۶٫
۳.سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۶؛ العِبَر، شمس الدین ذهبی، ج ۱، ص ۸۳؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۶؛ النجوم الزاهره، ابن تغری، ج ۱، ص ۲۲۹؛ وفیات الاعیان، ابن خَلَّکان، ج ۳، ص ۲۶۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج ۷، ص ۲۳۱؛ موسوعه رجال الکتب التسعه، ج ۳، ص ۶۴٫
۴.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج ۵، ص ۲۲۲٫
۵.قال رسول اللّه: «للّه تعالی من عباده خیرتان فخیرته من العرب قریش و من العجم فارس.» (وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۲۶۷؛ اکمال تهذیب الکمال مُغْلَطای، ج ۹، ص ۳۰۴٫)
۶.وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۲۷۴؛ صبحی الاعشی، قلقشندی، ج ۱، ص ۵۱۶؛ مروج الذهب، مسعودی، ج ۳، ص ۱۶۰؛، ثمارالقلوب، ابومنصور ثعالبی، ص ۲۲۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،ج۱۰،ص۷۹٫
۷.سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۶؛ وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۲۶۶؛ النجوم الزاهره، ج ۱، ص ۲۹۳؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۶٫
۸.سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۶ و ۳۹۱؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۸؛ طبقات الحفّاظ، ص ۳۷؛ وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۲۶۹؛ مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۶۹؛البدایه والنّهایه،ابن کثیردمشقی،ج۹،ص۱۱۹٫
۹.طبقات الحفّاظ، ص ۳۷؛ تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۱۹۳؛ الوفیات، ابن قنفذ، ص ۱۰۰٫
۱۰.موسوعه رجال الکتب التسعه، ج ۳، ص ۶۴؛ طبقات الحفاظ، ص ۳۷؛سیراعلام انبلاء،ج۴،ص۳۹۲٫
۱۱.الکاشف، ج ۱، ص ۲۲۹؛ دُوَلُ الاسلام، شمس الدین ذهبی، ج ۲، ص ۲۳۱؛ العِبَر، ج ۱، ص ۱۸۳؛ وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۲۶۹٫
۱۲.مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۶۹؛ النجوم الزاهره، ج ۱، ص ۲۲۹؛ البدایه و النهایه، ج ۹، ج ۱۰۳٫
۱۳.تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۰۳٫
۱۴.موسوعه رجال الکتب التسعه، ج ۳، ص ۶۴؛ طبقات الحفّاظ، ص ۳۷٫
۱۵.تاریخ الامم و الملوک، ابن جریر طبری، ج ۴، ص ۲۵؛ البدایه و النهایه، ج ۶، ص ۱۰۳؛ الجامع فی العلل و معرفه الرجال، عبدالله بن احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۲۷۲؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۵۰؛ اکمال تهذیب الکمال، ج ۹، ص ۲۹۶٫
۱۶.ذکر اسماء التابعین، دارالقطنی، ج ۱، ص ۲۴۸٫ «تابعی» به کسی گفته می شود که پیامبر را ندیده، ولی اصحاب پیامبر را دیده است.
۱۷.الطبقات، خلیفه بن خیاط، ص ۴۱۷؛ المعین فی طبقات المحدثین، شمس الدین ذهبی، ص ۴۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۶؛ تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۱؛ النجوم الزاهره، ج ۱، ص ۲۹۳؛ طبقات الحفّاظ، ص ۳۷؛ الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۱٫
۱۸.موسوعه رجال الکتب التسعه، ج ۳، ص ۶۴٫
۱۹.رجال صحیح بخاری، ابونصر بخاری کلاباذی، ج ۲، ص ۵۲۷٫
۲۰.۲۰٫رجال صحیح مسلم،ابن منجویه اصفهانی،ج۲،ص۵۳٫
۲۱.سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۶؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۷٫
۲۲.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۶؛ البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۱۱؛ الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۳؛ فضایل الصحابه، احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۳۰٫
۲۳.تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۰۳٫
۲۴.حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۴۱؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۱؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۷۵؛ تذکره الحفاظ، ج ۱، ص ۷۵؛ طبقات الحفاظ، ص ۳۷؛ العِبَر، ج ۱، ص ۸۳؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۴۰؛ البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۲۱؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۶۹؛ تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۴، سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۱٫
۲۵.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۴؛ المعرفه و التاریخ، ج ۱، ص ۳۰۰؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۸؛ سیر اعلام النبلاء،ج۴،ص۳۸۸؛تهذیب التهذیب،ج۷،ص۲۶۹٫
۲۶.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۶؛ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۳۷؛ البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۱۱؛ صفه الصفوه، ج ۱، ص ۳۹۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۸؛ التذکره الحمدونیه، ابن حمدون، ج ۱، ص۱۱۰٫
۲۷.در ادامه، این جمله آمده است: به عمر بن عبدالعزیز گفته شد: فرزندش محمد بن علی زنده است. وی برای امتحان و آزمایش امام باقر(ع) نامه ای به او نوشت که امام در پاسخ، او را موعظه و بیم داد. ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۰۳٫
۲۸.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۴٫
۲۹.همان، ص ۱۸۰؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج ۱۵، ص ۳۲۷؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۷۵؛ وفیات الاعیان، ج ۶، ص ۹۵؛ صفه الصفوه، ج ۱، ص ۳۹۲؛ مرأه الجنان، یافعی، ج ۱، ص ۱۸۹؛ البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۱۳؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۴۴؛ تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۸٫
۳۰.مثنوی هفت اورنگ، عبدالرحمن بن احمدجامی، ص ۱۴۲ ـ ۱۴۵٫
۳۱.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۷؛ الجرح و التعدیل، ج ۶، ص ۱۷۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۹٫
۳۲.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۲ و ۱۵۶؛ المعرفه و التاریخ،فسوی،ج۱،ص۳۰۰؛صفه الصفوه،ج۱،ص۳۹۲؛ الکاشف، ج ۲، ص ۳۷؛ تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۷؛ تحریر تقریب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج ۳، ص ۳۹؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳،ص۲۳۸؛تهذیب التهذیب،ج۷،ص۲۶۹٫
۳۳.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۷؛ تاریخ الخمیس، دیّار بکری، ج ۲، ص ۳۱۳؛ تذکره الحفاظ، ج ۱، ص ۷۵؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۷۵؛ المعرفه و التاریخ، ج ۱، ص ۳۰۰؛ البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۱۱؛ العِبَر، ج ۱، ص ۸۳؛ صفه الصفوه، ج ۱، ص ۳۹۳؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۶۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۹؛ تهذیب الکمال،ج۱۳،ص۲۳۹٫
۳۴.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۷؛ طبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۵؛ تذکره الحفاظ، ج ۱، ص ۷۵؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۹؛ تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۲؛ البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۱۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۹٫
۳۵.طبقات الحفّاظ، ص ۳۷٫
۳۶.البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۱۰٫
۳۷.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۰٫
۳۸.اکمال التهذیب الکمال، ج ۹، ص ۲۹۸٫
۳۹.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۷؛ المعرفه و التاریخ، ج ۱، ص ۳۰۰٫
۴۰.البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۱۳٫
۴۱.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۸، تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۳؛ تاریخ الکبیر، ج ۶، ص ۲۶۷؛ المعرفه و التاریخ، ج ۱، ص ۳۰۰؛ تهذیب الکمال،ج۱۳،ص۲۳۹٫
۴۲.تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۳؛ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۴۱؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۹؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۹؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۷۵٫ در بعضی از نسخه ها ابو حاتم اعرج ثبت شده است. ر.ک العِبَر، ج ۱، ص ۱۸۳٫
۴۳.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۷۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۴٫
۴۴.اکمال تهذیب الکمال، ج ۹، ص ۲۹۸٫
۴۵.الجرح و التعدیل، ج ۶، ص ۱۷۸؛ تاریخ الکبیر، ج ۶، ص ۲۶۶ و ۲۶۷٫
۴۶.موسوعه اقوال الامام احمد بن حنبل،ج۳،ص۳۵٫
۴۷.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۹؛ طبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۴؛ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۳۶؛ البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۱۰؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۶۹؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۸٫
۴۸.سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۸؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۴؛ الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۵؛ المعرفه و التاریخ، ج ۱، ص ۳۰۰؛ تاریخ ابوزرعه دمشقی، ج ۱، ص ۴۰۶؛تهذیب الکمال،ج۱۳،ص۲۳۸٫
۴۹.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۹؛ البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۱۰؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۹؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۶۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۹٫
۵۰.البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۱۰٫
۵۱.اکمال تهذیب الکمال، ج ۹، ص ۳۰۳٫
۵۲.همان، ص ۳۰۴٫
۵۳.الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۲۲٫
۵۴.تاریخ دمشق، ح ۴۴، ص ۱۶۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۰۹؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۴۰٫
۵۵.تاریخ الثقات، عجلی، ص ۳۴۴؛ معرفه الثقات عجلی، ج ۲، ص ۱۵۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۰؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۶۹؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۴۰٫
۵۶.المعارف، ص ۲۱۵٫
۵۷.تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۰۳٫
۵۸.عقد الفرید، ج ۳، ص ۱۵۳٫
۵۹.همان، ج ۶، ص ۱۲۸٫
۶۰.کتاب الثقات، ج ۵، ص ۱۵۹ و ۱۶۰٫
۶۱.مشاهیر علماء الامصار، ابن حبّان، ص ۱۰۴٫
۶۲.تاریخ اسماء الثقات، ابن شاهین، ص ۲۰۶٫
۶۳.رجال صحیح مسلم، ج ۲، ص ۵۳٫
۶۴.حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۳۳٫
۶۵.شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۷٫
۶۶.همان، ج ۱۲، ص ۲۵۴٫
۶۷.تهذیب الاسماء و اللغات، نووی، ج ۱، ص ۳۱۴٫
۶۸.وفیات الاعیان، ج ۳، ص۹۵ و ۲۶۶٫
۶۹.نهایه الارب، نویری، ج ۲۱، ص ۳۲۴٫
۷۰.العِبَر، ج ۱، ص ۸۳٫
۷۱.سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۸٫
۷۲.اکمال تهذیب الکمال، ج ۹، ص ۲۹۸٫
۷۳.مرآه الجنان، ج ۱، ص ۱۸۸٫
۷۴.البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۰۹٫
۷۵.الائمه الاثنی عشر، ابن طولون، ص ۷۵ ـ ۷۸٫
۷۶.تحریر تقریب التهذیب، ج ۳، ص ۳۹٫
۷۷.شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۷۴٫
۷۸.الاعلام، ج ۴، ص ۲۷۷٫
۷۹.وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۲۶۹؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۷۵، الائمه الاثنی عشر، ص ۷۷؛ النجوم الزاهره، ج ۶، ص ۲۲۹٫
۸۰.العِبَر، ج ۱، ص ۸۳٫
۸۱.عقدالفرید، ج ۳، ص ۱۶۹؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۲٫
۸۲.سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۱؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۲٫
۸۳.الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۶؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۲؛ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۳۳٫
۸۴.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۲٫
۸۵.۸۵ و ۸۶٫ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۳٫
۸۶.همان، ص ۱۶۴، سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۳٫
۸۷.اللهم لاتکلنی الی نفسی فاعجز عنها، فلاتکلنی الی المخلوقین فیضیعونی. (تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۶).
۸۸.۸۹٫تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۶؛ سیراعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۳٫
۸۹.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۶٫
۹۰.همان؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۳٫
۹۱.الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۲۲؛ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۳۶، تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۷٫
۹۲.۱٫تاریخ دمشق،ج۴۴،ص۱۶۱؛سیراعلام النبلاء،ج۴،ص۳۹۱٫
۹۳.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۳؛ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۳۶٫
۹۴.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۹؛ آل عمران / ۱۳۴٫
۹۵.تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۸٫
۹۶.سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۸٫