- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در باره شناخت خداوند دو دیدگاه کلى مطرح شده است، دیدگاه مثبتان و دیدگاه منکران. عقل گرایان و شهود گرایان، خداوند را شناخت پذیر دانسته و راه معرفت خداوند را بر بشر گشوده میدانند. ولى تجربه گرایان و ظاهر گرایان به پرسش فوق پاسخ منفى داده و بشر را از معرفت خداوند ناتوان دانستهاند. اینک به تبیین و بررسى این دیدگاهها میپردازیم.
عقل گرایان
عقل گرایان[۱] آن دسته از متفکرانیاند که حجیت و اعتبار عقل را در معرفت پذیرفتهاند. و اصول ومبادى عقلى را شالودههاى معرفت بشرى میدانند. و بر این عقیدهاند که بدون به رسمیت شناختن خرد و اصول عقلى هیچ گونه معرفتى براى انسان حاصل نخواهد شد. حتّى معرفتهاى حسّى و سطحى نیز مبتنى بر مبادى عقلى است تا چه رسد به معرفتهاى علمى تجربى، و معرفتهاى مستند به نصوص و ظواهر وحیانى.
ارسطو و پیروان او در یونان قدیم، دکارت و پیروان او در غرب جدید، فارابى، ابن سینا و همه متکلمان امامیه و معتزله از طرفداران این دیدگاه بودهاند. عقل در کلام ماتریدیّه نیز جایگاه والایى دارد. اما در کلام اشعریه[۲] در حوزه عقل نظرى تا حدودى اعتبار دارد، اما در حوزه عقل عملى سندیت و اعتبار ندارد.[۳]
در هر حال، در جهان اسلام فلاسفه و متکلمان بر این عقیدهاند که از طریق تفکر عقلى میتوان خدا را شناخت. اگر چه در حدود توانایى عقل اتفاق نظر ندارند. چنان که دلایلى که براى اثبات وجود خدا اقامه کردهاند، و نیز روشهایى که براى بحث درباره صفات خداوند برگزیدهاند یکسان نیست.
طرفداران این دیدگاه بر این مطلب تأکید ورزیدهاند که پیمودن راه عقل براى نیل به معارف الهى و درک حقایق متافیزیک، کار آسانى نیست و به استعداد مهارت و ورزیدگى ویژهاى نیاز دارد. در غیر این صورت، نتیجه مطلوب به دست نخواهد آمد، و چه بسا به انحراف خواهد کشید.
استاد مطهرى در این باره چنین گفته است:
«محدود بودن مفاهیم الفاظ و کلمات از یک طرف، و انس اذهان با مفاهیم حسى و مادى از طرف دیگر، کار تفکر و تعمق در مسائل ماوراء الطبیعى را دشوار میسازد. ذهن براى این که آماده تفکرات ماوراء الطبیعى بشود مراحلى از تجرید را باید طى نماید… بدون شک معانى و مفاهیم حکمت الهى آن گاه که بخواهد در سطح تعقلات فلسفى ظاهر گردد یک ظرفیت ذهنى و گنجایش فکرى خاصى را ایجاب میکند که با ظرفیت ادبى یا فنى یا طبیعى یا ریاضى کاملاً متفاوت است، یعنى ذهن باید در یک بعد و جهت خاص وسعت یابد تا ظرفیت این گونه اندیشهها را پیدا کند[۴]».
قرآن کریم و احادیث اسلامى این روش را تأیید میکنند، دلایل و شواهد آن در نقد دیدگاه ظاهر گرایان بیان خواهد شد. در این جا به این آیه از قرآن کریم بسنده میکنیم که تفکر در نظام آفرینش را از ویژگیهاى خردمندان دانسته و آنان را به این ویژگى میستاید. چنان که میفرماید:
«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِى الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ».[۵]
شهود گرایان
شهودگرایان[۶] بر این باورند که وجود خدا و حقایق ماوراء طبیعى براى بشر شناخت پذیر است. ولى نه با ابزار عقل و روش تفکر و تعقل، بلکه با ابزار دل و روش اشراق و شهود درونى.
برخى دیگر از شهودگرایان عقل را در شناخت خداوند به کلى ناتوان دانستهاند، اما برخى دیگر آن را کافى ندانستهاند؛ هر چند بر لزوم آن تأکید ورزیدهاند، و توانایى آن را نیز تا حدودى پذیرفتهاند. عرفاى اسلامى و غیراسلامى در خداشناسى، طرفدار روش شهود عرفانیاند. بسیار از فلاسفه جدید غرب و روانشناسان و روانکاوان دین ورز نیز همین روش را برگزیدهاند.
نقد
این روش، اگر چه در زمینه خداشناسى پذیرفته است، و جایگاه ویژهاى دارد، ولى از روش عقلى بینیاز نیست.
اولاً: در یافتههاى شهودى احتمال تدلیس و تلبیس شیطانى وجود دارد، و براى تشخیص آنها اصول و قواعد عقلى راهگشا خواهد بود، ثانیاً روش شهودى در خداشناسى جنبه فردى دارد و قابل احتجاج بر دیگران نیست، مگر آن که از روش عقلى و اصول فلسفى بهرهگیرى شود. بدین جهت بزرگان عرفان و حکمت بر نیازمندى روش عرفانى به روش عقلى و فلسفى تأکید نمودهاند که داراى سطحى بالاتر و کاملتر است. حکیم لاهیجى درباره نیازمندى عرفان به تعقل و استدلال گفته است:
«آدمى را به خداى تعالى دو راه است: یکى راه ظاهر و دیگرى راه باطن. راه ظاهر، راه استدلال است، و راه باطن، راه سلوک. راه استدلال مقدم است بر راه سلوک، چه، تا کسى نداند که منزل هست، طلب راهى که به منزل برد نتوان کرد[۷]»
در جاى دیگر گفته است:
«پیش از استحکام علم حکمت و کلام، ادعاى تصوف عام فریبى و صیادى باشد[۸]»
تجربه گرایان
تجربه گرایان[۹] کسانیاند که راه شناخت حقایق را منحصر در مشاهده و تجربه حسى میدانند تجربه گرایی[۱۰] در تاریخ اندیشه بشر سابقهاى دیرینه دارد. شکاکان یونان باستان به اصالت تجربه، گرایش داشتند و با فلسفه عقلى مخالفت میورزیدند. شکل نوین تجربه گرایى به قرن هفدهم میلادى باز میگردد، دانشمندان و فیلسوفانى چون فرانسیس بیکن (۱۵۶۱ـ۱۶۲۶) جان لاک (۱۶۳۲ـ۱۷۰۴) و دیوید هیوم (۱۷۱۱ـ۱۷۷۶) از طرفداران بنام تجربه گراییاند. این برداشت که ادراک حسى سرچشمه و واپسین معیار شناخت است، حاصل نهایى فعالیت فکرى آنان بوده است.[۱۱]
از آن جا که حس و تجربه جز در محسوسات راه ندارد، بر مبناى تجربه گرایى نمیتوان وجود و صفات خدا را نه اثبات کرد و نه انکار. براین اساس آنان هم با الهیون مخالفت میکنند، و هم با مادیون، زیرا به زعم آنان راه اثبات و نفى عالم ماوراء طبیعت بر بشر مسدود است.
نقد
تجربهگرایى به معناى یاد شده (نه اهتمام به استقراء و تجربه در شناخت عالم طبیعت) مردود است؛ زیرا یک سلسله مفاهیم و اصول معرفتى وجود دارد که هرگز قابل ادراک حسى و تجربى نیستند، و در عین حال از قبول آنها گریزى نیست، یعنى بدون آنها تجربه گرایى نیز معناى درستى نخواهد داشت، در میان مفاهیمى که در هر گفتگوى علمى و غیر علمى به کار میرود، مفاهیمى چون ضرورت، امتناع و احتمال نقش مهمى دارند، و هیچ یک از آنها قابل درک حسى نیستند.
اصل علیت، یکى از اصولى است که تجربه گرایان نیز آن را مسلم دانستهاند. در حالى که رابطه علیت ـ چنان که هیوم نیز اذعان نموده است ـ محسوس نیست. رابطه علیت عبارت است از وابستگى موجودى به موجود دیگر، نه توالى یا تقارن حوادث.
اصل امتناع تناقض، از بنیادیترین اصول فکرى بشر است، هیچ اندیشه و رأیى ـ هر چند در حد احتمال ـ بدون این اصل صورت نمیپذیرد. اصل مزبور به هیچ وجه قابل درک حسى نمیباشد. فیلیسین شاله که خود از طرفداران تجربه گرایى است گفته است:
اساس استقراء علوم تجربى دو چیز است:
طبیعت داراى نظم و قانون است و اتفاق و تصادف در آن رخ نمیدهد (اصل علیت).
هر علت همیشه با اجتماع شرایط یکسان، باعث همان معلول میشود (اصل یکنواختى طبیعت یا سنخیت میان علت و معلول)[۱۲].
علاوه بر این، روشهاى مخصوصى که امثال فرانسیس بیکن و استوارات میل براى به دست آوردن علت حقیقى هر حادثه مطرح کردهاند، نیز اگر چه درستى هر آزمایش موقوف به رعایت آنهاست، ولى درستى آن روشها را عامل تجربه، تضمین نکرده است، و ناچار درستى آنها را با یک نوع استدلال عقلى که خود منکر آن هستند به دست[۱۳] آوردهاند.
ظاهر گرایان
مقصود از ظاهر گرایان گروهى از محدثان مسلماناند که عقل و تفکر عقلى را در دین شناسى معتبر و مجاز نمیشمارند، و بر این باورند که یگانه راه درک حقایق دینى ـ چه در حوزه اصول و چه در قلمرو فروع ـ نصوص و ظواهر دینى است. حنابله و اهل الحدیث از اهل سنت، و اخباریون شیعه طرفدار این عقیدهاند. این گروه با بحثهاى عقلى (فلسفى و کلامى) درباره مسائل اعتقادى به شدت مخالفت ورزیدهاند.
معروف است که فردى از مالک بن انس (۹۳ـ۱۷۹) درباره معناى استواى خداوند بر عرش که در آیه «الرحمن على العرش استوی» آمده است سؤال کرد، وى در پاسخ گفت:
چگونگى استواء خداوند بر عرش مجهول است، و پرسش درباره آن بدعت است.[۱۴] از سفیان بن عُیَیْنه (متوفاى ۱۹۸) نقل شده است که صفات الهى که در قرآن وارد شده است، نه باید تفسیر کرد و نه، به تحقیق درباره معانى آنها پرداخت، بلکه باید آنها را تلاوت کرد و درباره معناى آنها سکوت نمود.
گروهى از اخباریون شیعه نیز که در قرنهاى دهم و یازدهم میزیستند بر همین عقیده بودند. صدر المتألهین در مقدمه اسفار از روش فکرى این افراد سخت اظهار تأسف کرده میگوید:
«همانا گرفتار جماعتى شدهایم که دیدگانشان از دیدن انوار و اسرار حکمت ناتوان است، آنان تعمق در امور ربانى و معارف و تدبر در آیات سبحانى را بدعت دانسته، و هرگونه مخالفت با عقاید عامیانه را ضلالت میشمارند، گویى اینان حنابله اهل حدیثاند که مسئله واجب و ممکن، و قدیم و حادث بر آنان مشتبه گردیده است، و تفکرشان از حدود محسوسات بالاتر نمیرود[۱۵]».
استاد مطهرى، پس از نقل دیدگاه اهل حدیث و حنابله گفته است:
«نظریه حنابله و اهل حدیث هنوز هم طرفدارانى دارد، و برخى از اعاظم محدثان شیعه در اعصار اخیر صریحاً اظهار میدارند که حتى مسئله یگانگى خدا صد در صد یک مسأله آسمانى (تعبدى) است، و از نظر عقل بشر دلیل کافى ندارد، و تنها باید از راه تعبد به گفته شارع ملتزم شویم که خدا یکى است».[۱۶]
نقد
اولاً: بر فرض این که باید حقایق آسمانى را با ابزار و نیرویى آسمانى شناخت، این اصل با شناخت این حقایق توسط عقل منافات ندارد، زیرا عقل نیز عنصرى آسمانى است، چنان که در احادیث آمده است، عقل حجت باطنى خداوند بر بشر است، همان گونه که پیامبران حجتهاى ظاهرى پروردگار میباشند.[۱۷]
آرى عقل نمیتواند همه حقایق دینى را بشناسد، اما بکلى نیز از شناخت حقایق دینى ناتوان نیست. امام على (علیهالسلام) در این باره عبارت روشنگرى دارد. میفرماید:
«لم یطلع العقول على تحدید صفته، و لم یحجبها عن واجب معرفته؛[۱۸] خردها را بر کُنه صفت خویش آگاه نساخت، و از شناخت واجب خود نیز محروم نکرد.»
ثانیاً: با انکار معرفت عقلى و اعتبار آن، راه براى اثبات شریعت مسدود خواهد شد، در آن صورت قرآن و حدیثى در کار نخواهد بود تا با استناد به نصوص و ظواهر کتاب وسنت اصول و فروع دین را بشناسیم.
ثالثاً: تفکر عقلى، در قرآن کریم مورد تشویق و تأکید واقع شده است. قرآن کسانى را که از خرد خویش بهره نمیبرند به عنوان بدترین جنبندگان معرفى کرده است:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ[۱۹]؛ بدترین جنبدهها کسانیاند که کر و گنگاند و عقل ورزى نمیکنند.»
در جاى دیگر فرموده است:
«وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ؛[۲۰] کسانى که عقل ورزى ندارند، مشمول رجس و پلیدیاند.»
قرآن کریم خود در موارد بسیارى تفکر عقلى را به کار گرفته و به بحث و استدلال عقلى پرداخته است. چنان که با دو استدلال عقلى، یگانگى خداوند را اثبات کرده و فرموده است:
۱. «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[۲۱]
۲. «وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ»[۲۲]
و در رد پندار آنان که براى خداوند قائل به فرزند شدهاند فرموده است:
«وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[۲۳].
این دو آیه بیانگر دو برهان عقلى بر ابطال عقیده فرزند داشتن خداوند است، یکى مبتنى بر اصل توحید و تنزه خداوند از داشتن مثل و مانند است، و دیگرى مبتنى بر تنزه خداوند از تغییر و تدریج است.[۲۴]
رابعاً: در سنت پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) و هم در سخنان وسیره ائمه اهل بیت (علیهمالسلام)بر اعتبار و سندیت عقل تأکید شده و عملاً مورد استفاده قرار گرفته است. با رجوع به نهج البلاغه، اصول کافى، توحید صدوق، احتجاج طبرسى و دیگر مجامع روایى شیعه، میتوان این حقیقت را به روشنى دریافت. همان گونه که پیش از این یادآور شدیم، در مکتب اهل بیت (علیهالسلام) عقل به عنوان حجت باطنى خداوند شناخته شده است.
امام صادق (علیهالسلام) عقل را راهنماى بشر در خداشناسى و معرفت اصول خوبیها و بدیها دانسته است.
«فبالعقل عرف العباد خالقهم و انهم مخلوقون، و أنه المدبر لهم و انهم المدبرون… و عرفوا به الحسن من القبیح…» [۲۵]
امام على (علیهالسلام) یکى از اهداف بعثت پیامبران را بر انگیختن و بارور ساختن عقول بشر دانسته است: «لیثیروا لهم دفائن العقول»[۲۶].
خامساً: در قرآن کریم و احادیث اسلامى مجموعهاى از معارف بلند وجود دارد که فراتر از درک حسى و معرفتهاى سطحى و عامیانه است، مانند این که خداوند یکتاى غالب است، اول و آخر، و ظاهر و باطن است، بر همه چیز احاطه دارد. وحدت او وحدت عددى نیست، با همه چیز همراه است، بدون این که مقارنت زمانى و مکانى داشته باشد، بیرون از همه چیز است ولى نه به صورت انفصال و جدایى، همه چیز از او است. و بازگشت همه چیز به سوى او است. کلام او عین فعل اوست و…
حال این پرسش مطرح میشود که هدف از طرح این معارف در کتاب و سنت چه بوده است؟ آیا هدف این بوده که یک سلسله درسها براى تدبر و تفکر و فهم و الهام گیرى القا کند و اندیشهها را به شناورى در دریاى بیکران معارف الهى هدایت نماید، با این که هدف این بوده است که یک سلسله مطالب حل ناشدنى و غیر قابل فهم به منظور وادار کردن اندیشهها به تسلیم و سکوت و قبول کورکورانه عرضه بدارد؟!
این معارف دستور العمل نیست تا گفته شود وظیفه ما عمل است و بس؛ اینها یک سلسله مسائل نظرى است. اگر این مسائل براى عقل بشر قابل فهم و درک نیست، در طرح آنها چه سودى است؟ درست مثل این است که آموزگارى بر سر کلاس اول ابتدایى مسائل مربوط به دوره دانشگاه را مطرح کند و از کودکان درخواست کند که آنچه را من میگویم، گر چه شما نمیفهمید، ولى بپذیرید![۲۷]
بنابراین، هم خداوند شناخت پذیر است، و هم انسان میتواند از طریق عقل و تفکر عقلى در آیات آفاقى و انفسى، خدا را بشناسد. اگر چه
اولاً: شناخت انسان نسبت به ذات و صفات الهى محدود است، و فهم کنه ذات و صفات الهى خارج از توان عقل و خرد آدمى است (لم یطلع العقول على تحدید صفته).
ثانیاً: پیمودن این طریق چندان سهل و آسان نیست، و به یک سلسله مهارتها و ورزیدگیهاى ذهنى و فکرى نیاز دارد. اصولاً در این جا سخن درباره این نیست که همه سطوح بحثهاى عقلى و فلسفى، در همه مسائل مربوط به الهیات براى همگان میسور است، قطعاً چنین نیست، و در این باره محدودیتها و شرایط و موانعى در کار است، بلکه سخن در این است که فى الجمله این راه بر بشر گشوده است و پیوسته کسانى بوده و خواهند بود که میتوانند با بکارگیرى درست عقل و تفکر عقلى مسائل مربوط به متافیزیک و الهیات را بررسى کنند.
در پایان بار دیگر یادآور میشویم که هدف، تنها دانستن شناخت خداوند از طریق و روش عقلى نیست، زیرا هم از راه شهود عرفانى میتوان خدا را شناخت، و هم پس از اثبات وحى، از طریق وحى میتوان مسائلى از جهان غیب را شناخت. ولى با این حال، هم معرفت شهودى و هم معرفت وحیانى، متکى به معرفت عقلیاند. انکار عقل و معرفت عقلى موجب بسته شدن راه عرفان و وحى نیز خواهد شد.
پى نوشت:
[۱] . rationalists، راسیونالیسم یا عقل گرایى معانى و کاربردهاى مختلفى دارد. یکى از معانى آن که از قرن هجدهم رواج یافت عقل بسندگى و بینیازى از دین و آموزههاى وحیانى است قطعاًاین معنا در این جا مقصود نیست. آنچه در این جا مقصود است همان است که در متن بیان شده است. در این باره به کتاب ریشهها و نشانههاى سکولاریسم از نگارنده رجوع شود.
[۲] . پیروان ابوالحسن اشعرى، متوفاى ۳۳۰ هجرى قمرى.
[۳] . براى آگاهى بیشتر در این باره به کتاب «درآمدى بر علم کلام» از نگارنده رجوع شود.
[۴] . اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۴ (مقدمه)
[۵] . آل عمران، ۱۹۰ـ۱۹۱.
[۶] . Intuitionists.
[۷] . گوهر مراد، ص ۳۴.
[۸] . همان، ص ۳۸؛ در این باره به کتاب شناخت در قرآن، ص ۳۷۹ـ۳۸۰، تألیف آیت الله جوادى رجوع شود.
[۹] . Empiricists.
[۱۰] . empiricism.
[۱۱] . هانس رایشنباخ، پیدایش فلسفه علمى، ترجمه موسى اکرمى، ص ۱۰۶ـ۱۰۷.
[۱۲] . فیلیسین شاله، شناخت روشهاى علوم، ترجمه یحیى مهدوى، ص ۱۱۶.
[۱۳] . استاد مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۲، ص ۹۷.
[۱۴] . الاستواء معلوم، و الکیفیه مجهوله، و الإیمان به واجب، و السؤال عنه بدعه. (شهرستانى ملل و نحل، ج ۱، ص ۹۳).
[۱۵] . صدر المتألهین، اسفار، ج ۱، مقدمه.
[۱۶] . استاد مطهرى،اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، ص ۱۱.
[۱۷] . اصول کافى، ج ۱، کتاب عقل و جهل، حدیث ۱۲.
[۱۸] . نهج البلاغه، خطبه ۴۹.
[۱۹] . انفال، ۲۲.
[۲۰] . یونس، ۱۰۰.
[۲۱] . انبیاء، ۲۲.
[۲۲] . مؤمنون، ۹۱.
[۲۳] . بقره، ۱۱۶ـ۱۱۷.
[۲۴] . ر.ک. المیزان، ج ۱۱، ص ۳۶۱.
[۲۵] . اصول کافى، ج ۱، کتاب عقل و جهل،حدیث ۳۵.
[۲۶] . نهج البلاغه، خطبه اول.
[۲۷] . استاد مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، ص ۱۱ـ۱۵.
منبع : عقاید استدلالى ،على ربانى گلپایگانى به نقل از سایت اندیشه قم.