- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
بِشْر(بُشْر) بن حارث مَروزی مشهور به بِشر حافی (۱۵۰-۲۲۷ق) از زهاد و از مشایخ صوفیه در قرن سوم قمری است. بشر در بغداد زندگی میکرد و بنابر برخی منابع تحت تأثیر سخنان امام کاظم (علیهالسلام) توبه کرده است. بشر را به دلیل اینکه کفش نمیپوشید، «حافی(پابرهنه)» لقب دادهاند. در این مقاله به چگونگی توبه او به وسیله امام کاظم (علیهالسلام) اشاره شده است.
خطیب بغدادى درباره بشر حافى مى نویسد:
«ابو نصر، بشر بن حارث بن عبدالرحمان بن عطاء بن هلال بن ماهان بن عبدالله، معروف به حافى است. او از مردم مرو و ساکن بغداد بود.
او پسرعموى على بن خشرم بود. وى در پارسایى و زهد از مردم زمانه خود، برتر بود. وى در خرد فراوان و فضیلت هاى مختلف، درستى مذهب، رام کردن نفس، کنار زدن زواید و داشتن طریقتى نیکو منحصر به فرد بود… او روایات بسیارى نقل کرده است…».۱
هرچند خطیب بغدادى ویژگى هاى فراوانى درباره او ذکر مى کند، ولى ما به همین اندازه بسنده مى کنیم.
ابن جوزى نیز به نقل از خطیب بغدادى، شرح حال وى را نگاشته و گفته است: من درباره فضیلت هاى بشر، کتابى نگاشته ام.۲
ولى ابن تیمیّه، این حکایت را نیز هم چون حکایت دیگر، دروغ خوانده است. اما دلیل او در نادرستى این حکایت بسیار خنده دار و در همین حال ناراحت کننده است، او مى گوید:
«اما این سخن او (علامه حلى رحمه الله) که بشر حافى به دست ایشان (امام کاظم (علیهالسلام)) توبه کرده، دروغ کسى است که نه از موسى بن جعفر و نه از بشر اطلاعات درستى ندارد. زیرا وقتى هارون الرشید موسى بن جعفر را به عراق آورد، او را زندانى کرد. بنابراین براى او موقعیتى پیش نیامد تا از کنار خانه بشر و دیگران عبور کند».
به راستى، اگر بگوییم: علامه حلى (رحمه الله) از امام کاظم (علیهالسلام) اطلاعات درستى ندارد، پس چه کسى آن حضرت را مى شناسد؟
بى تردید این مرد نمى تواند ادّعا کند که حتى به اندازه عوام شیعه، اهل بیت (علیهمالسلام) را مى شناسد… بهترین گواه بر بى خبرى و جهل و ناآگاهى او از احوال امامان معصوم (علیهمالسلام) نیز همین سخن است. البته اگر بپذیریم که وى این سخن را از روى جهالت گفته، نه از روى کینه و عنادورزى نسبت به امامان (علیهمالسلام).
ابن تیمیّه نمى داند که هارون الرشید آن امام را از زندان آزاد کرده بود و مدت زمانى ایشان در بغداد زندگى مى کردند. اما هارون دوباره ایشان را زندانى نمود تا این که آن حضرت را مسموم کرد و به شهادت رسانید.
این واقعه تاریخى، یعنى آزادى حضرت امام کاظم سلام الله علیه مورد اتّفاق مورّخان است که در آن، یکى از کرامت هاى آن بزرگوار روشن مى شود.
ابن خلّکان در شرح حال حضرت امام کاظم (علیهالسلام) مى نویسد:
«ابوالحسن على بن حسین بن على مسعودى در کتاب مُروج الذهب در احوالات هارون الرشید مى نویسد:
عبدالله بن مالک خزاعى از پلیس هاى دربار هارون بود. او مى گوید: فرستاده هارون الرشید در هنگامى که سابقه نداشت نزد من آمد و از من خواست که همراه او بروم و نگذاشت که لباسم را عوض کنم و بدین سبب مرا نگران ساخت، وقتى به خانه هارون الرشید رسیدیم، خادم هارون رفت و خبر آمدن مرا به هارون رساند.
او نیز به من اجازه ورود داد. وارد شدم و دیدم هارون بر بستر خود نشسته است. بر او سلام کردم. او مقدارى سکوت کرد. هوش از سرم پرید، ترس و نگرانى من دوچندان شد. سپس به من گفت: اى عبدالله! مى دانى براى چه تو را در این وقت به این جا خوانده ام؟
پاسخ دادم: نه، به خدا، اى امیر مؤمنان! نمى دانم.
گفت: در همین لحظه در خواب دیدم که گویا فردى حبشى نزد من آمد و نیزه اى به دست دارد. او گفت: یا موسى بن جعفر را همین الآن آزاد مى کنى، یا این که با همین نیزه جانت را مى گیرم.
اینک برو و او را آزاد کن.
او مى گوید: سه بار پرسیدم: اى امیر مؤمنان! من موسى بن جعفر را آزاد کنم؟
پاسخ داد: بله، همین اکنون برو و او را آزاد کن و به او سى هزار درهم بده و بگو: اگر مقام مى خواهى، ما حاضریم هرچه را که دوست دارى به تو بدهیم. اگر دوست دارى به مدینه برگردى، باز هم اختیار با خود توست و مى توانى این کار را انجام بدهى.
عبدالله مى گوید: من به سمت زندان رفتم… و امام کاظم (علیهالسلام) را آزاد کردم و به ایشان گفتم: از ماجراى تو در شگفتم.
او پاسخ داد: من به تو مى گویم که ماجرا چیست. من در خواب بودم که رسول خدا (صلیالله علیه و اله) را دیدم. پیامبر فرمود:
یا موسى! حبست مظلوماً;
اى موسى! مظلومانه به زندان افتاده اى.
سپس فرمود: این عبارات را بگو. پس از گفتن این عبارات، همین امشب از زندان آزاد مى شوى.
عبدالله مى گوید: عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت، پیامبر (صلیالله علیه وآله) چه فرمود؟
امام موسى بن جعفر علیهما السلام پاسخ داد: پیامبر (صلیالله علیه وآله) فرمود: بگو: یا سامع کلّ صوت، ویا سابق کلّ فوت، ویا کاسی العظام لحماً ومنشرها بعد الموت، أسألک بأسمائک الحسنى وباسمک الأعظم الأکبر المخزون المکنون الّذی لم یطّلع علیه أحد من المخلوقین، یا حلیماً ذا أناه لا یقوى على أناته، یا ذا المعروف الّذی لا ینقطع أبداً ولا یحصى عدداً، فرّج عنّی؛ اى شنونده هر صدا، اى پیشى گیرنده هر فوت شده، اى کسى که استخوان ها را با گوشت مى پوشانى و پس از مرگ آن ها را بر مى گردانى. به اسماى حسناى خودت و به اسم اعظم و اکبر خودت که پنهان است و هیچ یک از آفریدگانت از آن خبر ندارد از تو مى خواهم; اى حلیم و بردبارى که توانى در برابر صبر تو وجود ندارد، اى صاحب معروف که هیچ گاه این معروف تمام نمى شود و عدد آن قابل شمارش نیست، براى من گشایش ایجاد کن.
وقتى این ذکر را گفتم، همین شد که اکنون مى بینى».۳
زمانى که امام کاظم (علیهالسلام) از زندان آزاد شده بودند، فرصتى بود تا آن که مردم از حضور ایشان بهره ببرند و به دست ایشان هدایت شوند. از جمله این افراد بشر حافى است که توبه کرد و چنان عابد و زاهد شد که یکى از بهترین صالحان گشت.
پی نوشت:
۱. تاریخ بغداد:ج ۷ ، ص ۶۷ ـ ۸۰.
۲. المنتظم: ج۱۱ ، ص ۱۲۲ ـ ۱۲۵.
۳. وفیات الأعیان:ج ۴ ، ص ۳۹۴.