- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
معاویه از بزرگترین دشمنان امام علی (علیه السلام) است، و پیوسته در کنار پدرش (ابوسفیان) با مسلمانان جنگیده، و سرانجام در فتح مکه که سال هشتم هجرت بود، به ناچار اسلام را پذیرفت، ولی در باطن کفر خود را حفظ نمود. (۱) مخالفت های آشکار و پنهان معاویه و عمّال وی، و طغیان های بی حدّ و حساب آنان در برابر امام علی (علیه السلام) زبانزد خاصّ و عام است، و کسی نیست که این واقعیّت را انکار نماید. دشمنی معاویه نسبت به امام علی (علیه السلام) از حدّ فزون است، به گونه ای که دشمنی های او نسبت به امام علی (علیه السلام) و یارانش در مقایسه با عداوت ها و ظلم های پدرش ابوسفیان نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان بیشتر بوده است.
به هرحال با تمام تلاش های پلید و بسیج دولتی، و مزدور کردن مبلغان خودفروش و … سرانجام نتوانستند بر مراد خویش نایل آیند، بلکه گاه و بی گاه خود نیز مجبور می شدند لب به اعتراف گشوده و فضایل مولی الموحدین علی (علیه السلام) را بازگو کنند، زیرا حقیقت سرانجام پیروز است. با مراجعه و مطالعه در منابع اصیل شیعه و سنّی، درمی یابیم که حتّی معاویه به عنوان دشمن درجه یک آن امام همام در مواضع متعدد در مورد عظمت شخصیّت و کمال و فضایل آن حضرت سخن ها گفته؛ از معاویه اعترافات مهم و قابل توجّهی در مورد عظمت شخصیت و فضایل مولی الموحدین علی (علیه السلام) نقل شده است.
در اینجا به اختصار و از باب نمونه به ذکر برخی از اعترافات معاویه می پردازیم:
معاویه در نامه ای به امام علی (علیه السلام) نوشت: به جانم سوگند که من منکر فضایل اسلامی و خویشاوندی تو با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیستم.
همچنین معاویه به ابوهریره گفت: گمان نمی کنم که من برای زمامداری، از علی شایسته تر باشم. (۲)
معاویه روزی به وزیر و مشاورش (عمرو بن عاص) گفت: سوگند به خدا من حتما می دانم که اگر علی (علیه السلام) را بکشم، مستحقّ آتش دوزخ خواهم شد، و چنانچه او مرا در این جنگ (صفّین) بکشد، باز هم من در آتش خواهم بود! عمروبن عاص پرسید: پس چرا با علی می جنگی؟ معاویه گفت: پادشاهی نازاست!! (۳)
روزی محصن ضَبی بر معاویه وارد شد، معاویه از او پرسید: از کجا می آیی؟ او (برای چاپلوسی) گفت: از نزد بخیل ترین مردم، علی بن ابیطالب! معاویه بانگ برآورد و گفت: وای بر تو! چگونه علی را بخیل ترین مردم می نامی در حالی که اگر یک خانه پر از طلا و یک خانه پر از نقره داشت، طلاها را پیشتر از نقره ها به بینوایان می داد و به طلا و نقره می گفت: ای طلای زرد و ای نقره سفید! (بروید) و غیر علی را فریب دهید. آیا متعرض من می شوی یا مرا تشویق می کنی و می فریبی؟ هرگز، فریب تو را نمی خورم، به تحقیق که تو را سه طلاقه کردم که دیگر رجوعی در آن نیست. (۴)
ابن ابی الحدید معتزلی شارح نهج البلاغه می نویسد:
هنگامی که جاسوسان معاویه اعزام مالک اشتر توسط امام علی (علیه السلام) به مصر را به او گزارش دادند و او مأمور مالیاتی قلزم را با وعده معافیت از پرداخت مالیات های موجود و مالیاتهایی که بعدا جمع آوری می کند وادار نمود تا مالک اشتر را قبل از رسیدن به مرکز استانداری مصر بکشد. او هم با تظاهر به دوستی علی (علیه السلام) مالک را با عسل مسموم مورد پذیرایی قرار داد و او را شهید کرد و عهد نامه اش را که در حقیقت اساس نامه حکومت اسلامی تنظیم شده از ناحیه امام امیرمؤمنان (علیه السلام) و در اختیار وی برای اجرای عملی آن در مصر بود عینا برای معاویه فرستاد.
معاویه وقتی که این اساس نامه را مطالعه و بررسی کرد، آن را سرشار از علم و برخوردار از عالی ترین فرازهای قانونی و نقش سرنوشت ساز کشورداری یافت؛ بهت زده شد و حالت تعجب و حرص بر پی گیری و نگهداری آن نوشته از وی نمایان گردید.
ولید بن عقبه که حاضر در مجلس بود، پیشنهاد سوزاندن اساس نامه و دیگر نامه های ارسالی از مالک و علی (علیه السلام) را مطرح کرد. معاویه گفت: بس است، تند مرو که رأی قابل قبولی نداری. ولید گفت: آیا رأی صحیح این باشد که اعلام شود چنین اثری به دست آمده، تا مردم بدانند احادیث و نوشته های ابوتراب علی (علیه السلام) نزد تو است و تو از آن بهره برداری علمی و حکومتی می کنی؟
معاویه گفت: وای بر تو! آیا دستور می دهی یک اثر علمی همانند این اسناد را به آتش کشم؟ به خدا سوگند علمی جامع تر و حکیمانه تر از این آثار و نوشته ها به گوشم نرسیده است.
ولید گفت: اگر این چنین از مقام علمی و قضایی علی (علیه السلام) به شگفت آمده ای، پس از چه رو به جنگ و کشتار با وی برخاسته ای؟ معاویه بعد از قدری بگو مگو درباره زمامداران قبل از امیرالمؤمنین، علی (علیه السلام)، و سکوت گفت: بگذارید من در عهدنامه مالک اشتر تأمّل و بررسی نمایم، زیرا من نه علمی را خوانده و برخورد کرده ام که جامع تر و حکیمانه تر از آن باشد و اثری دیده ام که از حیث اشاره به آداب قضایا، احکام و سیاست این چنین پر مایه و پر محتوا باشد.
مرحوم (۵) شیخ عباس قمی در منتهی الآمال می نویسد: معاویه بن ابی سفیان گفت: به خدا قسم راه فصاحت و بلاغت را بر قریش کسی غیر از علی (علیه السلام) نگشوده و قانون سخن را کسی غیر از او تعلیم نکرده است. (۶)
جریر از مغیره نقل می کند: زمانی که علی (علیه السلام) به شهادت رسید، معاویه خواب بود، او را بیدار کردند و خبر شهادت آن حضرت به وی رساندند. معاویه برخاست، نشست و سپس شروع به گریه کرد و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون». زن وی فاخته هم از خواب بیدار شد و گفت: تو دیروز بر علی (علیه السلام) طعن می زدی و در حق وی ناسزا می گفتی و امروز برای او گریه می کنی؟
معاویه گفت: وای بر تو! من گریه می کنم بر کسی که مردم از علم، حلم و بردباری اش محروم شدند. وای بر تو! ای فاخته! آنچه از علم و فضل و سوابق او از بین رفت تو نمی دانی. (۷)
پی نوشت ها
۱-ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۱۱۴ و ۱۷۴؛
۲-محمد ابراهیم سراج، امام علی (علیه السلام)، خورشید بی غروب، ص۳۴۵؛
۳-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۵۰؛
۴-محمد ابراهیم سراج، امام علی (علیه السلام)، خورشید بی غروب، ص ۳۴۵؛
۵-ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۶،ص ۷۲ – ۷۴؛
۶-شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج ۱،ص ۲۵۲،نشر پیام آزادی، تهران، چاپ اول،۱۳۷۹ ش.
۷-شیخ الاسلام، ابراهیم بن محمد حموینی، فرائدالسمطین، ج ۱، ص ۳۷۲ – ۳۷۳، چاپ اول، مؤسسه المحمودی للطباعه و النشر، بیروت، ۱۴۰۰ ق.